نقش امام جعفر صادق عليه‏السلام در تقريب بين مسلمانان و جلوگيرى از تفرقه و انشعاب - نقش امام جعفر صادق عليه‏ السلام در تقريب بين مسلمانان و جلوگيرى از تفرقه و انشعاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش امام جعفر صادق عليه‏ السلام در تقريب بين مسلمانان و جلوگيرى از تفرقه و انشعاب - نسخه متنی

ابراهيم سيدعلوى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





نقش امام جعفر صادق عليه‏السلام در تقريب بين مسلمانان و جلوگيرى از تفرقه و انشعاب



سيد
ابراهيم سيد علوى



مقدمه






وحدت
و يكپارچگى مسلمانان و لزوم اتحاد و اتفاق كلمه ميان ايشان بلكه ضرورت توحيد كلمه
بر محور كلمه توحيد براى همه موحدان و خداپرستان روى زمين، از تعاليم و آموزشهاى
اساسى آيين اسلام و از اصول فرهنگ قرآنى است. و بر همين اساس، قرآن كريم يكى از
عمده‏ترين و سازنده‏ترين اهداف رسالت رسول اكرم صلى الله عليه وآله را تاليف قلوب
و ايجاد انس و تفاهم به جاى خصومت و دشمنى بيان مى‏دارد و اگر كسى در تاريخ، به
ديده عبرت بنگرد اين معنى را از شاهكارهاى رسالت محمدى‏صلى الله عليه وآله
مى‏يابد. (1)





«واعتصموا
بحبل الله جميعا ولاتفرقوا»





يعنى
همگى به حبل و رشته خداوندى چنگ بزنيد و پراكنده نگرديد.





«واذكروا
نعمت الله عليكم اذكنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على
شفا حفرة من النار فانقذكم منها» آل عمران /103;





يعنى:
ياد آوريد نعمت‏خداوندى را در حق شما كه دشمنان يكديگر بوديد او ميان دلهاى شما
جمع كرد و در پرتو نعمت‏يكتاپرستى، برادران هم شديد و در پرتگاه آتش قرار داشتيد
شما را نجات و رهايى داد.





بعد
از رحلت پيامبر عظيم‏الشان اسلام اوصياى معصوم او كوشيدند تا آن وحدت و يكپارچگى
را حفظ كنند و آنان از حقوق شخصى خويش چشم پوشيدند و از خدشه‏دار شدن اتحاد و
اتفاق امت را مانع شدند. و در درازناى تاريخ، دانشمندان مصلح و همه تلاشگران
راستين انسانيت، هم خودشان از عوامل اختلاف و تجزيه پرهيختند و از دامن زدن به آتش
خصومت‏بين مسلمانان، بركنار زيستند و هم ديگران را به اتحاد و تفاهم فراخواندند.





ما
مسلمانان به اين آيه زيباى قرآن، بيشتر بايد بينديشيم: «فتقطعوا امرهم بينهم زبرا
كل حزب بمالديهم فرحون‏» المؤمنون /53; يعنى: اهل كتاب و پيروان اديان آسمانى و
اتباع رسولان الهى، گروه، گروه شدند، ضد و دشمن هم گشتند و هر يك به آنچه نزد
اوست‏خرسند و شادمان گرديدند.





مرحوم
مغنيه مى‏نويسد: يكى خود را به موسى عليه‏السلام منسوب داشت و دومى به
عيسى‏عليه‏السلام منتسب گرديد و ما خود را به محمدصلى الله عليه وآله پيوسته
مى‏دانيم در حالى كه دين و آيين همه پيامبران يكى است و خداى فرستنده و برانگيزنده
همه‏شان هم يكى است. پس اين همه دشمنى و عداوت از كجا منشا مى‏گيرد؟! (2)





ايشان
در تفسير فشرده خود در زمينه آيه سابق‏الذكر نيز نكته‏هايى ظريف و احيانا تلخ را
يادآورده است. او در ذيل آن آيه مى‏نويسد: آيا اين آيه (نهى از تفرقه و جدايى)
شامل ما مسلمانان هم هست و يا اختصاص به امتهاى نخستين و گذشته دارد! در
نهج‏البلاغه على‏عليه‏السلام آمده: «سياتى عليكم زمان يكفا فيه الاسلام كما يكفا
الاناء بما فيه‏» يعنى: زمانى براى شما مسلمانان فرا مى‏رسد كه در آن، اسلام همچون
ظرف پرى كه اگر آن را برگردانند خالى مى‏شود، خالى و تهى مى‏گردد، يعنى مورد عمل
واقع نمى‏شود.





