تبیان، دستیار زندگی
نفس در متون اسلامی در بسیاری از تغییرات اسلامی این حالت غرور یا مناعت و احساس شرافت ما تحت عنوان «عزت نفس» بیان شده است. در رأس اینها تعبیر خود قرآن کریم است که تعبیری حماسی است: «وَ للهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمنینَ» ؛ عزت اختصاصاً از آن م
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تربیت دینی، عزت نفس و پرورش عقل

تربیت دینی

عزت نفس در متون اسلامی

"در بسیاری از تغییرات اسلامی این حالت غرور یا مناعت و احساس شرافت ما تحت عنوان «عزت نفس» بیان شده است. در رأس اینها تعبیر خود قرآن کریم است که تعبیری حماسی است: «وَ للهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمنینَ» ؛ عزت اختصاصاً از آن مؤمنان است، یعنی مؤمن باید بداند عزت اختصاصاً در انحصار مؤمنان است و اوست که باید عزیز باشد، عزت شایسته اوست و او شایسته عزت است.

حدیثی است نبوی: اُطلُبُوا الحَوائِحَ بِعِزََةِ الاَنفُسِ (نهج الفصاحه – ص 64) ؛ اگر حاجتی به دیگران دارید از آنها بخواهید، یعنی برای حاجتی که دارید، خودتان را نزد دیگران پَست و ذلیل نکنید، عزتتان را حفظ کنید و در حالی که آن را حفظ می کنید اگر حاجت و نیازی دارید آن را طرح کنید؛ نیاز خودتان را با قیمت از دست رفتن عزتتان رفع نکنید.»

همچنین علی(ع) می فرماید: «مردن این است که بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید، و زندگی این است که بمیرید ولی پیروز باشید. (نهج البلاغه – خطبه ی 51). «اینجا اساساً مسئله عزت و ماهرّیت و سیادت آنقدر ارزش والایی دارد که اصلاً زندگی بدون آن معنی ندارد (تعلیم و تربیت در اسلام – مطهری – ص 211)

به همین تعبیر شعار معروف حضرت سیدالشهداء است که در روز عاشورا فرمود: مرگ از متحمل شدن یک ننگ بالاتر است. یعنی من فقط عزت می خواهم. با این جمله ایشان: هیهات منَّا الذِّلَّه (مقتل خوارزمی 2/6) که هیچ مطلبی جز این مطلب در خلال تاریخ عاشورا موج نمی زند». (همان – ص 222)

عوامل حقارت نفس

در آموزه های دینی، دروغ، طمع، پیروی از شهوت، غیبت، بازگویی گرفتاری های و در دو رنج و ناراحتی خود نزد دیگران و نیز خود را در معرض تحقیر و تمسخر دیگران قرار دادن در برابر ثروتمندان به خاطر ثروتشان و قدرتشان کُرنش کردن، از جمله عوامل زمینه ساز و ایجاد کننده حقارت نفس یا احساس حقارت که در برابر اعتماد بنفس و مناعت و تقوا مطرح هستند به شمار می آیند. که جهت پرهیز  از اطاله کلام از شرح و بسط آنها خودداری می شود و علاقمندان را به مطالعه «انسان در قرآن» ، «انسان و ایمان» ، «انسان و سرنوشت» و «انسان کامل» از نوشته های استاد ارجاع می دهیم.

عزت نفس و مبارزه ی با نفس!

آیا عزت نفس با مبارزه ی با نفس قابل جمع است؟ آیا می توان از یک سو عزت و کرامت نفس را حفظ کرد و خود را اشرف مخلوقات دانست و از سوی دیگر با نفس خود مبارزه کرد؟ وجوه تمایز اعتماد به نفس و تکبر و خود خواهی چیست؟ چطور نفس که در تأکیدات معصومین علیهم السلام از دشمن ترین دشمنان آدمی است، در این جا اینقدر محترم شمرده شده؟ آیا تناقض است؟ در پاسخ سئوالات مذکور بطور اجمال مطالب ذیل را مرور می کنیم:

«انسان دارای دو «خود» است یک «خود» که خوب دیدن او عُجب است، بزرگ دیدن او کبر است خواستن او خود واهی و مذموم است، باید با او جهاد کرد، ... با هواهای او مبارزه کرده و یک «خود» دیگر که باید آن را عزیز و مکرّم و محترم داشت، باید حرّیت و آزادیش را حفظ کرد، باید قوّت و قدرتش را حفظ کرد و آلوده به ضعفش نکرد» (همان – ص 221) خود اوّل را «خود مجازی» و در واقع ناخود و خود دوم را «خود حقیقی» می خوانیم.

