تبیان، دستیار زندگی
دیوارهاى حرا، هنوز طنین نیایش هایت را جار مى زند. خشت خشت کعبه از تو مى گوید؛ از تو که دسیسه هاى کفار را به هیچ گرفتى و مصمم و پرشور، ایمانت را فریاد کردى. آفتاب تا ابد چشمان پیامبرى ات را وام دار است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ثانیه‏های سوگوار

حضرت محمد

ثانیه‏های سوگوار، ثانیه‏های تا همیشه اندوهگین، ثانیه‏های اضطراب؛ حادثه نزدیک است.

دست‏هایش را به سفر، به سوی بارگاه خداوندی فرستاده است.

خداحاف1 گلوی سوخته تاریخ!

بغض، در حنجره خاک می‏پیچد. خداحافظ!

تمام سرهای دنیا بر گریبان اندوه فرو رفته‏اند.

باران، شدیدتر می‏کوبد از چشم‏ها بر گونه‏ها؛ فراق نزدیک است.

خداحافظ!

صدایش هفت آسمان را می‏لرزاند از اندوه. ملایک بر سر می‏کوبند. از پشت تمام پنجره‏های جهان، یادش چون خورشید می‏تابد. تنفس زیر سقف‏های این جهان، جانش را در هم ریخته است؛ باید بگذرد.

خداحافظ!

صدای هق‏هق، شدیدتر می‏شود، خاطرات می‏گذرند و چون نسیمی وزان و او نشسته بر توسن دقایق، تندتر می‏تازد گردنه‏های عبور را.

صدایش، طنین سال‏ها تلاش است و صبر جبرئیل، سینه به سینه‏اش ایستاده است و می‏بارد چون تکه ابری فشرده.

ظهر، غلیظ ‏تر شده است و صدای پیامبر رقیق‏ تر.

خداحافظ!

از جهان بریده و دل بسته به آنچه دل‏بستگی‏اش بود. چشم‏هایش در خور دیدار دوست. دستی در بهار و دستی در خزان؛ آسمان خلاصه شده در چشم‏هایش.

صدا آرام آرام خاموش می‏شود. های ‏های اشک، امان خاک را بریده است. هوای معطر ملکوت در مشام سفر پیچیده است. ثانیه‏های سوگوار... ثانیه‏های تا همیشه اندوهگین...

خداحافظ!

گردنه‏های حجاز، سر برمی‏گردانند و بر سینه می‏کوبند، حادثه نزدیک است. از هر طرف، ملایک، بال گسترده‏اند پرنیان بسترش را و او سخت به عبور می‏اندیشد. خداحاف1 چشم‏های بارانی و بی‏قرار فاطمه!

خداحافظ بازوهای وفادار و دست‏های مهربان علی!

خداحافظ مکه، شهر خاطرات کودکی!

خداحافظ مدینه، شهر مهربانی‏های تا همیشه!

خداحافظ!

صدا آرام آرام خاموش می‏شود. های ‏های اشک، امان خاک را بریده است. هوای معطر ملکوت در مشام سفر پیچیده است. ثانیه‏های سوگوار... ثانیه‏های تا همیشه اندوهگین...

حضرت محمد

تاریخ می‏بیند که...

خاطرات مسجد، سیاه پوشیده است.

غزل، بی‏کسی خویش را فریاد می‏زند.

«تنهایی»، در گوشه دل، زانوی غم بغل کرده است.

از متن دقایق، ضجه فواره می‏زند.

بر آینه فضیلت‏ها، گردی از اندوه نشسته است.

ماتمی درون نی‏های دشت، رخنه کرده است. خانه متصل به وحی، بی‏تابانه می‏گرید.

مدینه در دو بیتی‏ترین ناله‏ها می‏سوزد.

گویا مدینه در می‏زند و می‏آید به بالین پیامبر، تا بار دیگر با بوی عشق گره بخورد!

می‏آید تا از زبان صبح امید، بگوید: حکایات خزان طولانی است؛ اما دستان سبز قرآنت، درخت جاوید زندگی را در دل‏های مدینه‏ای، خواهد کاشت.

مدینه اکنون می‏بیند کنار قامت مهربان پیامبر عطوفت، عطر پرواز پیچیده است. برای مدینه، همه چیز، بر مدار دریغ و افسوس می‏چرخد.

گویا مدینه می‏رود و لحظاتی بعد، کاینات را با خود می‏آورد تا به گریه‏های «حسنین» اقتدا کنند.

ضایعه‏ای است که همه باید سیر بگریند.

رفتن رسول صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ، پاییزی تلخ را در دفتر دنیا رقم زد.

همه در خویش می‏سوزند.

دیوارهاى حرا، هنوز طنین نیایش هایت را جار مى زند. خشت خشت کعبه از تو مى گوید؛ از تو که دسیسه هاى کفار را به هیچ گرفتى و مصمم و پرشور، ایمانت را فریاد کردى. آفتاب تا ابد چشمان پیامبرى ات را وام دار است

از لابه‏لای گریه‏ها و تصاویر داغ که قطره قطره می‏چکد، «ملک الموت» نیز دیده می‏شود که با احترام، نزد ابهت و جلال پیامبر زانو می‏زند.

صدای حزن، در و دیوار را آکنده است.

با شیون‏های فاطمه علیهاالسلام ، روح بلند آبشارها، تاب و توان خویش را از دست داده است. با ناله‏های او، دل‏ها افتاده‏اند به خاک مرثیه.

تاریخ می‏بیند که داغ‏های زهرا ادامه دارد.

می‏بیند که مدتی از گرمی این بستر نمی‏گذرد که آتش‏های بی‏اجازه، درب خانه این بانو و دل‏های ما را به خاکستر می‏نشانند.

خاتم مهربانى

دست هایم فصل کوچت را چگونه تحریر کند، اى پیام آور زیباترین روزهاى جهان!

دیوارهاى حرا، هنوز طنین نیایش هایت را جار مى زند. خشت خشت کعبه از تو مى گوید؛ از تو که دسیسه هاى کفار را به هیچ گرفتى و مصمم و پرشور، ایمانت را فریاد کردى. آفتاب تا ابد چشمان پیامبرى ات را وام دار است.

یا محمد! پنجره در پنجره، باران سوگوارى توست که هواى این حوالى را مى آشوبد.

اى خاتم مهربانى و عشق!

اعجاز نگاهت را بر افق هاى پرستاره بسیار دیده ایم و ستاره به دامن، بازگشته ایم.

نامت، بت هاى زمین را به خاک مى افکند. از تو که مى گویم، بادهاى کافر، کلمات روشنت را مسلمان مى شوند.

سلام بر تو که گام هاى مهتابى ات شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند!

رفته اى و کوچه هاى مدینه، سر بر شانه هاى هم مویه مى کنند.

تویى که چشمه هاى بى شمار، از ردّ قدم هایت سر برآورده اند.

تویى که آیه هاى پیغمبرى ات را هیچ کلامى تشبیه نمى تواند.

بزرگوارى ات، زبانزد عابران تاریخ است.

اى امین دل هاى دردمند!

حالا که رفته اى، تاروپودمان را طوفان اندوه در هم مى پیچد.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


نویسندگان:

حمیده رضایی

محمدکاظم بدرالدین

معصومه داودآبادى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.