تبیان، دستیار زندگی
جوانی مانند گلی است و تمایلات و غرایز سرکش چون طوفانی بنیان کن ساقه های ظریف این گل را تهدید میکند اگر جوان با معنویت روحش را سیقل داد تنه وجودش محکم میشود و به هیچ بادی نخواهد لرزید در غیر این صورت اگر در مقابل شهوات سست باشد دئیر یازود ریشه هایش از خاک
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شکوفاندن گل وجود

دعا

کشمکش «طوفان‏» و «گل‏»، قدیمى است. آن مى‏خواهد پرپر کند، این مى‏خواهد بشکفد و بروید. «زندگى‏»، از کشمکش میان این دو شکل مى‏گیرد.

قصه «جوانى‏» و «زمان‏»، همان قصه طوفان و گل است و جوان،غنچه‏اى است که مى‏خواهد گل بشود و به ثمر بنشیند و بالنده گردد.

البته بیش از خزان زمستان و وزیدن طوفان، باید از «دلمردگى‏» و«یأس‏» ترسید، که نمى‏گذارد «گل جوانى‏» شکوفا شود.

زمستان را نگاه کنید... وقتى شلاق بادهاى سوزناکش را مى‏چرخاند،وقتى برف‏هاى سنگینش، مزرعه‏ها و گلستان‏ها را مى‏پوشاند، هر چند در ظاهر، سیطره و حاکمیت دارد، اما آن «حیات‏» نهفته در دل «دانه‏»ها و آن‏«روح‏» جارى در گیاهان و ساقه‏ها و شاخه‏ها، بزودى از دل بذرها و تنه‏درخت‏ها بیرون مى‏زند و فریاد بر مى‏آورد که: «من هستم، من آمده‏ام...».

«بهار»، رستاخیزى است که حیات را از «گور طبیعت‏» بیرون مى‏آورد و «شکفتن‏» را به همه خفتگان در بستر غفلت و سستى مى‏آموزد. شایسته‏ترین شاگرد مکتب بهار، «جوان‏» است. درسى که جوان از بهار مى‏گیرد، «شکوفاندن گل وجود»، با نسیم اراده و انتخاب است.

گلى که در بهار مى‏روید و مى‏شکفد، «رمز حیات‏» در همه انسان هاست. گل و بهار، چه تقصیر دارند، اگر انسان‏ها این «پیام‏» را نفهمند؟!

اگر بذر و دانه، از اسارت خاک مى‏رهد و براى تنفس در فضاى باز و بهره ‏گرفتن از خورشید، سر بر مى‏آورد، چرا جوان، خود را از قید و بند عادت هاى بد نرهاند و این آزادى و آزادگى متعالى را تمرین و تجربه نکند؟!

بهار، جوانان آگاه را در کلاس «روییدن‏» و «نو شدن‏» مى‏نشاند. بهار، بستر شکفتن و فصل رویاندن «بذر وجود» است. از خامى به پختگى باید رسید و از افسردگى به نشاط. چرا این همه شتاب در بستر سراب؟ همچنان که یک درخت عظیم، به صورت «بالقوه‏» در یک دانه نهفته‏است،

همچنان که خرمن‏هاى طلایى گندم، در دل بذرها خفته است و باید درمسیر کشت و تربیت و آبیارى و آفت زدایى و مراقبت قرار گیرد و به ثمربرسد و به بار بنشیند،

کسى که صلاح و سعادت خویش را خواستار باشد، نمى‏پسندد که نفاق‏و ریا و هوى، همه دل را تیره کند و این مزرعه «صلاح خیز» را خارستانى‏زشت ‏یا کویرى توان‏سوز سازد!...

در نهاد انسان نیز، به صورت بالقوه، «استعداد» کمال و رشد و معنویت‏ نهفته است. خداوند نیز، پیامبر درون و برون را براى

بارورى و بالندگى‏همان استعداد، برانگیخته است.

نجات از شبهه و شهوت

غضب و شهوت، امرى است قابل تعدیل و کنترل. حرص و طمع را مى‏توان به بند کشید، بخل و حسد را مى‏توان درمان کرد، دنیازدگى و تعلقات را مى‏توان کاست، نفس سرکش را مى‏توان رام کرد و از دام ابلیس‏ گریخت. مى‏توان به جاى همه ترس ها، تنها «ترس از خدا» را قرار داد، زیستن در میان دو حالت «خوف‏» و «رجا» عملى است.

با «مراقبه‏» و «محاسبه‏» مى‏توان بر اعمال و رفتار خود نظارت داشت و مى‏توان از نیمه راه فساد برگشت. مى‏توان از «پل توبه‏» به «وادى رحمت‏» عبور کرد. پس پاى طلب و بازوى همت و پنجه اراده کجا به کار مى‏آید؟!

خصلت‏هاى نیک و بد، همچون دو «هوو» هستند، و مثل دو کفه ترازو، هر چه از این کاسته شود، به دیگرى افزوده مى‏گردد و هر کدام را تقویت‏کنى، دیگرى را تضعیف کرده‏اى. چرا وجود خودت را مجموعه‏اى از صفات‏ نیک نسازى که براى زشتى‏ها جایى نماند؟

کسى که بتواند زنجیره‏اى از «فضایل اخلاقى‏» را در جان خویش پدید آورد، نفس وسوسه‏گر نمى‏تواند به «قلعه قلوب‏» رخنه کند و فساد بیافریند.

اصلاح قلب، به اصلاح فکر و عمل مى‏انجامد، فساد قلب نیز، همه چیز را به تباهى مى‏کشد. کسى که صلاح و سعادت خویش را خواستار باشد، نمى‏پسندد که نفاق‏و ریا و هوى، همه دل را تیره کند و این مزرعه «صلاح خیز» را خارستانى‏ زشت ‏یا کویرى توان‏سوز سازد!...

حال که کماکان رو به خزان داریم چرا صحبت از بهار ؟ منظور بهار جوانی است که بهار دین و دلها را پیش رو داریم رمضان را چیزی از شعبان نمانده بشتابیم و ته مانده های زنگارها و پیرایه هادل را بزداییم و با شمه ای بهاری وارد بهار معنویت شویم این فرصت ها طلایی است برای خور و خواب همیشه فرصت داریم  باید دستی به سر و روی درخت در هم تنیده وجودمان دهیم  تا در بهار پیش رو جوانه زدن را تجربه کند ببالد و ثمر دهد جوانه تقوا بزند و میوه یقین دهد.

منبع : گامی در مسیر ، جواد محدثی

تنظیم: محمدی - گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.