او
در دنباله كلامش مى‏نويسد: مردم قبل از اسلام به سبب كفر و شرك پراكنده بودند و در
پرتو نعمت اسلام برادر و صميمى گشتند و امروز بعكس (مع‏الاسف) مردم در زير لواى
كفر متحد و يكپارچه‏اند. امروز ما مسلمانان در پرتگاه آتش تشتت قرار داريم اگر چه
مدعى اسلاميت هستيم و چگونه ممكن است اين دعوى صادق باشد كه اسلام مايه نجات از
هلاكت و تباهى است. (3)





به
عقيده نگارنده، غالب دسته‏بندى‏ها و انشعابها در زمينه مسايل دينى، مذهبى و عقيدتى
و حتى موضوعات سياسى كه احيانا با عنوان اختلاف سليقه، توجيه مى‏شوند، منشا معقول
ندارند و سايقه شيطانى و داعيه اهريمنى، آنها را راهبرى مى‏كند. چنان كه امروزه،
جهان استكبار براى دستيابى به اهداف شوم خود، مسلمانان را به بنيادگرا و جز آن
تقسيم مى‏كند و يا انقلابيون مسلمان ايران را با القاء عناوين وسوسه‏انگيز معتدل و
تندرو رده‏بندى كرده و با ايجاد آشفتگيهاى داخلى، احيانا به مقاصد ناميمونى دست
مى‏يابد و عده‏اى شايد ناخواسته به اين اهداف جامه عمل مى‏پوشانند و آب به آسياى
بدخواهان مى‏ريزند هر چند كه خود نيز طرفى نمى‏بندند و تنها جامعه خود را از
پيشرفت و تعالى مطلوب بازمى‏دارند.





در
حالى كه چه بنيادگرايان و صف مقابل آنان و چه راديكاليست‏ها و طرف مخالف ايشان
يعنى رفورميست‏ها و بالاخره همه تندورها و كندروها، اگر در محيط آرام و تفاهم
بنشينند و به بحث و حتى جدال احسن بپردازند و تجربه‏هاى چندين صدساله تاريخى را هم
آينه عبرت قرار دهند به وحدت نظر مى‏توانند برسند و يكپارچگى و اتحاد و اتفاق را
در حد بالايى حفظ كنند.





يك
نمونه عينى از آنچه ادعا كرديم روش اخلاقى و فداكارانه امام على
اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام است، به هنگامى كه پس از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه
وآله عباس بن عبدالمطلب و ابوسفيان بن حرب، پيشنهاد بيعت‏با آن حضرت كردند. و اين
در موقعيتى بود كه بيعت‏براى ابوبكر در سقيفه بنى‏ساعده، پيش آمده و امر خلافت و
جانشينى به هر حال، به سبكى خاص و با سرعتى تمام، شكل گرفته و خاتمه يافته بود.





مطابق
نص نهج‏البلاغه، على‏ عليه‏السلام از پيشنهاد مزبور استقبال نكرد بلكه به مناسبت
آن، مردم را پندى حكيمانه فرمود و از ابتلا و گرفتارى به فتنه و آشوب، برحذر داشت.





«ايها
الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاة وعرجوا عن طريق المنافرة وضعوا تيجان المفاخرة
افلح من نهض بجناح اواستسلم فاراح. هذا ماء آجن ولقمة يغص بها اكلها و مجتئى
الثمرة لغير وقت ابناعها كالزارع بغير ارضه...» (4)



يعنى:
اى مردم! موجهاى فتنه و آشوب را با كشتيهاى نجاتبخش بشكافيد و پيش بتازيد. از راه
نفرت و كين روى گردانيد و راه مستقيم مهر و وفا را پيش گيريد. تاجهاى تفاخر و منيت
و خودخواهى بر زمين نهيد. رستگار و پيروز شد آن كه با داشتن نيروى صالح و بال و
پر، نهضت كرد و يا اگر نيروى چندان نداشت آرام نشست و مردم را نيز آسوده خاطر
ساخت. اين حكومت و زمامدارى چند روزه دنيايى، آبى تلخ و لقمه ناگوارى را ماند كه
در گلوى خورنده گير كند و آن كس كه نابهنگام، ميوه را مى‏چيند همان كسى است كه جز
در زمين خود مى‏كارد.





بدين‏ترتيب
امام عليه‏السلام دست ابوسفيان را خواند و به پيشنهاد او وقعى ننهاد كه بى‏ترديد
ابوسفيان قصد تفرقه‏اندازى و دامن زدن به آتش اختلاف داشته است و لذا
على‏عليه‏السلام پندى جانانه و نصيحتى مشفقانه فرمود و در نتيجه به حفظ يكپارچگى
جامعه مسلمان و پرهيز از عوامل و انگيزه‏هاى پراكندگى و تشتت تاكيد فرمود. در
ادامه همين راه راست و خداپسندانه و وحدت‏آفرين، امام صادق‏عليه‏السلام با اين كه
در صلاحيت و كارآيى و در علم و عمل، احدى به پايه او نمى‏رسيد برخلاف برخى كه خود
را به هر قيمت مى‏خواهند مطرح سازند و به انگيزه نفع شخصى با شيوه‏هاى گوناگون
همچون فرقه‏گرايى شق عصاى مسلمين مى‏كنند، دعويى طرح نكرد، چرا كه زمينه را براى
چنان كارى مساعد نمى‏ديد و آن چنان دعوى و اقدام را به گفته جدش اميرالمؤمنين،
پريدن بدون بال و پر و كشت و كار در مزرعه غير، مى‏دانست و در يك محاسبه عاقلانه،
مى‏ديد كه از چنان عملى، دشمنان حق و راهزنان حقوق بشر سود خواهند برد و بس.





