چند نکته درباره کتاب کمال الدين و تمام النعمه شيخ صدوق
محمد کاظم رحمتي علت نگارش کتاب کمال الدين و تمام النعمه
شيخ صدوق اين کتاب را ظاهراً بعد از سال 368 و سفرهاي خود به خراسان نگاشته است. وي در آغاز کتاب کمال الدين اشاره ميکند که در مدت اقامت خود در نيشابور، بيشتر شيعيان، آنجا را متحير در امر غيبت يافته است. اين تحير و حيرت با شدت گرفتن منازعات کلامي افزايش يافت. عالم امامي، نجم الدين ابو سعيد محمدبن حسن بن علي بن صلت قمي که در بخارا اقامت گزيده بود، در قم به شيخ صدوق از مجادله اي بين خود و يکي از فلاسفه و منطقيان در بخارا خبر داده بود که وي را در ا مر غيبت و ترديد افکنده بود. در پي ابراز اين ترديد، شيخ صدوق با نقل روايات و اخبار وارده در امر غيبت ترديد وي را بر طرف ساخت. پس از اين ماجرا، شيخ صدوق با بهرهگيري از متون کهنتر اماميه ، براي رفع اين ترديد تأليف کتاب کمال الدين را آغاز کرد. شيخ صدوق در اشاره به بهرهگيري خود از متون کهن اماميه، خاصه مدونات حديثي اوليه چون اصول، مينويسد:« امامان شيعه که بر آنان سلام باد، در احاديث خود از غيبت امام عصر که بر او درود باد، خبر دادهاند و اوصاف غيبت و امام را براي شيعيان در آنچه از آنها نقل شده بيان کردهاند و اين اخبار در کتاب ها آمده و در کتابهاي تأليف شده در قبل از وقوع غيبت حدود دويست سال کمتر و بيشتر آمده است، و کسي از پيروان ائمه- که بر آنان درود باد- نيست جز آنکه در اين باب در اغلب آثار خود و مدونات حديثي تأليفي خود، از آن احاديث ياد کرده و اين آثار به اصول شهرت دارند و نزد شيعيان خاندان محمد که بر آنان درود باد پيش از عصر غيبت موجود بوده است». اهميت ويژه کتاب کمال الدين
اهميت ويژه کتاب شيخ صدوق در نقل آرا و سخنان عالم برجسته امامي عصر غيبت صغري، ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن ابن قبه رازي (متوفي قبل از 319ق) است. دانستههاي ما درباره اين عالم امامي به نکاتي محدود است که ابن نديم و نجاشي آوردهاند. ديگر عالمان رجالي مطلب چنداني بر اين دانستهها نيفزودهاند. ابن نديم از ابن قبه به عنوان متکلم شيعه و فردي صاحب نظر (من حُذّاقِهِمْ) ياد کرده و از دو کتاب ابن قبه به نام هاي الانصاف في الامامة و الامامة سخن گفته است. نجاشي اطلاعات بيشتري آورده و متذکر شده که ابن قبه نخست از عالمان معتزلي بوده و سپس به تشيع گرويده است. ابن بطه قمي از ابن قبه حديث شنيده و در فهرست سماعيات خود به ابن قبه اشاره کرده و يا آورد شده است که کتاب الانصاففيالامامة کتاب المستثبت نقض کتاب ابيالقاسم البلخي، کتاب الردعليالزيديه ، کتاب الردعليابوعليالجبايي و المسالةالمفردة في الامامة را از وي شنيده است. نجاشي در ادامه به مجادله قلمي ميان ابن قبه و ابوالقاسمبلخي (متوفي 319 ق) اشاره کرده است. فهرست آثار موجود ابن قبه که به صورت نقل قول در منابع پس از وي نقل شده، چنين است: 1- کَتاب الانصاف في الامامة که ظاهراً همان الانصاف و النتصاف (سيد مرتضي، الشافي، ج2، ص323-324 ) است. اين کتاب مهم ترين اثر ابن قبه است که سيد مرتضي (متوفي 436ق) در کتاب الشافي في الامامة به کرّات از آن بهره برده است. موارد منقول سيد مرتضي عبارت است از: يک بند مفصل در جلد نخست (ص126-128؛ در تلخيص الشافي، ح2،ص 119-123؛ همچنين اشارهاي به اين بخش از سخن ابن قبه به نقل از الشافي سيد مرتضي در محصّل فخر رازي، ص363)؛ دو بند در جلد دوم (ص324-325). شريف مرتضي اشاره کرده است که عبارتهاي ابن قبه را گاه به صورت نقل قول مستقيم و گاه نقل به معني و با دخل و تصرف آورده است و قاضي عبدالجبار معتزلي (متوفي415ق) در کتاب المغني (باب امامت) بدون تصريح به نام ابن قبه، با عنوان يکي از مؤلفان شيعه از وي ياد کرده است(ج20،بخش اول، ص125-127، 145-146، 156، 158 ). سيد مرتضي (الشافي ،ج2،ص323) تصريح کرده است که مقصود قاضي عبدالجبار، ابن قبه است. سه بخش مفصل در معاني الاخبار شيخ صدوق (ص67-74، 74-78 و 133-136) در استدلال به حديث غدير و منزلت و عصمت امام با عبارت قال ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين مصنف هذالکتاب (ص67)، قال مصنف هذالکتاب (ص74) و قال ابوجعفر مصنف هذالکتاب (ص134) آمده است. نقل اول با آنچه که در المغني (ج20،بخش اول، ص145-146) آمده از حيث محتوا يکسان است و ابو جعفر محمد بن علي ظاهراً تصحيف ابوجعفرمحمدبنعبدالرحمن است. گفتني است که بر اين کتاب ابن قبه، المؤيد بالله احمدبنحسينهاروني برادر ابوطالب هاروني يحيي بن حسين (متوفي حدود424ق) ردي با عنوان نقض الامامة علي ابي جعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه الامامي نگاشته است.2- المسالة المفردة في الامامة. ظاهراً اين رساله همان رسالهاي است که شيخ صدوق در کمال الدين و تمام النعمة نقل کرده که ابن قبه خطاب به يکي از شيعيان روزگار خود در پاسخ به برخي ايرادات مطرح شده از سوي معتزله نگاشته است. تاريخ تأليف اين رساله، همان گونه گه آقاي مدرسي اشاره کردهاند، با توجه به اشاره ابن قبه به زنده بودن برخي از افراد متصدي امور دفتر امام حسن عسکري عليه السلام، حدود 285 بوده است.3- نقص کتاب الاشهاد ابوزيد علوي. شيخ صدوق اين اثر ابن قبه را با حذف خطبه و ديباچه کتاب نقل کرده است. از کتاب الاشهاد جز نقل قول هايي که در ضمن رساله ابن قبه آمده، اطلاع ديگري در دست نداريم. ابوزيد علوي ظاهراً ابو زيد عيسي بن محمد بن احمد (متوفي326ق) است. 4- النقض علي ابي الحسن علي بن احمد بن بشار که رسالهاي در نقد ادعاي ابوالحسن و دفاع وي از جعفر کذاب و ادعاي امامت وي است. شيخ صدوق اين کتاب را با حذف خطبهها و ديباچهها در کمال الدين (ج1، ص51-60) نقل کرده است. درباره کتاب ابوالحسن علي بن احمد بن بشار جز آنکه در طرفداري از جعفر کذاب بوده مطلب ديگري دانسته نيست. همچنين از اشارات وي به جعفر کذاب ميتوان دريافت که رساله خود را در زمان حيات جعفر يا اوان وفات وي تأليف کرده است. آقاي مدرسي، ابوالحسن علي بن احمد را به احتمال همان علي طاحن دانستند که در منابع از او به عنوان متکلم مشهور و چيرهدست جامعه فطحيه کوفه ياد شده که رهبري طرفداران جعفر کذاب را بر عهده داشته است. (مکتب در فرايند تکامل، ص193).