چند نکته درباره کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» شیخ صدوق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چند نکته درباره کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» شیخ صدوق - نسخه متنی

محمدکاظم رحمتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کتاب ماه دين ـ ش83-84، سال هفتم، شماره 11و12، شهريور و مهر 83

چند نکته درباره کتاب کمال الدين و تمام النعمه شيخ صدوق

محمد کاظم رحمتي

علت نگارش کتاب کمال الدين و تمام النعمه

شيخ صدوق اين کتاب را ظاهراً بعد از سال 368 و سفرهاي خود به خراسان نگاشته است. وي در آغاز کتاب کمال الدين اشاره مي­کند که در مدت اقامت خود در نيشابور، بيشتر شيعيان، آنجا را متحير در امر غيبت يافته است. اين تحير و حيرت با شدت گرفتن منازعات کلامي افزايش يافت. عالم امامي، نجم الدين ابو سعيد محمدبن حسن بن علي بن صلت قمي که در بخارا اقامت گزيده بود، در قم به شيخ صدوق از مجادله اي بين خود و يکي از فلاسفه و منطقيان در بخارا خبر داده بود که وي را در ا مر غيبت و ترديد افکنده بود. در پي ابراز اين ترديد، شيخ صدوق با نقل روايات و اخبار وارده در امر غيبت ترديد وي را بر طرف ساخت. پس از اين ماجرا، شيخ صدوق با بهره­گيري از متون کهن­تر اماميه ، براي رفع اين ترديد تأليف کتاب کمال الدين را آغاز کرد. شيخ صدوق در اشاره به بهره­گيري خود از متون کهن اماميه، خاصه مدونات حديثي اوليه چون اصول، مي­نويسد:« امامان شيعه که بر آنان سلام باد، در احاديث خود از غيبت امام عصر که بر او درود باد، خبر داده­اند و اوصاف غيبت و امام را براي شيعيان در آنچه از آنها نقل شده بيان کرده­اند و اين اخبار در کتاب ها آمده و در کتاب­هاي تأليف شده در قبل از وقوع غيبت حدود دويست سال کمتر و بيشتر آمده است، و کسي از پيروان ائمه- که بر آنان درود باد- نيست جز آنکه در اين باب در اغلب آثار خود و مدونات حديثي تأليفي خود، از آن احاديث ياد کرده و اين آثار به اصول شهرت دارند و نزد شيعيان خاندان محمد که بر آنان درود باد پيش از عصر غيبت موجود بوده است».

اهميت ويژه کتاب کمال الدين

اهميت ويژه کتاب شيخ صدوق در نقل آرا و سخنان عالم برجسته امامي عصر غيبت صغري، ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن ابن قبه رازي (متوفي قبل از 319ق) است. دانسته­هاي ما درباره اين عالم امامي به نکاتي محدود است که ابن نديم و نجاشي آورده­اند. ديگر عالمان رجالي مطلب چنداني بر اين دانسته­ها نيفزوده­اند. ابن نديم از ابن قبه به عنوان متکلم شيعه و فردي صاحب نظر (من حُذّاقِهِمْ) ياد کرده و از دو کتاب ابن قبه به نام هاي الانصاف في الامامة و الامامة سخن گفته است. نجاشي اطلاعات بيشتري آورده و متذکر شده که ابن قبه نخست از عالمان معتزلي بوده و سپس به تشيع گرويده است. ابن بطه قمي از ابن قبه حديث شنيده و در فهرست سماعيات خود به ابن قبه اشاره کرده و يا آورد شده است که کتاب الانصاف­في­الامامة کتاب المستثبت نقض کتاب ابي­القاسم البلخي، کتاب الرد­علي­الزيديه ، کتاب الرد­علي­ابوعلي­الجبايي و المسالة­المفردة في الامامة را از وي شنيده است. نجاشي در ادامه به مجادله قلمي ميان ابن قبه و ابوالقاسم­بلخي (متوفي 319 ق) اشاره کرده است.

