يك كتاب در يك مقاله
سيري در سيره نبويمحمد خردمنداشاره:
* كتاب سيرى در سيره نبوى، مجموعهاى از نوشتهها و گفتههاى استاد شهيد مرتضى مطهرى است كه از دو مقاله، تحت عنوانهاى «دعوتهاى سه بُعدى» و «موج اسلامى» و هشت سخنرانى در مسجد جامع بازار تهران، تحت عنوان «سيره نبوى» و يك سخنرانى در حسينيه ارشاد و ترجمه صد سخن از رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم ، تشكيل يافته و انتشارات صدرا، سال 1380 ش . چاپ بيست و سوم آن را در 305 صفحه منتشر كرده است.نظر به اهميت و ارزش بالاى اين اثر، اقدام به تلخيص آن شد. مطالب براساس نظم و ترتيب كتاب آمده است.سيرى در سيره نبوى
1. دعوتهاى سه بُعدى كه هم سطح بسيار وسيعى را اشغال كرده و هم قرنهاى متمادى در كمال اقتدار، حكومت كرده و هم تا اعماق روح بشر ريشه دوانيده؛ مخصوص سلسله پيامبران الهى است. به اين جهت، پيامبران آسمانى، مستقيم يا غير مستقيم آفريننده اصلى تاريخ هستند.2. خداى حكيم، جهان را مسخّر انسان و انسان را مسخّر نيروى ايمان و پيامبران را سلسله جنبان اين نيرو قرار داده است.3. برنارد شاو چرا مىگويد: «چنين پيش بينى مىكنم و از هم اكنون آثار آن پديدار شده است كه ايمان محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود و به عقيده من، اگر مردى چون او صاحب اختيار دنياى جديد شود، طورى در حلّ مشكلات دنيا توفيق خواهد يافت كه صلح و سعادت و آرزوى بشر تأمين خواهد شد.»؟زيرا او احساس مىكند كه علاوه بر لزوم تفسيرى روحانى از جهان و لزوم آزادى روحانى افراد؛ اصولى اساسى داراى تأثير جهانى لازم است تا تكامل اجتماع بشرى را بر مبناى روحانى توجيه كند و به قول اقبال لاهورى: «مبتنى بر وحيى باشد كه از درونىترين ژرفناى زندگى بيان شود و به ظاهرى بودن صورت آن، رنگ باطنى دهد.»4. زندهترين امواج اجتماعى، امواج و جنبشهاى دينى است. پيوند اين امواج و اين نهضتها با جوهر حيات و فطرت زندگى، از هر چيز ديگر اصيلتر است. در تاريخ اسلام، آن روز كه حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم از كوه حرا پايين آمد و فرياد برآورد كه: «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا»! اين موج شروع شد و برخلاف هزاران موج پردبدبه، در پس ديوارهاى مكه و مدينه محبوس نماند و در كمتر از نيم قرن سراسر جهان متمدن آن روز را فرا گرفت و در طول چهارده قرن گذشته، روز به روز بر وسعت و قدرت آن افزوده شد.5. يكى از منابع شناخت از نظر اسلام، سيره معصومين عليهمالسلام است. اهلبيت عليهمالسلام با آن كه از نظر كمالات روحى از فرشته و جبرئيل امين هم بالاترند اما با اين حال، تمام مشخصات بشرى را دارند و به اين جهت مىتوانند پيشوا و اسوه باشند.6 . سيره نبوى عبارت است از روش و سبك خاصّى كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم در اعمال و رفتار خود براى رسيدن به اهداف و مقاصدش به كار مىگرفت. مثلاً مىدانيم كه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم مردم را به اسلام دعوت مىكرد؛ سيره تبليغى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم عبارت از بيان روش ايشان در دعوت است.7. آيا انسان مىتواند سيره يا منطق عملىِ ثابت داشته باشد؟ برخى مانند ماركسيستها مىگويند: نه، زيرا فكر و رفتار انسان تابع موقعيت اقتصادى اوست و بنابراين هيچ كس نمىتواند در كاخ و كوخ يكسان بيانديشد.