نقش امام خمینی (ره) در خرافه زدایی و بازسازی فرهنگ عاشورا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش امام خمینی (ره) در خرافه زدایی و بازسازی فرهنگ عاشورا - نسخه متنی

حسن رهبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقش امام خمينى (ره ) در خرافه زدايى و بازسازى فرهنگ عاشورا

حسن رهبرى

((خرافه )) در وادى تعريف اديبان فرهنگ نويس , درباره واژه ((خرافه )) معانى زير را آورده اند:

- آنچه از ميوه چيده شود.

- سخن خوش كه از آن خنده آيد.

- افسانه , حديث دروغ , كلام باطل و افسانه اى كه اصل ندارد.

- عقيده باطل و بى اساس . ((خـرافـات )) جـمـع ((خـرافـه )) اسـت و آن نـيـز به ترهات , داستانهاى شب , مـوهـومـات ,سـخـنـان بـيـهـوده و پـريـشـان كه خوشايند باشند, معنى شده است . (367) وجـه تـسـميه اباطيل و اساطير به ((خرافه )) به طورى كه از روايات برمى آيد از آنجاست كه در صدر اسلام , مرد پرى زاده اى (جن زده ) به نام ((خرافه )) - از قبيله غـدره -مـشـاهدات خود از پريان را براى ديگران بازگو مى كرد. از آنجا كه باور كـردن چنين گفته هايى مشكل و غيرطبيعى مى نمود, مردم سخنان او را دروغ مـى پـنـداشـتـنـد ومـى گـفـتـند: ((هذا حديث خرافة و هى حديث مستملح كذب )) (368) اين سخن ((خرافه )) است , هرچند كه دروغ نمكين است . در روايـتـى آمـده اسـت كـه : روزى در حضور پيامبر خدا(ص ) از حديث خرافه سـخـن بـه ميان آمد. حضرت فرمود: ((رحم اللّه خرافة انه كان رجلا صالحا...)) و سپس گرفتارى او به دست جنيان را توضيح داد. (369) و در روايـت ديـگـرى از عـايـشـه - همسر حضرت رسول (ص ) - نقل شده است كـه :روزى پـيـامبر خدا(ص ) داستانى را براى زنانش تعريف مى كرد. يكى از آنها گـفـت :گـويـا ايـن ((حـديث خرافه )) است . حضرت فرمود: آيا هيچ مى دانيد خرافه كيست ؟ خـرافـه مـردى از قـوم ((غدره )) بود كه مدتى به اسارت جنيان درآمد و پس از آزادى ومـراجعت , آنچه از كارهاى عجيب و غريب آنان ديده بود بازگو مى كرد, اين بود كه مردم چنين داستانهايى را ((حديث خرافه )) ناميدند. (370

بـه طـور كـلى آنچه از نوشته اديبان و لغت شناسان برمى آيد اين است كه : اساسا ظهورواژه خرافه در مفهوم صرف , گفتارهاى افسانه اى محدود و مصطلح بوده اسـت . اماگذشت زمان توانسته مفهوم آن را توسعه بخشد و علاوه بر اطلاق آن به اباطيل واكاذيب اساطيرى , به عقايد باطل و عملكردهاى جاهلانه و بى اساس , وموهوم پرستى نيز تسرى يابد. تا آنجا كه امروزه در اصطلاح عامه , رواج آن بيشتر دراطلاق مفهوم اخير است . بـنـابـرايـن , ((هـر عـقيده و عملى كه متكى به دلايل علمى و يا مستند به نص آسـمـانـى ويـا آزمـايـش عـمـلـى صـحـيـح نـبـاشد خرافى و پوچ و بى ارزش است .)) (371) به بيانى ديگر: اعتقاداتى كه متكى به علم نيست , يعنى انسان يقين به آن ندارد و يـايـقـيـن بـه دخـالـت داشـتـن آن در خير و شر خود ندارد, اعتقادات خرافى محسوب مى شود. (372)

زمينه هاى ظهور خرافات

شـنـاسـايـى مـبـنـاى عمومى خرافات شايان دقت است . زيرا خرافه پذيرى يكى ازمعضلات اجتماعى است كه از گذشته هاى بسيار دور, دامنگير بشريت بوده و هـرقـوم و مـلتى با نوعى از خرافات دست و پنجه نرم كرده است . حتى در عصر حـاضـركـه بـه دوران شـكـوفـايـى علم و صنعت , و سير تكاملى انسان از وادى سـخـت افـزارى بـه سـوى نرم افزارى شهرت يافته , و انسان داعيه شكستن اسرار درونى هسته هاى فيزيكى و نفوذ در كرات ديگر آسمانى را دارد, هنوز هم ابر تيره خرافات در شرق وغرب عالم سايه انداخته است . در ايـن مـيـان هـرچـنـد غـرب بـا اسـتـخـدام بـيشترى عوامل و دستگاههاى تبليغاتى جهان , قصد تبرئه خود از وجود خرافات را دارد و سالها نسبت به ظهور و نمود آن در مشرق زمين كوشيده و همچنان مى كوشد, ولى واقعيتهاى موجود برخلاف آن حكم مى كند, و آنچه مى نمايد اين است كه بدون مبالغه اگر خرافات از نـوع غـربـى واروپـايـى را بيش از نوع شرقى آن ندانيم , بايد اعتراف كنيم كه اروپـايـيـان در پيروى ازخرافات دست كمى از شرقيها ندارند. با اين تفاوت كه با گـسـتـرش افـكـار اسلامى ونمود واقعيتهاى فرهنگ دينى , با چنين خرافاتى مبارزه شده و از آن روزبه روز كاسته مى شود, در حالى كه ركود و جمود حاكم بر فـرهـنـگ مـادى غـربـى - كـه فـاقـد قدرت واصالت معنوى نيز هست - روند فـزونـى بـخـش خـرافـات را مـؤثر گرديده و آنان را دركجراهه ها و پرتگاههاى انـحـطـاط اخـلاق آنـچنان گرفتار نموده است كه متداول ترين خرافات آنان از قـبيل : نحوست عدد 13, نحوست گذشت از زير نردبان , خوردن نان و شراب در عـيـد مخصوص به نيت حلول مسيح در آنها, اعتقاد به نعل اسب به عنوان طلسم سـعـادت , گـسترش اعتقاد و اقبال به جادوگران و فالگيران و... (373) را در مقابل آن انحطاط معنوى بايد به هيچ انگاشت . پـرداخـتـن بـه ايـن مـوضـوع و شـمارش گونه هاى فراوان خرافات غربيان از حـوصـلـه بـحث ما خارج است . و به آنچه كه در ظهور و بروز خرافات مدخليت داردمى پردازيم . مرحوم علامه طباطبايى در اين باره مى نويسد: ((انسان عقايد و آرايش از فطرت سرچشمه مى گيرد - فطرتى كه او را وادار به بـحث و كنجكاوى درباره علل موجودات مى كند و از نظر عمل نيز طبيعت او را بـه تـكـامل واقعى و حقيقى دعوت مى نمايد - لذا در هيچ قسمت حاضر نيست , پـيـروى ازعـقايد خرافى كه متكى به جهالت و نادانى است بكند, ولى عواطف و احـسـاسـات بـاطـنـى - مخصوصا ترس و اميد - كه تحت تاثير خيالات تحريك مـى شـود, درپاره اى از موارد وادار به قبول عقايد خرافى مى كند... براى ديگران نـيـز نقل مى كند وهمان احساسات و تصورات را در او به وجود مى آورد و كم كم اين عقيده خرافى وبى اساس در ميان مردم منتشر مى گردد. و گـاه مـى شـود كـه به دنبال اين تصورات , حس دفاع انسان تحريك مى شود و قـوه خـيـاليه او را وادار به انجام اعمالى خرافى براى دفع شر اين موجود موهوم مـى كـنـد وچـه بـسـا بـه ديـگران هم تعليم داده و به صورت يك سنت خرافى رايج مى گردد (374) بـنـابـراين , با اطمينان مى توان پذيرفت كه يكى از خصايص تاريخى منفى دين , اين بوده كه احساسات و تصورات و اعتقادات و تعبدات مذهبى مردمان , همواره درمـعـرض جـهـالـت , خـرافـات , قـالـبـى شدن و تعجب آلود شدن و انحطاط بـوده اسـت , (375) كـه در طـول زمـانـهـا بـه شـكـلهاى ((بت پرستى , ارباب انواع ,شخصيت پرستى , تقليد از سنتهاى آبا و اجدادى )) (376) , حب و بغضهاى افـراطى ,پيروى از هوا و هوسها و انواع جعليات و بدعتها به تناسب زمان و مكان , ظهور وبروز داشته است . در بـاب عـلـل خـرافـه پـذيـرى حـس مـذهـبـى , مـكـاتب و فلاسفه غرب نيز ديـدگـاهـهايى دارند و در اين مورد به بحث و بررسى نشسته اند. هگل , كنت , و فـيـلسوفان تجربى همچون كانت , راسل , ويتگنستاين , كارناب و آمير هركدام از ديـدگـاهـى و از بـعـدى بـه مـوضـوع پـرداخـتـه اند. اما از آنجايى كه مبانى و ديدگاههاى آنان در آيينه فلسفه متكامل اسلامى و از ديدگاه عقلانى , خالى از ايراد و انتقاد منطقى نيست , و ازطرفى وارد شدن به آرا و نظريات مزبور مستلزم نقادى و رفع ابهامات خواهد بود -كه ما در اين مقاله بر چنين موضعى نيستيم - لذا از آن صرف نظر مى كنيم و به راههاى درمان اين آسيب اجتماعى مى پردازيم .