فهرست آثار موجود ابن قبه که به صورت نقل قول در منابع پس از وي نقل شده، چنين است:

1- کَتاب الانصاف في الامامة که ظاهراً همان الانصاف و النتصاف (سيد مرتضي، الشافي، ج2، ص323-324 ) است. اين کتاب مهم ترين اثر ابن قبه است که سيد مرتضي (متوفي 436ق) در کتاب الشافي في الامامة به کرّات از آن بهره برده است. موارد منقول سيد مرتضي عبارت است از: يک بند مفصل در جلد نخست (ص126-128؛ در تلخيص الشافي، ح2،ص 119-123؛ همچنين اشاره­اي به اين بخش از سخن ابن قبه به نقل از الشافي سيد مرتضي در محصّل فخر رازي، ص363)؛ دو بند در جلد دوم (ص324-325). شريف مرتضي اشاره کرده است که عبارتهاي ابن قبه را گاه به صورت نقل قول مستقيم و گاه نقل به معني و با دخل و تصرف آورده است و قاضي عبدالجبار معتزلي (متوفي415ق) در کتاب المغني (باب امامت) بدون تصريح به نام ابن قبه، با عنوان يکي از مؤلفان شيعه از وي ياد کرده است(ج20،بخش اول، ص125-127، 145-146، 156، 158 ). سيد مرتضي (الشافي ،ج2،ص323) تصريح کرده است که مقصود قاضي عبدالجبار، ابن قبه است.

سه بخش مفصل در معاني الاخبار شيخ صدوق (ص67-74، 74-78 و 133-136) در استدلال به حديث غدير و منزلت و عصمت امام با عبارت قال ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين مصنف هذالکتاب (ص67)، قال مصنف هذالکتاب (ص74) و قال ابوجعفر مصنف هذالکتاب (ص134) آمده است. نقل اول با آنچه که در المغني (ج20،بخش اول، ص145-146) آمده از حيث محتوا يکسان است و ابو جعفر محمد بن علي ظاهراً تصحيف ابوجعفر­محمدبن­عبدالرحمن است. گفتني است که بر اين کتاب ابن قبه، المؤيد بالله احمد­بن­حسين­هاروني برادر ابوطالب هاروني يحيي بن حسين (متوفي حدود424ق) ردي با عنوان نقض الامامة علي ابي جعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه الامامي نگاشته است.

2- المسالة المفردة في الامامة. ظاهراً اين رساله همان رساله­اي است که شيخ صدوق در کمال الدين و تمام النعمة نقل کرده که ابن قبه خطاب به يکي از شيعيان روزگار خود در پاسخ به برخي ايرادات مطرح شده از سوي معتزله نگاشته است. تاريخ تأليف اين رساله، همان گونه گه آقاي مدرسي اشاره کرده­اند، با توجه به اشاره ابن قبه به زنده بودن برخي از افراد متصدي امور دفتر امام حسن عسکري عليه السلام، حدود 285 بوده است.

3- نقص کتاب الاشهاد ابوزيد علوي. شيخ صدوق اين اثر ابن قبه را با حذف خطبه و ديباچه کتاب نقل کرده است. از کتاب الاشهاد جز نقل قول هايي که در ضمن رساله ابن قبه آمده، اطلاع ديگري در دست نداريم. ابوزيد علوي ظاهراً ابو زيد عيسي بن محمد بن احمد (متوفي326ق) است.

4- النقض علي ابي الحسن علي بن احمد بن بشار که رساله­اي در نقد ادعاي ابوالحسن و دفاع وي از جعفر کذاب و ادعاي امامت وي است. شيخ صدوق اين کتاب را با حذف خطبه­ها و ديباچه­ها در کمال الدين (ج1، ص51-60) نقل کرده است. درباره کتاب ابوالحسن علي بن احمد بن بشار جز آنکه در طرفداري از جعفر کذاب بوده مطلب ديگري دانسته نيست. همچنين از اشارات وي به جعفر کذاب مي­توان دريافت که رساله خود را در زمان حيات جعفر يا اوان وفات وي تأليف کرده است. آقاي مدرسي، ابوالحسن علي بن احمد را به احتمال همان علي طاحن دانستند که در منابع از او به عنوان متکلم مشهور و چيره­دست جامعه فطحيه کوفه ياد شده که رهبري طرفداران جعفر کذاب را بر عهده داشته است. (مکتب در فرايند تکامل، ص193).