نكته
جالب توجه آن كه در عصر امام صادق‏عليه‏السلام، كه عباسيان به بهاى خون علويان و
فاطميان و هواداران ايشان، بر كرسى خلافت دست‏يافته و همانند اسلاف امويشان براى
تحكيم پايه‏هاى سلطه، باز خون مى‏ريختند و به همين هدف مى‏خواستند مردم را به
نوعى، مشغول كنند لذا بازار مكتبهاى گوناگون فقهى، كلامى و فلسفى و حتى الحادى را
رواج مى‏دادند و هر كس با گرد آوردن عده‏اى در اطراف خود با اندك مايه‏اى، مذهبى
مى‏ساخت و پيروانى به دنبال خود مى‏كشيد، امام به جهاد فرهنگى پرداخت و در حد توان
جلو اختلافات بيشتر و براندازه‏تر را گرفت.





به
هر حال امروز جهان اسلام پس از گذشت هزار و اندى سال با نحله‏ها و مذهبها و
مسلك‏هاى گوناگون مواجه است. مسلمين به همين سبب، با وجود جمعيتى معتنابه گرفتار
ضعفى آشكار شده‏اند و با داشتن ثروتهاى عمومى در وضعيتى نامطلوب به سر مى‏برند به
طورى كه اين حالت ضعف و تشتت، مورد توجه برخى مصلحان قرار گرفته و به فكر چاره
افتاده‏اند. در گذشته‏اى نه چندان دور «دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه‏» در مصر
تاسيس شد كه آثار با بركت آن در مجموعه رسالت الاسلام به يادگار مانده است و
مقالات آن گرامى نامه بيانگر حسن نيت و فراوانى دانش و آگاهى گردانندگان آن است.
امروزه در شرايط سخت‏تر و اوضاع بحرانى‏تر مسلمين، در ام‏القراى انقلابهاى اسلامى،
مجمع‏التقريب با همين هدف تاسيس يافته و اميد است‏به نتايج مطلوب دست‏يابد.





اينك
به بحث اصلى يعنى نقش امام صادق‏عليه‏السلام در تقريب مسلمانان مى‏پردازيم:




1
- نحله‏ هاى عقيدتى و سياسى






معتزله
از جمله فرقه‏هايى بودند كه در آن روزگار با انشعاب و اعتزال و ايجاد تفرقه و
جدايى، با نظراتى من عندى و بى‏پايه، بنياد فكرى خاصى را پى ريختند. اين جمعيت
گفتگويى با امام ششم عليه‏السلام كرده‏اند كه نقش تقريب و توحيد را بخوبى ترسيم
مى‏كند. و آنك به متن گفتگو توجه كنيد.





عمروبن
عبيد، سخنگوى معتزله چنين آغاز سخن مى‏كند:





مردم
شام، خليفه را كشته‏اند و خداوند جمعيت ايشان را درهم ريخته و پراكنده‏شان فرموده
است و ما انديشيديم و مردى را جستيم كه داراى مردانگى، عقل و دين است و براى خلافت
و رهبرى مناسب و شايسته. و او محمدبن عبدالله بن حسن است. ما در اطراف او گرد
آمده‏ايم و مى‏خواهيم با او بيعت كنيم و آن گاه هدفمان را آشكار سازيم و دست‏به
انقلاب زنيم و مردم را به پيروى او فراخوانيم. هر كس پذيرفت و با ما شد چه بهتر و
هر كه نه بر ما و نه با ما بود ما را كارى با او نيست ولى كسانى كه در برابر ما
بايستند و به مخالفت‏با ما برخيزند با آنان پيكار خواهيم كرد.





ما
خواستيم اين مطلب را اول بار با شما در ميان بگذاريم چون شما پيروان فراوانى داريد
و داراى فضيلت و ارزش هستيد و ما از مشورت با شما و نظر صائبتان بى‏نياز نيستيم.





پس
از پايان سخنان نماينده جماعت معتزله، امام صادق‏عليه‏السلام خطاب به حاضران چنين
فرمود: آيا همه شما با اظهارات عمروبن عبيد موافق هستيد؟ و پس از آنكه پاسخ شنيد
آرى به حمد و ثناى خداوند و سلام و درود بر پيامبر اكرم، پرداخت و چنين فرمود:





ما
اهل بيت پيغمبرصلى الله عليه وآله موقعى كه خداوند معصيت‏شود، به خشم مى‏آييم و
وقتى مردم از او اطاعت كنند و فرمان ببرند، راضى و خشنود مى‏گرديم. اى عمرو! به من
بگو اگر مسلمانان، حق حاكميت و رشته زمامدارى را به تو واگذارند و تو بدون زحمت و
جنگ، زمام امور را به دست گيرى و به تو گفته شود آن را به هر كه مى‏خواهى واگذار
كن آن را به چه كسى تحويل مى‏دهى؟





عمروبن
عبيد گفت: آن را به شور مى‏گذارم تا مسلمانان پس از رايزنى، فردى را از ميان خود
برگزينند.