چگونه بايد خرافه زدايى كرد؟

مـرحـوم عـلامـه طباطبايى بر اين باور است كه : ((دانشمندان و خواص مردم , پـيـوسـتـه بـراى مـحو آثار اين خرافات كه در ارواح عامه مردم جاى گرفته به لـطايف الحيل به فعاليت پرداختند تا مردم آگاه و بيدار گردند, ولى اين دردى اسـت كـه طـبـيـب را خـسته كرده است , زيرا انسان از طرفى در آراى نظرى و مـعـلـومـات حـقيقى و خالى از تقليدنيست و از طرف ديگر داراى احساسات و عواطف نفسانى است . متاسفم كه به اطلاع خوانندگان برسانم كه دانشمندان تا بـه امروز در معالجه اين درد, پيروزى وموفقيت نيافته اند... (اما) راهى كه قرآن مجيد در اين قسمت پيموده است اين است كه :

1 - در مـرحـله آراى نظرى به انسان دستور مى دهد كه از آنچه خدا نازل كرده پيروى كنند. هيچ فردى حق ندارد بدون علم يك كلمه سخن بگويد.

2 - در قـسـمـتـهـاى عملى امر مى كند كه افراد در جستجوى عملى باشند كه مـوردپسند خدا باشد و نزد او باقى باشد. اگر عمل مطابق خواسته دل هم باشد سـعـادت دنـيا و آخرت (هردو) در آن است . و اگر حرمان از خواهش دل در كار است اجرعظيمى در نزد خدا دارد كه : و ما عنداللّه خير و ابقى )) (377)

خرافه ستيزى عملى در صدر اسلام

بـه طـورى كـه گـفـتـيـم , خـرافـه پـذيـرى از بيماريهاى مزمن , واگيردار و صـعـب الـعـلاج اجـتـماعات بشرى است كه نياز به درمان و پيشگيرى از نفوذ و گسترش آن دارد.به لحاظ اينكه معمولا همگان را مبارزه لفظى مفيد نمى افتد, شـواهد تاريخى نشان مى دهد كه پيشوايان اسلامى و گاهى به تبع آنان خلفا نيز به مبارزه عملى با خرافات برخاسته اند كه ذيلا به نمونه هاى اشاره مى شود:

1 - ((جـامـعـه عـرب پـسـرخـوانده را مانند پسر واقعى فرض مى كردند. پيامبر مامورگرديد كه اين روش غلطى را به وسيله ازدواج با ((زينب )) كه سابقا همسر پـسـرخـوانده او (زيد) بود, از بين ببرد و اين شيوه ناستوده را با عملى كه اثر آن بيش از گفتن وجعل قانون است , از ميان مردم عرب بردارد, و اين ازدواج علتى جـز ايـن نـداشـته است . از آنجا كه كمتر كسى جرئت داشت كه اين برنامه را در دنياى آن روز - كه ازدواج با پسرخوانده قبح مصنوعى غريبى داشت - اجرا كند, خداوند پيامبر رارسما براى اين كار دعوت فرمود, چنانكه مى فرمايد, (378) هـنـگـامـى كـه زيـد, زيـنـب را طلاق داد, او را به ازدواج تو درآورديم تا براى مـؤمـنـان دربـاره هـمـسران پسرخوانده خود, زمانى كه آنها را طلاق مى دهند محدوديتى نباشد.)) (379)

2 - ((روزى كه ابراهيم درگذشت , آفتاب گرفت . گروهى بى خبر از نواميس و قـوانـين طبيعى جهان , تصور كردند كه آفتاب براى مرگ ابراهيم گرفته است . بـه طـور مـسلم چنين انديشه باطل , اگرچه افسانه و موهوم بود, ولى در ظاهر بـه نـفع پيامبر تمام مى شد و اگر پيامبر يك رهبر عادى و مادى بود جا داشت بر اين انديشه , صحه وامضا بگذارد و از اين راه عظمت و بزرگى خود را ثابت نمايد. ولـى او بـرخـلاف چنين تصورى برفراز منبر رفت و مردم را از حقيقت امر آگاه ساخت و فرمود: هان اى مردم بدانيد: ((ان الـشـمس و القمر آيتان من آيات اللّه , يجريان بامره , مطيعان له لا ينكسفان لموت احد و لا لحياته - آفتاب و ماه از نشانه هاى قدرت خدا هستند. آنها بر طبق سـنـن طـبـيـعـى و قـوانـينى كه خدا بر آنها مقرر داشته است در مسير خاصى مى گردند, هرگزبراى مرگ كسى و يا تولد كسى نمى گيرند...)) (380)

3 - هـنـگـامـى كـه امـيرالمؤمنين على (ع ), عازم جنگ با خوارج بود, منجمى بـه نـام سـافـربـن عـفيف الازدى (381) (برادر اشعث بن قيس ) به آن حضرت گـفـت : ((لاتـحـاربـهـم الـيـوم فـان الـقـمـر فـى الـعـقـرب , فقال قمرنا ام قمرهم ؟)) (382) امـروز بـراى جـنـگ اقـدام نـكـنـيد, زيرا كه قمر در عقرب است , (حضرت در يك پاسخى متقن و اعجازآميز) فرمود: آيا قمر ما در عقرب است يا قمر آنها؟ يعنى باچنان فرضى , شكست متوجه ما خواهد بود يا متوجه دشمن , و يا هردو سـپـس حـضـرت , بـراى ايـنكه اين سخن به تضعيف روحيه اصحاب و سربازان اسلام نينجامد و از آنان كاملا رفع ابهام نمايد, رو به سوى منجم كرد و پرسيد: ((آيـا مـى دانـى كـه در شـكـم اين حيوان چيست ؟ نر است يا ماده ؟ گفت اگر حساب كنم مى دانم . فرمود: هركه اين سخن تو را باور كند, قرآن را دروغ شمرده اسـت كـه مـى فرمايد: به راستى نزد خداست علم به ساعت , و او باران فرو بارد و بـداند كه دررحم چيست . كسى نمى داند كه فردا چه پيش آيد و نمى داند كه در كـدام سرزمينى مى ميرد... اى منجم كـه مـا را بـازمـى دارى حـركـت مـى كـنـيم . (383) سپس دستور داد كه اى (384) به نام خدا, قدم رو و در همان صحنه سفارش كرد كه : ((ايـهـا الـنـاس , ايـاكم و تعلم النجوم , الا ما يهتدى به فى بر او بحر, فانها تدعوا الى الكهانة ...)) (385) اى مـردم سـتـارگـان )برحذر باشيد, جز آن مقدار كه در درياها و خشكيها شما را هدايت كند, چه اينكه نجوم به سوى كهانت دعوت كند... (386) پـس زمـانـى كـه آن حـضرت , پيروزمندانه از جنگ فراغت يافت , خدا را حمد و سـپـاس كرد و فرمود: ((اگر در ساعتى كه منجم به ما پيشنهاد مى كرد حركت مـى كـرديـم ,اشـخاص نادان مى گفتند: در زمانى كه منجم گفته بود حركت كردند, و در نتيجه به پيروزى رسيدند.)) (387)

