تبیان، دستیار زندگی
برای کسانی که به فرهنگ و تمدن پارسی علاقه مندند نام شهرهایی مانند بلخ،هرات و ... آشنا است.از این منطقه که روزگاری جزو خراسان بزرگ بوده است صدها شاعر و حکیم و دانشمند پارسی گوی و وابسته به تمدن ایران از این منطقه برخاسته است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا واقعا دوست و برادریم؟

مقدمه:

ایران افغانستان

برای ما ایرانی ها افغانستان در سالهای اخیر معادل جنگ شده بود و آوارگی مردمش.از زمان اشغال افغانستان توسط  شوروی و حرکت مجاهدان افغان علیه آن اشغالگران بارها تصویر افغانستان را در تلویزیون،روزنامه ها و بعدها اینترنت دیده ایم.تصویری پر از خشونت،جنگ و ویرانی.حضور برخی شهروندان افغانی در ایران که برای یافتن مکانی امن برای زیستن به ایران آمده بودند نیز تصویر دیگر ما از افغانستان بود.این تصاویر محصول دوره ای مهم در تاریخ بود که سرنوشتی شوم را برای این مردم رقم زد.اشغال افغانستان توسط شوروی ،نبرد مجاهدان علیه ارتش سرخ،جنگ داخلی میان مجاهدان،برآمدن طالبان و ظلم وستم این متحجران به مردم،حضور القاعده و نهایتا حمله آمریکا وناتو به افغانستان و ادامه تروریسم در این کشور چشم اندازی دهشتناک برای مردم این کشور به همراه داشت.چشم اندازی که باره برای ما نیز تصویر شد.فقر،مواد مخدر،تحجر طالبانیسم همه و همه نتایج این روزگار سخت برای این مردم بود.این شرایط برای ما مردم ایران از طریق رسانه ها باز تولید می شد و شاید این سوال در ذهن ما که این مردم که در این محنت و بلا گرفتارند چه کسانی هستند؟

برای کسانی که به فرهنگ و تمدن پارسی علاقه مندند نام شهرهایی مانند بلخ،هرات و ... آشنا است.از این منطقه که روزگاری جزو خراسان بزرگ بوده است صدها شاعر و حکیم و دانشمند پارسی گوی و وابسته به تمدن ایران از این منطقه برخاسته است

دو کشور،یک فرهنگ و یک تمدن:

اگرچه تصویری که عموم ایرانیان از افغانستان در ذهن دارند تصویرجامعه ای فروپاشیده است اما این تصویر باید به گونه اصلاح شود که افغانستان سرزمینی است که در گذشته های نه چندان دور حداقل بخشهای عمده اش جزو ایران فرهنگی بوده و دارای مشترکات فرهنگی،تمدنی،دینی و زبانی با ایران است.

برای کسانی که به فرهنگ و تمدن پارسی علاقه مندند نام شهرهایی مانند بلخ،هرات و ... آشنا است.از این منطقه که روزگاری جزو خراسان بزرگ بوده است صدها شاعر و حکیم و دانشمند پارسی گوی و وابسته به تمدن ایران از این منطقه برخاسته است. این منطقه خاستگاه بزرگان شعر و ادبی مانند مولانا جلال الدین بلخی,خواجه عبدالله انصاری، انوری, عنصری بلخی, دقیقی بلخی,امیر علیشیر نوایی, عبدالرحمن جامی, رابعه بلخی, ناصر خسرو، سنایی غزنوی،  ، ابوعبید عبدالرحمن محمد جوزجانی، حمیدی بلخی، حنظله بادغیسی، ظهیر فاریابی,  شهیدبلخی, معروفی بلخی ,ابوالموید بلخی، ابونصر فارابی و ...بوده است. از زمان ایجاد کشور افغانستان به دست احمد شاه درانی که یکی از سرداران نادر شاه افشار بود  این روابط تداوم داشته است. ایران  وافغانستان از بدواستقلال تاکنون روابط و مناسبات پیوسته با یکدیگر داشته اند. اما باگذر زمان و تحولات منطقه ای این روابط فرازو نشیب های مختلفی راطی کرده است. با توجه به جایگاه دو کشور ایران و افغانستان در تحولات نظام بین الملل و وجود همسایگی دو کشور و نیز فرهنگ، زبان و تاریخ مشترک؛ تحولاتی که در منطقه برای هریک از این دو کشور رخ داده است، بر یک دیگر تاثیر گذار بوده است. به همین دلیل روابط تهران کابل در طی یک دهه گذشته که با نظام استبدادی و متحجرانه امارت طالبان شروع و به 8 سال دوره استقرارنظام جدید در افغانستان ختم می شود، بیشتر متاثر از تحولات بیرونی بوده و یا به عبارت دیگر روند دوستی و روابط میان این دوکشور تاثیر تحولات سیاسی و نظامی بوده است که در منطقه توسط عوامل خارج از منطقه رخ داده است.

