همسر ابراهيم خليل(ع) - زن در آیینه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در آیینه جمال و جلال - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی؛ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ و ت‍ن‍ظی‍م:‌ م‍ح‍م‍ود ل‍طی‍ف‍ی‌؛ وی‍رایش: س‍ع‍ی‍د ب‍ن‍دع‍ل‍ی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همسر ابراهيم خليل(ع)

در داستان ابراهيم خليل سلام اللّه عليه همان گونه كه خليل اللّه با فرشته ها سخن مى گويد، وبشارت ملائكه را دريافت مى دارد همسر او نيز با فرشته ها سخن گفته وبشارت ملائكه را دريافت مى كند. ذات اقدس آله در زمان كهولت وپيرى خليل اللّه، به او بشارت فرزندى آگاه داد. كه اين بشارت الهى، به همان شكلى كه توسط ملائكه به آن حضرت، ابلاغ شد، به همان صورت، به همسر او نيز اعلام گرديد. هنگامى كه ملائكه به حضرت ابراهيم(ع) گفتند: فبشّرناه بغلام حليم (1) ابراهيم سلام اللّه عليه فرمود: ابشّرتموني على ان مسّني الكبر فبم تبشّرون (2) آيا به من نويد مى دهيد در حالى كه مرا پيرى رسيده است؟ حضرت اين سخن را به عنوان «استبعاد» نفرمود. بلكه به عنوان «استعجاب » گفت. معناى استعجاب آن است كه انسان به لحاظ شگفت انگيز بودن واقعه اى باديد تعجب بدان مى نگرد. در اين جا ابراهيم خليل(ع) عرض كرد: خدايا من نه تنها پير شده ام بلكه، پيرى به سراغ من آمده است. يعنى يك وقت انسان پير مى شود ودوران شيخوخت را مى گذراند ومى گويد «قد بلغت من الكبر» (3) يعنى من، به پيرى رسيدم. ولى زمانى از پيرى نيز مى گذرد وبه دوران فرتوتى پاى مى نهد كه در اين حال مى گويد «قد بلغني الكبر» (4) يعنى پيرى، به سراغ من آمده است، پس چه بشارتى به من مى دهيد؟ فرشته ها گفتند:

بشّرناك بالحق فلا تكن من القانطين (5) يعنى اين تبشير ما باحق همراه است وگزاف نيست، چون فرشتگان در صحبت حقّ سخن مى گويند ودر لباس حقّ حرف مى زنند. لذا حرف «باء» در «بالحق » خواه به معناى مصاحبت باشد وخواه به معناى ملابست، مفهومش اين است كه گفتار ما در لباس حقّ، يا در صحبت حقيقت است وما گزاف نخواهيم گفت وتو اى خليل اللّه نااميد مباش. آنگاه ابراهيم خليل(ع) فرمود: ومن يقنط من رحمة ربّه الاّ الضالون (6) حضرت در كمال صراحت فرمود: نه تنها با رسالت ونبوت سازگار نيست، بلكه با هدايت ورهبرى نيز سازش ندارد. بنابراين نه تنها هيچ پيامبرى نااميد نخواهد بود بلكه هيچ مؤمن ومهتدى نيز نااميد نمى شود. معناى نااميدى آن است كه انسان گمان كند به جايى رسيده است كه از خدامعاذ اللّه ساخته نيست كه مشكل او را حل نمايد. اين ياس در حد كفر است، وهيچكس حق ندارد نااميد باشد. اين خلاصه كلام بود در مورد بشارت فرشته ها به خليل حق...، معادل همين برخورد با همسران حضرت نيز مطرح شده است، قرآن كريم مى فرمايد: وامراته قائمة فضحكت فبشّرناها باسحق ومن وراء اسحق يعقوب (7) يعنى هنگامى كه فرشته ها با خليل حق سخن مى گفتند همسر او نيز حضور داشت وايستاده بود وضحكى داشت براى «ضحك » در تفاسير دو بيان آمده است، يا به معناى سرور وخوشحالى ويا به معناى عادت ماهانه زنان است پس مژده داديم او را به اسحاق واز پس اسحاق، يعقوب را. يعنى علاوه بر فرزند -اسحاق، بشارت نوه يعقوب هم، به تو مى دهيم. سپس همسر خليل الرحمان عرض كرد: قالت يا ويلتي االد وانا عجوز وهذا بعلي شيخاً انّ هذا لشي ء عجيب قالوا اتعجبين من امر اللّه رحمت اللّه وبركاته عليكم اهل البيت انّه حميد مجيد (8) يعنى آيا من مادر مى شوم در حالى كه خودم فرتوت وسالمند وكهنسالم، وهمسرم نيز پيرمردى فرتوت وكهنسال است؟! فرشتگان به او گفتند: آيا از رحمت خدا وامر خدا در تعجب هستى در حالى كه رحمت خدا، وبركات وى، بر شما خاندان نبوت، فراوان بوده وشما از اين بركات عينى، بى شمار ديده ايد! عظمت زن در فرهنگ وحى از اين ارزيابى روشن مى شود كه در فرهنگ وحى از زن به عظمت ياد شده واختصاصى به قرآن ندارد بلكه در انجيل، تورات وصحف خليل اللّه نيز مطرح بوده است. با فرشتگان تكلم نمودن وبشارت آنها را دريافت كردن، سخن خويش را با آنها در ميان گذاشتن، وسخن آنان را شنيدن، اينها همه مواردى است كه زن نيز همانند مرد در همه اين صحنه ها سهيم بوده واگر پدر پيامبرى، با ملائكه سخن مى گويد، مادر پيامبر نيز، با آنها گفتگو دارد. لذا وقتى در قرآن كريم از زنان ياد مى كند، مادر مريم ويا خود مريم را جزو آل عمران شمرده ودر زمره اصفيا قرار مى دهد. به عبارت ديگر در بين مردم جهان اينها هم مانند انبيا واولياى خاص جزو اصفياى الهيند. خدا در قرآن مى فرمايد:

