پيامبر خدا(ص) در نگاه امام خمينى(ره) - پیامبر خدا (ص) در نگاه امام خمینی (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیامبر خدا (ص) در نگاه امام خمینی (ره) - نسخه متنی

سید روح الله موسوی خمینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيامبر خدا(ص) در نگاه امام خمينى(ره)

عبادت

حضرت ختمى مرتبت به قدرى رياضت كشيد و قيام در مقابل حق كرد كه قدم هاى مباركش ورم كرد و از طرف ذات مقدس حق ـ جل جلاله ـ آيه نازل شد: (طه, ما إنزلنا عليك القرآن لتشقى(1)).

بدان كه عايشه گمان كرده بود كه سر عبادات, منحصر به خوف از عذاب يا محو سيئات است ; و تصور كرده بود كه عبادت نبى مكرم, صلى الله عليه و آله و سلم, نيز مثل عبادت ساير مردم است ; از اين جهت, مبادرت به اين اعتراض نمود كه چرا اين قدر خود را به زحمت مى اندازى. اين گمان, ناشى از جهل او به مقام عبادت و عبوديت بود ; و از جهل به مقام نبوت و رسالت. نمى دانست كه عبادت عبيد و اجرا از ساحت مقدس آن سرور دور است, و عظمت پروردگار و شكر نعماى غير متناهيه او, آرام و قرار را از آن حضرت بريده بود. بلكه عبادات اولياى خلص نقشه تجليات بى پايان محبوب است ; چنان چه در نماز معراج(2) اشاره به آن شده. حضرات اوليا, عليهم السلام, با آن كه محو جمال اند و جلال و فانى در صفات و ذات, مع ذلك هيچ يك از مراحل عبوديت را غفلت نكنند. حركات ابدان آن ها تابع حركات عشقيه روحانيه آن هاست; و آن تابع كيفيت ظهور جمال محبوب است. ولى با مثل عايشه جز جواب اقناعى نتوان گفت. يكى از مراتب نازله را بيان فرمود كه همين قدر بداند عبادات آن سرور براى اين امور دنيه نيست.

مرحوم طبرسى(3)در ((احتجاج)) سند به حضرت اميرالمومنين, عليه السلام, رسانده كه فرمود: ((ده سال رسول خدا ايستاد بر سرانگشتان خود تا قدم هاى آن حضرت ورم نمود و رويش زرد شد. مى ايستاد تمام شب را تا عتاب به او شد در آن ; پس فرمود خداى ـ عز و جل ـ طه, ما فرو نفرستاديم بر تو قرآن را تا به تعب افتى; بلكه براى آن كه به سعادت و راحتى رسى به واسطه آن(4))).

در حديث وارد است كه جبرئيل كليد خزائن ارض را براى خاتم النبيين, صلى الله عليه و آله, آورد از جانب حق تعالى, و آن حضرت تواضع فرمود و قبول نكرد و فقر را فخر خود دانست.(5)

روزه

سنت رسول اكرم, صلى الله عليه و آله, كه عبارت است از سه روز روزه در هر ماه, پس اخبار كثيره كه بالغ برچهل حديث مى شود, در فضل آن وارد است(6). و در كيفيت آن بين علماى اعلام خلاف است. آنچه مشهور بين آن ها و موافق با اخبار كثيره است و عمل رسول خدا, صلى الله عليه و آله, در آخر عمر و ائمه هدى بر آن بوده, آن است كه آن سه روز پنجشنبه اول, كه روز عرض اعمال است ; و چهارشنبه اول دهه دوم, كه روز نحس مستمر و روز نزول عذاب است ; و پنجشنبه آخر از دهه آخر, كه نيز روز عرض اعمال است, مى باشد.(7) و در روايتى وارد است كه برامم سابقه هر وقت عذاب نازل مى شد در يكى از اين ايام نازل مى شد ; پس رسول اكرم, صلى الله عليه و آله, در اين ايام مخوفه روزه گرفت.(8)

و جناب رسول اكرم, صلى الله عليه و آله, آب وضو و مسواك خود را[ زير] بالين سرمبارك مى گذاشتند در شب ها, و سر ظرف آب وضو را با چيزى مى پوشاندند ; و وقتى از خواب بيدار مى شدند, مسواك مى كردند و وضو مى گرفتند و چهار ركعت نماز مى خواندند و مى خوابيدند ; و پس از آن بيدار مى شدند و مسواك مى كردند, وضو مى گرفتند و نماز مى خواندند.