ایران و افغانستان

فروپاشی اجتماعی و آغاز شکاف:

اگرچه ایران و افغانستان دارای سابقه تاریخی مشترک تمدنی هستند اما در مسیر پیشرفت و سرنوشت دو مسیر متفاوت را در پیش گرفتند.افغانستان در واقع به خاطر ضعف نظام سیاسی خود هیچگاه نتوانست فرایند نوسازی اجتماعی را در سطح گسترده سازماندهی کند.نوسازی که شامل ایجاد ارتش ملی،افزایش شهرنشینی،توسعه مدارس و دانشگاههای مدرن درسطح ملی،ایجاد رویکرد ملی بر مبنای احترام هویت ملی،توسعه اقتصادی و بهبود شاخصهای توسعه انسانی است به علت ضعف مفرط نظام سیاسی و جابجایی دست به دست شدن قدرت پس از استقلال شکل واقعی در افغانستان نیافت و افغانستان در قرن بیستم بر خلاف بسیاری از کشورها که در ابتدای قرن موقعیتی شبیه افغانستان داشتند اما به سطح مطلوبی از توسعه رسیدند ،نتوانست این پروسه را طی کند.جنگ داخلی 30 ساله نیز عامل اصلی بود که این بحران را تشدید کرد.

این شرایط نتیجه هولناک دیگری در پی داشت.سرزمینی که قرنها مهد فرهنگ و تمدن جهان بوده و شعرا و دانشمندان بسیار از آن برخاسته بودند گرفتار عقب ماندگی فرهنگی شد. از دیدگاه جامعه شناسی تغییر شکاف ها، تعارضات، بی سوادی، خرده فرهنگ های باز دارنده توسعه و بعضی ارزش های جزم گرا و مطلق اندیش شاخصه های اصلی توسعه نیافتگی و مانعی برای توسعه یافتگی و بهبود وضعیت زندگی در کشورهای جهان سوم هستند که در این کشورها به نسبت کشورهای توسعه یافته از عمق و شدت بیشتری برخوردار می باشند. مهمترین چالش هایی که فراوری توسعه فرهنگی در افغانستان قرار دارد عبارت است از شکاف و تعارضات قومی- مذهبی، پایین بودن سطح سواد، و بعضاً ارزش ها و هنجارهای ضد توسعه که می توان با راهکارهای ذیل آن ها را مهار و از بین برد. و از طرف دیگر دست یابی به توسعه فرهنگی، زمینه ساز توسعه اقتصادی و سیاسی نیز می باشد.

شکاف های قومی- مذهبی فعلی جامعه افغانستان را با شکاف های قومی- مذهبی دوران طالبان نمی توان یکسان پنداشت بلکه شکاف های امروزی غیرفعال و خفیف بوده و شکاف های دوره طالبان بشدت فعال و به تعارضات قومی- مذهبی انجامیده بود