4 - شـبـى رسـول خـدا(ص ) بـا جـمـعى از اصحاب در نقطه اى نشسته بودند, ناگاه ستاره اى دنباله دار درخشيدن گرفت و پس از طى فاصله اى خاموش شد. حـضـرت رو بـه حاضران كردند و پرسيدند: در گذشته (ايام جاهليت ) راجع به چنين حادثه اى چه عقيده اى داشتيد؟ پاسخ دادند: اين حادثه جوى را نشان تولد مـولودى عظيم ويا مرگ شخصيتى عظيم مى دانستيم اينك دانسته باشيد,اين حادثه فلكى نه به موت كسى مرتبط است و نه به حيات كسى . (388)

5 - در مـقـدمه كتاب ((الاصنام كلبى )) آمده است : بيعة الرضوان (كه در واقعه ((صـلـح حـديبيه )) حضرت رسول از اصحاب , بيعت خواست و بيعت نمودند, و آيـه اى درايـن بـاب نـازل شـده ) در زيـر ((شـجـره )) و درختى واقع شده بود. مـسلمانان به يادگار آن بيعت , كه به ((بيعة الرضوان )) موسوم شده , و نزول آيه در زيـر آن شـجـره , آن درخت رابا يك نوع احترام مى نگريستند. خليفه ثانى در روزگـار خـلافـت خـود, دسـتور داد تاآن درخت را از بيخ بركنند تا نكند طبع خرافه ساز بشر اين درخت را به مرور زمان به سرحد ((الوهيت )) برساند (389)

6 - حـضـرت اميرالمؤمنين على (ع ) در مسير صفين , گذرش از شهر ((انبار)) افـتـاد.مردم آن شهر به استقبال شتافتند. با مشاهده آن حضرت از اسبهاى خود پياده شده و در ركاب ايشان به هلهله و پايكوبى پرداختند... حضرت فرمود: ((مـا اردتـم بـهـذا الذى صنعتم ؟)) چرا چنين مى كنيد؟ منظور شما از اين كار چـيـسـت ؟گـفـتـند: عادت ما بر اين است و ما اينگونه بزرگان خود را احترام مى گذاريم . فـرمـود: ((اما هذا الذى زعمتم انه فيكم خلق تعظمون به الامراء. فواللّه ما ينفع ذلك الامراء و انكم لتشفون انفسكم و ابدانكم , فلا تعودوا له امـا آنـچـه را بـه عـنوان بزرگداشت از فرمانروايان پنداشته ايد, به خدا سوگند بـراى امـيـران , ايـن كار شما سودى ندارد, جز اينكه موجب زحمت شما و اذيت بدنهاى شما خواهد شد. پس ديگر تكرار نكنيد (390) بـه طـور كـلى آنچه از تاريخ برمى آيد اين است كه دنياى جاهليت قبل از اسلام , مـدتـى را در يك دوران فترت دينى و خلا رسالت به سر برده است . خلا به وجود آمده راصدها و هزاران افكار و اعمال خرافى تسخير نموده است كه ما نمونه هاى بسيارى را در كتب مربوطه مى توانيم مطالعه كنيم . خـوشبختانه ظهور دين مبين اسلام و روشنگريهاى آن توانست به اكثر خرافات درگذشته خط بطلان بكشد, آنها را راهى موزه هاى تاريخى اجتماعى بشر نمايد و علم و تعقل و تدبر توحيدى را جايگزين مقولات اساطيرى گرداند. اما با اينهمه جوامع بشرى هيچگاه نتوانسته از خرافات گذشته كاملا خود را پاكسازى كند و ازانديشه هاى خرافى ساز و خرافه پرداز در امان بماند. شـايـد عـمـده عـلـت پـيـروزى سـريـع اسـلام بـر آن هـمـه خرافات جاهلى و عـقـيـم سـازى مـغزهاى خرافه پرداز, اين بود كه اعتقادات موجود آن روز جلوه مـذهـبـى بـه خودنگرفته بود و اگر گرفته بود تنها در تبعيت از آداب و رسوم پـيشينيان خلاصه مى شد,و پايه و دليل محكمى بر اعتقاد خود نداشتند, هرچند كـه اكـثريت آنها, مدتها بدان متوسل مى شدند و به راحتى حاضر به اعراض از آن نبودند. (391) ((و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتبع ما وجدنا عليه آبائنا...)) (392) مـهـمـتـريـن بـدعـت و خـرافات و خطرناك ترين خرافات , در تاريخ اديان آنجا شـكـل گـرفته كه عنصر خرافات با عنصر شريعت آميخته شده و معجون جديد اعتقادى , بارنگ و بوى مذهبى از آن تولد يافته است . پيشوايان اسلامى در مورد چـنين اعتقادات و اعمال ناشى از آن , اصطلاحا واژه ((بدعت )) را برگزيده اند و در بـيـان عـلـمـاى اسلامى گاهى از آن به عنوان ((تشريع )) در معنى مترادف بدعت , استفاده شده است . امام خمينى (ره ) مى نويسند: ((تـشريع , يعنى وارد كردن به دين چيزى را كه از دين نيست . اين مساوى است بابدعت .)) (393) و بـنا به ديدگاهى , ((بدعت )) امرى است مافوق ((تشريع )). در حقيقت , تفاوت بـيـن بـدعـت و تشريع در اين است كه در صدق بدعت , دعوت مردم به عمل به بدعت ,وجود دارد, اما در تشريع , چنين شرطى وجود ندارد. (394) پيشوايان دين مبين اسلام , به لحاظ احساس بيشترين خطر از جانب بدعتگزاران وديـن تـراشان در عالم اسلام , پى درپى مسلمانان را مخاطب قرار داده و همواره نسبت به خطرات و عواقب وخيم آن هشدار داده اند. پيامبر گرامى اسلام فرموده اند: ((كل بدعة ضلالة و كل ضلالة سبيلها الى النار.)) هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى مسيرش به سوى آتش است . (395) على (ع ) فرمود: ((انما الناس رجلان , متبع شرعة و مبتدع بدعة )) بـه راسـتـى كـه مـردم دو گـروهـنـد: يـكـى پـيـرو راه شـرعـى و يـكـى پديده آرنده بدعتى . (396) رسول خدا(ص ) فرمودند: ((من اعرض عن صاحب بدعة بغضا له , ملا اللّه قلبه امنا و ايمانا)) (397) آن كـه از بـدعت گذارى , خشمگينانه روى برگرداند, خداوند به قلب او ايمان واطمينان مى بخشد. همچنين فرمود: ((من ارعب صاحب بدعة ملا اللّه قلبه امنا و ايمانا)) (398) هـركـس بـدعتگذاران را (در اثر قيام و مبارزه با آن ) بترساند, خداوند قلب او را باآرامش و ايمان پر مى كند. و در حـديـث ديـگـر, از بـاب اتـمام حجت بر تمام عالمان و دانايان امتش , ابلاغ فـرمـودكـه : در زمـان ظهور بدعتها و اعتقادات خرافى ساكت نباشند و با بيان عـلمى نسبت به تخطئه آن قيام نمايند و اگر كسى چنين نكرد, لعنت خدا بر او باد ((اذا ظـهـرت الـبـدع فـى امـتـى , فـلـيظهر العالم علمه , فمن لم يفعل فعليه لعنة اللّه )) (399)