عالم نامور زيدي، ابوالحسين علي بن حسين بن محمد زيدي مشهور به شاه سربيجان در کتاب المحيط باصول الامامة علي مذهب الزيديه چندين نقل قول از کتاب الامامة ناصراطروش متوفي 304ق) آورده که در يک مورد گزارشي از اختلاف فرقه هاي اماميه در باب امامت امامان شيعه است. در بخشي از اين خبر اطلاعات مهمي آمده و اشاره بسيار جالب توجهي درباره محمد بن علي بن بشار آمده است. متن اين عبارت چنين است: «فلما مات الحسن بن علي يخلف و لداً يعرف امريه فيايام حيوته و لاعلم له نسل و کان اخوه جعفر ابن علي تابعاً له و احدٌ من يقول بامامته بضع عشرة سنه و لم يدع لنفسه الامامة و طلب ميراث اخيه بعد موته فادعت ام الحسن (مادر امام حسن عسکري عليه السلام) اخته حملاً من جارية کانت للحمئه فقال لها صقيل و منعت جعفرالميراث و وقع بينهما کل شيء و منازعة قبيحة حتي تدافعو الي قضاة الظالمين و حکامهم و کان جعفر يرکب کل يوم في خصومته الي الفاسقين حتي عدلت صقيل علي يد بعض العلويين اربع سنين و حبس الميراث عن جعفر اربع سنين و بطل حمل الجارية ، سلّم الميراث الي جعفر فزعم بعض من يقول بامامة الحسن انه وُلدِلَه ولدّ مستور بالحجاب و ان ذلک الولد هم الامام و قال بعض من کان لايقول بامامة الحسن عليه السلام و ان الحسن لم يکن اماماً و انهم کانوا غالطين في نسبته الي الامامة بضع عشرة سنة و ان الامام کان بعد علي بن محمد ابن علي عليه السلام ابنه جعفر و لم يکونوا علموا بذلک و کان الذي فتح لهم هذا الباب علي بن محمد بن بشار القزويني و بعض بي ثوابه (؟) و هم ممن تبعهم الان (و) يقولون بان الامامة بعد حعفر في علي بن جعفر هذه کلها مماحکاه الناصر للحق عليه السلام في کتاب الامامة عن مذاهب الاماميه و مقالاتهم و اختلافاتهم (a 83). البته اين عبارت خالي از اشکال نيست. نخست آنکه به نظر مي آيد گزارش ناصر اطروش مبتني بر کتاب الاشهاد ابوزيد علوي است (عبارات نقل شده را با آنچه از کتاب الاشهادآمده مقايسه کنيد.) ديگر آنکه ام حسن در اين نقل خواهر جعفر معرفي شده در حالي که ايشان مادر جعفر هستند. (بنگريد به: سيد حسين مدرسي، مکتب در فرآيند تکامل ص108-109 )5- المستثبت في الامامة نجاشي (ص376) در شرح حال ابن قبه، از قول متکلم امامي معاصر وي، ابوالحسين محمد بن بشر سوسنجردي به ذکر مشاجرهاي مکتوب ميان ابن قبه و ابوالقاسم بلخي اشاره کرده است. سوسنجردي، در سفر خود به خراسان، در بلخ نسخهاي از کتاب الانصاف في الامامة ابن قبه را به ابوالقاسم بلخي نشان ميدهد و بلخي ردي بر آن با عنوان المسترشد في الامامة تأليف ميکند و نسخهاي از آن را در اختيار سوسنجردي قرار ميدهد. سوسنجردي در ري، کتاب بلخي را در اختيار ابن قبه قرار ميدهد و ابن قبه، ردي بر اين کتاب با عنوان المستثبت في الامامة تأليف ميکند. آقاي مدرسي (ص168) در اشاره به اين کتاب گفتهاند که اثري از اين جوابيه ابن قبه به بلخي باقي نمانده