منظور از شکاف و تعارضات قومی– مذهبی که عامل باز دارنده توسعه فرهنگی می گردد، این است که شکاف های قومی- مذهبی عملاً موجب تقسیم و تجزیه جمعیت و تکوین گروه بندی ها و قومیت های خاص می گردد و این گروه بندی ها ممکن است تشکل های قومی- مذهبی باشد و یا یک تشکل سیاسی. در بررسی شکاف های اجتماعی باید به تنوعات جغرافیایی و تنوعات تاریخی توجه داشت زیرا نوع و شمار و نحوه صورت بندی شکاف های اجتماعی بر حسب عوامل گوناگون از جامعه ای به جامعه دیگر و از زمانی به زمانی دیگر در درون یک کشور نیز متفاوت است. یعنی شکاف های قومی- مذهبی فعلی جامعه افغانستان را با شکاف های قومی- مذهبی دوران طالبان نمی توان یکسان پنداشت بلکه شکاف های امروزی غیرفعال و خفیف بوده و شکاف های دوره طالبان بشدت فعال و به تعارضات قومی- مذهبی انجامیده بود. شکاف های قومی- مذهبی بدلیل بوجودآوردن تعارضات و اکثر رقابت های خود محور و انحصارگرا به عقب مانده گی و رکود فکری- فرهنگی منجر گردیده و زمینه ساز توسعه نیافتگی فرهنگی می باشد.

پایین بودن سطح سواد در افغانستان که از یک طرف به عنوان یکی از شاخصه های توسعه نیافتگی مطرح می باشد از طرف دیگر رشد فکری- فرهنگی که از جمله شاخصه های توسعه یافتگی است وابسته به آن بوده و یکی از جدی ترین چالش توسعه فرهنگی در افغانستان است.

همچنان بعضی ارزش های جزم گرا وافراطی و نیز خرده هنجارهای ضد توسعه نیز که از چالش های توسعه فرهنگی قلمداد می گردد. در جامعه افغانستان وجود داشته و نمونه های آن را می توان در تفکر طالبا نیزم و... مشاهده نمود که قابل حل می باشد.

استراتژی ایران دربرابر برادر:

ایران و افغانستان

اگرچه ایران و افغانستان هم اکنون دارای مسائل عینی جدی فی مابین هستند اما نباید نگاه ایران به افغانستان به این مسائل محدود باشد.

هم اکنون مساله مواد مخدر،مهاجران افغان،تروریسم،رودخانه هیرمند و ... از مهم ترین مسائل پیش روی مذاکرات و مناسبات دو کشور است.اگرچه این موضوعات مسائل بسیار مهمی است اما توقف در آنها تامین کننده منافع هر دو ملت نیست.به نظر می رسد ایران درباره افغانستان کمک به فرایند توسعه فرهنگی را در دستور کار قرار دهد.اگرچه هم اکنون ایالات متحده و ناتو در افغانستان حاضر و به قول خود در حال مبارزه با تروریسم وکمک به فرایند دولت سازی هستند اما باید توجه داشت که ایجاد دولت ملی کارآمد در افغانستان نیازمند حداقلهای توسعه یافتگی فرهنگی است.این دولتها با توجه به تفاوتهای جدی فرهنگی وعدم آشنایی با فرهنگ سنتی افغانستان صرفا به مبارزه فیزیکی با تروریسم،ورود مظاهر صرف تمدن غرب و حداکثر فعالیتهای اقتصادی مشغولند واین مساله در برخی اوقات موجبات واکنش منفی مردم را به دنبال دارد.اما نکته ای که در این میان مغفول مانده بستر فرهنگی توسعه و ثبات است و این بستر فرهنگی یکی از زمینه های همکاری ایران و افغانستان می تواند قرار گیرد.کمک به نظام آموزش و پرورش افغانستان،تامین کتب درسی،ایجاد شعبه های برخی دانشگاههای ایران در مناطق امن افغانستان،راه اندازی شعبات دفاترنشر ایران در افغانستان،ایجاد و راه اندازی مدارس ابتدایی،در اختیار قرار دادن تجربیات نهضت سوادآموزی،اعطای بورسیه های تحصیلی به دانشجویان برتر افغان در ایران،ارائه فرصتهای مطالعاتی به اساتید افغان در ایران و ....می تواند از اولین گامهای مکاری فرهنگی بین دو کشور باشد.همکاری که ضمن ایجاد بستر فرهنگی ثبات،امنیت و توسعه همگرایی سیاسی این دو کشور را در پی خواهد داشت.

سید حسین زرهانی

گروه جامعه وسیاست