عالم نامور زيدي، ابوالحسين علي بن حسين بن محمد زيدي مشهور به شاه سربيجان در کتاب المحيط باصول الامامة علي مذهب الزيديه چندين نقل قول از کتاب الامامة ناصراطروش متوفي 304ق) آورده که در يک مورد گزارشي از اختلاف فرقه هاي اماميه در باب امامت امامان شيعه است. در بخشي از اين خبر اطلاعات مهمي آمده و اشاره بسيار جالب توجهي درباره محمد بن علي بن بشار آمده است. متن اين عبارت چنين است: «فلما مات الحسن بن علي يخلف و لداً يعرف امريه في­ايام حيوته و لاعلم له نسل و کان اخوه جعفر ابن علي تابعاً له و احدٌ من يقول بامامته بضع عشرة سنه و لم يدع لنفسه الامامة و طلب ميراث اخيه بعد موته فادعت ام الحسن (مادر امام حسن عسکري عليه السلام) اخته حملاً من جارية کانت للحمئه فقال لها صقيل و منعت جعفرالميراث و وقع بينهما کل شيء و منازعة قبيحة حتي تدافعو الي قضاة الظالمين و حکامهم و کان جعفر يرکب کل يوم في خصومته الي الفاسقين حتي عدلت صقيل علي يد بعض العلويين اربع سنين و حبس الميراث عن جعفر اربع سنين و بطل حمل الجارية ، سلّم الميراث الي جعفر فزعم بعض من يقول بامامة الحسن انه وُلدِلَه ولدّ مستور بالحجاب و ان ذلک الولد هم الامام و قال بعض من کان لايقول بامامة الحسن عليه السلام و ان الحسن لم يکن اماماً و انهم کانوا غالطين في نسبته الي الامامة بضع عشرة سنة و ان الامام کان بعد علي بن محمد ابن علي عليه السلام ابنه جعفر و لم يکونوا علموا بذلک و کان الذي فتح لهم هذا الباب علي بن محمد بن بشار القزويني و بعض بي ثوابه (؟) و هم ممن تبعهم الان (و) يقولون بان الامامة بعد حعفر في علي بن جعفر هذه کلها مماحکاه الناصر للحق عليه السلام في کتاب الامامة عن مذاهب الاماميه و مقالاتهم و اختلافاتهم (a 83). البته اين عبارت خالي از اشکال نيست. نخست آنکه به نظر مي آيد گزارش ناصر اطروش مبتني بر کتاب الاشهاد ابوزيد علوي است (عبارات نقل شده را با آنچه از کتاب الاشهادآمده مقايسه کنيد.) ديگر آنکه ام حسن در اين نقل خواهر جعفر معرفي شده در حالي که ايشان مادر جعفر هستند. (بنگريد به: سيد حسين مدرسي، مکتب در فرآيند تکامل ص108-109 )

5- المستثبت في الامامة نجاشي (ص376) در شرح حال ابن قبه، از قول متکلم امامي معاصر وي، ابوالحسين محمد بن بشر سوسنجردي به ذکر مشاجره­اي مکتوب ميان ابن قبه و ابوالقاسم بلخي اشاره کرده است. سوسنجردي، در سفر خود به خراسان، در بلخ نسخه‌اي از کتاب الانصاف في الامامة ابن قبه را به ابوالقاسم بلخي نشان مي­دهد و بلخي ردي بر آن با عنوان المسترشد في الامامة تأليف مي­کند و نسخه­اي از آن را در اختيار سوسنجردي قرار مي­دهد. سوسنجردي در ري، کتاب بلخي را در اختيار ابن قبه قرار مي­دهد و ابن قبه، ردي بر اين کتاب با عنوان المستثبت في الامامة تأليف مي­کند. آقاي مدرسي (ص168) در اشاره به اين کتاب گفته­اند که اثري از اين جوابيه ابن قبه به بلخي باقي نمانده است، اما شيخ صدوق در کتاب کمال الدين چند بند از اين کتاب و احتمالاً کتاب المسترشد بلخي نقل کرده است. (کمال الدين،ج1، ص79: و هذا جواب لبعض الامامية علي ابي القاسم البلخي). با توجه به محيط معتزلي شهر ري و حضور شاگردان بلخي در آن شهر، عدم اشاره به نام بلخي چندان عجيب نيست. درباره دشواري­هاي شيخ صدوق در شهر ري به واسطه نفوذ عالمان معتزلي، ابوحيان توحيدي، نکات ارزشمندي نقل کرده است. توحيدي که خود در سال 358 ق. در ري بوده، از محدوديت صاحب بن عباد بر محدثان از جمله شيخ صدوق خبر داده و نوشته است: «آيا در ايام وزرات صاحب بن عباد نبود که قول به برابري ادله در نواحي ري رواج يافت و منازعه در امر دين و جدل و ترديد فزوني يافت؟ اين از آن روي بود که صاحب اهل قصص و داستان (محدثان) را از بيان داستان­ها و سخنان بيم و وعيد بازداشت و آنها را از روايت حديث منع کرد و بر اين کار خود چنين استدلال کرد که حديث گفتن امري زيادي است و همچنين تفسير قرآن و تأويل آن وشنيدن قول و سخنان صحابه و تابعين و آنچه از احکام شرعي که در امر آگاهي به حلال و حرام است سزاوار است پس آنها (محدثين ) را پراکند و تبعيد نمود که از جمله آنها ابن بابويه ... بود و فردي به نام نجار را بر گزيد که ديلمان زيدي مذهب را به دور خود جمع کند چرا که خود را زيدي مي­دانست و بر رأي و مذهب و دين او بود.»