علىّ الوردى ـ نويسنده عراقى ـ مىگويد كه: «زندگى على عليهالسلام نظريه ماركس را نقض كرد»، بايد افزود كه قبل از على عليهالسلام ، زندگى رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نظريه ماركس را نقض كرد؛ چون سيره پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در هنگام محاصره اقتصادى در شعب ابىطالب عليهالسلام و در دوران حكومت در مدينه، تفاوتى نكرد. و نيز بعد از معصومين عليهمالسلام سيره كسانى چون سلمان و ابوذر و... نيز نظريه ماركس را باطل كرد.8. در حدود سال دهم هجرت كه شهرت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در همهجا پيچيده است، عربى بيابانى به خدمت رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم رسيد. خواست حرفى بزند اما زبانش به لكنت افتاد. رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم ناراحت شد. فوراً او را بغل كرد و بدنش را فشار داد و فرمود: برادرم! آسان بگير! من شاه نيستم! من پسر همان زنى هستم كه با دست خود از بز شير مىدوشيد. برادرجان! هرچه مىخواهد دل تنگت بگو!9. براساس سيره نبوى، برخى از اصول، مُلغى هستند. يعنى رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم آن را طرد كرده و به هيچ وجه و در هيچ شرايطى از آن استفاده نكردهاند:الف ـ يكى از اين اصول؛ اصل غدر و فريب است كه سياستمداران شيطانى همواره از آن بهره مىگيرند.ب ـ يكى ديگر از اصول ملغى در سيره نبوى؛ اصل تجاوز است. يعنى رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم هرگز از حد تجاوز نمىكرد و بر اساس فرمان الهى مىگفت: «وقاتلوا فى سبيل اللّه الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا»1؛ اى مسلمانان! با اين كافران كه با شما مىجنگند؛ بجنگيد اما از حد تجاوز نكنيد.به عنوان مثال رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم مىفرمود: در جنگ؛ آب را بر دشمن نبنديد! كودكان را آزار مرسانيد! و...رعايت حدّ و پرهيز از تجاوز، يكى از اصول سيره نبوى است كه در آيه «يا ايهاالذين آمنوا... و لا يجرمنّكم شَنَئانُ قومٍ على ألاّ تعدلوا، اِعدلوا هو اقرب للتّقوى»2 نيز بيان شده است.ج ـ يكى ديگر از اصول مُلغى در سيره نبوى؛ اصل انظلام و استرحام است. يعنى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم هرگز و در هيچ شرايطى ظلمپذير نبود و هميشه ظلم ستيز بود و هيچ گاه در برابر دشمن به التماس نيفتاد و خود را خوار و ذليل نكرد؛ در برابر جباران و ستمگران نيز با عزّت و كرامت برخورد مىكرد.10. رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم بر اساس آيه «و اَعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة و من رباط الخيل ترهبون به عدوّاللّه و عدوّكم»3 به اصل قدرت، عمل مىكرد. يعنى چنان جامعه اسلامى را تقويت كرد كه دشمن حتى خيال تجاوز هم به ذهنش خطور نكند. اما اصل اعمال قدرت يعنى اِعمال زور، چطور؟ آيا پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم با مردم با نرمش رفتار مىكرد يا با خشونت و اعمال زور؟على عليهالسلام مىفرمايد: هردو را پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم عمل مىكرد، اما جاى هركدام را مىشناخت: «طبيبٌ دوّارٌ بطبّه قد احكم مراهمه و اَحمى مواسمه»4 در يك دست، مرهم داشت و در دست ديگر ميسم (وسيله جرّاحى و داغ كردن و قطع عضو فاسد).11. يكى از اصول سيره نبوى؛ اصل سادگى در زندگى و دورى از ارعاب است. «كان رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم خَفيفَ المَؤونَةِ»12. يكى ديگر از اصول سيره نبوى؛ آن است كه براى رسيدن به اهدافش، از وسايل مشروع استفاده مىكرد و هرگز از ابزارهاى پليد و نامشروع بهره نمىگرفت. مثلاً در تاريخ آمده است كه عدّهاى از قبيله ثقيف به خدمت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم رسيدند و گفتند: ما مسلمان مىشويم با سه شرط:1. يك سال ديگر هم اين بتها را پرستش كنيم.2. نماز نخوانيم. زيرا خيلى براى ما سنگين است.3. اين كه به ما نگو كه بت بزرگمان را به دست خودمان بشكنيم.رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: «تنها پيشنهاد آخر مانعى ندارد، كس ديگرى را مأمور شكستن آن مىكنم. اما دو شرط اول و دوم، امكان ندارد و مقبول نيست.»13. رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم از غفلت و جهالت مردم نيز براى تبليغ دين استفاده نمىكرد. وقتى ابراهيم ـ پسر پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم ـ از دنيا رفت؛ رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم ناراحت شد و اشك ريخت. تصادفاً آن روز، خورشيد هم گرفت. مردم پنداشتند كه گرفتن خورشيد به خاطر درگذشت فرزند رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم است. اما حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم بالاى منبر رفت و فرمود: «گرفتگى خورشيد به خاطر فرزند من نبود.»14. يكى از اصول سيره پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم ، آن است كه ايشان در تبليغ دين؛ اهل تكلّف نبود و آسان مىگرفت و سختگيرى بىجا نمىكرد و بشارت مىداد و مردم را فرارى نمىداد.زمانى كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم معاذ بن جبل را براى دعوت مردم، به يمن فرستاد، به او فرمود:«يا معاذ! بَشِّرْ و لا تُنَفِّرْ، يَسِّرْ وَ لا تُعَسِّرْ.»5و نيز به يكى ديگر از يارانش فرمود:«يا جابر! انّ هذا الدّين لَمَتينٌ فأوغِل فيه برفقٍ فانَّ المُنبتَّ لا ارضاً قطع و لا ظهراً اَبقى.»6اى جابر! دين اسلام دين با متانتى است، با خودت با مدارا رفتار كن!چون آدمى كه مركبى به او دادهاند تا از شهرى به شهر ديگرى برود، اگر فشار بيش از حدّ بر آن بياورد؛ مركبش را ناقص و مجروح مىكند و به مقصد هم نمىرسد.15. رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم در مسائل شخصى، نرمش داشت و ملايم بود اما در مسائل اصلى، صلابت داشت و قاطع بود. در تاريخ آوردهاند كه: يك يهودى در كوچه جلوى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را گرفت و ادّعا كرد كه از رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم طلبى دارد و در همان جا طلبش را خواست. رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم با آرامش گفت كه: «اوّلاً طلبى از من ندارى و ثانياً الآن مالى به همراه ندارم؛ بگذار بروم تا بعد قضيّه را حل كنيم.» يهودى قبول نكرد و با پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم گلاويز شد و رداى پيامبر را به دور گردن ايشان پيچيد به طورى كه گردن مباركشان قرمز شد. مسلمانها كه رسيدند و متوجه قضيّه شدند خواستند خشونت به خرج دهند كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مانع شد و آن قدر نرمش به خرج داد كه يهودى از كارش پشيمان شد و اسلام آورد.16. در فتح مكه، زنى از اشراف قريش دزدى كرده بود، افراد زيادى آمدند تا مانع اجراى حكم اسلام شوند و دست اين زن بريده نشود؛ اما رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نپذيرفت و حكم الهى را اجرا كرد. اين واقعه، گوياى آن است كه حكم الهى را بايد با قاطعيت عمل كرد و جاى نرمش و سازش نيست.اميرالمؤمنين على عليهالسلام در مسائل فردى و شخصى، در نهايت درجه نرم و مهربان و خوش روست؛ ولى در مسائل اصولى، انعطاف ناپذير است. على عليهالسلام بر خلاف برخى از مقدّس نمايان، عبوس و اَخمو نبود؛ بلكه با مردم خندان و شاد برخورد مىكرد و با آنان شوخى مىكرد و البتّه حدّ آن را نگه مىداشت تا به باطل نرسد. همان طور كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نيز چنين سيرهاى داشت.