عاشورا و خرافه بنديها

واقـعـيـت ايـن اسـت كـه اسلام توانست با آموزشها و روشنگريهاى خود, تا حد زيادى بر خرافات و افكار باطل فايق آيد و اجتماع متحول از دوران جاهليت را كه هنوزآبستن انواع خرافات بودند, تحت هدايت و رهنمودهاى اسلامى عقيم سازد. امـا بـه دنـبـال فـتـرت حـاكـميت واقعى اسلام , كه قرنها بر كشورهاى اسلامى مـسـتولى گرديد و به تبع آن انواع روايات و احاديث سراسر كذب و ساختگى را وارد درصـحـيـفـه نـاب كلام معصومين (ع ) كرد, بدعتها و خرافاتى نيز همانند عـلـفهاى هرز دربوستان اسلاميت روييدند و سر برآوردند. و در قرون اخير تولد كشورهاى استعمارگر كه جز دين ستيزى و دنياسوزى كشورهاى مسلمان نشين و مـسـتـضـعـف جـهان هدفى را دنبال نمى كردند, در راستاى پرورش خرافات كهنه شده و از ياد رفته ,با حرص و ولعى تمام به آبيارى و احياى آن گياهان هرز هـمـت گـمـاشتند و چه بسافتنه هايى را نيز به بار آوردند. و در اين ميان اساسا بيشترين سرمايه گذارى استعمار ازلحاظ دين ستيزى , با درك حقايق موجود در اديـان و مـكـاتـب , در حول و حوش جهان تشيع صورت پذيرفت و آنچه در توان داشتند در اين راه دريغ نورزيد. روزى بـا سبز نمودن ((باب )) و ((بهاء)), ((مهدويت )) را هدف تير خرافات قرار دادنـد وروزى ديـگـر بـا عـلم كردن ((كسروى )), اساس اسلام , يعنى ((وحى و خاتميت )) را. و دراين اواخر به طرح شخصيت معكوسى به نام ((سلمان رشدى )) پرداختند, تا بااستفاده از روايات جعلى و خرافى و وارده در كتب حديثى و روايى بـه بـزرگ نـمـايى افسانه ((غرانيق )) همت گمارد و قرآن و پيامبر خاتم (ص ) را مـورد اهانت و استهزا قراردهد و ((آيات رحمانى )) را به خيال باطل خود ((آيات شـيـطـانى )) قلمداد نمايد, كه ناگاه هدف فتواى مشهور امام خمينى (ره ) قرار گرفت و ناكام ماند, كه گفته اند: ((مدعى خواست كه آيد به تماشاگه راز دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد)) در طـول تـاريـخ , بـا ظـاهـر شـدن دست هر تعرضى به ساحت مقدس اسلام و قـرآن ,علما و فقهاى اسلامى با مبارزه بى امان خود در قطع و طرد آن دستهاى جـنـايتكاركوشيده اند و تا سرحد شهادت پيش رفته اند. تنها موضوعى كه به نظر مـى رسـد بـه بلنداى مظلوميت حسين بن على (ع ) مظلوم و بى ياور مانده است , همان ((عاشورا)) و((حماسه عاشوراى حسينى )) است . (400) صـرف نـظـر از تـحريفات و پيرايه هاى لفظى و معنوى كه آگاهانه و ناآگاهانه سيماى حماسى و تابناك عاشورا را در هاله اى از ابهام و تاريكى فرو برده و زورق گـلـرنـگ شـهـادت را شـكسته است , بحران خرافات و بدعتها نيز در اين ميان صلابت وشجاعت و پيام دهى و خيزش آورى عاشورا را تضعيف نموده و از فحواى بـلـنـدتوحيدى و از هيمنه عبوديت آن كاسته است , به طورى كه منشور حريت ورهـايـى بـخـش نـقش بسته در رايت حسينى , در ريختن قطره اشكى كه بوى معجزه صليب ترسايان از آن متظاهر است خلاصه شده و ((چندان جنبه عاطفى واقـعـه عـاشـورا اهـمـيت يافته است كه هرچيز براى رسيدن به درياى عواطف مخاطبان ,مجاز و مشروع تلقى گرديده است .)) احـيـاى سـيـرت و سـنـت نـبوى (ص ) و ائمه اطهار(ع ) در اين زمينه , بهترين الـگـوى خـداپـسـنـدى اسـت كه مى تواند ما را در راهيابى به شيوه هاى صحيح عـزادارى بـرحـسـيـن بـن عـلـى (ع ) رهـنـمـون شـود و در اصـلاح اسلوبهاى خرافى گرايانه مددرساند.

روشهاى عزادارى در سيره و سنت

روايـات مـعـتـبـر حـكـايـت از عـزادارى و اشـكريزى پيامبران عظام - عليهم الـتحية والسلام - بر حسين بن على (ع ) در روزگارانى كه هنوز حسينى قدم به عـرصه وجودنگذاشته است , دارد. و پيامبر خدا(ص ) نيز در روز تولد حسين , آن دلـبـنـد گـرامـيش ودر ديگر مناسبتها, به ياد عاشورا اشك مى ريزد و بر گريه حسين تاب نياورده ومى فرمايد: ((گريه او مرا آزار مى دهد)). (401) گاه مى بينى كه حسينش را در بر مى گيرد, و به سينه مى چسباند, با خاطرى پريشان به مجلس اصحاب وارد مى شود و از كشتنش خبر مى دهد گـاهـى , تـربـت او را بـه دست گرفته , مى بويد, زير و رو مى كند, مى بوسد رابـه حـضـور جـمـعـيـت اصحاب مى آورد و اشك مى ريزد. و پى درپى , مجالس سوگوارى در خانه همسران خود برپا مى دارد (402) پدر بزرگوارش - اميرالمؤمنين على (ع ) - در مسير صفين چون به كربلا رسيد, درسمتى از لشكر ايستاده و نگاهى به راست و چپ كرده , سيلاب اشكش سرازير شـدو فـرمـود: ((هـذا كـربلا يقتل فيه قوم يدخلون الجنة بغير حساب ...)) اينجا كـربـلاسـت ,گـروهـى در آن كـشـتـه خـواهند شد كه بى حساب وارد بهشت شوند... (403) خود ((سيدالشهدا))(ع ) مى فرمود: ((انا قتيل العبرة لا يذكر فى مؤمن الا استعبر)) من كشته ام براى اشك , مؤمن يادم نكند جز آنكه گريه اش گيرد. (404) چـرا چنين نباشد؟ در حالى كه عظمت مصيبت آن پيشواى بزرگ الهى داغى بر سينه اهل ايمان نهاده كه هر آن با يادش شعله مى زند: النبى (ص ): ((ان لقتل الحسين حرارة فى قلوب المؤمنين )) (405) و خـداونـد مـتـعـال مـحبت فوق العاده حسين (ع ) را در قلوب مؤمنان سارى و جارى ساخته است . النبى (ص ): ((ان للحسين محبة مكنونة فى قلوب المؤمنين )) (406) و ((حسين شناسى )) همواره در نهانخانه دل مؤمنان آشيانه زده است . النبى (ص ): ((ان الحسين (ع ) فى بواطن المؤمنين معرفة مكنونة )) (407) آرى , چـنـيـن وديعه مباركى در نهاد ايمان داران , هرچند در اثر ايجاد انحرافات واخـتـلافـات مـغرضانه در قشر وسيعى از ملل اسلامى به خاموشى گراييده و ازره آوردهـاى آن مـحروم مانده اند, ولى در جهان تشيع همان حرارت و محبت ومعروفت درونى , زنده و جاويد مانده و ان شاءاللّه خواهد ماند. اسـاسـا در تـاريـخ پـرفـراز و نـشـيـب سراسر مبارزه شيعه با دستگاههاى جبار وسـتـم پـيـشـه , در دورانـهـاى سـخت اختناق , پيروى از حسين (ع ) و حماسه عاشوراى حسينى , مهمترين عامل حركت و نهضت محسوب مى شود. اين مشعل هدايت وسعادت همواره با عنصر بى بديل ((اشك )) فروزش يافته و جهان تشيع , نسل به نسل آن را به ميراث برده اند, تا ستيغهاى بلند عزت و عظمت را براى خود كسب نمايند. امـام خـمينى (س ) مى فرمودند: ((ما ملت گريه هستيم و با همين اشكها سيل جـريـان مـى دهـيـم و سـرهـايـى كـه در مـقـابـل اسـلام ايـسـتاده است خرد مى كنيم .)) (408) بـا ايـن وصـف ((گريه )) براى سالار شهيدان (ع ) از رمز و راز خاصى برخوردار بـوده وقـطرات اشك كه زبان دل و ترجمان محبت است , باران رحمت و غفران الهى رابراى عزاداران واقعى به همراه دارد. امـا بـايـد تـوجـه داشت كه عزادارى بر امام حسين (ع ), با همه اهميتى كه بايد قايل باشيم در مبانى اعتقادى اسلامى از يك عمل مستحب و يا مستحب مؤكد پا فـراتـرنـمـى گـذارد. بنابراين هرچند غافلان از اين عمل استحبابى در محكمه وجـدان ديـنـى مـورد مذمت بوده و به علت اعراض از پاداش نيكوى الهى دچار نقصان و خسران هستند, ولى در پيشگاه عدل الهى مستوجب مجازات و مؤاخذه نيستند.