ظاهراً اشارت شيخ صدوق به بلخي، مواردي باشدکه شيخ صدوق ايرادات فردي را با عنوان «وقد يعترض معترض جاهل بآثار الحکمه، غافل عن مستقيم التدبير لاهل المله بان يقول»(ج1،ص45) يا «ومما سأل عنه جهال المعاندين للحق ان قالوا» (ج1،ص48) بيان کرده است. مشخص است که مطالبي که شيخ صدوق در پاسخ به اين ايرادات آورده، بر گرفته از ابن قبه است. خاصه که از حيث سبک و محتوا و آغاز مباحث نيز با رساله ديگر ابن قبه تطابق دارد. براي مثال دو نقل بلندکلامي در جلد نخست (ص45-48 و48-51)، به روشني برگرفته از کتاب المستثبت في الامامة ابن قبه است که شيخ صدوق ظاهراً به از نقل ايرادات ابوالقاسم بلخي، پاسخ­هاي مرتبط با آنها را از کتاب ابن قبه اخذکرده است. شواهد سبکشناسانه اي که مي­توان در تعلق اين عبارات به ابن قبه ارائه کرد، چنين است: در نقل نخست در ج اول (ص45) عبارت نقل شده با جمله فاقول و بالله التوفيق آغاز شده که در موارد تصريح شده به نقل از ابن قبه نيز ديده مي شود(ج1، ص53 ،94). در نقل دوم نيز شيخ صدوق، عبارت نقل شده را با عبارت فقيل لهم (ج1، ص48) نقل کرده که به وضوح نشانه اخذ مطلب از منبعي مکتوب است. چند بند کلامي نيز با عبارت «وقال علماء الامامية» (ج1،ص64)، «وقال بعض علماء الامامية» (ج1، ص65) نقل شده که ظاهراً برگرفته از آثار ابن قبه است.

شيخ صدوق و توقيعات

از ديگر جنبه­هاي با اهميت کتاب کمال الدين شيخ صدوق، نقل برخي از توفيعات صادر شده از ناحيه مقدسه است _ج2،ص482-523). شيخ صدوق برخي از مطالب اين بخش کتاب را از متون کهن تر و گاه به نحو شفاهي از برخي مرتبطان با نواب اربعه نقل کرده است. براي مثال شيخ صدوق توقيعي را به نقل از سروکيل ناحيه مقدسه در شهر ري يعني ابوالحسن محمد بن جعفر اسدي (ج2، ص520-521) و در چند مورد از يکي از افراد مرتبط با نواب يعني ابوجعفر محمد بن علي بن اسود، که ظاهراً در قم سکونت داشته، نقل کرده است. در مواردي شيخ صدوق، از کتاب التوقيعات عبدالله بن جعفر حميري نقل قول کرده است (ج2، ص483، 510). عادي بلندي نيز که ظاهراً از کتاب الانوار ابوعلي بن همام بر گرفته شده در بخش توقيعات نقل کرده است. (ج2،ص512-515)

زيديه و منازعه با اماميه

شيخ صدوق در آغاز کتاب کمال الدين و تمام النعمّة، چند بار (ج1، ص96، 98، 98-99، 100، 104، 106، 108، 109 ) اعتراضات عالمي زيدي را بدون تصريح به نام وي، نقل کرده است . پرسش ما اين است که اين عالم زيدي چه کسي است و يا عدم تصريح به نام وي علتي داشته است. پاسخ به اين سؤال را در کتاب نصرة مذاهب الزيديه منسوب به صاحب بن عباد (متوفي 385ق) مي­توان يافت. اين كتاب را ناجي حسن نخست در بغداد (1977) و سپس بيروت (1981) بر اساس نسخه خطي درالکتب مصر 1567 علم کلام، چاپ کرده است. به دليل نبود اسم مؤلف در اين نسخه، ناجي حسن کتاب را به خطا به صاحب بن عباد نسبت داده است. کتاب الزيديه يا نصرة مذاهب الزيديه در حقيقت همان کتاب الدعامة في تثبيت الامامة نوشته ابوطالب يحيي بن حسين هاروني (متوفي 424ق) از بزرگان و ائمه زيديه است. محمد يحيي سالم عزان در تعليق خود بر کتاب الفلک الدوار (صعده، 1415ق) نگاشته ابن الوزير به اين مسئله اشاره کرده و گفته است که ناجي حسن در تصحيح اين کتاب به شناخت نام مؤلف توفيق نيافته و تصحيح وي، مشحون از خطاهاي چاپي، املايي و تاريخي است و اگر در مصادري که رجوع کرده تأمل مي­کرد، به آنچه که از چشم وي پوشيده مانده آگاه مي­شد. بر اين کتاب، عالم زيدي علي بن حسين زيدي، شرحي با عنوان المحيط بالامامة نگاشته و احاديث و روايات فراواني بر آن افزوده است.

