ملائك جلوه اى از روح - زن در آیینه جمال و جلال نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در آیینه جمال و جلال - نسخه متنی

عبد الله جوادی آملی؛ ت‍ح‍ق‍ی‍ق‌ و ت‍ن‍ظی‍م:‌ م‍ح‍م‍ود ل‍طی‍ف‍ی‌؛ وی‍رایش: س‍ع‍ی‍د ب‍ن‍دع‍ل‍ی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ملائك جلوه اى از روح

فرشتگان الهى كه جلوه ديگرى از روحند، گرچه از مسائل اعتبارى وتشريعى بدورند ولى آنها نيز نه مذكرند ونه مؤنث. يعنى موصوف اين صفت، نه مؤنث است نه مذكر، چه اين كه موصوفش نه انسان است ونه فرشته. آن حقيقت روح، اگر به اين صورت درآيد مى شود انسان، واگر به آن صورت جلوه كند مى شود فرشته، كه يك مجرد است. منتها اين موجودات مجرد درجات وشؤون وجوديشان فرق مى كند، بعضى ها در حدّ فرشته اند، وبعضى از فرشته برتر وكاملترند، نظير انسانهاى كامل و....

روح، شاگرد قرآن

اگر قرآن كريم را خداى سبحان برنامه درسى قرار داد، وخود را معلّم معرفى كرد، پس معلّم خداست وبرنامه درسى قرآن است كه الرحمن، علّم القرآن وآن شاگردى كه قرآن را فرا مى گيرد روح است نه تن. انسان كه در عالم رؤيا اين تن را رها مى كند، وبسيارى از مسائل براى او حل مى شود آنجا نه مذكر است نه مؤنث. البته در عالم رؤيا چون عالم برزخى است بدن برزخى او را همراه مى كند، امّا آنچه مى فهمد جان است كه نه مذكّر است ونه مؤنث. نتيجه بحثسلامت معنوى ومرض معنوى ارزش وضد ارزش است وموصوف اين ارزشها قلب وجان است واز اين دو، نه موصوف، مذكر يا مؤنث است ونه صفت. بنابراين، آياتى كه مى فرمايد: چه مذكر چه مؤنث، يعنى بدن خواه از اين صنف باشد خواه از آن صنف نقشى ندارد، يعنى: اعلام به عدم دخالت بدن است، نه اعلام به عدم تفاوت. مثل اين كه به انسان نمازگزار مى گويند بايد لباسى براى نماز بپوشى، وآن لباس بايد طاهر وحلال باشد چه سفيد باشد وچه سياه. يعنى، سفيد وسياه دخيل نيست نه اين كه دخيل است، امّا هر دو باهم مساويند، پس جريان مذكر ومؤنث بودن اصلاً در محور روح وجود ندارد تا اين كه بحث شود دخالت دارد يا نه.

حيات طيب

اين كه قرآن مى فرمايد: من عمل صالحاً من ذكر او انثى وهو مؤمن فلنحيينّه حياةً طيّبةً (1) هركس كار شايسته كندچه مرد وچه زن ومؤمن باشد قطعاً او را بازندگى پاكيزه اى حيات بخشيم. يعنى در رسيدن به حيات طيب فقط دو چيز نقش دارد يكى: حُسنِ فعلى به نام «عمل صالح » وديگرى: حُسنِ فاعلى به نام «مؤمن بودن روح »، خواه بدن مؤنث باشد خواه مذكر، اين «هو مؤمن » ناظر به حسن فاعلى است، يعنى جان بايد مؤمن باشد و «عمل صالحاً» ناظر به حسن فعلى است، يعنى كار بايد صحيح باشد، كار صحيح از كارگر صحيح، وقتى اين دو حسن با هم ضميمه شدند حيات طيب را به بار مى آورند. در نتيجه:

1 - بناى قرآن كريم، يعنى اسلام آن است كه به صورت قضيه «سالبه به انتفاء موضوع » درباره زن ومرد سخن گويد، نه به عنوان «موجبه محصله » ونه به عنوان «سالبه به انتفاء محمول ».

2 - ذات اقدس اله در آياتى از قرآن كريم، تعليم وتربيت را به روح اسناد مى دهد، وروح نه مذكر است ونه مؤنث.

3 - قرآن كريم از سه راه، يعنى: راه علم حسّى، علم عقلى، وعلم قلبى وشهودى مسائل را به ما ياد مى دهد وبه نمونه هايى از زن ومرد اشاره مى كند كه اين راهها را طى كرده اند. 1. نحل،97

/ 78