امام
صادق عليه‏السلام فرمود: آيا با همه مسلمانان اعم از فقها و دانشمندان و صلحا و
نيكان و قريش و جز ايشان به رايزنى مى‏پردازى؟ عمرو پاسخ داد. آرى با همه مسلمين
به شور مى‏نشينم و ميان عرب و عجم فرقى نمى‏گذارم.





اما
صادق عليه‏السلام در ادامه سخن چنين فرمود: آيا تو ابوبكر و عمر (خليفه اول و دوم)
را تولى مى‏كنى و يا از عملكرد ايشان تبرى دارى؟ عمرو در پاسخ گفت: من آن دو را
دوست مى‏دارم و عملكردشان را درست مى‏دانم.





امام
فرمود:



اگر
تو از آن دو و عملكردشان تبرى داشتى مانعى نداشت كه مخالف آنان سخن بگويى ولى پس
از آن كه آنها را دوست مى‏دارى و به عملكردشان خرسندى چطور برخلاف روش ايشان رفتار
مى‏كنى؟! عمر با ابوبكر بيعت كرد بى آن كه با مردم مشورت كند. سپس ابوبكر هم بدون
رايزنى با احدى، خلافت را به عمر برگردانيد و خليفه دوم نيز به هنگام مرگ خلافت را
ميان شش تن به شورا گذاشت و از انصار جز شش نفر قرشى را داخل نكرد و درباره اعضاى
شورا هم توصيه‏اى كرد كه گمان ندارم تو و ديگر همفكرانت آن را بپذيريد. عمرو پرسيد
او چه كرد؟ امام صادق فرمود: او صهيب را فرمان داد كه سه روز با مردم نماز گزارد و
آن شش تن به شور بپردازند و جز پسرش احدى در آن رايزنى شركت نكند و خودش حق انتخاب
شدن نداشته باشد. عمر تاكيد كرد كه اگر سه روز بگذرد و شورا به نتيجه‏اى نرسد،
گردن هر شش نفر زده شود و اگر پيش از سه روز، چهار تن از شش تن وحدت نظر داشته
باشند و دو تن ديگر مخالفت كنند گردن آن دو نفر را بزنند. آيا شما با چنين شورايى
موافق هستيد؟ و آن را درست مى‏دانيد؟! معتزليان همگى يكصدا گفتند نه ما به چنين
شورايى معتقد نيستيم.





امام
صادق عليه ‏السلام فرمود:





اى
عمرو! از اين مطلب بگذريم، اگر فرضا مردم با آن كس كه شما براى امامت و رهبرى
برگزيده‏ايد، بيعت كردند و حتى دو نفر هم به مخالفت‏با شما برنخاستند، هر گاه به
مشركان برخورديد و آنها اسلام را نپذيرفتند و جزيه هم نپرداختند، آيا شما و
صاحبتان علم و دانش آن را داريد كه به روش رسول خدا درباره آنان عمل كنيد؟ عمروبن
عبيد گفت: البته، آرى. امام فرمود: چه مى‏كنيد؟ عمرو پاسخ داد: آنان را به پذيرش
اسلام فرا مى‏خوانيم و اگر امتناع كردند وادار به پرداخت جزيه مى‏كنيم. امام
فرمود: اگر مجوسى بودند و اهل كتاب نبودند و يا آتش پرست، گاو و گوساله‏پرست‏بودند
و اهل كتاب نبودند، چطور عمل مى‏كنيد؟ عمرو پاسخ داد: كه برابر عمل مى‏كنيم و فرقى
ميان آنها نيست. امام صادق‏عليه‏السلام پرسيد: آيا قرآن مى‏خوانيد و با آن آشنا
هستيد؟ عمرو گفت: آرى. امام گفت: بخوان، «قاتلوا الذين لايؤمنون بالله ولا باليوم
الاخر ولايحرمون ما حرم الله ورسوله ولايدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتى
يعطوا الجزية عن يدوهم صاغرون‏» التوبة /92 . يعنى: با كسانى از اهل كتاب كه به
خدا و روز آخرت باور ندارند، حرام خدا و رسول را پاس نمى‏دارند و به دين حق
نمى‏گروند بجنگيد و قتال كنيد تا با خفت و خوارى جزيه بپردازند.





پس
خداوند فقط در مورد اهل كتاب چنان فرموده است ليكن شما بين اهل كتاب و ديگران در
پرداخت جزيه فرقى نمى‏گذاريد و همه را برابر مى‏دانيد.