پـس ضـرورت دارد كـه در تـرازوى تـدبر و تفكر صحيح اسلامى سنجيد كه در پـيـشگاه خداوندى , غافلان از ثواب عزادارى بيشتر مقصرند يا خرافه گرايان در لفافه عزادارى و اشكريزان و اشك درآوران هنرمند و حرفه اى آيـا ائمـه مـعـصـومـيـن (ع ) بـه عـنـوان اسـلام مجسم , كه الگوى رفتارى ما را تـشـكـيـل مى دهند و با علم لدنى بر تمام علوم و امور حوادث گذشته و آينده , عـالـم تـر وواقف تر هستند, و نسبت به حسين بن على (ع ), از من و تو نزديك تر و پرمحبت ترند,كدام شيوه هاى عزادارى را آغاز مى كرده اند؟ آيا در تاريخ زندگى حضرت امام زين العابدين (ع ) به عنوان فرزند سالار شهيدان ونـاظـر بـر تمام وقايع هولناك و مصيبت بار عاشورا, در مدت عمر شريفش , جز ذكرمصايب عاشورا و گريه كردن سياسى , عاطفى عمل ديگرى نمى توان يافت ؟ آيـا آن حـضـرت هـيچ وقت پس از واقعه جانگداز كربلا و اتمام دوران اسارت , به يادروزهايى كه دشمن از كربلا تا شام وى را بسته به زنجير راه برده بود, خود را بـه زنـجيركشيده بود؟ يا به ياد عاشورا بر سر و سينه و پشت خود زنجير كوبيده بـود؟ آيـا بـراى زنـده نگهداشتن واقعه عاشورا, به رسم عزادارى خراشى بر سر و صورت انداخته بود؟ آيا آن حضرت حتى در گذر از قتلگاه در اثر شدت مصيبت سيلى بر رخسارخود كوبيده بود؟ آيا سراسر محرم و صفر را لباس مكروه سياه بر تن كرده بود؟و...؟ حـال اگـر مـا از ائمـه ديـن , در خـصـوص عزادارى , خارج از شئون اسلامى و شخصيت انسانى كارى را سراغ نداريم , پس با كدام تاسى , مراسم تبرك با نام و ياد حسين (ع )را اينچنين با رنگ خرافات و تحريفات آميخته ايم ؟ لازم بـه يـادآورى اسـت كه شئون خارج از دايره نصوص قرآن و سنت را به شرح زيرمى توان دسته بندى كرد: الـف : هـرچـنـد در كتاب و سنت بر تاييد و اثبات امرى دليلى وجود ندارد, ولى انـجـام آن بـه خـير و صلاح فرد يا جامعه بوده و كار معقولى تشخيص داده شده اسـت .بـديهى است كه چنين امورى به امضاى شرع مقدس اسلام خواهد رسيد. ((كل ماحكم به العقل حكم به الشرع ))

