تبیان، دستیار زندگی
«در اینجا پیامبر صلی الله علیه و آلیه در حالی که بسیار ناراحت و پریشان بود و اشک هایش را از چشم پاک می کرد، فرمود: « اگر نه این بود که رحمت خدا بر غضبش پیشی گرفته، لازم بود هر چه زودتر انتقام از تو بگیرد !»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

12 دخترم را زنده بگور کردم

قرآن

کاش به جای این همه اعتراض به اسلام وقرآن که چرا خدا به ما دخترا ظلم می کنه ، دستورات سختی را برای ما قرار داده ؛ باید خودمان را در سرما و گرما بپوشانیم ، نماز بخوانیم و...، به گذشته خود نگاهی می انداختیم وکمی بیشتر می اندیشیدیم که در زمان جاهلی هیچ جایگاهی که نداشتیم هیچ ، بلکه زنده زنده به گور می شدیم . در این باره از باب تذکر بد نیست به چند داستان پیرامون این موضوع توجه کنیم .


نادیده گرفتن عشق و وفای کودک خردسال

مردی خدمت پیامبر آمد، اسلام آورد، اسلامی راستین، روزی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و سؤال کرد : آیا اگر گناه بزرگی کرده باشم توبه من پذیرفته می شود، فرمود:  « خداوند تواب و رحیم است »، عرض کرد ای رسول خدا گناه من بسیار عظیم است، فرمود: وای بر تو ! هرقدر گناه تو بزرگ باشد، عفو خدا از آن بزرگتر است.

عرض کرد اکنون که چنین می گویی بدان: من در جاهلیت به سفر دوری رفته بودم، در حالی که همسرم باردار بود، پس از چهار سال بازگشتم، همسرم به استقبال من آمد، نگاه کردم دخترکی در خانه دیدم، پرسیدم دختر کیست؟ گفت: دختر یکی از همسایگان است!

من فکر کردم ساعتی بعد به خانه ی خود می رود اما با تعجب دیدم نرفت، غافل از اینکه او دختر من است و مادرش این واقعیت را مکتوم می دارد که مبادا به دست من کشته شود.

سرانجام گفتم راستش را بگو این دختر کیست؟ گفت: به خاطر داری هنگامی که به سفر رفتی باردار بودم، این نتیجه همان حمل است و دختر تو است!

آن شب را با کمال ناراحتی خوابیدم، گاهی به خواب می رفتم و گاهی بیدار می شدم،صبح نزدیک شده بود، از بستر برخاستم و کنار بستر دخترک رفتم در کنار مادرش به خواب رفته بود، او را بیرون کشیدم و بیدارش کردم و گفتم همراه من به نخلستان بیا.

او به دنبال من حرکت می کرد تا نزدیک نخلستان رسیدیم، من شروع به کندن حفره ای کردم و او به من کمک می کرد که خاک را بیرون آورم ، هنگامی که حفره تمام شد من زیر بغل او را گرفتم و در وسط حفره افکندم... در این هنگام هر دو چشم پیامبر پر از اشک شد... سپس دست چپم را به کتف او گذاشتم که بیرون نیاید و با دست راست خاک بر او می افشاندم!

و او پیوسته دست و پا می زد، و مظلومانه فریاد می کشید پدر جان!چه با من می کنی؟

در این هنگام، مقداری خاک به روی ریش های من ریخته شد ، او دستش را دراز کرد و خاک را از صورت من پاک نمود، ولی من همچنان قساوت مندانه خاک به روی او می ریختم، تا آخرین ناله هایش در زیر قشر عظیمی از خاک محو شد!

«در اینجا پیامبر صلی الله علیه و آلیه در حالی که بسیار ناراحت و پریشان بود و اشک هایش را از چشم پاک می کرد، فرمود: « اگر نه این بود که رحمت خدا بر غضبش پیشی گرفته، لازم بود هر چه زودتر انتقام از تو بگیرد !»

اگر دیروز پدران از وجود فیزیکی دختران پریشان خاطر می شدند و آنان را زنده به گور می کردند ، امروز پدرانی با در نظر نگرفتن روح دختران ، انسانیت و عاطفه ی آنان را در خاک مدفون می کنند

دوازده دخترم را زنده بگور کردم

قرآن

و نیز در حالات «قیس بن عاصم» که از اشراف و رؤسای قبیله ی بنی تمیم در جاهلیت بود و پس از ظهور پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام آورد می خوانیم: «روزی به خدمت پیامبر آمد تا بار گناه سنگینی را که بر دوش می کشید شاید سبک کند، عرض کرد در گذشته گروهی از پدران بر اثر جهل و بی خبری دختران بی گناه خود را زنده بگور کردند، من نیز دوازده دختر نصیبم شد که همه را به این سرنوشت شوم مبتلا ساختم! هنگامی که سیزدهمین دخترم را همسرم مخفیانه به دنیا آورد و چنین وانمود کرد که نوزادش مرده بدنیا آمده، اما در خفا آنرا نزد اقوام خود فرستاده بود موقتاً فکرم از ناحیه ی این نوزاد راحت شد.

اما بعداً که از ماجرا آگاه شدم او را با خود به نقطه ای بردم و به تضرع و التماس و گریه او اعتنا نکرده و زنده بگورش ساختم!

پیامبر صلی الله علیه و آله از شنیدن این ماجرا سخت ناراحت شد و در حالی که اشک می ریخت فرمود: «کسی که رحم نکند به او رحم نخواهد شد»

سپس روبه سوی قیس کرد و گفت: روز بدی در پیش داری، قیس عرض کرد چه کنم تا بار گناهم سبک شود؟ پیامبر(ص) فرمود: «به تعداد دخترانی که کشته ای بندگانی را آزاد کن (شاید بار گناهت سبک شود)»

نتیجه گیری :

در آخر لازم است نکته ای را از باب یاد آوری بیان کنم :

قرآن و کودک

کمی به خود آئیم ومواظب باشیم که رفتارهای جاهلیت را به شیوه های مدرن و شکل وشمایل جدیدتکرار نکنیم، اگر آن روز جسم دختران را در خاک ها پنهان می کردند، امروز گاه دیده می شود که با روح دختران بازی شده و آنان را ازبین می برند .

اگر دیروز پدران از وجود فیزیکی دختران پریشان خاطر می شدند و آنان را زنده به گور می کردند ، امروز پدرانی با در نظر نگرفتن روح دختران ، انسانیت و عاطفه ی آنان را در خاک مدفون می کنند .

این داستان ها را بارها و بارها خوانده ایم اما بعضی اوقات ، تکرار بعضی مسائل بد که نیست هیچ ، بلکه موجب  می شود که دست از ناشکری وناسپاسی ها برداریم و بدانیم که هرآنچه که انجام دهیم ،  در برابر زندگی دوباره ای که خداوند و اسلام به ما ارزانی کرده ، هیچ نیست.

* آیات 58و 59 سوره نحل به این کار عرب جاهلی اشاره دارد.

فرآوری : زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان


منبع:

قصه های قرآن/ آیت الله ناصر مکارم شیرازی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.