تبیان، دستیار زندگی
در مسیر راه كنیزكى را دیدیم كه كنارى نشسته و گریه مى كند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، علّت گریه او را جویا شد؟ كنیز گفت : خانواده ام چهار درهم به من داد كه براى ایشان چیزى خریدارى كنم ؛ ولیكن آن ها را گم كرده ام و جراءت برگشتن به منزل راندارم . در
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پول کم اما پُر برکت

حضرت محمد

مردى حضور رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله، آمد و چون متوجّه شد كه پیراهن حضرت كهنه و پاره مى باشد، مبلغ دوازده درهم به آن حضرت داد.

حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله، به علىّ علیه السلام فرمود: این درهم ها را بگیر و پیراهنى مناسب براى من خریدارى نما.

علىّ علیه السلام مى فرماید: پول ها را گرفتم و روانه بازار شدم و پیراهنى به دوازده درهم خریده و نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آوردم .

حضرت نگاهى به آن پیراهن انداخت و اظهار داشت : اگر این پیراهن را عوض كنى و فروشنده پس بگیرد، بهتر است .

به همین جهت نزد فروشنده برگشتم و گفتم : رسول اللّه این پیراهن را دوست نداشت ، اگر ممكن است آن را پس بگیر، فروشنده هم پیراهن را تحویل گرفت و پول ها را برگرداند و چون پول ها را خدمت آن حضرت آوردم ، با یكدیگر روانه بازار شدیم تا پیراهنى مطابق میل خود خریدارى نماید.

در مسیر راه كنیزكى را دیدیم كه كنارى نشسته و گریه مى كند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، علّت گریه او را جویا شد؟

كنیز گفت : خانواده ام چهار درهم به من داد كه براى ایشان چیزى خریدارى كنم ؛ ولیكن آن ها را گم كرده ام و جراءت برگشتن به منزل راندارم .

در این هنگام حضرت چهار درهم به كنیز داد و فرمود: به خانه ات برگرد.

سپس به بازار رفتیم و حضرت پیراهنى را به چهار درهم خرید و چون آن را پوشید خدا را شكر نمود.

وقتى به سمت منزل مراجعت كردیم ، در بین راه مرد برهنه اى را دیدیم كه مى گفت : هر كس مرا بپوشاند، خداوند او را از لباس هاى بهشتى بپوشاند.

امام علىّ علیه السلام افزود: چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، چنین دید فرمود: شكر خدا را كه چه بركتى در این دوازده درهم قرار داد كه دو برهنه پوشیده گشتند ویك بنده آزاد شد.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، پیراهن خریدارى شده را از بدن خود در آورد و به آن مرد برهنه پوشانید، سپس به بازار برگشتیم و حضرت پیراهنى دیگر به همان مبلغ خریدارى كرد و پوشید و شكر خدا را نمود، و چون به طرف منزل مراجعت كردیم ، هنوز آن كنیزك در جاى خود نشسته بود.

حضرت رسول به او فرمود: چرا به منزلت نرفته اى ؟

كنیز پاسخ داد: مى ترسم مرا كتك بزنند، حضرت فرمود: همراه من بیا تا به منزلتان برویم .

پس حركت كردیم و چون به منزل رسیدیم ، پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله جلوى درب منزل ایستاد و اظهار داشت: «السّلامُ عَلَیْكُمْ یا أَهلَ الدّار»؛ كسى جواب نداد، حضرت دو مرتبه سلام كرد و باز جوابى نشنید.

و چون مرتبه سوّم سلام بر اهل منزل داد، از درون منزل جواب آمد: «وَ عَلَیْكَ السّلامُ یا رَسُول اللّه ورحمة اللّه و بركاته»؛ رسول خدا فرمود: چرا در مرحله اوّل و دوّم جواب سلام مرا ندادید؟

در پاسخ اظهار داشتند: چون سلام شما را شنیدیم ، دوست داشتیم كه صداى شما را بیشتر بشنویم .

پس از آن پیامبر خدا اظهار داشت : این كنیز شما در آمدن به منزل قدرى تاءخیر داشته است ، از شما مى خواهم او را شكنجه نكنید.

اهل منزل گفتند: اى رسول خدا! به جهت قدوم مبارك شما او را آزاد كردیم .

امام علىّ علیه السلام افزود: چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، چنین دید فرمود: شكر خدا را كه چه بركتى در این دوازده درهم قرار داد كه دو برهنه پوشیده گشتند و یك بنده آزاد شد.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع: خصال شیخ صدوق، ص 490، ح 69؛ أمالى صدوق، ص 197، ح 5؛ حلیة الابرار، ج 1، ص 200؛ بحارالا نوار، ج 16، ص 214. (نقل از کتاب «چهل داستان و چهل حدیث از حضرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله»، عبداللّه صالحى)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.