از بعضى از زن هاى رسول خدا, صلى الله عليه و آله, نقل شده كه: رسول خدا, صلى الله عليه و آله, با ما صحبت مى كرد و ما با او صحبت مى كرديم ; چون وقت نماز حاضر مى شد, گويى او ما را نمى شناخت و ما او را نمى شناختيم, براى اشتغالى كه به خدا پيدا مى كرد از هر چيز.(9)

رسول خدا كه على مرتضى و جميع ما سوى الله بنده درگاه اويند و ذره خور خوان نعمت معارفش هستند و متعلم به تعليم او هستند, آن طورقيام به امر مى كند. پس از خلعت نبوت ختميه, كه تمام سير دايره كمال و لبنه اخراى معرفت و توحيد است, ده سال در كوه حرا برپا مى ايستد و قيام به اطاعت مى كند تا آن كه قدم هاى مباركش ورم مى كند و خداى تعالى بر او آيه فرو مى فرستد: ((طه, ما انزلنا عليك القرآن لتشقى)); اى طاهر هادى! ما قرآن بر تو فرو نفرستاديم كه به مشقت بيفتى, تو پاكيزه و هادى هستى, اگر مردم اطاعت تو نكنند, از نقص و شقاوت آن ها است نه نقصان سلوك يا هدايت تو. مع ذلك, عجز و قصور خود را اعلان مى فرمايد.

استغفار

پيغمبراكرم در عين حالى كه يك موجود الهى بود, به او نسبت مى دهند كه فرمود: ((ليغان على قلبى و انى لإستغفرالله فى كل يوم سبعين مره(10))). همين معاشرت كردن با اشخاصى كه ناباب بودند, موجب كدورت مى شود. يك كسى كه دايم الحضور بايد باشد پيش محبوبش, اگر يك نفر كه خيلى آدم صحيح و خوبى است, پيش او برود و مثلا بخواهد مسئله بپرسد, لكن اين, باز مى دارد او را به همين مقدار, از آن مرتبه اى كه مى خواهد باشد. در عين حال كه اين هم حضور است, اين آدمى كه با او صحبت مى كند در نظر او از مظاهر است ; لكن از آن مرتبه اى كه او مى خواهد دايم الحضور باشد در آن مرتبه, بازش مى دارد. ((ليغان على قلبى و انى لإ ستغفرالله فى كل يوم سبعين مره)). يك چنين چيزى از پيغمبر نقل شده است , كه اشتغال به اين طور مسائل, حجاب است براى ما ; و ما بايد از اين حجاب بيرون بياييم.

رسول خدا كه فرمود: ((ليغان على قلبى فانى لإستغفرالله فى كل يوم سبعين مره)) او غير از اين مسائلى بوده است كه پيش ماهاست. آن ها در ضيافت بوده اند, در مافوق ضيافت هم بوده اند, در ضيافت بوده اند و از اين كه حضور در مقابل حق تعالى دارند و مع ذلك, دارند مردم را دعوت مى كنند, از همين, كدورت حاصل مى شده. توجه به مظاهر الهى, از غيب متوجه شدن به شهادت و به مظاهر الهى ولو همه اش الهى است براى آن ها, همه الهى است لكن مع ذلك از آن جايى كه, از آن غيبى كه آن ها مى خواهند كه كمال ((انقطاع)) اليك است وقتى كه توجه مى كنند به مظاهر, اين گناه بزرگ است, اين گناه نابخشودنى است.