ب : كـتـاب و سـنـت بـا ايـنـكـه از امـورى نهى كرده است , ولى عواملى آنها را على رغم فقدان دليل عقلى و منطقى در چارچوبهاى دينى و عبادى قالب بندى نـمـوده و مـردم را بـه تـبـعـيت از آن واداشته است , كه اصطلاحا ((بدعت )) يا ((خرافات )) ناميده مى شوند. واضح است كه شريعت نبوى (ص ) با چنين كارهاى ناپسندى نظر موافقى نداشته وعـامـلـيـن آن را مـسـتوجب مؤاخذه مى داند. از آن جمله است , ((قمه زنى )), ((قـفـل آويـزى از بـدن )), ((زنـجـيرزنى )), سيلى زدن به سر و صورت و سينه بـه طورى كه بدن سرخ وكبود و مجروح شود, كشيدن صورت و بدن در صحن مشاهده مشرفه و خونى كردن آنها, و غيره , شرعا از امور حرام هستند, هرچند كه در قالب عزادارى براى حسين بن على (ع ) تلقى گردند حـال جـاى سـئوال ايـنـجاست , كه با ابداع چنين روشهاى عزادارى - از دوران صـفـويه تا حال - چرا علماى اسلام , اكثرا در مقابل آن سكوت اختيار كرده اند؟ و چرا به طورجدى با آن به مبارزه برنخاسته اند؟ سـئوال بـجايى است كه تامل و تحقيق بيشترى را مى طلبد, ولى آنچه از شواهد وقـرايـن بـرمـى آيـد, اين است كه رسميت يافتن مذهب تشيع در ايران , با نفوذ دولـت قـدرتـمـنـد عـثمانى به قسمتهاى شمالى ايران , مقارن بوده است . بروز تـعصبات مذهبى شيعه در مقابل دولت سنى مذهب عثمانى از يك طرف و نشان دادن قـوه شـهامت و شجاعت و عزم ملى در طرد عوامل و افكار بيگانه از كشور ايران از طرف ديگر, به اتخاذ چنين روشهايى در ايام سوگوارى عاشورا دامن زده است . بـنـابراين , لحاظ نمودن مصالح اجتماعى و سياسى آن روز, سكوت را بر علماى بـلادآن روز تـكـلـيـف نموده است . اما سكوت ابتدايى همان و گسترش دامنه خـرافـات درعوام الناس همان . سپس روند فرآيند خرافات چنان در اعماق حس مـذهـبـى بـعـضـى از اجـتماعات ريشه مى زند كه قدرت اعتراض از علما سلب مـى گـردد, نـاگـزيـر ((تقيه )) و((اجماع سكوت )) سه قرن متوالى بر حوزه ها حكمفرما مى شود. تـا ايـنـكـه در يـك قـرن گـذشـتـه به دنبال نهضت اصلاح طلبى مرحوم سيد جـمـال الـديـن اسـدآبـادى , از مـيان روحانيت شيعه , مرحوم ((محدث نورى )) (صـاحـب مستدرك الوسائل )) قد علم كرده و با نگارش كتاب ((لؤلؤ و مرجان )) تحريفات عاشورا را متذكرمى شود. (409) ((پـس از ايشان مرحوم سيد محسن امين عاملى (صاحب اعيان الشيعه ) در اين راه گـام نـهاد, كه بى شك اصولى ترين , ريشه اى ترين , مهمترين و اثربخش ترين تـاثـيـر از آن ايـشـان اسـت . او نـزديـك به يك قرن پيش (1319 ه.ق ) به اصلاح عـزاداريـهاى منطقه دمشق پرداخت و طولى نكشيد كه دامنه كار وى به تمامى بلاد عربى سرايت كرد. اوبرخلاف ديگران خطر را جدى گرفت و تمامى راهها را بر تحريف بست ... براى تسهيل اصلاح عزاداريها, خود كتابى مفصل در زندگانى چهارده معصوم نگاشت ,به نام ((المجالس السنيه )), رساله اى نگاشت در توضيح مرامش و رد مخالفين , به نام ((التنزيه فى اعمال الشبيه )) (كه به فارسى ترجمه شـده اسـت ) و بـالاخـره عـملا جلوى اعمال خلاف به اعتقاد خويش (قمه زدن , زنـجـيـرزدن , استفاده از طبل و شيپور...) راگرفت . البته مخالفينش نيز بيكار ننشستند. در لبنان و عراق شديدترين حملات را به او نمودند و حتى وى را خارج از ديـن و ((اموى )) ناميده اند, چراكه حرفهايش باسخنان اهل تسنن شباهتهايى داشت . مهمترين مدافع وى , مرحوم ((سيد ابوالحسن اصفهانى )) (صاحب وسيلة النجاة ) بود كه فتوايى بدين مضمون صادر نمود: ((اسـتـفـاده از شـمـشـيـر, زنـجـيـر, طبل , بوق و (آنچه شبيه به آن است ) در دستجات عزادارى عاشورا, حرام و غيرشرعى است )). مرحوم ((سيد هبة الدين حسينى شهرستانى )) (صاحب الاسلام و الهيئت ) نيز از وى حـمـايـت مـى كـرد. امـا عـلـمايى چون ((سيد عبدالحسين شرف الدين )), ((عـبـداللّه سـبيتى )), ((مرتضى آل ياسين )), ((عبدالحسين حلى )) و ((محمد حسين مظفر)) با وى مخالفت نمودند. (410) در يـك بررسى اجمالى , دورانديشى و ديد بى حشو و زوايد مرحوم امين عاملى , بـرخواننده روشن مى گردد. ايشان زمانى سخن از آبروى تشيع در انظار جهانيا مـى گويدكه بسيارى نه تنها به آبروى شيعه در ناحيه خودشان نمى انديشيدند, بـلـكـه آبـروى مـذهب جعفرى را در ميان جمهورى غيرشيعه مى بردند. و البته برخورد نزديك مرحوم امين با ساكنين اروپا, در سوريه , الجزاير, مصر و لبنان , در اين دورانديشى بى تاثير نيست . ايـشـان در راسـتاى خرافه زدايى از چهره تابناك عاشورا در كتاب اعيان الشيعه چنين مى نويسند: ((ان اللّه سبحان و تعالى اوجب انكار المنكر بقدر الامكان بالقلب او اليد او اللسان ومن اعظم المنكرات اتخاذ البدعة سنة والسنة بدعة والدعاية اليها و ترويجها... (و مـنـهـا ايـذاء الـنـفـس و ادخـال الـضـرر عـلـيها) بضرب الرؤوس و جرحها بالمدى والسيوف حتى يسيل دمها و بضرب الظهور سلاسل الحديد و غير ذلك . و تـحـريـم ذلك ثابت بالعقل والنقل و ما هو معلوم من سهولة الشريعة و سماحتها الـذى تمدح به رسول اللّه (ص ) بقوله : ((جئتكم بالشريعة السهلة السمحاء)) و من رفـع الـحـرج والـمـشـقة فى الدين بقوله تعالى ((ما جعل عليكم فى الدين من حرج ...)) (411) يـعـنـى : هـمـانـا خـداوند سبحان مخالفت با كارهاى زشت و حرام را تا آنجا كه مـيـسـراست , به وسيله قلب و دست و زبان واجب فرموده است . و از بزرگترين قـمـاش منكرات , بدعت را به جاى سنت گرفتن و سنت را بدعت فرض كردن و ترويج وفراخوانى مردم به سوى آن فكر باطل است . از جـمـلـه مـنـكـرات و بـدعتهاست : ايذاى جسم و زيان رسانى به آن , به وسيله قـمـه زنى تا جايى كه خون جارى شود و زنجيرزنى به پشت و امثال آن , در حالى كه حرمت آن كارها عقلا و شرعا ثابت شده است و با توجه به ((اصل آسان گيرى اسـلام )) كـه پـيامبراسلام بدان مباهات مى نمايد و مى فرمايد: ((براى شما دين راحت و آسانى آورده ام ))و با توجه به ((اصل عدم دشوارى و مشقت در دين )) كه خـداى تـعـالـى در قـرآن مـتـذكـرگرديده است , حقيقت مطلب كاملا آشكار مى گردد. مـرحـوم امـيـن عـامـلـى در ادامه مى افزايد: قمه زدن , مذهب و اهل مذهب را بى آبرومى كند و مورد نفرت قرار مى دهد. اين كار شيعه را افرادى جاهل , ديوانه و دور ازدستورات پسنديده شرع معرفى مى كند. امـامـان مـا - عـلـيـهم السلام - فرموده اند: (شما شيعيان و محبين ما) براى ما زيـنـت بـاشيد نه مايه سرافكندگى , و چنان باشيد كه بگويند ((خدا بر جعفربن مـحـمـد(ص )رحـمـت فـرستد كه چه پسنديده است و آنچه به يارانش آموخته اسـت )) آن وقـت بـنـگريد به عكسهاى قمه زنان كه در مطبوعات و كوى و برزن انتشار مى يابد آيـا ايـن اسـت درس مـكـتـب امـام صادق (ع )؟ در زمان ائمه (ع ) هرگز چنين كارهايى انجام نمى شد و از آنان اجازه اى در اين باره حتى در زمانى كه جو جامعه بـا آنـان بـود(مـانـنـد اوايـل حـكـومـت عـبـاسـيـان و عـهـد خلافت مامون ) نديده ايم . (412) مـتـاسـفـانـه ايـن جـوش و خـروش عـالـمانه صاحب ((اعيان الشيعه )) و موج خرافه ستيزى وى از سوى انديشه هاى متحجرانه و مصلحت گرايانه , اجازه ورود به ايران را نيافت ,در نتيجه ((اجماع سكوت )) همچنان تداوم پيدا كرد. حـتـى بـعدها به رغم ظهور ((شخصيت معكوسى )) به نام ((كسروى )) (1296 - 1324هـ.