تبیان، دستیار زندگی
یکی از حاکمان ظالم عباسی که در زمان حیات امام کاظم علیه السلام بر کرسی قدرت تکیه زده بود، هارون الرشید بود. وی آشکارا روی انتساب خود به مقام رسالت تکیه نموده در هر فرصتی آن را مطرح می کرد. «ابن عمار و دیگران روایت كرده‏اند كه در سالى كه هارون‏ الرشید حج ب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شخصیت منافقانه هارون الرشید

شاه ظالم

اگر ما به تاریخ مقطعی نگاه شود خیلی از واقعیت های تاریخی مشخص نمی شود؛ همانند تاریخ خلفا و سلاطین که به دو علت در مواقع بسیاری از تاریخ دیده می شود که از آنان به خوبی یاد شده است: یکی بخاطر برخورد منافقانه و ظاهرسازی آنان در حضور عموم و دیگر بخاطر دستوری که به تاریخ نویسان درباری می دادند که وقایع را به نفع آنان بنویسند یا به دروغ فضائلی برای خود بتراشند. یک علت دیگر هم می توان در نظر گرفت و آن جو اختناقی بود که در زمان این حاکمان ظالم بوده که کسی جرأت انتقاد و نوشتن واقعیات را نداشت. البته همیشه تاریخ نویسان آزاداندیش و آزاده بوده اند که بدون هیچ ملاحظه ای تاریخ را آنگونه که هست بازگو می کنند.

«زمامداران اموی و عباسی که چندین قرن به نام اسلام بر جامعه اسلامی حکومت کردند برای استوار ساختن پایه های حکومت خود و به منظور تسلط بیشتر بر مردم در پی کسب نفوذ در دلها و جلب اعتماد و احترام مردم بودند تا مسلمانان زمامداری آنان را از جان و دل پذیرفته اطاعت از آنان را وظیفه واجب دینی خود بدانند! و از آنجا که اعتقاد قلبی چیزی نیست که با زور و قدرت به وجود آید یا با زور از بین برود ناگزیر از راه عوام فریبی وارد شده با نقشه های مزدورانه برای کسب نفوذ معنوی تلاش می کردند. البته در این زمینه عباسیان برحسب ظاهر برگ برنده ای در دست داشتند که امویان فاقد آن بودند و آن عبارت از خویشاوندی و قرابت با خاندان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود. بنی عباس که از نسل عموی پیامبر اسلام عباس بن عبدالمطلب بودند از انتساب خود به خاندان رسالت بهره برداری تبلیغاتی نموده خود را وارث خلافت معرفی می کردند.» (1)

یکی از حاکمان ظالم عباسی که در زمان حیات امام کاظم علیه السلام بر کرسی قدرت تکیه زده بود، هارون الرشید بود. وی آشکارا روی انتساب خود به مقام رسالت تکیه نموده در هر فرصتی آن را مطرح می کرد. «ابن عمار و دیگران روایت كرده‏اند كه در سالى كه هارون‏ الرشید حج بجا آورد همین كه نزدیك شهر مدینه رسید بزرگان و وجوه شهر به استقبال هارون‏ آمدند و پیشاپیش آنها حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام بر استرى سوار بود، ربیع (دربان مخصوص هارون‏ رو به آن حضرت كرده) گفت: این مركب چیست كه با آن به دیدار امیرالمؤمنین آمده‏اى؟ اگر با آن به دنبال دشمن روى به او نخواهى رسید و اگر دشمن بدنبال تو آید از دست او به در نخواهى رفت؟ حضرت فرمود: این مركب از سرفرازى و تكبر اسب پست‏تر و از زبونى و خوارى الاغ بالاتر است و بهترین هر چیز میانه و حد وسط آن است.

نقل می کنند هارون دو هزار کنیزک داشت که سیصد نفر از آنان مخصوص آواز و رقص بودند. یک بار به طرب آمده دستور داد سه میلیون درهم بر سر حضار مجلس نثار شود! و بار دیگر که به طرب آمد دستور داد تا آوازه خوانی را که او را به طرب آورده بود فرمانروای مصر کنند! بدهی است که هارون این ولخرجی ها را از بیت المال مسلمانان می کرد پولهایی که محصول عرق جبین و کدّ یمین کشاورزان فقیر و مردم تنگدست و بینوا بود .

گویند: چون هارون‏ وارد مدینه شد رو بقبر شریف پیغمبر(ص) براى زیارت آن بزرگوار نهاده و مردم نیز همراهش بودند، فَتَقَدَّمَ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا ابْنَ عَمِّ ... پس هارون‏ پیشاپیش همه بسوى قبر مطهر ایستاده گفت: درود بر تو اى رسول خدا، درود بر تو اى پسر عمو، و مقصودش این بود كه بخود ببالد (و بفهماند كه مقام من از دیگران برتر است، چون من پسر عموى پیغمبرم) فَتَقَدَّمَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِلَى الْقَبْرِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا أَبَهْ پس حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام پیش قبر آمده گفت: درود بر تو اى رسول خدا، درود بر تو اى پدر (و مقصود آن حضرت علیه السّلام این بود كه عوام فریبى هارون‏ را به مردم بفهماند، و برترى مقام خویش را بر هارون‏ به آنان گوشزد سازد) فَتَغَیَّرَ وَجْهُ الرَّشِید هارون‏ از این جریان رنگ صورتش گشت و آثار خشم در چهره‏اش آشكار شد.» (2)