خير خواهى

فرموده حضرت رسالت پناه, صلى الله عليه و آله و سلم, كه فرمود: ((ما اوذى نبى مثل ما إوذيت(11))). يعنى ((اذيت نشد پيغمبرى مثل اذيتى كه من شدم.)). نيز به اين معنى(12) بر گردد.زيرا كه هر كس عظمت و جلالت ربوبيت را بيشتر ادراك كند و مقام مقدس حق ـ جل و علا ـ را زيادتر بشناسد, از عصيان بندگان و هتك حرمت آن ها بيشتر متإثر و متإلم گردد; و نيز هر كس رحمتش و عنايت و لطفش به بندگان خدا بيشتر باشد, از اعوجاج و شقاوت آن ها بيشتر اذيت مى شود ; و البته خاتم النبيين, صلى الله عليه و آله, در اين مقامات و ساير مدارج كماليه از انبيا و اوليا و ساير بنى الانسان كامل تر بوده, پس اذيتش بيشتر و تإثرش بالاتر بوده[ است].

مهربانى پيامبر(ص)

در شدت شفقت و رإفت آن بزرگوار بر همه عائله بشرى, بس است آيه شريفه اول سوره شعرإ كه فرمايد: (لعلك باخع نفسك الا يكونوا مومنين)(13) و در اوايل سوره كهف كه فرمايد: (فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا)(14) سبحان الله! تإسف به حال كفار و جاحدين حق و علاقه مندى به سعادت بندگان خدا, كار را چقدر به رسول خدا(ص) تنگ نموده كه خداى تعالى او را تسليت دهد و دل لطيف او را نگهدارى كند كه مبادا از شدت هم و حزن به حال اين جاهلان بدبخت, دل آن بزرگوار پاره شود و قالب تهى كند.

پيغمبراكرم اين طور بوده است كه حتى كفار را هم وقتى ملاحظه مى فرمود كه اين ها مسلم نمى شوند, غصه مى خورد بر آن ها, كه چرا اين ها بايد مسلم نشوند و بعد به آن شقاوت ها و به آن عذاب ها برسند.

نقل است كه پيغمبر اسلام ديد يك عده اى را گرفتند, اسير كردند, دارند مىآورند; فرمود كه ما بايد با زنجير اين ها را به بهشت ببريم. آنقدر پيغمبر غصه مى خورد به اين كه اين مردم هدايت نمى شوند كه خدا به او تسليت مى فرمايد: (فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يومنوا بهذاالحديث اسفا)(15) قضيه, قضيه ايمان است نه قضيه گرفتن يك جايى و سلطه پيدا كردن به يك كشور است. قضيه,اين است كه ايمان بياورند.

تواضع

رسول خدا, صلى الله عليه و آله, كه علمش ازوحى الهى مإخوذ بود و روحش به قدرى بزرگ بود كه يك تنه غلبه بر روحيات ميليون ها بشر كرد, تمام عادات جاهليت و اديان باطله را زيرپا گذاشت و نسخ جميع كتب كرد و ختم دايره نبوت به وجود شريفش شد, سلطان دنيا و آخرت و متصرف در تمام عوالم بود ـ باذن الله ـ تواضعش با بندگان خدا از همه كس بيشتر بود.

كراهت داشت كه اصحاب براى احترام او به پا خيزند. وقتى وارد مجلس مى شد پايين مى نشست.روى زمين طعام ميل مى فرمود و روى زمين مى نشست و مى فرمود: ((من بنده اى هستم, مى خورم مثل خوردن بنده و مى نشينم مثل نشستن بنده(16))).

از حضرت صادق(ع), نقل است كه پيغمبر(ص), دوست داشت بر الاغ بى پالان سوار شود و با بندگان خدا در جايگاه پست طعام ميل فرمايد, و به فقرا به دو دست خود عطا فرمايد. آن بزرگوار سوار الاغ مى شد و در رديف خود, بنده خود يا غير آن را مى نشاند. در سيره آن سرور است كه: ((با اهل خانه خود شركت در كار خانه مى فرمود, و به دست مبارك گوسفندان را مى دوشيد ; و جامه و كفش خود را مى دوخت; و با خادم خود آسيا[ب] مى كرد و خمير مى نمود; و بضاعت خود را به دست مبارك مى برد; و مجالست با فقرا و مساكين مى كرد و هم غذا مى شد(17))). اين ها و بالاتر از اين ها, سيره آن سرور است و تواضع آن بزرگوار است. در صورتى كه علاوه بر مقامات معنوى, رياست و سلطنت ظاهرى آن بزرگوار نيز به كمال بود.