ش ) كـه در نـوشـته هاى مسموم و مغرضانه خود به نامهاى ((ورجاوند بـنـياد)),((پرچم )), ((پيمان )) و بويژه ((شيعى گرى )) از نثار هيچگونه اتهامى عليه شيعه دريغ ‌نورزيده , و با علم كردن خرافاتى از همين قماش , جهان تشيع را به خرافه پرستى متهم مى نمود, باز از سوى علماى طراز اول آن روز حوزه در رد اتهامات وارده فريادى بلند نگرديد. در ايـن مـيـان تـنـهـا حـنـجـره اى كـه مـى غرد و به افشاگرى مشرب فكرى ((كـسـروى ))مـى پـردزاد و بـه دفـاع از ارزش هـاى اسلام كمر همت مى بندد, هـمـشـهـرى كسروى ,مرحوم ((حاج شيخ سراج انصارى )) است . وى كه از تبار حـوزويـان سـخـت كـوش ومبارز به شمار مى رود و محضر علمى ((آيت اللّه سيد هبة الدين شهرستانى )) - مدافع ((مرحوم امين عاملى )) - را درك كرده و ترجمه فـارسى كتاب ((الاسلام و الهيئت ))ايشان را منتشر نموده است , (413) و خود داراى تـالـيفاتى بوده و كتابهاى ((شيعه چه مى گويد)) و ((نبرد با بيدينى )) را صـرفـا در رد عـقـايد باطل و دروغبافيهاى كسروى تاليف و نشر داده است , در قسمتى از سخنانش چنين مى نويسد: كـسـروى كـه اسـتـاد نيرنگ است , ميدان وسيعى را در اين زمينه براى اجراى مـقـاصـدخود باز ديده و خرافاتى را كه نمى دانم از چه سبب و از كجا پيدا شده اسـت ((شـيـعـى گرى )) به رخ ‌شيعيان كشيده است ... مثلا خرافاتى نظير قمه زدن و زنجيرزدن و قفل به تن كردن ومانند آنها را بيشتر اهميت داده است ... (در حالى كـه ) قـمـه زدن و مـانـنـد آن به هيچ وجه مربوط به دين نبوده و اساسا در نظر دانـشـمـندان حرام بوده است ونپذيرفتن نادانان دليل بر بدى دين نخواهد بود. بـه طـورى كـه كـسـروى به حرف هيچكس گوش نداده و نمى دهد, همچنين نادانها هم همين طور بوده و هستند واينها دليل بر ناتوانى دين نيست , بلكه دليل بر سستى توده است . (414) پس از مرحوم حاج سراج نيز على رغم توسعه علمى و فكرى حوزه ها, روندسكوت هـمـچـنـان بـر حـوزه هـا مـسـتولى مى شود, و تنها گاه به گاه , نوشته هايى از شـهـيـدهـاشمى نژاد, در كتاب ((درسى كه حسين (ع ) به انسانها آموخت )) و از شـادروان دكـتـرعـلـى شـريـعتى , بيشتر در كتاب ((تشيع علوى و صفوى )) و سـخـنـرانـيهايى از شهيدمطهرى تحت عنوان ((تحريفات عاشورا)) اين فضاى سكوت را مى شكند. اما عدم حمايت علنى مراجع از اين افكار روشنگرانه , مانع از مقبوليت و تبعيت آن در ميان عامه مردم است . ((شهيد هاشمى نژاد)) در كتاب فوق الذكر - كه در سال 1347 ه.ش منتشر شده -مى نويسد: بـا كمال تاسف گاهى به نام عرض ارادت به پيشگاه مقدس حسين (ع ) كارهايى انجام مى شود كه در برابر دنياى روز موجب شرمسارى و سرافكندگى است . كـارهايى كه نه با مقررات اسلامى سازش دارد و نه از نظر منطق صحيح و قابل درك اسـت . بـراى نـمـونـه بـايـد مـوضـوع ((قـمه زدن )) را ياد كرد. اين عمل ناراحت كننده وچندش آور نه تنها با هيچ اصلى قابل تفسير نيست , بلكه مخالفين و دشـمـنـان اسلام در داخل و خارج از آن به صورت يك حربه مؤثر و قاطع عليه آيين مقدس مااستفاده مى كنند... (415) بـالاخـره كـار بـديـن مـنـوال بـود كه روشنگريها كار خود را ساخت و سيماى انـقـلاب ,نقاب از چهره برانداخت و قيام مردمى عليه رژيم شاهنشاهى آغازيدن گرفت . باحلول ماه محرم سال 57, مردم ايران با پيامى از امام (ره ) مواجه شدند كه در آن چنين آمده بود: ((اكـنـون كه ماه محرم چون شمشير الهى در دست سربازان اسلام و روحانيون معظم وخطباى محترم و شيعيان عاليمقام سيدالشهدا - عليه الصلوة والسلام - اسـت بـايدحد اعلاى استفاده را از آن بنمايند و با اتكا به قدرت الهى , ريشه هاى بـاقـيـمـانـده ايـن درخـت ستمكارى را قطع نمايند كه ماه محرم , ماه شكست قدرتهاى يزيدى وحليه هاى شيطانى است ...)) (416) بـا ايـن پـيـام , مـحرم و عاشورا حقيقت اصلى خود را بازيافت و به چنان شعور و بـلـوغ فـرهنگى و سياسى انجاميد كه اكثر خرافه كاريهاى متداول عاشورا در آن سـال رنـگ بـاخـته و به باد فراموشى سپرده شد. اما متاسفانه در سالهاى بعد از پـيـروزى انـقـلاب عـلاوه بر اينكه خرافات دوباره جان گرفته و تجديد شدند, شكلهاى ديگرى نيز -آگاهانه و ناآگاهانه - بر آن افزوده شد. اگر در تعدادى از شـهـرها به ((قمه زنى )) روزعاشورا بسنده مى شد, مشاهده گرديد كه در قالب هـيـئتها و دسته جاتى , به اربعين ,28 صفر, آخر صفر و حتى به نيمه رجب - روز وفـات حـضرت زينب كبرى (س ) -نيز سرايت پيدا كرد. وانگهى كار تا آنجا پيش رفـت كـه تـعـدادى از دسته جات در ورودبه صحن مطهر ثامن الائمه (ع ) بدون تـوجـه بـه آداب زيارت و ضرورت طهارت وپاكيزگى و حفظ وقار و طمانينه و خواندن ادعيه و تلاوت قرآن در مشاهد مشرفه ,برخى به حالت چهار دست و پا و هـرهـركـنـان و برخى ديگر به طور خزنده و كشيدن صورت روى سنگفرشهاى صـحـن حـرم و خونى كردن آن و عده اى زنجير وسيلى زنان به سر و صورت , به آداب زيارت و ايـن در حـالـى اسـت كه عاملين آن در متن تشيع و اسلام ناب محمدى (ص ) تـحـت لواى حكومت و فرهنگ اسلامى زندگى مى كنند و خود را پيروان پر و پا قـرص ديـن و فـقـاهـت مـى دانـنـد اجتماعى چنين كارهايى در فقه اسلامى نيز: خراش پوست سر و صورت - بى آنكه خـون بيايد -((يك شتر)), و مجروح كردن سر و صورت و... به طورى كه مقادير كمى وارد گوشت شود, ((دو شتر)) ديه دارد. همچنين در سيلى زدن به صورت و ديـگـر اعـضـاى بـدن بـه طـورى كـه سـرخ شـود نـيـز ((ديه )) منظور شده است , (417) و در حديثى از حضرت اميرالمؤمنين (ع ) آمده است كه : ((نهى (رسول اللّه (ص )) عن تصفيق الوجه )) پيامبر خدا(ص ) از سيلى زدن بر صورت منع كرده است . (418) آنـگاه اضافه كن بر آن استفتا از امام خمينى (ره ) را درباره قمه زنى كه در جرايد چندسال قبل انتشار يافت , و در آن امام (س ) به ترك چنين عملى نظر دادند. بـنـابـرايـن بـايـد تـوجـه داشـت كه اگر امام (ره ) در پيامهاى خويش به حفظ ((عـزادارى سـنـتـى )) سفارش داشتند, ساحت مقدس فقاهتى ايشان از تاييد و پذيرش روالهاى خرافى و حرابه شرعى كاملا مبرا و به دور است . چـشـم انـدازى بـه قـول و فـعـل بـنـيـانـگـذار جـمهورى اسلامى ايران مبين چـگـونـگى موضعگيرى ايشان در مقابل روشهاى مرسوم در دسته جات حسينى است . امام (ره ) در بيان مثال از دسته جات حسينى , تنها, ((سينه زنى و نوحه سرايى )) را نـام بـرده و آن را لـفـظـا تـايـيد نموده اند و به اقسام ديگر به هيچوجه اشاره اى نكرده اند.به عنوان مثال مطلب زير را بنگريد: ((شـمـا گـمـان نـكـنـيـد كه اگر اين مجالس عزا نبود و اگر اين دسته جات ((سـيـنـه زنى ونوحه سرايى )) نبود, 15 خرداد پيش مى آمد...)). (419) در اين عاشورا به همان سنتهاى سابق عمل كنند... و دسته جات سينه زنى و نوحه خوانى به همان قوت خودش باشد. (420) و در مقام عمل نيز ما شاهد بوديم كه امام (ره ) در طول زعامت و فقاهت خويش وولايـت امـر دهـسـالـه در ايـن كـشور, هيچگاه در مناسبت هاى عزادارى , جز دسـتـه جـات سينه زنى و نوحه سرايى را به حضور نپذيرفتند. و حتى در روزهاى عاشورا هم لباس سياه بر تن نكردند. بـالاخـره پـالايـش عـاشـورا از تـحـريـفـات و خـرافـات , مطلبى است كه بايد بـه صـورت جـدى بررسى و دنبال شود. اگر سخن جز اين نيست كه ما زنده به عـاشـوراى زنـده هـسـتيم , پس بايد تشكلهايى را در اصلاح آن به وجود آوريم و عـوامـل تـحـريف رابشناسيم و بشناسانيم . خوشبختانه موضعگيريهاى شجاعانه مـقـام مـعـظـم رهبرى طى دو سال گذشته , فضاى كاملا مساعدى را در اين خصوص پديدار ساخته است . بـراى خـرافـه زدايـى و اصـلاح ابتدايى عزاداريها و دسته جات حسينى مواردى راپيشنهاد مى نمايد:

1 - پـاسـدارى از ارزشهاى عاشورايى ايجاب مى نمايد كه خطباى محترم نسبت بـه عموم خطابه ها به عزادارى تجديدنظر نموده و موقعيتهاى زمانى و مكانى را دراين باره لحاظ فرمايند.

2 - واقـعـيـت ايـن اسـت كـه عـلى رغم فريادهاى مقام معظم رهبرى مبنى بر ايـنكه ((تحريفهاى حماسه عاشورا بايد زدوده شود)) (421) و دستور معظم له به علماى بلاد كه ((نگذاريد مفاهيم و كارهاى تحريف آميز و غلط چشمها و دلها را از چـهره مبارك و منور سيدالشهدا منصرف كند)) (422) متاسفانه از طرف عـلماى بلادبه علت ذهنيتهاى قبلى , تحول در خور صورت نپذيرفت . اميد است كـه در كـليه شهرها طى اجتماعات و سمينارهايى با حضور روحانيت و مداحان اهـل بـيـت وشـعـرا و... مـوضوع به طور جدى شكافته شده و نتايج به مورد اجرا گذاشته شود.

3 - در تـعـدادى از هـيـئت هـاى هفتگى حسينى , عزاداريهاى چندساعته را بر فراگيرى قرآن و حديث و اخلاق و فقه اسلامى مقدم داشته اند, در نتيجه كثرت ايـن بـرنـامـه چـه بـسـا مـوجب تضييع واجبات و ورود اخبار جعلى و خرافى به عـزاداريـها شده ومحرمات را نيز به دنبال مى آورد, لذا علماى بلاد و سازمانهاى تبليغات اسلامى موظف به كنترل و بيان رسالت خويش در اين خصوص باشند, تا ان شـاءاللّه نـسـبـت به خرافه زدايى از سيماى منور حماسه عاشورا و جهان تشيع توفيق حاصل گردد.


367- لغتنامه دهخدا, ذيل خرافه

368- بنگريد به : همان

369- الاصـابـة فـى تـمـيـيـز الـصـحابه / عقلانى / نشر دار احياء التراث العربى , بيروت /1/ 423

370- همان

371- راه تـكـامـل / احـمـد امـيـن / تـرجـمـه اديـب لارى , احـمـد بـهـشتى / دارالكتب الاسلاميه / 6/ 209

372- الـمـيـزان / طباطبايى , محمد حسين / ترجمه مكارم شيرازى , ناصر/ چاپ دوم /2/ 320

373- بنگريد به : راه تكامل / 6/216, 209

374- ترجمه الميزان / 2/ 320

375- مقاله منتشرنشده ((خرافه پذيرى حس مذهبى ))/ فراستخواه , مقصود

376- همان

377- معنويت تشيع / طباطبايى , محمد حسين / نشر تشيع قم / 248 ـ 246

378- فروغ ابديت / سبحانى , جعفر/ چاپ اول / 2/ 525

379- احزاب / 37

380- فروغ ابديت / 2/ 803

381- الكامل فى التاريخ / ابن اثير/ نشر, دار احياء التراث العربى , بيروت / 2/ 404

382- شـرح نـهـج الـبـلاغـه / ابـن ابـى الـحـديـد/ نشر, دار احياء التراث العربى , بيروت /19/ 376

383- امالى , شيخ صدوق / نشر كتابخانه اسلاميه , تهران / 1362/ 415

384- نهج البلاغه / صبحى , صالح / خطبه 79

385- همان

386- ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه / امامى و آشتيانى / 1/ 179

387- الكامل فى التاريخ / 2/ 404

388- اسـلام و عـقـايـد و آراء بـشـرى يـا جاهليت و اسلام / نورى , يحيى / چاپ ششم /541 ـ به نقل از درالمنثور

389- همان / پاورقى ص 486

390- شرح نهج البلاغه , ابن ابى الحديد/ 30/ 2030

391- بنگريد به : همان / 19/429 ـ 383, و, اسلام و عقايد و آراء بشرى يا جاهليت و اسلام

392- لقمان / 21

393- مجله فقه / شماره اول ـ پائيز 1373/ 332/ مقاله يعقوبعلى برجى

394- همان / 335

395- همان

396- غـرر الـحـكـم و درر الـكـلـم / آمـدى / ترجمه , انصارى , محمدعلى / چاپ هشتم /1/ 296

397- ميزان الحكمة / محمدى رى شهرى / چاپ اول / 1/ 382

398- همان

399- كافى / 1/ 54

400- حوزه / 39/ 19

401- راه و روش مـا راه و روش پـيـامـبـر مـاست / امينى , عبدالحسين / ترجمه موسوى همدانى / چاپ دوم , تهران / 219

402- همان / 225

403- الارشاد/ شيخ مفيد/ ترجمه رسول محلاتى / نشر علميه اسلاميه / 1/ 333

404- امالى / شيخ صدوق / چاپ تهران , 1362/ 137

405- مستدرك الوسائل / نورى , ميرزا حسين / چاپ قديم / 2/ 217

406- فلسفه اخلاق / مطهرى , مرتضى / انتشارات صدرا/ چاپ اول / 113

407- البحار/ مجلسى , محمد باقر/ 43/ 272

408- شـوق ديـدار/ ركـنى , محمد مهدى / نشر آستان قدس رضوى / چاپ اول / 197

409- بـنـگـريـد بـه : روزنـامـه سـلام / 884/28 خـرداد 1373/ ـ مقاله مرزبان حماسه عاشورا

410- همان

411- اعيان الشيعه / امين عاملى , سيد محسن / 10/ 373

412- روزنامه سلام / 28 خرداد 1373

413- اسلام و هيئت / شهرستانى , سيد هبة الدى / ترجمه سيد هادى خسروشاهى آمقدمه ـ / چاپ سوم / 22

414- نبرد با بيدينى / انصارى , سراج / چاپ دوم / 61 ـ 58

415- درسـى كـه حـسـيـن (ع ) بـه انـسـانها آموخت / هاشمى نژاد, عبدالكريم / چاپ ششم / 404

416- صحيفه نور/ 3/ 226

417- تحريرالوسيله / امام خمينى / با ترجمه على اسلامى / 4/427 ـ 420

418- امالى / شيخ صدوق / 424

419- اسلام ناب در كلام و پيام امام خمينى / چاپ اول / 85

420- صحيفه نور/ 15/ 208

421- روزنامه اطلاعات / 4 خرداد 1374

422- همان

/ 1