برخي مآخذ کتاب کمال الدين

1- سيره ابن اسحاق به روايت يونس بن بکير (ص 203، 205، 230، 231، 423)

سيره محمد بن اسحاق بن يسار (متوفي 151ق) با نام المبتدأ و المبعث و المغازي، جامع ترين تأليف در قرن دوم درباره سيره پيامبر بوده است. اين کتاب به روايت شاگردان ابن اسحاق موجود است که معروف­ترين آنها عبارت­اند از: يونس بن بکير شيباني، زياد بن عبدالله بکّايي، ابراهيم بن سعد مدني (به طريق دو فرزنديش يعقوب و سعد). سلمة بن فضل انصاري. برخي از اين روايت­ها به صورت مستقل (چون طريق يونس بن بکير) و برخي در از آثار بعدي (چون طريق زياد بن عبدلله بکايي که عبدالملک بن هشام، سيره ابن اسحاق را به آن طريق نقل کرده) باقي مانده اند. عالمان امامي از ميان طريق­هاي گوناگون روايت سيره ابن اسحاق، به طريق يونس بن بکير توجه داشته و سيره ابن اسحاق راه به طريق وي روايت کرده اند. شيخ صدوق پنج روايت از کتاب سيره ابن اسحاق آورده است.

2- المبتدأ و المبعث و المغازي و الوفاة و السقيفة و الردة تأليف ابان بن عثمان احر بجلي (متوفي حدود 170ق؛ ص179، 189، 219، 229، 227، 233).

ابان بن عثمان از عالمان امامي و مؤلف يکي از معدود آثار موجود امامي در باب سيره است که نقل قول هاي فراواني از آن در منابع اماميه باقي مانده است. کتاب وي به دو طريق توسط روايان کوفي و قمي روايت شده است. طريق روايت کوفي ها کامل و طريق قمي ها ناقص بوده است. شيخ صدوق روايات خود را از طريق کوفيان آورده است. روايت صفحه 179-187 از بخش مبتدأ و درباره حضرت يوسف و يعقوب است. روايت صفحه 219 درباره خروج ابوطالب به شام است. روايت صفحه 227 درباره ماجراي ازدواج عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه بنت وهب است. نکته جالب توجه در روايت امامي اين ماجرا، نوبد خبر نور است که در روايات اهل سنت آمده است. در صفحه 229 خبري درباره گردن زدن کعب بن اسد( از بنوقريظه) آمده است. اين خبر را واقدي (المغازي، ج2، ص503، 512) نيز آورده است.

3- التنبيه في الامامه. يکي ديگراي متون کلامي که تنها به واسطه نقل شيخ صدوق در کتاب کمال الدين از آن اطلاع داريم، کتاب التنبيه في الامامه تأليف متکلم و عالم نامدار امامي عصر غيبت صغري، ابوسهل اسماعيل بن علي بن اسحاق نوبختي (متوفي شوال 311) است. از ابوسهل به شيخ متکلمان اماميه ياد شده و قاضي عبدالجبار نيز از او در ضمن متکلمان معتزلي، ياد کرده که نشاني از نزديکي آراي کلامي ابوسهل با معتزليان عصر خود دارد. بر اساس آنچه که در بخشي از رساله ابوسهل آمده، تاريخ تأليف آن حدود 290است. اين نقل قول‌ها از حيث آشنايي با افکار ابوسهل و چگونگي استدلال وي درمسئله غيبت اهميت فراواني دارد. ابوسهل نيز همانند ديگر متکلمان اماميه، در مسئله غيبت بر مسئله نص تاکيد و به لزوم وجود امام در هر عصري اشاره کرده است. اهميت نص در صورت بندي کلامي نظام امامت بدان حد است که قاضي عبدالجبار در رد آراي اماميه در امامت بعد از ذکر فرق اماميه به نحو مجمل، به مسئله نص اشاره کرده و مي­نويسد: «فهده جملة ما يتحصل من کلام الامامية، و ان کان الذين يتکلمون الان هم القطعية دون غيرهم، علي تخليط من المتاخرين منهم في المنتظر. و لسنا نحتاج الي البطال هده الاقاويل ، لانها مبينة علي القول بالنص، فاذا ابطلناه بطل ما يتبعُه من الفروع».