صورت ظاهر نبى اكرم, صلى الله عليه و آله, و ساير مردم فرقى نداشت, و لهذا بعضى از اعراب غريب كه به حضور مباركش مى رسيدند و آن حضرت با جمعى نشسته بودند, مى پرسيدند: كدام يك, پيغمبر هستيد؟(18) آنچه پيغمبر(ص) را از غير ممتاز مى كند, روح بزرگ قوى لطيف آن سرور است, نه جسم مبارك و بدن شريفش.

وضع زندگى پيغمبر اكرم(ص) بسيار ساده بود. از مقام و منصب خود به نفع زندگى مادى استفاده نكردند تا چيزى از خود به جاى گذارند. و آنچه را كه باقى گذاشتند, علم است كه اشرف امور مى باشد; خصوصا علمى كه از ناحيه حق تعالى باشد.

حضرت رسول(ص) در آن اواخر عمرشان رفتند منبر, فرمودند كه: هر كس به من حقى دارد بگويد. خوب كسى حقى نداشته بود. يك عرب پا شد گفت: من يك حقى دارم. ((چى هست؟)), شما در جنگ كذا كه مى رفتيد يكى شلاقى به من زديد. ((به كجا زدم؟)), به شانه ام. ((بيا عوضش بزن)). گفت: نه من آن وقت شانه ام باز بوده. شما هم شانه تان را باز كنيد. ((بسيار خوب)), شانه را باز كرد. عرب رفت بوسيد. گفت: من مى خواستم ببوسم بدن رسول الله را. يعنى مسئله اين بوده و مطلب اين است كه يك رئيس مطلق حجاز آن وقت بوده است و جاهاى ديگر, او بيايد بالاى منبر و بگويد هر كس حق دارد بگويد, يك نفر نيايد بگويد به اين كه تو ده شاهى از من برداشتى.

صدر اسلام وضع حكومت چطور بود, پيغمبر اكرم(ص) با مردم چطور رفتار مى كرد؟ در عين حالى كه با كفار با خشونت (وقتى كه نمى شد هدايتشان بكنند و توطئه گرى مى كردند) با خشونت رفتار مى كرد, با ملت چطور رفتار مى كرد؟ يك پدر مهربان و بالاتر از يك پدر مهربان بود.

پيغمبر اكرم كه شخص اول بود و بنيانگذار اسلام و بنيانگذار هدايت مردم, سيره اش را برويد ببينيد چه جور بوده, آيا هيچ وقت سلطه جو بوده است؟ وقتى با همين اشخاصى كه رفقايش بودند, دوستانش بودند, ديگر سياه و سفيد و اين ها مطرح نبود, نشسته بودند همه با هم, دور هم مى نشستند .يكى آن جا بنشيند, يكى پهلويش, يكى بالا يكى پايين باشد, اين هم نبود.

پيغمبر اكرم خدمتگزار مردم بود. با آن كه مقامش آن بود, ولى خدمتگزار بود, خدمت مى كرد.

در وقتى كه رسول الله آن وقت حكومت بود, آن وقت در مدينه بودند, در مدينه تشكيل حكومت بود وضعش اين طورى بود. از آن طرف در مقابل هيچ قدرتى خاضع نبود ; براى اين كه او خدا را مى ديد. كسى كه توجه دارد به اين كه قدرت هر چه هست, مال خداى تبارك و تعالى است و ديگران هيچ نيستند, اين ديگر نمى تواند خاضع بشود در مقابل يك قدرتمندى.