انّ اللّه اصطفى آدم ونوحاً وآل ابراهيم وآل عمران على العالمين، ذريّة بعضها من بعض واللّه سميع عليم (9) به يقين خداوند، آدم ونوح وخاندان ابراهيم وخاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است، فرزندانى كه بعضى از آنان از بعض ديگرند، وخداوند شنواى دانا است. كه منظور از اين عمران آن عمرانى است كه پدر مريم است، نه عمرانى كه پدر موسى است چون عمرانى كه پدر موسى است اصلاً نامش در قرآن كريم نيامده. بعد خداوند مى فرمايد: اذ قالت امرات عمران ربّ انّي نذرت لك ما في بطني محرّراً (10) چون زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزاد شده باشد. خداوند اين دو بانو را به عنوان صفوه مردم عالم، معرفى نموده است. در نهج البلاغه نيز مى خوانيم كه اميرالمؤمنين صلوات اللّه عليه درباره فاطمه زهراسلام اللّه عليها مى فرمايد: «قلّ يارسول اللّه عن صفيّتك صبري » (11) اميرالمؤمنين عليه السلام به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم خطاب مى كند: يارسول اللّه، اين صفيه تو يعنى اين بانويى كه صفوه تو، مصطفا وبرگزيده توست رحلت كرده وصبر در فقدانش براى من دشوار است. حضرت از او به عنوان صفيه ياد مى كند يعنى صفوة اللّه است، مريم هم صفوة اللّه است، مادر مريم اهل عمران بود، يعنى عمران كه پدر مريم است سر سلسله اين خانواده به شمار مى رود، و وابستگان اين خانواده را آل عمران مى گويند، پس هر دو بانو مصطفا وصفوه حقّند.

شواهد قرآنى (6)

