حشیش به روایت شمس
گزارش گفتاری از شمس تبریزی
بخش اول
شمسالدّین تبریزی (متوفّی: پس از 645ق) گوید: «یاران ما به سبزک گرم میشوند. آن خیال دیوست. خیال فریشته خود چیزی نیست. خاصّه، خیال دیو. عین فریشته را خود راضی نباشیم. خاصّه، خیال فریشته. دیو خود چه باشد تا خیال دیو بود؟! چرا خود یاران ما را ذوق نباشد از عالم پاک بینهایت ما؟ آن مردم را چنان کند که هیچ فهم نکند، دنگ باشد...» 1
مقصود شمس از «سبزک» همان «بنگ» و یا «حشیش» است. 2 بنگ که در متون فارسی میانه به صورت «منگ» نیز به کار رفته، نوشیدنیای سخت سکرآور و مخدّر بوده است، چنانکه تاورنیه3 ، ایرانگرد عهد صفوی، نیز در سفرنامه خود گوید: «... مشروب دیگری دارند، خیلی بدمزه و تلخ است. آن را بنگ میگویند که از برگ شاهدانه میگیرند و ادویه دیگری هم داخل آن میکنند که از همه مشروبات قویتر میشود. هر کس بخورد، به حال جنون میافتد و حرکات غریب از او سر میزند. به همین جهت در مذهب اسلام بنگ حرام است.» 4
آنگاه که بعضی منتقدان احوال صوفیّه را نقد میکنند، خرده میگیرند که تعدادی از صوفیان بنگ استعمال میکردهاند. اما نشانی از بنگ را در شرح احوال صوفیان متقدّم نمیتوان یافت. مطابق با گفته بیشتر محققان، از میان فرقههای گوناگون اهل طریق، قلندریّه بنگ و حشیش را به کار میبردهاند ؛ 5 چنانکه قلندران حیدری، پیروان قطبالدّین حیدرزاوهای در قرن هفتم، نیز به خوردن حشیش شهرت داشته، آن را مباح میدانسته و «مدامةالحیدر» مینامیدهاند .6 طرفه آن است که دنباله سخنان شمس تبریزی نیر در برخی از نسخههای مقالات او به این گونه آمده است: «این سبزک را عجم در قلندریان افکندند .» 7داستان زیر هم که از تاریخ فرشته نقل میگردد، انتساب بنگ و حشیش را به قلندران تایید میکند و شاید از آن بتوان دریافت که آنان بنگ را چگونه استعمال میکردهاند:
« در کتاب خیرالمجالس ملفوظ شیخ نصرالدّین او دهی مسطور است که: روزی شیخ (فریدالدّین گنج شکر) در حجره خود به شغلی مشغول بود، قلندری آمده بر گلیمی که شیخ مینشست جلوس نموده، مولانا اسحق قدری طعام حاضر ساخت و او بعداکل به مولانا گفت: میخواهم که شیخ را ببینم. جواب داد که شیخ به حقّ مشغول است و کس را درین وقت به خدمت شیخ راه نیست. قلندر انبانی که داشت، سرش بگشود و گیاه سبز- که آن قوم بدو منسوبند- به درآورده، در کچکول انداخت و به خمیر کردن مشغول گشت، چنانکه، قدری از آن بر گلیم افتاد. مولانا بدرالدّین گفت: ای درویش! بی ادبی از حدّ نباید برد. (...) شیخ متوجّه مولانا بدرالدّین اسحق شده، گفت که: در لباس عامّ، خاصّی هم میباشد و گیاهی که او خمیر میساخت، میتواند بود که آن نباشد که قلندران به کار میبرند 8.»
غور و بررسی در سخنانی که از شمس در آغاز مقاله نقل شد، ما را به این نتیجه خواهد رساند که قلندران بنگ را نه از روی بیقیدی و نه از بهر عیش و عشرت، بلکه به سبب عقیدهای بس دیرین به مصرف میرساندهاند. کوشش بر آن است تا این عقیده و سرچشمههای آن در مقاله حاضر شناسانده شود.
(1)
ریاضت کشیدن در تصوّف اسلامی، مانند مکتبهای عرفانی دیگر، یکی از امور واجب هر سالک بوده است. ریاضت مهمّ صوفیان خلوت نشینی همراه با ذکر خفی بوده که مراقبه نام داشته است ؛9 بدین ترتیب که در خلوت مینشستند و با آدابی خاصّ به ذکر میپرداختند و میکوشیدند که تنها یاد خدا را در ضمیر خود نگهدارند. این مراقبه آنان را به خلسه - حالتی بین خواب و بیداری- فرو میبرد. در حالت خلسه و یا یقظه پس از آن صوری را مشاهده میکردند که معتقد بودند آنها رمزهایی از حقایق عالم غیباند و پیامهایی را از برای آنان دربردارند . 10 این صور را اصطلاحاً واقعه مینامیدند .11 و برخی از صوفیان صوری را که در حالت خلسه بر سالک مکشوف میگردید، اصطلاحاً خیال و رنگها و انواری را که مالک با چشم سر در حال یقظه میدید، واقعه میگفتند. 12
شمس واقعههای مذکور را «خیال»13 نامیده است. سخنان او درباره سبزک یا بنگ و خیال فریشنه و دیو به پیوند آنها با هم دلالت میکند؛ و از آنچه او گفته است میتوان دریافت که قلندران از برای آنکه از خویشتن بیخود شوند و عالم خیال را دریابند، از بنگ استفاده میکردهاند. 14 و شاید از بهر این است که آن را «ورقالخیال » میگفتهاند.15
پی نوشت ها:
1 - تبریزی، شمس الدین محمد: مقالات شمس تبریزی، با تصحیح و تعلیق محمد علی موحد، تهران، انتشارات خوارزمی، دو دفتر در یک مجلد، 1369، دفتر اول، ص 74.