شيخ صدوق بخشي از پايان کتاب التنبيه في الامامه را نقل کرده است (ص118-124)

اهميت ديگر کتاب التنبيه في الامامه، اطلاعات مهمي است که در باب نواب اربعه و تو قيعات در بردارد. قديمي­ترين گزارش درباره توقيعات، گفته ابوسهل نوبختي است. بنا به شواهد موجود در نوشته نوبختي، وي کتاب التنبيه في الامامه را حدود 288ق نگاشته است. دو دليل بر صحت اين تاريخ وجود دارد. نخست، تصريحات نوبختي در رساله التنبيه است. وي در اين­باره در دو جاي رساله مي­نويسد: «تفاوت ميان عقيده ما به غيبت با واقفه اين است که بيش از صدو پنج سال از وفات امام موسي کاظم عليه السلام مي گذرد.» (ص93). با توجه به تاريخ وفات امام کاظم عليه السلام در 183ق، تاريخ 288 به دست مي­آيد (در متن عبارت خمس به خمسين تحصيح شده که با توجه به تاريخ وفات ابوسهل در 311 ق نادرست است.) در جاي ديگر نوبختي به ارتباط جامعه اماميه از طريق نواب با حضرت ولي عصر اشاره کرده و از مکاتبات بيست ساله نايب دوم با امام سخن گفته که تاريخي حدود 285 را به دست مي­دهد. (ص93)

همچنين وي به ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد سمّان عمري به عنوان باب امام اشاره کرده، که خود دليل ديگري بر آن است که وي اثرش را در حيات ابوجعفر که در 304ق در گذشته، نگاشته است. نوبختي درباره توقيعات مي­نويسد: «وديگر آنکه حسن بن علي که بر وي سلام باد، گروهي را از پس خودنهاده است که از جلمه ثقات اند، کساني که از وي مسائل حلال و حرام را روايت کرده و نامه­ها و اموال شيعيان را به امام مي­رسانند (يؤدي اليه کتب الشيعه و اموالهم). آنان جواب­هايي به سؤالات شيعيان مي­نويسند و افرادي عادل و امين اند که در ايام امام، عدالت آنها شناخته شده بود. چون امام درگذشت بر آن اتفاق داشتند که او را پسري است و همو امام است و به مردم دستور دادند که از نام وي نپرسيده که و اين امر را از دشمنانش (غير شيعيان) پنهان دارند و سلطان (المعتمد علي الله، خليفه عباسي) در يافتن امام سعي بليغي نمود و افرادي را مامور مراقبت از کنيزان امام کرد تا از عدم حاملگي آنها مطمئن شود.»

4- کتاب سُلَيْم بن قيس هلالي. يکي از متون باقي مانده از ادبيات شيعي بر ضد اهل سنت از اواخر دوره اموي کتاب سليم بن قيس هلالي صحابي مشهور است. آقاي مدرسي در ميراث مکتوب اماميه (ص119-124) بحث مبسوطي درباره اين کتاب آورده اند. شيخ صدوق در چند مورد از اين کتاب بهره برده است. (ص294-301، 306-311، 441-442)

5- کتاب المعمرون و الواصايا نوشته ابو حاتم سجستاني. يکي از ويژگي­هاي کتاب کمال الدين شيخ صدوق، ابتکارات شيخ صدوق در توجيه مسئله غيبت با بهره گيري از ميراث کلامي و حديثي است. در بخش کلامي، همان گونه که گذشت، شيخ صدوق از آثار متکلمان برجسته امامي بهره برده است. در بخش توجيهات حديثي، شيخ صدوق علاوه بر استفاده از متون حديثي اماميه، از برخي متون حديثي اهل سنت نيز استفاده کرده است. يکي از مهم ترين متوني که شيخ صدوق از آن بهره گرفته، کتاب المعمرون و الوصايا تأليف ابو حاتم سهل بن عثمان سجستاني (متوفي 250ق) است؛ شيخ صدوق در بخش ذكر المعمرين (ج2، ص555-575) مطالب خود را از اين کتاب نقل کرده است. در يک مورد در اشاره به کتاب سجستاني مي­نويسد: «و وجدت في کتاب المعمرين انه حکي» (ج2، ص555). اين نکته که کتاب المعمرون يکي از منابع شيخ صدوق در تأليف کتاب کمال الدين بوده، مورد توجه مصحح کتاب المعمرون قرار نگرفته و اشاره اي به آن نيز نکرده است.