در آموزه های دینی، دروغ، طمع، پیروی از شهوت، غیبت، بازگویی گرفتاری های و در دو رنج و ناراحتی خود نزد دیگران و نیز خود را در معرض تحقیر و تمسخر دیگران قرار دادن در برابر ثروتمندان به خاطر ثروتشان و قدرتشان کُرنش کردن، از جمله عوامل زمینه ساز و ایجاد کننده حقارت نفس یا احساس حقارت است .

خود مجازی همان شهوت و شکم و خوردن و خوابیدن است که همان که شیطان به آن می نازید که من از آتشم و آدم از خاک، و آتش روشنایی، گرما و حرارت دارد و مقامش بالاتر از خاک است. و در واقع در برابر خدا به استدلال شیطانی پرداخت. اینجا بود که خداوند خطاب فرمود که: نفعتُ فیه مِن روحی (حجر / 29) ؛ من روح خود را و دمیدم. تو بر روح الهی و خود واقعی او سجده می کنی. این خود است که از سنخ عالمی بالاتر است. با دروغ، ضعف و زبونی و آلودگی ها ناسازگاری است. کمال و حقیقت انسان در این خود معنا می یابد. نه در خود مجازی خود، خاکی، جسمی و جنسی. آری توجه به «من» به این عنوان (من مجازی) در برابر «من حقیقی» مذموم است. آن خودی را که «باید تحت کنترل در آورد و به چشم دشمن به او نگریست که اختیار را از انسان نگیرد، و به چشم یک نوکری که یک وقت چشم ارباب را غافل نبیند» (همان – 223) آن خودی که مسیر کمال جویی، حریّت، آزادگی، اراده و مطالبات مطلوب آدمی را سد می نماید. آن خود را باید محدود کرد و با او به جهادی مستمر پرداخت تا سرکشی نکند و خود را جای آن جوهر قدسی و الهی ننشاند.

اعتماد به نفس

پس تضادی و منافاتی میان این دو تعبیر نیست که از طرفی به ما دستور مجاهده ی نفس و تزکیه نفس داده اند و نفس را به این شکل معرفی کرده اند که: وَاجعَل نَفّسَکَ عَدُوّاً تُجاهِدُهُ (وسایل / ج 11/124) ؛ [به نفست] به چشم یک دشمن نگاه کن که با او مبارزه می کنی، همیشه به او بدبین باش. ... و از طرف دیگر می گویند نفس خودت را بشناس، نفس خودت را محترم بدار، مکرّم بدار، عزّتش را حفظ کن، حریتش را حفظ کن. این آن گوهر شریف انسانیّت انسان است.» (همان – ص 224)

اگر آدمی خود حقیقی اش را محترم و مکرّم بدارد، دیگر نه فقر او را حقیر و ذلیل می کند و نه ثروت او را مغرور و متکبر می سازد. زهد و قناعت از بزرگترین ثروت ها و سرمایه های انسانی محسوب می شود و قدرت و ثروت را با آب بینی بزغاله ای معامله نمی کند فقط به شرط آن که بتواند بوسیله آن حقی را به حقدار برساند و متجاوزی را مجازات کند.

اگر خود مجازی را اصل  اساس بدانیم، به همانجایی می رسیم که غربی ها رسیده اند. همه چیز و همه کس باید منافع و مصالح مرا تأمین کنند. همه چیز ابزار حتی پدر و مادر و همسر، تا زمانی که والدین نیازهای مرا تأمین می کنند خوب و قابل تحمل اند. بعد از آن باید از آنان دور شد و به دیگران سپرد تا از آنها نگهداری کنند. همسر باید نیازهای فردی، شخصی، جسمی و جنسی مرا تأمین کند. وگرنه زمینه های مرگ عاطفی و تنش ها و جدایی ها فراهم می آید.