2 - سبزک: «مصغّر سبز باشد و به معنی صراحی شراب از آبگینه سبز و مرغ عقعق- که زاغ دشتی گویند- و به معنی بنگ نیز گفتهاند». محمد پادشاه (متخلص به شاد): فرهنگ آنندراج، زیر نظر محمد دبیر سیاقی، تهران، انتشارات کتابخانه خیام، 7 مجلد، 1336.
3 - Tavernier
4 - تاورنیه، ژان باتیست: سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، با تجدید نظر و تصحیح حمید شیرانی، تهران، کتابخانه سنایی با همکاری کتاب فروشی تایید اصفهان، 1336، ص 640.
5 - فروزانفر، بدیعالزمان: شرح مثنوی شریف، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 3 مجلد، 1347، ج 2، ص 734؛ و نیز زرین کوب، عبدالحسین: جستجو در تصوّف ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363، صفحات 366- 365.
6 - الشّیبی، کامل مصطفی: الصله بینالتصوف و التشیّع، الجزةالثانی: التصوف و الفتوة و الملامتیه، بغداد، مطبعة الزهرا، 2 مجلد، 1383ق/ 1964م، ص 223. در ماخذ مذکور به اشتباه احوال پیروان قطب الدین حیدرزادهای با پیروان قطبالدین حیدرتونی خلط شده است.
7 - مقالات شمس تبریزی، دفتر اول، ص 334.
8 - فرشته، ابوالقاسم: تاریخ فرشته (گلشن ابراهیمی)، چاپ سنگی، طبع هندوستان، 1247ق، ج 2، ص 722.
9 - کاشانی، عزالدین محمود: مصباحالهدایة و مفتاحالکفایة، به تصحیح جلالالدین همایی، تهران، کتابخانه سنایی، تاریخ مقدمه مصحح 1325، ص 171.
10 - همان، صفحات 179- 172؛ و نیز رازی، نجم: مرصادالعباد، به اهتمام و تصحیح محمدامین ریاحی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365، صفحات 294- 293.
11- مرصادالعباد، ص 289؛ مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، ص 171.
12 - با خرزی، ابوالمفاخر: اورادلاحباب و فصوص الاداب، تصحیح ایرج افشار، ج 2. فصوصالاداب، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1345، صفحات 303- 301.
عزالدین محمود کاشانی آنچه را که سالک در حالت خلسه ببند، «واقعه» و آنچه را که در حالت بیداری (بقظه) ببند، «مکاشفه» نامیده است. مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، ص 171.
13 - خیال: «صورتی که در خواب دیده شود» (فرهنگ فارسی معین).
14 - گفتنی است که بسیاری از قلندران دوره گرد و سیاح عهد قاجاریه به استعمال بنگ و چرس و حشیش شهره بودهاند و آنها را اسرار میگفتهاند. نویسنده بستان السباحة در باره یکی از قلندران مذکور، به نام «گلشاه» گوید: «مدت سی سال پا برهنه سیاحت کرده، اکثر بلاد هند و سند و دکن و پورپ و کشمیر و کابل را دیده و در عالم بسیار گردیده بود و در موسم تابستان و زمستان برهنه بودی و به جز لنگوته نداشتی و بنگ بسیار خوردی و حشیش بی حد کشیدی و به چیزی مفید نبودی. روزی فقیر از وی پرسید که چرس چیست؟ گفت: خاموش که اسرار است و هر که فاش کند، مستوجب دار.» شیروانی، زینالعابدین: بستان السیاحة، تهران، چاپ سنگی، کتابخانه سنایی، بیتا، ص 180. ظاهراً چون بنگ و چرس را وسیله آشنا شدن با اسرار عالم بالا میدانستهاند، آنها را مجازاً- به قول علمای علم بیان به علاقه علت و معلول و ذکر معلول و حذف علت- اسرار میگفتهاند. گفتنی است هنوز نیز برخی از درویشان عامی عصر ما بنگ و چرس را «اسرار» میگویند.
15- ورق الخیال: «برگ شاهدانه هندی را گویند که از جوشانده آن مشروبی سکرآور و نشاة دهنده به دست میآید که آن را برخی از دروایش به کار میبرند و گاهی از کوبیده بر گهای آن به صورت تدخین نیز استفاده میشود. در حقیقت، کوبیده برگهایش نوعی بنگ است.» (فرهنگ فارسی معین). با آنچه تاورنیه درباره بنگ گفته و در آغاز این بخش ذکر شده است، مقایسه شود.
مهران افشاری
تنظیم:بخش ادبیات تبیان