السلام و علیک یا مادر
می مکد رشته های بی احساس نیمه جانی که مانده در تن را یک نفر هم نمیکند چاره زخم زنجیر و زخم گردن را ** روزه داری تمام روزت را تازیانه توراست افطاری آسمان جای توست آقاجان از چه رو کنج چار دیواری ؟ ** مثل شمعی که شعله ور باشد جسمتان آب میرود آقا گم شده صبح و شام آخر کی_ چشمتان خواب میرود آقا ؟ ** کنج زندان نشسته ای داری روضه ی قتلگاه می خوانی تشنه ماندی و اشک میریزی مادرت را به آه می خوانی ** دشمنت تازیانه بر دستش گاه و بیگاه حمله ور می شد ناسزاها به مادرت می گفت دلت از درد شعله ور میشد ** چه قدر مثل مادرت شده ای آنکه رخساره ی کبودی داشت ناسزاهای دشمنت انگار خنجری بین سینه ات می کاشت ** خنده می زد به گریه ات دشمن ای که از درد خویش می سوزی می کِشی انتظارِ فرزندت به درِ حجره چشم می دوزی ** یاد پهلو شکسته افتادی در نمازِ نشسته ی آخر حرف تو بین هق هق ات این بود: السلام و علیک یا مادر ... ** در غریبی و گوشه ی زندان مادرت از مدینه می آمد او که دارد هنوز از زخمش _ می چکد خون سینه می آمد ** مادرت آمده که بگشاید از تو زنجیر و کُند و آهن را مادرت آمده کند چاره زخم زنجیر و زخم گردن را ... بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
وحید مصلحی