است، اما شيخ صدوق در کتاب کمال الدين چند بند از اين کتاب و احتمالاً کتاب المسترشد بلخي نقل کرده است. (کمال الدين،ج1، ص79: و هذا جواب لبعض الامامية علي ابي القاسم البلخي). با توجه به محيط معتزلي شهر ري و حضور شاگردان بلخي در آن شهر، عدم اشاره به نام بلخي چندان عجيب نيست. درباره دشواريهاي شيخ صدوق در شهر ري به واسطه نفوذ عالمان معتزلي، ابوحيان توحيدي، نکات ارزشمندي نقل کرده است. توحيدي که خود در سال 358 ق. در ري بوده، از محدوديت صاحب بن عباد بر محدثان از جمله شيخ صدوق خبر داده و نوشته است: «آيا در ايام وزرات صاحب بن عباد نبود که قول به برابري ادله در نواحي ري رواج يافت و منازعه در امر دين و جدل و ترديد فزوني يافت؟ اين از آن روي بود که صاحب اهل قصص و داستان (محدثان) را از بيان داستانها و سخنان بيم و وعيد بازداشت و آنها را از روايت حديث منع کرد و بر اين کار خود چنين استدلال کرد که حديث گفتن امري زيادي است و همچنين تفسير قرآن و تأويل آن وشنيدن قول و سخنان صحابه و تابعين و آنچه از احکام شرعي که در امر آگاهي به حلال و حرام است سزاوار است پس آنها (محدثين ) را پراکند و تبعيد نمود که از جمله آنها ابن بابويه ... بود و فردي به نام نجار را بر گزيد که ديلمان زيدي مذهب را به دور خود جمع کند چرا که خود را زيدي ميدانست و بر رأي و مذهب و دين او بود.» ظاهراً اشارت شيخ صدوق به بلخي، مواردي باشدکه شيخ صدوق ايرادات فردي را با عنوان «وقد يعترض معترض جاهل بآثار الحکمه، غافل عن مستقيم التدبير لاهل المله بان يقول»(ج1،ص45) يا «ومما سأل عنه جهال المعاندين للحق ان قالوا» (ج1،ص48) بيان کرده است. مشخص است که مطالبي که شيخ صدوق در پاسخ به اين ايرادات آورده، بر گرفته از ابن قبه است. خاصه که از حيث سبک و محتوا و آغاز مباحث نيز با رساله ديگر ابن قبه تطابق دارد. براي مثال دو نقل بلندکلامي در جلد نخست (ص45-48 و48-51)، به روشني برگرفته از کتاب المستثبت في الامامة ابن قبه است که شيخ صدوق ظاهراً به از نقل ايرادات ابوالقاسم بلخي، پاسخهاي مرتبط با آنها را از کتاب ابن قبه اخذکرده است. شواهد سبکشناسانه اي که ميتوان در تعلق اين عبارات به ابن قبه ارائه کرد، چنين است: در نقل نخست در ج اول (ص45) عبارت نقل شده با جمله فاقول و بالله التوفيق آغاز شده که در موارد تصريح شده به نقل از ابن قبه نيز ديده مي شود(ج1، ص53 ،94). در نقل دوم نيز شيخ صدوق، عبارت نقل شده را با عبارت فقيل لهم (ج1، ص48) نقل کرده که به وضوح نشانه اخذ مطلب از منبعي مکتوب است. چند بند کلامي نيز با عبارت «وقال علماء الامامية» (ج1،ص64)، «وقال بعض علماء الامامية» (ج1، ص65) نقل شده که ظاهراً برگرفته از آثار ابن قبه است. شيخ صدوق و توقيعات