عمرو
گفت: نظر ما چنين است. امام پرسيد: اين علم و دانش را از كى آموخته‏اى؟ عمرو گفت:
همه مردم چنين مى‏گويند. امام فرمود: از اين موضوع هم بگذريم. اگر آنان جزيه
نپرداختند و شما با ايشان پيكار كرديد و غلبه يافتيد و غنايمى به چنگ آورديد، آن
غنيمت‏ها را چه مى‏كنيد؟ عمرو گفت: يك پنجم آن را كنار مى‏گذاريم و چهار پنجم را
ميان همه جنگجويان و سربازان قسمت مى‏كنيم؟ امام پرسيد: غنايم را به طور برابر
ميان همه جنگندگان تقسيم مى‏كنيد. عمرو گفت: آرى. امام فرمود: تو با اين وضع، با
عملكرد رسول خدا مخالفت مى‏كنى و داور ميان من و تو در اين مساله فقها و دانشمندان
مدينه هستند. تو مى‏توانى از ايشان بپرسى و آنان اختلاف ندارند كه رسول اكرم با
عربهاى باديه (مشركين) صلح كرد و توافق فرمود كه آنان در سرزمين خود باقى بمانند و
هجرت نكنند به اين شرط كه اگر دشمنى قد علم كند، آنان پيامبر را در سركوبى دشمن
يارى كنند و از غنايم هم بهره‏اى نداشته باشند. ليكن تو مى‏گويى غنايم جنگى ميان
همه كسانى كه در جنگ شركت جسته‏اند برابر تقسيم مى‏شود پس با روش و رفتار پيامبر
با مشركان مخالفت مى‏كنى.





امام
صادق عليه ‏السلام فرمود:





از
اين مطلب نيز بگذريم نظر شما در صدقه چيست؟





عمرو
آيه صدقه را تلاوت كرد: «انما الصدقات للفقراء والمساكين والعاملين عليها...»
التوبة /60. يعنى: صدقه‏ها از آن تهيدستان و مستمندان و كسانى است كه آن را گرد
مى‏آورند و كارگزارند....





امام
فرمود:

درست
است. ليكن، چگونه تقسيم مى‏كنيد. عمرو گفت: آن را هشت جزء مى‏كنيم و به هر يك از
هشت گروه يك جزء مى‏دهيم. امام صادق عليه‏السلام فرمود: اگر يك گروه و يك صنف ده
هزار نفر بودند ولى صنف و گروه ديگر فقط يك و يا دو و حداكثر سه نفر بودند باز به
اين يكى، دو و يا سه نفر معادل آن ده هزار نفر مى‏پردازى؟ عمرو گفت: آرى چنين
مى‏كنيم.





امام
صادق عليه‏السلام فرمود:



تو
ميان شهرنشين و صحرانشين فرق نمى‏گذارى؟ عمرو گفت: نه. امام فرمود: پس تو در همه
كارهايت مخالف سيره و عملكرد رسول خدا، عمل مى‏كنى چون او زكات صحرانشينان را به
فقرا و مستمندان روستا و صحرانشينان مى‏داد و زكوة شهرنشينان را به تهيدستان و
فقراى شهرى مى‏داد و هرگز هم برابر تقسيم نمى‏كرد بلكه آن را به اندازه موجود براى
افراد حاضر تقسيم مى‏فرمود. اگر در اين مساله نيز شك و ترديد دارى از فقهاى مدينه
مى‏توانى بپرسى كه آنان در اين موضوع اتفاق‏نظر دارند.





آن
گاه امام رو به عمروبن عبيد و ديگر همراهان و همفكران او كرد و فرمود:



«اتق
الله يا عمرو! و انتم ايضا ايها الرمط فاتقوا الله فان ابى حدثنى و كان خير اهل
الارض و اعلمهم بكتاب الله و سنة رسوله ان رسول الله قال من ضرب الناس بسيفه و
دعاهم الى نفسه و فى المسلمين من هو اعلم منه فهو ضال متكلف » (5) يعنى: اى عمرو!
از خدا بترس و شما اى ماعت‏حاضر، از خدا پروا كنيد و از كيفر و خشم او بترسيد.
پدرم كه بهترين مردم روى زمين بود و به كتاب خدا و سنت رسول او، داناترين بود به
نقل از رسول اكرم فرمود: هر كه شمشير به روى مردم بكشد و آنان را به سوى خود
فراخواند در صورتى كه در ميان ايشان كسى وجود دارد كه از وى داناتر است، چنان كس
گمراه و متكلف مى‏باشد.





آيا
آموزه‏اى جامعتر از اين براى حفظ وحدت و صيانت اتحاد و اتفاق جامعه مى‏توان ارائه
داد؟ و آيا امام صادق عليه‏السلام در اين گفتگوى پربار، روى اصلى ترين مساله
اجتماعى انگشت نگذاشته است؟ و چه زيبا فرموده‏اند كه اگر نادان ساكت مى‏نشست و دم
نمى‏زد و ادعايى نمى‏كرد، اختلاف، براندازى مى‏شد و ريشه‏كن مى‏گرديد. چون
عمده‏ترين عامل اختلاف و چندگانگى در هر محيط و جامعه‏اى از آنجا ناشى مى‏شود كه
فرد و يا افراد بى‏كفايت مدعى مقام و منصبى مى‏شوند و بدون صلاحيت لازم و كارآيى
متناسب، قدم جلو مى‏گذارند و در نتيجه خود گمراه مى‏شوند و جامعه‏اى را به دنبال
خود تباه مى‏سازند.



