تبیان، دستیار زندگی
سعدی، در کنار اهمیت به نصایح خردمندان و تجربه بزرگان، خواننده خود را متوجه می کند که نصیحت و حکمت و پند و تجربه، ابزار است
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جاهلان حکمت دان نباشیم


 گلستان سعدی پر است از حکمتها و نصیحتهای شیرین. اما در کنار این نصیحتها، این نکته هم گوشزد شده است که باید مراقب حرفهای حکیمانه و الهی باشیم که مبادا آنها را به هدف توجیه غرضهای شخصی خود و توجیه رفتارهای خودمان استفاده نکنیم. سعدی در چند حکایت خود به زیبایی این مطلب را به خوانندگان خود گوشزد کرده است.


جاهلان حکمت دان نباشیم

سعدی را جزو برترین ادیبان فارسی و گلستانش را برترین نثر فارسی به شمار آوردهاند که در آن لطایف و عبارات نغز، حکمتهای فراوان را با زیبایی فراوان، چنان در کنار هم گرد آورده است که خواننده را مشتاق و نابردبار عبارات سحرآمیز خود می دارد.

سعدی، در کنار اهمیت به نصایح خردمندان و تجربه بزرگان، خواننده خود را متوجه می کند که نصیحت و حکمت و پند و تجربه، ابزار است. ابزاری که استفاده از آن موجب خیر زندگی دنیا و راحت و امنیت آخرت می شود، اما همین ابزار مفید، وقتی نابجا استفاده شود، مایه سرعت یافتن انسان در بدبختی خواهد شد و در اینجاست که فرق میان جاهل دانا و جاهل نادان آشکار می شود که چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا.

سعدی بدون اینکه خوانندگان خود را حکمت و سخنهای نیکو بترساند، به طور غیر مستقیم به آنان هشدار می دهد که مراقب باشند که سخنان نیکو و حکمت بار لقلقه زبانشان نباشد و برای رسیدن به مقاصد خود، از آن سپر نسازند زیرا حرف های حکما و عواطف و احساسات در کنار جنبه های سازنده خود، بسته به نحوه استفاده، قابلیت تخریب‌گری نیز دارند.

در باب سوم گلستان حکایت جوان زورمندی را می آورد که نصیحت پدر را برای ماندن در شهر نمی پذیرد و به نیت کسب درآمد به سفر می پردازد و پس از رنجهای فراوان و نزدیک شدن به مرگ، به طریقی عجیب در امان می ماند و به شهر خویش می رسد. سعدی در گزارش بگو‌مگوهای پدر و پسر، تابلوی زیبایی از نحوه دلیل آوردن این مشت زن در برابر پدر خویش به تصویر می کشد که آن جوان در آن، همه گونه گفتار حکمت آموز  را به خدمت می گیرد. مثلا می گوید: "قول حکما را چگونه مخالفت کنیم که گفته اند..." و "چنانچه سالکان طریقت گفته اند ..." با این روش او خلاف نصیحت پدر عمل کردن را توجیه می کند و در نهایت به خیال خود اثبات کند که "مصلحت آن است ای پدر که سفر کنم کزین بیش طاقت بی نوایی نمی آرم."

سعدی بدون اینکه خوانندگان خود را حکمت و سخنهای نیکو بترساند، به طور غیر مستقیم به آنان هشدار می دهد که مراقب باشند که سخنان نیکو و حکمت بار لقلقه زبانشان نباشد و برای رسیدن به مقاصد خود، از آن سپر نسازند زیرا حرف های حکما و عواطف و احساسات در کنار جنبه های سازنده خود، بسته به نحوه استفاده، قابلیت تخریب‌گری نیز دارند.

جوان، سفر خود را آغاز می کند و او در طی سفر متحمل مشکلات فراوان تشنگی و گرسنگی و بی اعتمادی مردم به او و فریب خوردن و مبتلا شدن به گرفتاریهای ناگوار می گردد تا اینکه در نهایت شاهزاده ای در راه خود بر او ترحم می کند و "خلعت و نعمت" می دهد و او را به همراه معتمدی به زادگاهش بر می گرداند.

