سلام به همگی یک مطلب جالب یک جایی خونده بودم ، گفتم واسه ی شما هم بذارم فقط امیدوارم این یکی دیگه تکراری نباشه:
چگونه خبر بدی را به دیگران بدهیم؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟
مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید : - جرج از خانه چه خبر؟ - خبر خوشی ندارم قربان، سگ شما مرد . - سگ بیچاره! پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟ - پرخوری قربان . - پرخوری؟ مگر چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟ - گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد .
- این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟ - همه اسب های پدرتان مردند قربان . - چه گفتی؟ همه آنها مردند؟ - بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند . - برای چه این قدر کار کردند؟ - برای اینکه آب بیاورند قربان ! - گفتی آب؟ آب برای چه؟ - برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان .
- کدام آتش را؟ - آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد . - پس خانه پدرم سوخت؟ علت آتش سوزی چه بود؟ - فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد قربان ! - گفتی شمع؟ کدام شمع؟ - شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان ! - مادرم هم مرد؟ - بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان . - کدام حادثه؟ - حادثه مرگ پدرتان قربان ! - پدرم هم مرد؟ - بله قربان.
مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت . - کدام خبر را؟ - خبرهای بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت در این دنیا ارزش ندارید. من جسارت کردم قربان. خواستم خبرها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان !
اگه شما به جای این مرد بیچاره بودید با مباشر خود چه کار می کردید؟؟؟