2
- زمينه ‏هاى حكمى و فقهى






آيين
اسلام از همان آغاز، به سبب سازگارى تعاليمش با فطرت سليم انسانى و هماهنگى علمى و
عملى آن در وجود آورنده شريعت، پيامبر امى صلى الله عليه وآله از همه سو مردم تشنه
حقيقت را به خود جذب مى‏نمود و پيروان خود را از لحاظ احكام و انواع حقوق سياسى،
اجتماعى و غيره، راهبرى و اداره مى‏كرد و به نيازهاى گوناگون آنان پاسخ مى‏داد.





در
زمان رسول خدا، مرجع براى بيان احكام، خود پيامبر بود و سپس به نص روايات معتبر
تاريخى، على‏بن ابى‏طالب‏عليه‏السلام حلال مشكلات حقوقى و قضايى و مرجع رفع معضلات
احكام بود، شواهد تاريخى خدشه‏ناپذير بيانگر آن است كه حتى در زمان خلفاى نخست و
دوم امام عليه‏السلام چنين وظيفه‏اى را عملا برعهده داشت.





در
دورانهاى بعد، با اين كه مسايل مورد ابتلا زيادتر و نياز مردم به دانستن احكام
عملى فزونتر گرديد و هر چند امامان معصوم از اهل‏بيت رسول‏الله مرجعيت كامل داشتند
و در همه زمينه‏ها پاسخگوى مشكلات مردم و معضلات جوامع بودند، ليكن سوكمندانه بايد
اعتراف كرد كه سلطه‏گران اموى و عباسى و تشنگان قدرت و حكومت چنان وضعى پديد آورده
بودند كه مجال مطرح شدن اولياى معصوم و دانايان شريعت وجود نداشت. حاكمان و ايادى
سفاك آنان، به جد، جلو مى‏گرفتند و در صورت مقاومت‏بسادگى پاكترين انسانها را
مى‏كشتند. از ديگر سو نياز به فتوا و بيان احكام، ضرورت بود و لذا دستگاه
خلافت‏بنى‏اميه و بنى عباس به فكر افتادند و با يك تير دو نشان زدند هم در خانه
اهل بيت را بستند و هم به مفتى‏تراشى پرداختند و بر اصل روانى اجتماعى «تفرقه
بيانداز ، حكومت كن‏» همه مراكز قدرت اجتماعى را قبضه كردند و براى رسيدن به اهداف
شوم خود، عامل پيدايى مذاهب مختلف و جورواجور شدند. از جمله اقدامهاى امام جعفر
صادق عليه‏السلام كه در سيره او انعكاس كامل دارد، جلوگيرى از چنان جريانها و
رفتارها است. امام در مقاطع مختلف و آن جا كه فرصت مى‏يافت، افرادى را كه صلاحيت
لازم براى تصدى امرى را نداشتند از اقدام بازمى‏داشت و به موعظه و نصيحت ايشان
مى‏پرداخت كه نمونه مقابله آن امام بزرگوار با سران معتزله از آن نوع است كه پيشتر
آورديم.





نمونه
ديگر اقدام نصيحتگرانه امام است در زمينه فتوا و بيان حكم خدا و راه رسيدن به اين
كه لازمه آن نيز همانند هر منصب و مقام، صلاحيت و شايستگى است و بدون ترديد با
نبودن علم و دانش و با فقدان شرايط افتا و اجتهاد و قدرت استنباط نمى‏توان متصدى
آن شد. از آن جمله مى‏توان به برخورد امام جعفر عليه‏السلام با ابوحنيفه
پديدآورنده مذهب فقهى حنفى اشاره كرد كه نكات آموزنده و تكان‏دهنده‏اى را در
بردارد. با خواندن اين رخداد تاريخى كه مورخان و دانشمندان مسلمان همچون
كمال‏الدين محمدبن موسى دميرى، عباس قمى، محمدباقر مجلسى، شيخ كلينى و احمدبن على
طبرسى و ديگران آن را نقل كرده‏اند معلوم مى‏شود مطرح شدن هر كس و تحت هر شرايط و
فتوا و نظر دادن با معيارهاى من عندى و بى‏پايه چه اندازه مى‏تواند در ميان مردم
شكاف و فاصله ايجاد كند و صفوف را از هم جدا سازد ولى بعكس اگر هر كارى به اهلش
واگذار شود و دانايان بلكه اعلمان فتوا دهند، وحدت جامعه حفظ و اختلافات كمرنگ
خواهد شد.



اما
اصل ماجرا؟






ابن
شبرمة مى‏گويد: همراه ابوحنيفه بر جعفربن محمد وارد شديم و در معرفى وى به امام
گفتم: اين مرد، فقيهى از عراق است و حضور شما آمده است.