از ديگر جنبههاي با اهميت کتاب کمال الدين شيخ صدوق، نقل برخي از توفيعات صادر شده از ناحيه مقدسه است _ج2،ص482-523). شيخ صدوق برخي از مطالب اين بخش کتاب را از متون کهن تر و گاه به نحو شفاهي از برخي مرتبطان با نواب اربعه نقل کرده است. براي مثال شيخ صدوق توقيعي را به نقل از سروکيل ناحيه مقدسه در شهر ري يعني ابوالحسن محمد بن جعفر اسدي (ج2، ص520-521) و در چند مورد از يکي از افراد مرتبط با نواب يعني ابوجعفر محمد بن علي بن اسود، که ظاهراً در قم سکونت داشته، نقل کرده است. در مواردي شيخ صدوق، از کتاب التوقيعات عبدالله بن جعفر حميري نقل قول کرده است (ج2، ص483، 510). عادي بلندي نيز که ظاهراً از کتاب الانوار ابوعلي بن همام بر گرفته شده در بخش توقيعات نقل کرده است. (ج2،ص512-515) زيديه و منازعه با اماميه
شيخ صدوق در آغاز کتاب کمال الدين و تمام النعمّة، چند بار (ج1، ص96، 98، 98-99، 100، 104، 106، 108، 109 ) اعتراضات عالمي زيدي را بدون تصريح به نام وي، نقل کرده است . پرسش ما اين است که اين عالم زيدي چه کسي است و يا عدم تصريح به نام وي علتي داشته است. پاسخ به اين سؤال را در کتاب نصرة مذاهب الزيديه منسوب به صاحب بن عباد (متوفي 385ق) ميتوان يافت. اين كتاب را ناجي حسن نخست در بغداد (1977) و سپس بيروت (1981) بر اساس نسخه خطي درالکتب مصر 1567 علم کلام، چاپ کرده است. به دليل نبود اسم مؤلف در اين نسخه، ناجي حسن کتاب را به خطا به صاحب بن عباد نسبت داده است. کتاب الزيديه يا نصرة مذاهب الزيديه در حقيقت همان کتاب الدعامة في تثبيت الامامة نوشته ابوطالب يحيي بن حسين هاروني (متوفي 424ق) از بزرگان و ائمه زيديه است. محمد يحيي سالم عزان در تعليق خود بر کتاب الفلک الدوار (صعده، 1415ق) نگاشته ابن الوزير به اين مسئله اشاره کرده و گفته است که ناجي حسن در تصحيح اين کتاب به شناخت نام مؤلف توفيق نيافته و تصحيح وي، مشحون از خطاهاي چاپي، املايي و تاريخي است و اگر در مصادري که رجوع کرده تأمل ميکرد، به آنچه که از چشم وي پوشيده مانده آگاه ميشد. بر اين کتاب، عالم زيدي علي بن حسين زيدي، شرحي با عنوان المحيط بالامامة نگاشته و احاديث و روايات فراواني بر آن افزوده است. برخي مآخذ کتاب کمال الدين
1- سيره ابن اسحاق به روايت يونس بن بکير (ص 203، 205، 230، 231، 423)سيره محمد بن اسحاق بن يسار (متوفي 151ق) با نام المبتدأ و المبعث و المغازي، جامع ترين تأليف در قرن دوم درباره سيره پيامبر بوده است. اين کتاب به روايت شاگردان ابن اسحاق موجود است که معروفترين آنها عبارتاند از: يونس بن بکير شيباني، زياد بن عبدالله بکّايي، ابراهيم بن سعد مدني (به طريق دو فرزنديش يعقوب و سعد). سلمة بن فضل انصاري. برخي از اين روايتها به صورت مستقل (چون طريق يونس بن بکير) و برخي در از آثار بعدي (چون طريق زياد بن عبدلله بکايي که عبدالملک بن هشام، سيره ابن اسحاق را به آن طريق نقل کرده) باقي مانده اند. عالمان امامي از ميان طريقهاي گوناگون روايت سيره ابن اسحاق، به طريق يونس بن بکير توجه داشته و سيره ابن اسحاق راه به طريق وي روايت کرده اند. شيخ صدوق پنج روايت از کتاب سيره ابن اسحاق آورده است. 2- المبتدأ و المبعث و المغازي و الوفاة و السقيفة و الردة تأليف ابان بن عثمان احر بجلي (متوفي حدود 170ق؛ ص179، 189، 219، 229، 227، 233).