پرورش جسم و تربیت دینی

آیا اسلام طرفدار پرورش جسم است؟ یا پرورش جسم منافاتی با تن پروری ندارد؟ آیا پرورش جسم مانع توجه و تأکید بر پیش نیازهای اساسی پرورش عقل و تربیت دینی نخواهد شد؟

«جای شک و تردید نیست که تعلیمات اسلام براساس حفظ و رشد و سلامت جسم است. علت حرمت بسیاری از امور، مضّر بودن آنها به حال بدن است. یکی از مسلمّات حقه این است که بسیاری از امور به این دلیل تحریم شده اند که برای جسم انسان ضرر دارند. و یک اصل کلی برای فقهاء مطرح است که هر چیزی که محرز بشود که برای جسم انسان مضّر است. - ولو هیچ دلیلی از قرآن و سنت نداشته باشد- قطعاً حرام است.» (همان – 267)

اگر آدمی خود حقیقی اش را محترم و مکرّم بدارد، دیگر نه فقر او را حقیر و ذلیل می کند و نه ثروت او را مغرور و متکبر می سازد. زهد و قناعت از بزرگترین ثروت ها و سرمایه های انسانی محسوب می شود و قدرت و ثروت را با آب بینی بزغاله ای معامله نمی کند فقط به شرط آن که بتواند بوسیله آن حقی را به حقدار برساند و متجاوزی را مجازات کند.

البته «گاهی زیان آنقدر کم است که قابل اعتنا نیست. اسلام در تکالیف خود حرج ایجاد نمی کند، یعنی این مقدارها را از نظر اسلام تحریم نمی کنند، به صورت مکروه ذکر می شود یا می گویند ترکش مستحب است. ولی اگر چیزی زیانش قطعی و مسلم باشد از نظر اسلام قطعاً حرام است.» (همان – ص 268) مثلاً «معتاد شدن به تریاک را فقط به این دلیل می گویند حرام است که زیان دارد. یا مثلاً هروئین که یک مسأله جدید است و در قدیم نبوده، چون محرز است که یک امری است که قطعاً زیان دارد، در حرمتش هم شکی نیست. در مورد سیگار و قلیان نیز به همین ترتیب استدلال می شود... بنابراین پرورش جسم ... که جسم نیرو بگیرد، یک کمال است... مثلاً امیرالمؤمنین نیرومند بوده و نیروی بدنی داشته است و این جزو کمالات آن حضرت است. (همان – ص 269)

البته فراموش نشود که تن پروری از نظر اسلام بسیار نکوهش شده و مانع پرورش جسم و عقل می شود.  جسم و عقل را ضایع می کند. پیروی از شهوت و شکم و پرخوری و بدخوری باعث تنبلی و ضعف و بیماری جسم و عقلی می شود.

اجمالاً اینکه پرورش جسم نه تنها با تربیت دینی منافات ندارد بلکه بدن آن تربیت بسیاری دشوار و گاهی غیرممکن خواهد شد.

مغز

پرورش عقل و تربیت دینی

«اسلام یک دین طرفدار عقل است و به نحو شدیدی هم روی این استعداد تکیه کرده است. نه فقط با او مبارزه نکرده بلکه از او کمک و تأیید خواسته است و تأیید خود را همیشه از عقل می خواهد. در این زمینه آیات قرآن زیاد است، آیات دعوت به تعقل و تفکر، یا آیاتی که به شکلی مطالب را طرح کرده اند که فکر انگیز و اندیشه انگیز است.» (همان – ص 271)