مقام والاى مادر در قرآن نوع دستورهايى كه اسلام به زن ومرد مى دهد، در عين حال كه يك راه مشتركى براى هر دو قائل است ولى راه مخصوص را هم از نظر دور نمى دارد، وقتى احترام به پدر ومادر را بازگو مى كند، براى گرامى داشت مقام زن، نام مادر را جداگانه وبالاستقلال طرح مى كند. قرآن كريم مى فرمايد: امّا يبلغنّ عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف ولاتنهرهما وقل لهما قولاً كريماً (12) اگر يكى از آن دو يا هر دو، در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها حتى «اوف » مگو وبه آنها پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى. ودر بخشى ديگر مى فرمايد: ما سفارش كرديم به انسان كه احسان را نسبت به پدر و مادر فراموش نكند: و وصّينا الانسان بوالديه احساناً (13) وانسان را نسبت به پدر ومادرش به احسان سفارش كرديم. وقضى ربّك الاّ تعبدوا الاّ اياه و بالوالدين احساناً (14) پروردگار تو مقرّر كرد كه جز او را مپرستيد وبه پدر ومادر خود احسان كنيد. ودر جاى ديگر احسان به پدر ومادر را در كنار عبادت حقّ ياد مى كند: ان اشكر لي ولوالديك (15) شكر گزار من وپدر ومادرت باش. اما با همه اين تجليل هاى مشترك، وقتى مى خواهد از زحمات پدر ومادر ياد كند، از زحمت مادر سخن مى گويد، نه از زحمت پدر، آنجا كه مى فرمايد: ووصّينا الانسان بوالديه احساناً حملته امّه كرهاً ووضعته كرهاً وحمله وفصاله ثلاثون شهراً (16) زحمات سى ماهه مادر را مى شمارد، كه: دوران باردارى، زايمان، ودوران شيرخوراگى براى مادر دشوار است. وهمه اينها را به عنوان شرح خدمات مادر ذكر مى كند. قرآن كريم به هنگام يادآورى زحمات حتى اشاره اى هم به اين موضوع ندارد كه: پدر زحمت كشيده است. بنابراين، آيات قرآن كه در مورد حقّ شناسى از والدين آمده است بر دو قسم است: يك قسم حقّ شناسى مشترك پدر ومادر را بيان مى كند وقسم ديگر، آياتى است كه مخصوص حقّ شناسى مادر است، قرآن كريم اگر درباره پدر حكم خاصى بيان مى كند فقط براى بيان وظيفه است، نظير: وعلى المولود له رزقهنّ وكسوتهنّ بالمعروف (17) خوراك وپوشاك مادران به طور شايسته به عهده پدر فرزند است. وليكن هنگامى كه سخن از تجليل وبيان زحمات است، اسم مادر را بالخصوص ذكر مى كند. وظايف پرورشى زنيك سلسله مسؤوليت هاى پرورشى به عهده مادر است كه مرد، از آن محروم است، زن حداقل سى ماه يك سرى مسؤوليت هايى دارد كه مرد ندارد. خداى سبحان ودين، وظايف ودستورات وراهنمايى هايى در ظرف سى ماه براى مادر مقرر نموده وبا او سخن گفته است، اين سى ماه عبارت است از: حد اقل دوران حمل شش ماه واكثر آن نُه ماه مى باشد ودو سال نيز دوران شيرخوارگى كودك كه روى هم سى ماه مى شود. والوالدات يرضعن اولادهنّ حولين كاملين (18) ومادران شير مى دهند فرزندانشان را دو سال كامل. در اين سى ماه كه مستقيماً كودك از مادر تغذيه مى كند، مادر مسؤول حفظ دو نفر است ودو تكليف دارد. يكى براى خود وديگرى براى كودك. پدر، در اصل نطفه موظف است حلال بخورد واگر بعداً مبتلا به حرام شد ارتباط تنگاتنگى با پرورش كودك ندارد، زيرا غذاى حرام پدر در جهاز گوارشى پدر هضم مى شود، امّا غذاى مادر در دستگاه گوارشى او تبديل به شير مى شود وكودك تغذيه مى كند، او موظف است به كودك حلال بدهد وخود حلال بخورد، اين در مورد تغذيه جسمانى. در غذاى روحانى نيز چنين است، اگر مرد خاطره بدى، خيال وهوس بدى در سر بپروراند خود را مى سوزاند، خيال گناه وخاطره تلخ در درون مرد عليه خود اوست، امّا خيال بال وحرام وانديشه گناه وخاطرات تلخ براى زن، عليه دو نفر خواهد بود. حال بايد پرسيد آيا اين، عظمت زن نيست؟ اين مسؤوليتى نيست كه ذات اقدس اله به زن داده است؟ به زن فرمود: مسؤوليت تو در حفظ خاطرات وانديشه ها وافكار وعقايد واخلاق بيش از مرد است، مرد يك نفر را مى سوزاند وتو دو نفر را، تو مسؤول دو نفرى، از اين رو مواظب افكار وانديشه هايت باش. زيرا كه بسيارى از مسائل از راه انديشه به فرزند مى رسد. چرا مقام معلّم بالاتر از مقام متعلّم است؟ چون او دو وظيفه دارد: اصلاح خود واصلاح ديگران، اما متعلّم فقط يك وظيفه دارد، كه اصلاح خودش مى باشد. اگر مادرى بداند كه انديشه هاى او در كودك اثر مى گذارد، انديشه ها وبينش هاى خود را تعالى بيشترى مى بخشد. وظيفه مادرى تنها اين نيست كه با وضو بچه را شير بدهد و وقتى پستان در دهان كودك مى گذارد «بسم اللّه » بگويد كه اينها امور ظاهرى وعبادت هاى ظاهرى است، بلكه دين مى فرمايد انديشه هاى خودت را نيز مواظب باش، چه اين كه به مرد نيز مى گويد: هنگام مصاحبت با همسر به فكر نامحرمى كه در خيابان وبيابان ديدى، نباش، چون در اخلاق كودكى كه نطفه او منعقد مى شود تاثير منفى دارد. انسان گاهى مراقب است كار بد نكند اين همان مراقبه معروف است وگاهى مراقبة المراقبه دارد، يعنى مى بيند كه ديگرى او را مى بين: الم يعلم بان اللّه يرى (19) آيا ندانست اين كه محققاً خدا مى بيند؟ يك وقت به انسان مى گويند: «عباد اللّه زنوا انفسكم قبل ان تُوزنوا وحاسبوها من قبل ان تُحاسبوا» (20) يعنى بندگان خدا مراقب ومحاسب خود باشند، امّا يك وقت مى گويند مراقب باش كه مراقب دارى «الم يعلم بان اللّه يرى » انسانِ غافل نمى داند كه خدا او را مى بيند؟ واز خاطرات قلبى او خبر دارد. بنابراين مسؤوليت زن در اين سى ماه به مراتب بيش از مرد است وهر كه مسؤوليتش بيشتر باشد در صورت عمل به آن، توجهش به خدا بيشتر است وهر كه توجهش به خدا بيشتر بود وعمل كرد، موفق تر است. اينها دستوراتى است كه ذات اقدس آله به عنوان برنامه ويژه از راه وحى وتوسط پيامبر به زنان آموخته است. مسؤوليت افراد عادى در حد مسؤوليت ائمه نيست، امامان ورهبران مسؤوليت بيشترى دارند، انديشه ها وافكار يك معلّم گروهى را مى سوزاند يا گروهى را مى پروراند، ولى ديگران اينچنين نيستند، هر كس كه مسؤوليت بيشترى دارد نشانه آن است كه اگر به اين مسؤوليت ها با ديد تكريم بنگرد به خدا نزديك تر است. چه كسى وارد بهشت شده تا ببيند مقام زنها كمتر از مقام مردهاست؟ ميز ومنصب ومقام با خط ابلاغ مى آيد وباخط عزل مى رود، مقامى كه با ابلاغى مى آيد وبا اخطارى مى رود، چنين مقامى به درد همان صفحه كاغذى مى خورد نه به درد انسان، وكدام مقام ومنصب دنيايى است كه براى هميشه پايدار باشد، پس اينها مقام حقيقى نيستند. انسان نبايد در حوزه اسلامى به سر ببرد ولى عينك غرب داشته باشد، انسان بايد در برج بلندى بايستد وگذشته دور وآينده نامحدود را در نظر داشته باشد آنگاه ببيند در اين مسير نامحدود، زن موفق تر است يا مرد، واگر انسان نيك بنگرد خواهد ديد كه زن اگر موفق تر نباشد كمتر نيست.

1- صافات، 101.

2- حجر، 54.

3- آل عمران، 40.

4- آل عمران، 40.

5- حجر، 55.

6- حجر، 56.

7- هود،71.

8- هود،72 و73.

9- آل عمران،33 و34.

10- آل عمران،35.

11- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 202.

12- اسراء، 23.

13- احقاف، 15.

14- اسراء، 23.

15- لقمان، 14.

16- احقاف، 15.

17- بقره، 233.

18- همان.

19- علق، 14.

20- نهج البلاغه فيض، خطبه 89.

/ 78