امام
صادق گفت: شايد او همان كس است كه در دين به راى و قياس مى‏پردازد. آيا او نعمان
بن ثابت است؟





ابن
شبرمه گويد: من تا آن زمان اسم كوچك ابوحنيفه را نمى‏دانستم و او را به ابوحنيفه
مى‏شناختم.





ابوحنيفه
پس از سخن امام صادق، پيشدستى كرد و گفت: آرى من همانم. نعمان بن ثابت، خداوند
زندگى شما را سامان دهد.





امام
جعفر صادق عليه‏السلام گفت: اى اباحنيفه! تقوا پيشه كن و دين را با راى و قياس،
مطرح مساز كه نخستين قياس كننده به هواى خود نظر دهنده، ابليس بود. آن گاه كه گفت
من از آدم بهترم پس با قياس، راه خطا رفت و گمراه گشت.





آنگاه
گفتگوى نسبتا مفصلى بين امام عليه‏السلام و ابوحنيفه رد و بدل شده و امام در پايان
چنين فرمود:





«اتق
الله يا عبدالله! و لاتقس الدين برايك فانا نقف غدا و من خالفنا بين يدى الله
فنقول: قال الله و قال رسول‏الله و تقول انت و اصحابك: سمعنا و راينا فيفعل الله
بنا و بكم ما يشاء» (6)





يعنى:
اى بنده خدا! پروا پيشه كن و از خدا بترس و با راى و هوى در دين قياس مكن زيرا روز
قيامت ما و مخالفان ما در پيشگاه الهى مى‏ايستيم. ما مى‏گوييم خدا فرمود و رسول
خدا گفت و شما و يارانتان مى‏گويند شنيديم و راى و نظر داديم پس خدا آن گونه كه
بخواهد با ما و شما رفتار كند.





دميرى
پس از نقل اين روايت در بيان شخصيت امام جعفر صادق عليه‏السلام چنين مى‏نويسد:





جعفر
صادق، همان جعفربن محمدبن الباقر بن على زين العابدين بن حسين بن على بن ابى‏طالب
رضى‏الله تعالى عنهم اجمعين مى‏باشد. و جعفر يكى از دوازده امام بر مذهب اماميه از
سادات اهل بيت است و بدان جهت لقب صادق يافت كه همواره سخنش راست‏بود. و او در
سنعت‏شيمى و علوم غريبه رساله‏اى دارد.





و
در حرف جيم در توضيح لغت جفرة، از ادب الكاتب ابن قتيبه آورده كه كتاب جفر،
پوست‏بره‏اى بوده كه امام صادق در روى آن، همه نيازمنديهاى بشر و هر آنچه را كه
انسان تا روز قيامت‏بدان احتياج دارد براى اهل بيتش نوشته است. (7)





و
ابن خلكان هم اين جريان را نقل كرده است و سخن دميرى عين آن چيزى است كه ابن‏خلكان
آورده است او در پايان مى‏نويسد: كشاجم در كتاب «المصايد والمطارد» حكايت كرده كه
همين امام جعفر صادق عليه‏السلام از ابوحنيفه رضى‏الله عنه سؤال كرد: در مورد
محرمى كه دندان رباعيه آهويى را شكسته باشد چه مى‏گويى؟! ابوحنيفه گفت: اى فرزند
رسول خدا چيزى در آن مورد نمى‏دانم.





امام
فرمود: تو خود را چنان داهى و چيز فهم قلمداد مى‏كنى ولى نمى‏دانى كه آهو دو
دندانى و داراى ثنائيه است و اصلا رباعيه ندارد! (8)





آيا
در همان زمان كه به اقرار همين نويسندگان دانشمند چون دميرى و ابن خلكان،
شايسته‏ترين، داناترين و آگاهترين افراد، امام صادق عليه‏السلام بوده. اگر رشته
امور به دست‏با كفايت او سپرده مى‏شد و امام جلو قرار داده مى‏شد و پيشواى مطاع
همگان مى‏گرديد فرقه‏بازى از ميان نمى‏رفت؟!



3
- برخورد با زنادقه






ملاحده
و زنادقه همانند ماترياليستها و كمونيستهاى عصر ما و بى‏خدايان در هر عصر و زمانى
و در هر كشوى و سرزمينى، از عوامل گسيختگى و آشفتگى فرهنگى و زمينه‏ساز گسترش
تباه‏انديشى بوده‏اند.





ملاحده
و عناصر ضد خدا در عصر امام صادق عليه‏السلام هم وجود داشته‏اند كه در محيطهاى
اسلامى و بلاد مسلمان‏نشين و حتى در خود مكه احيانا عرض‏اندام مى‏كردند و با اصول
اعتقادى مردم خداباور، مخالفت مى‏كردند كه براساس نصوص تاريخى برخى شاگردان امام
از وقاحت و بى‏حيايى و گستاخى آنان به خشم مى‏آمدند. و وضع آنان را به امام گزارش
مى‏كردند كه رساله توحيد مفضل يكى از اين ماجراها و حاوى نكات حكمت‏آموز است. امام
صادق عليه‏السلام با برخوردهاى حكيمانه خود به ارشاد مى‏پرداخت و ضمن دفاع از كيان
عقيدتى جامعه موحد و خداپرست، آسيب‏زدايى و سازندگى مى‏كرد.