داستان سعدی در اینجا به پایان نمی رسد. حکایت این دلیل آوردنهای پیچ در پیچ جوان هنوز باقی است. وقتی با پدر درباره سفر و حوادث تلخی که بر او گذشته بود سخن می گوید هنوز گرفتار همان جهالت سابق است - و بی توجه به اینکه نجات یافتن او امری اتفاقی بوده که نمی توان آن را قانون زندگی دانست – باز برای توجیه رفتارهای خود حرفهای حکیمانه به کار می گیرد که "ای پدر هر آینه تا رنج نبری گنج بر نداری و تا جان در خطر ننهی بر دشمن ظفر نیابی..."(82)

جاهلان حکمت دان نباشیم

در باب هفتم هم سعدی حکایت پارسازاده را نقل می کند که میراث پدر را بی تدبیر و به سرعت خرج می کرد تا آنجا که "فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد"؛ سعدی او را به میانه روی در مصرف، نصیحت می کند که "ای فرزند دخل آب روانست و عیش آسیای گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد" و هرچه خیرخواهی سعدی در او به جایی نرسید تا آنکه به بیچارگی فقر مبتلا شد و "نکبت حالش" عیان شد.

در این حکایت هم سعدی به زیبایی بیان می دارد که آن کس که نخواهد حرف حق یا نصیحت را قبول کند، از هر راه که بتواند به توجیه عمل خود می پردازد. در این حکایت، آن شخص در پاسخ به سعدی که او را از زیاده روی منع می کرد، به عبارتی از حکیمان متوسل شد که "راحت عاجل به تشویق محنت آجل منغض کردن خلاف رأی خردمندان است"(110)

جالب اینجاست که خود سعدی از این توجیهات دوری می جوید. او از روزگار جوانی خویش حکایت مجلس سماع خود را نقل می کند که با وجود آنکه استادش ابن‌جوزی او را از سماع صوفیان منع کرده بود، هنوز قادر نبود برای همیشه از شرکت در این مجالس صرفنظر کند. سعدی جریانی را که باعث شد این کار را برای همیشه ترک کند بیان کرده است اما هرگز برای اقدامات اشتباه خود به دنبال توجیه و دلیل آوردن از آیات قرآن و سخنان پیامبر و گفتار حکما نمی رود بلکه به سادگی به این گونه به اشتباه خویش اقرار می کند که "عنفوان شبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب، ناچار به خلاف رأی مربی قدمی برفتمی و از سماع و مجالست حظی برگرفتمی."

بنابراین از درسهای گرانمایه ای که از گلستان سعدی می توانیم بر‌گیریم آن است که اقرار به اشتباهات و نسبت دادن آن به جهالت و جوانی و نادانی بسیار بهتر از آن است که با بهره گیری پیچ در پیچ از گفتار حکما و قول بزرگان به توجیه آن بپردازیم. با این توجه در می یابیم که به هنگامی که حرفهای حکیمانه یا دینی به زبان می آوریم باید مواظب نیتهای درونی خودمان باشیم و از خود بپرسیم که هدف ما از بیان این حرفهای درست چیست؟ آیا با خود صادق هستیم یا غرضهای شخصی خودمان را با لعاب این حرفها پوشش داده ایم؟

از درسهای گرانمایه ای که از گلستان سعدی می توانیم بر‌گیریم آن است که اقرار به اشتباهات و نسبت دادن آن به جهالت و جوانی و نادانی بسیار بهتر از آن است که با بهره گیری پیچ در پیچ از گفتار حکما و قول بزرگان به توجیه آن بپردازیم.

*علاقمندان برای مطالعه حکایات بیشتر در این باره به داستان طایفه دزدان(28)، کار در دربار پادشاه(34) مراجعه نمایند.

*اعداد داخل پرانتز نشان دهنده شماره صفحه حکایات مورد نظر در کلیات سعدی، بر اساس تصحیح مرحوم فروغی است که توسط انتشارات کتاب آبان در سال 1387 در نوبت ششم به چاپ رسیده است.

منبع: روزنامه سیاست روز (با تلخیص)

روح‌الله رستگار‌صفت

 بخش ادبیات تبیان