حس گرايى وارزش گرايى - زن در آیینه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در آیینه جمال و جلال - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی؛ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ و ت‍ن‍ظی‍م:‌ م‍ح‍م‍ود ل‍طی‍ف‍ی‌؛ وی‍رایش: س‍ع‍ی‍د ب‍ن‍دع‍ل‍ی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حس گرايى وارزش گرايى

ممكن است حس گرايان تجربه زده، دنيا زدگان طبيعت باخته، اين گونه از معارف دينى را اسطوره، افسانه، ذهن گرايى، تحجر، ارتجاع و مانند آن بپندارند و حقوق انسانى زن را هضم شده در لابلاى اين وعهد و نويدهاى اخروى تلقى كنند، ليكن مؤمنان به سنت معصومين عليهماالسلام و دين باوران جامعه اسلامى هرگز بدون تكريم و تجليل و تعظيم به چنين متون دينى نمى نگرند و ادب برخورد با اين گونه احاديث را هماره حفظ مى نمايند و تهمت نارواى تحجر را به تدين و تمدن دينى نمى زنند، البته هر دو گروه در طى اعصار و قرون بوده و هستند. به عنوان نمونه مردى به حضرت امام صادق... گفت: همسرم به من خيانت كرد، امام صادق... فرمود: آن خيانت چه بوده است؟ آن مرد گفت: همسرم دختر زاييده، امام صادق... فرمود: شايد تو آن را كراهت داشته باشى، اما خداوند مى گويد: اباؤكم وابناؤكم لاتدرون ايهم اقرب لكم نفعا (1) يعنى شما نمى دانيد كدام يك از اعضاى خانواده براى شما سودمندترند. (2) غرض آن كه حصر ارزش انسانى در امور مادى انحصار حقوق در مزاياى طبيعى، و حذف مسائل معنوى از حقوق و بريدن و قطع نمودن آنها در تحليل مبانى حقوق و آنها را فقط از ديدگاه اخلاق نگاه كردن و اخلاق با پايين تر از مزاياى حقوق مادى دانستن، محصول مبناى خاص حس گرايى وطبيعت زدگى است كه مكتب مقابل خود را ذهن گرايى مى پندارد. وچون اساس نكاح صبغه ملكوتى دارد، اگر كابين زن جنبه تكاثر پييدا كند و از معيار معقول و مقبول فاصله بگيرد، چنان زنى مشؤومه خواهد بود وشامت و قبح او در گرانى صداق و افزونى مهر او است. چنانكه از حضرت امام صادق... رسيده است: «... فاما شؤم المراة فكثرة مهرها وعقم رحمها» (3) يعنى زشتى زن در افزونى مهر ونازايى او است.

نمودهايى از فضيلت

معيار ارزش انسان همان فضائل علمى و عملى او است و در اين جهت خصوصيت صنفى زن و مرد تاثيرى ندارد. لذا وقتى مردى كه صاحب دختر شده وحضرت امام صادق... او را ناراضى و غضبناك ديد به او فرمود: اگر خداوند به تو الهام و ابلاغ مى فرمود كه من براى تو «فرزند» انتخاب كنم يا تو براى خودت «فرزند» انتخاب مى كنى، تو در جواب چه مى گفتى؟ آن مرد گفت: مى گفتم: پروردگارا! تو براى من «فرزند» اختيار وانتخاب فرما، آنگاه حضرت امام صادق... فرمود: خداوند براى تو «دختر» را انتخاب و اختيار نمود، سپس فرمود: آن پسرى كه عالم همراه با موسى كليم حضرت خضر او را كشت، بدل و عوضى را كه خداوند به پدر و مادر او عطا فرمود، دختر بود كه منشا پيدايش چندين پيامبر شد، يعنى گاهى پسر از بين مى رود تا زمينه پديد آمدن دختر شود، زيرا آن دختر واجد معيار ارزش بوده و از پسر برتر بوده است، در چنين موقعى خضر راه فرا مى رسد و در صحابت موسى كليم... كار شگفت انگيز مى كند تا ارج چنين دخترى روشن گردد. در اين مقام لازم است به آنچه درباره فضيلت حمل و باردارى واجر وضع حمل و دوران نفاس زن وارد شده (4) ونشانه اعتلاى شؤون ويژه زنان است توجه شود، گرچه ممكن است براى نا باوران به امور معنوى چندان جلوه نكند. در متون دينى گراميداشت مقدم مادران مايه ورود بهشت است چه اين كه خط مشى و كيفيت رفتار مادر در تربيت فرزند وارسته اهل بهشت نقش تعيين كننده اى دارد و از حضرت رسول اكرم(ص) در اين باره دو مطلب رسيده است يكى آن كه: «الجنة تحت اقدام الامهات » (5) و ديگر آن كه: «اذا كنت في صلاة التطوع فان دعاك والدك فلا تقطعها وان دعتك والدتك فاقطعها» (6) يعنى اگر مشغول نماز مستحبى هستى، پدرت تو را خواند نماز را قطع نكن واگر مادرت تو را خواند نماز را قطع نما، البته قطع نافله حرام نيست ليكن در حالت جواز، قطع يا رجحان آن يكسان نيست. و از اين جهت نيكى نسبت به مادر افضل از احسان سبت به پدر است چنانكه از رسول گرامى اسلام(ص) رسيده است (7) وسر ترجيح آن هم در تحمل رنجهاى فراوان مادر تعبير شده است (8) و نيز گراميداشت خاله (خواهر مادر) در نبود و فقدان مادر به منزله تكريم مادر تلقى شده است. (9)

1- نساء، 11.

2- جامع احاديث الشيعه، ج 21، ص 306.

3- جامع احاديث الشيعه، ج 21، ص 204 - 203.

4- جامع احاديث الشيعه، ج 20، ص 11.

5- همان ماخذ، ج 21، ص 429 - 428.

6- همان ماخذ، ج 21، ص 429 - 428.

7- همان ماخذ، ص 425 - 433.

8- همان ماخذ، ص 425 - 433.

9- همان ماخذ، ص 425 - 433.

/ 78