تبیان، دستیار زندگی
وقتی تو را می‏بینم که روی دست‏های برادر آرمیده‏ای، انگار فوج ملائک است که فضای ساده خانه را منوّر می‏کند. پسرک ماهروی من! نذر کرده‏ام اگر سالم به دنیا بیایی از تو شهیدی بسازم که فردا تمام شهدای عالم به جان او غبطه خورند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از مشک، از عطش، از عشق

حضرت عباس

قنداقه‏ات را گرد سرش طواف داده‏ام به علامت تعظیم، به علامت یک عمر پاکبازی.

تو را نذر نگاه پاک او کرده‏ام.

نذر کرده‏ام عاشق به دنیا بیایی.

نذر کرده‏ام اگر سالم باشی، دست‏هایت را قربانی برادر کنم.

برادر که نه! او مولا و سیّد توست. هیچ‏گاه او را برادر نخوان؛ او فرزند زهرا علیهاالسلام ؛ سیّد جوانان اهل بهشت است و تو فرزند من، فرزند شیرین زبان ام البنین.

نذر کرده‏ام اگر سالم به دنیا بیایی، هر شب برایت لالایی آب و عطش را زمزمه کنم.

پسرک ماه روی من! دست‏های کوچکت را که می‏بوسم، عطر بهشت مستم می‏کند.

میان دست‏های کوچک تو با چشمان مهربان برادر رازی است که من هنوز نفهمیده‏ام.

خنده ‏های شیرین کودکانه‏ات دلم را می‏بَرَد. هرکس تو را می‏بیند، می‏گوید انگار پاره‏ای از ماه است که در دامان امّ البنین علیهاالسلام آرمیده.

ماه مهربان مادر! از راز عجیب چشم‏هایت با من بگو؛ از قصّه دست‏هایت، از فردا، از مشک، از عطش، از عشق برایم بگو.

پسرک ماهروی من! وقتی در دامان حسین علیه‏السلام می‏روی، چقدر آرامش سیمایت تماشایی است! چقدر این بستر آرام را دوست داری!

وقتی تو را می‏بینم که روی دست‏های برادر آرمیده‏ای، انگار فوج ملائک است که فضای ساده خانه را منوّر می‏کند.

پسرک ماهروی من! نذر کرده‏ام اگر سالم به دنیا بیایی از تو شهیدی بسازم که فردا تمام شهدای عالم به جان او غبطه خورند.

ماه بلند آسمانم! دل کوچکم از سنگ غصه‏ها شکسته؛ امشب شب عید است، عیدی می‏خواهم. شکوه چشم‏های زیباست را به دل غم‏زده ما ببخش، آن زمان که در غرور اطاعت از امام دوران، غرق می‏شدی

ماه بلند آسمانم

دیشب، ماه را به خواب دیدم که گریه می‏کرد و می‏خندید.

مادرم لالایی تو را برایم خواند.

پدرم نامت را بر زبان آورد.

ماه را که می‏بینم، یاد تو می‏افتم؛ راستی، چرا تو شبیه ماه بوده‏ای؟

دلم که می‏گیرد، سراغ ماه می‏روم و قصه تو را برایش می‏گویم.

هیچ وقت اسمی برای قصه‏ام انتخاب نکرده‏ام:

ماهی که پسر علی بود؟ مردی شبیه ماه بود؟ ماهی که مشکش خالی ماند؟ ... نمی‏دانم!

راستی، امروز روز ولادت توست؛ می‏خواهم برای ماه تولد بگیرم. همه شمع‏ها را فوت می‏کنم. تا فقط نور ماه بماند؛ آن وقت آرزوهایم را برایت می‏گویم.

برای ماهی که باب الحوائج است.

تو به تمامی خوبی‏ها می‏مانی، به زیبایی ماه، به بالا بلندی سرو.

به استواری کوه... و آنها که توان گفتنش را ندارم.

ماه بلند آسمانم! تمام فقر و ناتوانی‏ام را برای تو هدیه آورده‏ام.

ماه بلند آسمانم! دل کوچکم از سنگ غصه‏ها شکسته؛ امشب شب عید است، عیدی می‏خواهم.

شکوه چشم‏های زیباست را به دل غم‏زده ما ببخش، آن زمان که در غرور اطاعت از امام دوران، غرق می‏شدی.

ماه بلند آسمانم! آنان که از ولایت اطاعت می‏کنند، سرور جهانند. دست‏های مهربانت را بر یتیمان شیعه ارزانی دار، که در زیر شلاق‏های سربازان خارجی، بدنشان کبود شده است.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


عاطفه خرمی

حسین امیری

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.