6- کتاب الضياء في الرد علي المحمديه و الجعفريه. بعد از وفات امام حسن عسکري عليه السلام، از اين انشعابات مختلفي در جامعه اماميه رخ دارد. دو گروه مهم از اين انشعابات، پيروان جعفر کذاب و سيدمحمد-برادران امام حسن عسکري- است. کتاب الضياء تأليف سعد بن عبدالله اشعري (متوفي 299 يا 301 ق) از مهم­ترين شيوخ حديثي قم در دوران غيبت صغري است که ظاهراً تا قرن ششم نيز در دسترس بوده است. شيخ صدوق خبر بلندي در باب وفات امام حسن عسکري عليه السلام را از اين کتاب نقل کرده است (ج1،ص40-44). زمان تأليف کتاب الضياء بعد از 278ق است.

ساير آثار

از آثار محمد بن بحر رُهَني شيباني چند نقل قول آمده است که با تطابق فهرست اسامي کتابهاي وي شايد بتوان حدس زد که شيخ صدوق از کدام يک از کتابهاي وي روايت نقل کرده است (ص276-281، 386-390، 445، 452، 481-492)

محمد بن بحر رهني از عالمان امامي عصر غيبت صغري است. شيخ صدوق روايتي بلند در باب مادر حضرت را به نقل از وي نقل کرده است. (ج2، ص417-423). کشي (اختيار معرفة الرجال، ص147) به وي نسبت غلو داده است. اين در حالي است که نجاشي (ص384) در شرح حال وي گفته: «ابوالحسين شيباني، ساکن نرمانشير کرمان است. بعضي از اصحاب ما گفته اند (ظاهراً مقصودکشي است) که در مذهب وي ارتفاع (گرايش به غلو) بوده است، گرچه حديث وي به سلامت نزديک است و من نمي دانم که بر چه اساسي چنين گفته اند.» حال، اين پرسش مطرح مي­شود که چرا کشي، به اصرار، رهني را از غلات مي­داند، در حالي که نجاشي چنين نسبتي را با توجه به کتاب هاي رهني درست نمي‌داند. پاسخ به اين پرسش در اختلاف نظر ميان کشي و نجاشي در مفهوم غلو است. اثر رجالي کشي در عراق مآخذي براي عالمان امامي در نگارش کتاب هاي رجالي بوده است. براي مثال نجاشي به کرات به کشي و نظريات رجالي وي اشاره مي کند. (بنگريد که: رجال النجاشي، ص16، 21، 34، 38، 44، 45، 82، 102، 197، 251، 300، 331، 372، 428، 447، 454). عالمان خراسان از حيث کلامي ظاهراً تابع فضل بن شاذان و مکتب کلامي وي بوده اند. در مسئله علم امام ميان متکلمان اماميه از اعصار کهن اختلاف فراواني وجود داشته است.

از متون ديگري که شيخ صدوق در تأليف کتاب کمال الدين از آن بهره گرفته (ص274، 279) مي توان به الامثال ابوعبيد قاسم بن سلام هروي اشاره کرد. احتمالاً شيخ صدوق از منابع مکتوب ديگري نيز بهره گرفته است که با بررسي اسناد کتاب وي مي توان به نام آنها پي برد. کتاب کمال الدين همچنين اخباري از درگيري ميان اماميه و نصيريه دارد که در ايام شيخ صدوق رهبري آنها را حسين بن حمدان خصيبي بر عهده داشته است (ص512). پيروان محمد بن نصير، خود را ميراث دار ابوالخطاب مي­دانسته اند. و در کتاب الهداية الکبري خصيبي در بخش حذف شده از تن چاپي، تمجيدهاي فراواين از ابولخطاب آمده و محمد بن نصير ميراث دار وي معرفي شده است. اين امر را در ديگر متون نصيريه نيز مي­توان يافت. در ديدگاه نصيريه، محمد بن نصير نميري تنها باب امام دوازدهم و امام حسن عسکري (ع) است و ابواب چهارگانه تنها نمايندگان اين دو امام در امور مالي بوده اند. حسين بن حمدان خصيبي در اين باره فصلي در کتاب الهداية الکبري (نسخه خطي، برگ 131ب -132 الف) با عنوان «باب ما ورد من الوکالة و الدلالة علي ابي عمرو عثمان بن سعيد السمان العمري و ابنه ابي جعفر محمد بن عثمان و من دل محمد بن عثمان و هو ابوالقاسم الحسين بن روح النوبختي و انهم وکلاء الاموال و ثقات ابي محمد الحسن الحادي عشر عليه السلام بسر من راي و الخلف منه المهدي (ع)» آورده است. در بخش خذف شده از الهداية الکبري (نسخه خطي، برگ 129 ب-131ب)، بابي با عنوان «باب ما ورد في ابي شعيب محمد بن نصير بي ابي بکر النميري» آمده و احاديثي دال بر مقام ارجمند وي نقل شده است. دو عبارت مهم در اين بخش چنين است.