حضرت امام موسی کاظم علیہ السلام

«هارون معجونی از زشت و زیبا بود. او خصوصیات عجیبی داشت که در کمتر کسی به چشم می خورد. رحم و خشونت ایمان و کفر، سازشکاری و سختگیری، به طرز عجیبی در وجود او بهم آمیخته بود. او از یک سو از ستم باک نداشت و خونهای پاک افراد بی گناه مخصوصا فرزندان برومند پیامبر اسلام را بی باکانه می ریخت و از سوی دیگر هنگامی که پای وعظ علما و صاحبدلان می نشست و به یاد رستاخیز می افتاد سخت می گریست! او هم نماز می خواند و هم به میگساری و عیش و طرب می پرداخت. هنگام شنیدن نصایح دانشمندان از همه زاهدتر و با ایمان تر جلوه می کرد اما وقتی که بر تخت خلافت می نشست و به رتق و فتق امور کشور می پرداخت از نرون و چنگیز کمتر نبود! هارون با این رفتار نمونه کاملی از دو گانگی و تضاد شخصیت را نمودار ساخته بود؛ زیرا گویی از نظر او کافی بود که از ترس خدا گریه کند و بیهوش شود و بعد هر چه بخواهد بدون واهمه بکند.»(3)

البته این نظر خوش بینانه به رفتار اوست و الّا آنان که حب دنیا بویژه ریاست آنان را احاطه کرده است بویی از خدا ترسی در آنان وجود ندارد و هدفشان از اعمال نیک، ظاهر سازی است؛ اینان فیلم انسانهای مؤمن و متقی را درمی آورند تا برای چند روز بیشتر ماندن در پستشان مردم را بفریبند. «نقل می کنند هارون دو هزار کنیزک داشت که سیصد نفر از آنان مخصوص آواز و رقص بودند. یک بار به طرب آمده دستور داد سه میلیون درهم بر سر حضار مجلس نثار شود! و بار دیگر که به طرب آمد دستور داد تا آوازه خوانی را که او را به طرب آورده بود فرمانروای مصر کنند! بدیهی است که هارون این ولخرجی ها را از بیت المال مسلمانان می کرد پولهایی که محصول عرق جبین و کدّ یمین کشاورزان فقیر و مردم تنگدست و بینوا بود که به این ترتیب خدا پسندانه! به مصرف می رسید. اما او با این همه خیانت به اموال عمومی اشک تمساح می ریخت! و همچون مردان پاک خود را پرهیزگار می دانست!» (4)

منطق هارون منطق عجیبی بود. طبق منطق او تمام مصالح عالی جامعه اسلامی در وجود او خلاصه می شد و همه چیز می بایست فدای حفظ جان او شود، زیرا طبق این استدلال او تنها یک زمامدار نبود بلکه وجود او برای جامعه اسلامی ضرورت حیاتی داشت!»
حضرت امام موسی کاظم علیہ السلام

«هنگامی که بساط حکومت امویان برچیده شد و عباسیان روی کار آمدند حکومت رنگ دینی به خود گرفت و کوشش برای بهره برداری از عوامل مذهبی به نفع حکومت آغاز گردید و تظاهر به دینداری و ارتباط و تماس با رجال و دانشمندان اسلامی مخصوصا در زمان خلفای نخستین عباسی رواج یافت. (البته این امر در زمان معاویه نیز وجود داشت اما در زمان عباسیان عمومی تر شد.) علت این امر آن بود که عباسیان نمی خواستند تنها به عنوان زمامدار سیاسی شناخته شوند بلکه می خواستند در عین زمامداری وجهه دینی و رنگ مذهبی نیز به خود بگیرند تا از این رهگذر از احترام در افکار عمومی برخوردار گردند. هارون اصرار عجیبی داشت که به تمام اعمالش رنگ دینی بدهد. او روی تمام جنایتها و عیاشی های خود سرپوش دینی می گذاشت و همه را با یک سلسله توجیهات، مطابق موازین دینی قلمداد می کرد.

منطق هارون منطق عجیبی بود. طبق منطق او تمام مصالح عالی جامعه اسلامی در وجود او خلاصه می شد و همه چیز می بایست فدای حفظ جان او شود، زیرا طبق این استدلال او تنها یک زمامدار نبود بلکه وجود او برای جامعه اسلامی ضرورت حیاتی داشت!» (5) «با توجه به حقایقی که گفته شد میزان دشواری کار حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام روشن می گردد، زیرا آن حضرت با خلیفه فریبکاری مثل هارون مواجه بود که چهره اصلی خود را در ورای یک سلسله تظاهر ها نیرنگها و ریاها پنهان کرده بود و خود را خلیفه عادل و با ایمان معرفی کرده بود. و براستی اگر شخصیت ممتاز امام هفتم نبود پیروزی در چنین مبارزه ای مورد تردید می نمود.» (6) در پایان باید گفت: تاریخ خلفای جور درسی است بزرگ برای آنان که مسؤلیتی در جامعه اسلامی دارند تا بخاطر جایگاه چندروزه دنیا اولا خود را در تاریخ بدنام نکنند و ثانیا آخرت خود را تباه نسازند که والاخرةُ خیرٌ و أبقی.(7)

نوشته سید روح الله علوی - گروه دین و اندیشه تبیان


پی نوشت ها:

1. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص429

2. ارشاد، ترجمه رسولى محلاتى‏، ناشر: اسلامیه،‏ج 2 ،ص 226

3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص436 و ص437

4. همان، ص437 و 438

5. همان، ص440 و 443

‏6. همان، ص448 و 449

7. أعلی، آیه 17

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.