تبیان، دستیار زندگی
سوز غمی است شعله ور، از غم غریب تر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داغ شگفت
داغ شگفت

سوز غمی است شعله ور، از غم غریب تر

مثل حضور عشق، از آن هم غریب تو

در کارزار عشق، که میدان حیرت است

زخمم غریب آمد و، مرهم غریب تر

ای  دومین امام، که داغ شگفت توست

از غریب شهید محرّم، غریب تر

رفتم به جستجو حقیقت، نیافتم

کس از تو در سلاله ی آدم، غریب تر

مولا غریب مانده در اینجا حسین هم

در این میان تویی تو، مسلّم، غریب تر

می خواستم به وهم، غمت را رقم زنم

دیدم که هست از غم و ماتم غریب تر

از لحظه ای که زهر، جگر را به خون کشید

حق چهره ای گرفت دمادم، غریب تر

گنجینه ی حقیقتی و، رازهای توست

از هر چه در زمینه ی عالم، غریب تر

ما را بگو، که اوج تو را در نیافتیم

ای از شکوه عرش معظّم، غریب تر

از شرح ماجرای تو، حاصل چه می شود

وقتی که هست، ز آنچه سرودم، غریب تر

محمود سنجری

انتخاب شعر :جواد هاشمی

بخش ادبیات تبیان