1) عنه قدس الله روحه عن محمد بن صالح البثي عن علي بن حسان قال: دخلت علي سيدي ابي الحسن صاحب العسکر علي بن محمد عليهم السلام، فقلت لم جعلت فداک عمن اخذ معالم (برگ 129ب) ديني فقد کثرت المقالات؟ فقال : خذبها ممن ترميه الناصبة بالرفض و ترميه المقصرممن الشيعة بالغلو و هو عند المرتفعة محسود مکفر فاطلبه فانک تجده عنده جميع ما تريد من معالم دينک فطلبت فلم اجد هده الصفة في جميع من يشير اليه غير ابي شعيب محمد بن نصير فاتبعه فوجدت عنده کلما اردته و علمني ما لم اعلم رايته بالعم يزخر کالبحر الزّاجر فعلمت و شهدت و اقررت انه باب الامام في زمانه و دخلت علي السيد ابي الحسن السعکري (ع) فاعلمته اني لم اجد بهذه الصفة الا محمد بن نصير بعد عمر بن الفرات. فقال: وفقت و ما توفيقک الا بالله ثم قال: محمد بن نصير نوري و بابي و حجتي علي المومنين وکلما قال عني فهو الصادق علي صدق لا کذب و ايتامه بعده. فخرجت و قد اعتقدت في باب بيته فاتبعه فهديت به. (برگ 130 الف)

2) عنه قدس الله روحه (يعني حسين بن حمدان) عن ابي جعفر محمد بن علي الشلمغاني قال حدثني علي بن عبدالغفار قال کثر القول في محمد بن نصير من الشيعه، فکتبت الي ابي محمد الحسن‌العسکري عليه السلام يا سيدي ان محمد بن نصير يقول فيکم العظائم و يزعم انکم ارباب فعرفني يا سيدي ما عندک في ذلک لاعمل بحسبه فوقع الي نحن اعلم بما يقولون و ما انت عليهم بجبار والله ما قال لهم الا انا ربانيون لا ارباب من دون الله و کيف يقول محمد بن نصير هذا و هو بابي في الهدي کما کان سلمان باب جدي امير المومنين عليه السلام فاقررت عند وروداً لتوقيع بباب بيته و اقتديت به فهديت و رايت منه ما رايت من عمر بن الفرات خذوا النعل بالنعل» (برگ 130الف)

چند نکته درباره تصحيح کتاب

قديم ترين نسخه­هاي خطي کتاب کمال الدين، از قرن نهم است. نسخه موجود در کتابخانه مرکز احياي ميراث اسلامي، (قم 2936 مکتوب در 5 رمضان 891ق، تصحيح شده)، قديم ترين نسخه کتاب است و نسخه­هاي بعدي همگي در دوره صفويه و بعد کتابت شده­اند (براي مثال دانشکده الهيات تهران، 1168، فهرست، ج2، ص398، کتابت به سال 960ق؛ آستان قدس رضوي 13837، فهرست ، ج14، ص450، کتابت 27 ربيع الاول 995ق).

آقاي سيد حسين مدرسي طباطبايي مقايسه­اي از بخش تصحيح شده با آنچه که در کتاب کمال الدين آمده، انجام داده اند اين مقايسه نشان مي­دهد که در تصحيح آقاي غفاري افتادگي‌هايي وجود دارد و برخي از يادداشت­هاي آقاي غفاري در حواشي کتاب نادرست است. در صفحه 490 آنچه که در حديث آمده، ناظر به عقيده موافات ميان اماميه است که آقاي غفاري به اين مسئله توجه نکرده اند. بر اساس اين عقيده، اماميه در ادوار نخست اعتقاد داشتند کسي که بعد از مسلماني کافر گردد، از آغاز اسلام نياورده است. در صفحه 497 و 500 اصطلاح «مقصره» به چيزي جز آنچه که آقاي غفاري تذکر داده اند، اشاره دارد. اختلاف نظر ميان شيعيان درعلم، ماهيت و مقام امام باعث شده بود که عده اي، برخي ديگر را به نام­هاي چون مقصره يا مرتفعه بخوانند. در آثار نصيريه، نام مقصره اغلب به شيعيان اماميه اشاره دارد.

حروفچيني جديد کتاب از حجم آن کاسته است و شماره صفحات آن با چاپ هاي قبلي متفاوت شده است. با توجه به ارجاعات فراوان آثار و تحقيقات چاپ شده که به چاپ هاي قبلي ارجاع داده اند، نيکو بود اگر شماره صفحات چاپ هاي قبلي نيز در حاشيه کتاب مي‌آمد تا کار براي جستجو و مراجعه محققان آسان شود.

/ 1