اما همان اميرالمؤمنين كه در مسائل فردى، نرم و مهربان و خندان بود؛ در مسائل اصولى، سازش نمىكرد و مثل كوه استوار بود. در واقعه معروف درخواستِ مالى عقيل؛ اميرالمؤمنين عليهالسلام به او فرمود:«ثكلتك الثواكل يا عقيل! أَتَئِنُّ من حديدةٍ اَحميها انسانها للعبه و تجرّنى الى نار سجرها جبّارها لغضبه7؛ اى عقيل! داغديدگان به عزايت بنشينند. آيا از آهنى كه يك انسان از روى بازى و شوخى داغ نموده، فرياد مىكنى و مرا به سوى آتشى مىكشى كه خداوندِ جبّار از روى خشمِ خود، آن را برافروخته است؟!»17. يكى ديگر از اصول سيره نبوى؛ آن است كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم با همه كمالاتى كه داشت، بازهم مشورت مىكرد. او نيازى به مشورت نداشت اما براى اين، مشورت مىكرد كه اوّلاً ديگران و همه حاكمانِ آينده ياد بگيرند و ثانياً با اين كار مىخواست به ياران و همراهانش شخصيت بدهد و نيروى تدبير و ابتكار را در آنان شكوفا كند.18. يكى از مباحثى كه كشيشهاى مسيحى بر روى آن، تبليغ فوق العاده كردهاند، اين است كه «اسلام، دين شمشير است.» البته اسلام، دين شمشير است و اين، كمال اسلام است نه نقص آن. اما اين كشيشها منظورشان آن است كه ابزار اسلام براى دعوت؛ شمشير است و شك ندارد كه اين ادّعا برخلاف واقعيات تاريخى و سيره رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم و نصّ قرآن كريم است. «اُدْعُ الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن.»819. اين كه بعضى مىگويند: «اسلام با دو چيز پيش رفت؛ با مال خديجه عليهاالسلام و شمشير على عليهالسلام !» يعنى با زر و زور(؟!) اگر چنين باشد، كه معلوم مىشود دينِ بىپايهاى است! بىترديد شمشير على عليهالسلام به اسلام خدمت كرد اما نه براى آن كه مردم را مجبور به پذيرش اسلام كند بلكه براى دفاع از اسلام در برابر دشمنان. و البته ثروت خديجه عليهاالسلام به اسلام خدمت كرد اما براى حفظ اسلام و دفاع از مسلمانان در زمان محاصره در شعب ابىطالب عليهالسلام ؛ به اين معنا كه اگر ثروت خديجه نبود، فقر، مسلمانها را از پا درمىآورد.20. براى آشنايى بيشتر با سيره نبوى؛ چند سخن از سخنان حكيمانه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نقل مىشود:1. خدا زيباست و زيبايى را دوست دارد.2. مؤمن؛ خنده رو و شوخ است و منافق؛ عبوس و خشمناك.3. اگر فال بد زدى، اعتنا نكن و به كار خود ادامه بده و اگر گمان بد بردى، فراموش كن و اگر حسادت ورزيدى، خود را نگه دار.4. هركه صبح كند و به فكر اصلاح كار مسلمانان نباشد، مسلمان نيست.5. هنگام مرگ، مردمان مىپرسند: از ثروت چه باقى گذاشته؟ اما فرشتگان مىپرسند: از عمل نيك چه پيش فرستادهاست؟6 . اى مردم! پروردگار همه شما، يكى است و پدر همه، يكى. همه فرزند آدم هستيد و آدم از خاك است. عرب بر عجم برترى ندارد. گرامىترين شما نزد خداوند، با تقواترين شماست.7. دلاورترين مردم آن است كه بر هواى نفس غالب آيد.8 . از لجاج بپرهيزيد كه انگيزه آن، نادانى و حاصل آن، پشيمانى است.9. شما همه شبان و مسئول نگاهبانى يكديگريد.10. اين همه حرص حكومت و رياست! و اين همه رنج و پشيمانى در عاقبت!11. مبادا كه ترس از مردم، شما را از گفتن حقيقت باز دارد!12. منفورترين حلالها در نزد خداوند، طلاق است.13. گناهِ پنهان به صاحب گناه زيان مىرساند؛ گناهِ آشكار به جامعه.14. خداوند مؤمنِ صاحب حرفه را دوست دارد.1. بقره/ 190.2 ـ مائده/ 8.3. انفال/ 60.4 ـ نهج البلاغه، فيض الاسلام، خ 107.5. سيره ابن هشام، ج 4، ص 237.6. كافى، ج 2، ص 86 و 877. نهج البلاغه، صبحى صالح، خ 224.8. نحل/ 125.