ساده زيستى

پيغمبر اكرم را هركس كه سيره نوشته است از رسول اكرم, نوشته وضعش در زندگى كمتر بوده است از اين مردم عادى كه آن وقت در مدينه زندگى مى كردند. اتاق گلى اين ها داشتند, توى مسجد يك اتاق گلى داشتند, سوار الاغ مى شده است يك كسى هم دنبالش, پشت سرش مى نشسته و مى رفته, آن وقت هم براى او مسئله مى گفته, او را تربيت مى كرده. شما بياوريد يك حاكمى, يك رئيس ـ عرض مى كنم ـ كلانترى, يك كدخداى يك شهرى, يك دهى, بياوريد كه اين طورى باشد, سلوكش با ملت اين باشد كه وقتى توى مسجد ـ مسجد محل اداره حكومت, مىآمدند آن جا ـ وقتى كه پيغمبر توى مسجد نشستند و ـ عرض مى كنم كه ـ چند نفر هم همراهشان هستند, با هم نشسته اند و دارند صحبت مى كنند, اشخاصى كه نمى شناختند, از خارج مىآمدند; نقل شده است كه نمى شناختند اين ها كدام يكى عرض مى كنم ـ كه حاكم است و كدام يكى محكوم, كدام يكى پيغمبر است, كدام يكى مردم ديگر.

پيغمبر وارد شد به يك آدم درجه سه اى[ابو ايوب انصارى] و اشخاصى كه دورش جمع شده بودند, يك اشخاص فقير بى بضاعتى و خودش هم يك منزل و اتاق (نه مثل اين اتاق) يك اتاقى با ساقه خرما, چند تا اتاق براى خودش و مسجدش هم آن طور.

حسن خلق

از طريق عامه منقول است كه پيغمبرخدا(ص) وقتى غضب مى فرمود, اگر ايستاده بود مى نشست, و اگر نشسته بود به پشت مى خوابيد, غضبش ساكن مى شد.(19)

در باب اخلاق رسول خدا, صلى الله عليه و آله, وارد است كه يارى نجست براى خود در هيچ مظلمه, تا آن كه هتك محارم الهيه مى شد. پس غضب مى نمود براى خداى تبارك و تعالى.


1. ((طه (اى مشتاق حق و هادى خلق) اى رسول ما, قرآن را از آن جهت براى تو نازل نكرديم كه (از كثرت عبادت خدا و جهد در هدايت خلق) خويشتن را به رنج در افكنى.)) (طه / 1 و 2)

2. علل الشرايع, ج 2, ص 312, باب 1, حديث 1.

3. احمد بن على بن ابى طالب طبرسى; عالم و فقيه و محدث و مورخ شيعه در قرن ششم و اوايل قرن هفتم. وى در حدود سال 620ه' ق درگذشت. از آثار اوست: الكافى فى الفقه, تاريخ الائمه, كتاب الصلوه.

4. الاحتجاج, ج 1, ص 220 و 219, ((احتجاج اميرالمومنين على اليهود)).

5. امالى صدوق, مجلس 69, حديث 2.

6. وسائل الشيعه, ص 321 ـ 303, باب 12-7 از ((ابواب صوم مندوب)).

7. همان, ص 306-304, باب 7 از ((ابواب صوم مندوب)) احاديث 2, 5, 6 و 8.

8. همان, ج 7, ص 303, باب 7 از ((ابواب صوم مندوب)), حديث 1.

9. مستدرك الوسائل, ((كتاب الصلوه)) ,در ((ابواب افعال الصلوه)), باب 2, حديث 17.

10. ((گاه دلم را كدورتى مى پوشاند و من به راستى هر روز هفتاد بار از خداوند درخواست آمرزش مى كنم.)) مستدرك الوسائل, ج 5, ص 320, ((كتاب الصلاه)), ((ابواب الذكر)), باب 22, حديث 2.

11. الجامع الصغير, ج 2, ص 144, بدون كلمه ((مثل)).

12. شدت بليات روحيه, تابع شدت ادراك است.

13. ((اى رسول ما! تو چنان در انديشه هدايت خلقى كه خواهى جان عزيزت را از غم اين كه ايمان نمىآورند هلاك سازى.)) (شعرا / 3).

14. ((اى رسول! نزديك است كه تو اگر امت به قرآن ايمان نياورند جان عزيزت را از شدت حزن و تإسف بر آنان هلاك سازى.)) (كهف / 6)

15. كهف / 6.

16. مكارم الاخلاق, ص 12, فصل دوم.

17. بحارالانوار, ج 16, ص 226.

18. بحارالانوار, ج 16, ص 229.

19. مرآه العقول, ج 10 ,ص 146, ((باب الغضب)).


/ 1