زنادقه
با اين وجود كه به روايات اسلامى و نصوص قرآنى، عقيده نداشتند ليكن با سوء تفسير
هرج و مرج فكرى ايجاد مى‏كردند و از اين راه به مقاصد شوم و اهداف ناميمون خود
مى‏رسيدند.





عبدالمؤمن
انصارى گويد: به امام صادق عليه‏السلام عرض كردم عده‏اى حكايت مى‏كنند كه پيامبر
اكرم طى روايتى فرمود: «اختلاف امتى رحمة‏» يعنى: اختلاف امت من رحمت است.





امام
صادق عليه‏السلام: اين روايت، صحيح است.





عبدالمؤمن
گفت: منظور آن است كه اگر مردم اتحاد و اتفاق را كنار بگذارند و اختلاف و نزاع
نمايند، چنين كارى رحمت است و وقتى اختلاف امت، پسنديده و رحمت‏باشد در نتيجه،
اجتماع و اتفاقشان، عذاب و ضد رحمت‏خواهد بود و اين صحيح به نظر نمى‏رسد.





امام
صادق عليه‏السلام فرمود: معنى روايت چنان نيست كه پنداشته‏اند، بلكه منظور از واژه
اختلاف، تردد و آمد و شد است: «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين
والينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون‏» التوبه /122; يعنى: چرا از هر
فرقه و جماعتى، گروهى نمى‏كوچند و از شهر و ديارشان بيرون نمى‏آيند تا با آموزشهاى
لازم، دين را بفهمند و احكام را ياد بگيرند و پس از مراجعت‏به اوطانشان، به تعليم
و تربيت مردم بپردازند و آنان را هشدار دهند.





بنابراين،
مراد رسول خدا از آن روايت، آمد و شد مردم ميان بلاد، شهرها و كشورهاست نه اختلاف
در دين و نزاع و مخاصمه در آيين و عقيده كه دين حق، يكى بيش نيست. (9)





طبرسى،
پس از ذكر روايت در دنباله آن مطالبى از امام ششم نقل مى‏كند كه همانند يك قانون
جهانشمول خط و ربط مشخص مى‏كند و معيار ارائه مى‏دهد.





امام
صادق عليه‏السلام به نقل از رسول اكرم فرمود:





«ماوجدتم
فى كتاب الله عز وجل فالعمل لكم به ولا عذر لكم فى تركه و ما لم يكن فى كتاب الله
عزوجل و كانت فى سنة منى فلا عذر لكم فى ترك سنتى و ما لم يكن فيه سنة منى فما قال
اصحابى فقولوا و انما مثل اصحابى فيكم كمثل النجوم بايها اخذ اهتدى و باى اقاويل
اصحابى اخذتم اهتديتم و اختلاف اصحابى لكم رحمة. قيل يا رسول‏الله! من اصحابك؟
قال: اهل بيتى. (10)





يعنى:
آنچه در قرآن و كتاب خداى عزيز و جليل مى‏يابيد بايد به آن عمل كنيد و در ترك آن
عذرى نداريد و آنچه در كتاب خدا نباشد (از نظر شما) ولى در سنت من يافته شود، عذرى
در ترك عمل به سنت از شما، پذيرفته نيست و هر گاه در موردى نه در كتاب و نه در سنت
من راجع به آن چيزى نيابيد به آنچه اصحاب من گويند عمل كنيد كه اصحاب من مانند
ستارگان‏اند به هر كدام چنگ بزنيد و هر كدام را بگيريد، بر هدايت و رستگارى قرار
داريد اختلاف و آمد و شد اصحاب من براى شما رحمت است.





از
رسول اكرم صلى الله عليه وآله سؤال شد: اصحاب شما كيستند؟ در پاسخ فرمود:



اصحاب
من، اهل بيت من هستند.





امام
صادق عليه‏السلام در كلامى ديگر همانند سخنان درربار هميشگى خويش، قاطع و
قانونمند، ريشه بسيارى از مشاجره‏ها و جبهه‏بندى‏ها را خشكانده و طرح يك جامعه
سالم و بدور از هر نوع پراكندگى و چند گانگى را ريخته است آن جا كه فرمود:





«انما
الامور ثلاث بين رشده فيتبع و بين غيه فيجتنب و امر مشكل يرد حكمه الى الله عزوجل
و الى رسوله. حلال بين و حرام بين و شبهات يتردد بين ذلك فمن ترك الشبهات نجى من
المحرمات و من اخذ بالشبهات ارتكب المحرمات و هلك من حيث لايعلم‏». (11)





يعنى:
امور زندگانى سه قسم‏اند: آنچه رشد و صلاح و خوبى آن آشكار است. پس بايد دنبال شود
و دوم آنچه ضلالت و فساد و بدى آن محرز است و بايد از آن اجتناب شود و مشكلات ميان
اين و آن كه حكم آنها به خدا و رسول واگذارم.





/ 1