بطور مثال در سوره ی زمر آیات 27 و 18 چنین آمده است: فَبشر عبادِ الذین یستمعون القول ... بندگان مرا نوید بده. آن بندگان این چنان را مطلب با «بندگان من» شروع شده است. کانّهُ قرآن می خواهد بگوید بنده خدا آن است که چنین باشد، و لازمه ی بندگی خدا این است... که سخن را استماع می کنند. ... به دقت دریافت می کنند (فَیَتَّبعونَ اَحسنه) بعد غربال می کنند، تجزیه و تحلیل می کنند، خوب و بدش را می سنجند و بهترین آن را انتخاب و پیروی می نمایند. اصلا معنی آیه استقلال عقل و فکر است که فکر باید حکم یک غربال را برای انسان داشته باشد.... «اولئک الذین هَدیهُمُ الله». قرآن این هدایت را با اینکه هدایت عقلی است هدایت الهی می داند اولئک هم اولوالالباب. اینها هستند به معنی واقعی صاحبان عقل. «الباب»  جمع «لُبّ» است. «لب» یعنی مغز ... قرآن درباره ی عقل کلمه ی لبّ را زیاد بکار برده، گویی انسان را تشبیه به یک گروه و یا بادام کرده که تمام یک گردو و یا بادام پوسته است و آن اساسش مغزش می باشد ... تمام هیکل و اندام انسان را در نظر بگیرید، آن مغز انسان، عقل و فکر اوست. اگر بادامی مغز نداشته باشد... می گوئیم پوچ است و پوک و هیچ باید دورش انداخت (همان – ص 273) ... معنی و مغز انسان همان عقل اوست... از این بهتر اساس دیگر نمی شود تعبیری پیدا کرد در مورد دعوت به این که انسان باید عقلش... مستقل باشد دارای قدرت نقد و انتقاد باشد... آدمی که از این موهبت بی بهره است هیچ است.» (همان – ص 274)

تن پروری از نظر اسلام بسیار نکوهش شده و مانع پرورش جسم و عقل می شود.  جسم و عقل را ضایع می کند. پیروی از شهوت و شکم و پرخوری و بدخوری باعث تنبلی و ضعف و بیماری جسم و عقلی می شود

در سنت اسلامی و بالخصوص در روایات شیعی نیز به عقل و تعقل اهمیت زیاد داده شده است.... در سنت شیعی بش از سنّت سنّی به این مسئله اهمیت داده شده است، سنی ها که از ابتدا دو دسته شده اند: معتزله و اشاعره، با هم اختلاف داشته اند. معتزله بیشتر طرفدار عقل بوده اند و اشاعره  طرفدار تعبد شیعه با معتزله همگام بوده اختلاف نظر با معتزله داشت ولی در اصول با یکدیگر همگام بودند، وجه مشترک این دو این بود که هر دو برای تحمل و استدلال ارزش و احترام قائل بودند». (همان – ص 276)

در احادیث از عقل به عنوان حجت و پیغمبر باطنی و از پیامبران به عنوان حجت ظاهری و بیرونی نام برده شده است.

«این حدیث را زیاد شنیده اید: اَلحِکمَةُ ضالَّةُ المُؤمِن ؛حکمت گمشده مؤمن است. حکمت یعنی علمی که محتوی حقیقت باشد، علمی که استحکام و پایه داشته باشد و خیال نباشد... این حدیث در احادیث زیادی دنباله دارد. من یک وقتی مدارکش را جمع کردم، شاید این مضمون را بیست جا پیدا کنیم که «خُذُوا الحِکمَةَ وَلَومِنّ اَهلِ النّفِاقِ» حکمت را فراگیرید ولو از منافقین، ولو از کافران، ولو از مشرکین... برو [از آنها حکمت را بگیر] حکمت مال تو است، در دست او عاریه است». (همان ص 276- 277)

علم، تربیت کننده ی عقل

«علم، عقل را تربیت می  کند، عقل باید با علم پرورش پیدا کند... [در احادیث] گاهی به علم گفته اند عقل مسموع و به عقل گفته اند علم مطبوع، یعنی به عقل، علم اطلاق شده و به علم، عقل، با این تفاوت که یکی را گفته «مطبوع» یعنی فطری، و دیگری را «مسموع» یعنی اکتسابی (همان - ص 282) مواد خام عقل، علم است بعد عقل تجزیه و تحلیل می کند و تولید می کند و بیرون می دهد. مثل زنبور عسل که شهد گل را می گیرد و عسل تولید می کند. نه مثل مورچه که همواره در حال جمع کردن است بدون تولید. عالم واقعی مثل زنبور عسل است، اجتهاد می کند. غربال می کند. راهکار می دهد عقل این عالم تربیت شده است. برای حراست از عقل سلیم باید نه تابع تقلید کورکورانه بدون تکیه بر عقل و علم بود و نه تابع اکثریت مردم که تابع گمان و عواطف اند بلکه باید براساس قرآن و سنت و اجماع علما، مطالعه و تجزیه و تحلیل کرد.

نوشته سید صالح زاهدی_گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.