ابان بن عثمان از عالمان امامي و مؤلف يکي از معدود آثار موجود امامي در باب سيره است که نقل قول هاي فراواني از آن در منابع اماميه باقي مانده است. کتاب وي به دو طريق توسط روايان کوفي و قمي روايت شده است. طريق روايت کوفي ها کامل و طريق قمي ها ناقص بوده است. شيخ صدوق روايات خود را از طريق کوفيان آورده است. روايت صفحه 179-187 از بخش مبتدأ و درباره حضرت يوسف و يعقوب است. روايت صفحه 219 درباره خروج ابوطالب به شام است. روايت صفحه 227 درباره ماجراي ازدواج عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه بنت وهب است. نکته جالب توجه در روايت امامي اين ماجرا، نوبد خبر نور است که در روايات اهل سنت آمده است. در صفحه 229 خبري درباره گردن زدن کعب بن اسد( از بنوقريظه) آمده است. اين خبر را واقدي (المغازي، ج2، ص503، 512) نيز آورده است.3- التنبيه في الامامه. يکي ديگراي متون کلامي که تنها به واسطه نقل شيخ صدوق در کتاب کمال الدين از آن اطلاع داريم، کتاب التنبيه في الامامه تأليف متکلم و عالم نامدار امامي عصر غيبت صغري، ابوسهل اسماعيل بن علي بن اسحاق نوبختي (متوفي شوال 311) است. از ابوسهل به شيخ متکلمان اماميه ياد شده و قاضي عبدالجبار نيز از او در ضمن متکلمان معتزلي، ياد کرده که نشاني از نزديکي آراي کلامي ابوسهل با معتزليان عصر خود دارد. بر اساس آنچه که در بخشي از رساله ابوسهل آمده، تاريخ تأليف آن حدود 290است. اين نقل قولها از حيث آشنايي با افکار ابوسهل و چگونگي استدلال وي درمسئله غيبت اهميت فراواني دارد. ابوسهل نيز همانند ديگر متکلمان اماميه، در مسئله غيبت بر مسئله نص تاکيد و به لزوم وجود امام در هر عصري اشاره کرده است. اهميت نص در صورت بندي کلامي نظام امامت بدان حد است که قاضي عبدالجبار در رد آراي اماميه در امامت بعد از ذکر فرق اماميه به نحو مجمل، به مسئله نص اشاره کرده و مينويسد: «فهده جملة ما يتحصل من کلام الامامية، و ان کان الذين يتکلمون الان هم القطعية دون غيرهم، علي تخليط من المتاخرين منهم في المنتظر. و لسنا نحتاج الي البطال هده الاقاويل ، لانها مبينة علي القول بالنص، فاذا ابطلناه بطل ما يتبعُه من الفروع». شيخ صدوق بخشي از پايان کتاب التنبيه في الامامه را نقل کرده است (ص118-124)اهميت ديگر کتاب التنبيه في الامامه، اطلاعات مهمي است که در باب نواب اربعه و تو قيعات در بردارد. قديميترين گزارش درباره توقيعات، گفته ابوسهل نوبختي است. بنا به شواهد موجود در نوشته نوبختي، وي کتاب التنبيه في الامامه را حدود 288ق نگاشته است. دو دليل بر صحت اين تاريخ وجود دارد. نخست، تصريحات نوبختي در رساله التنبيه است. وي در اينباره در دو جاي رساله مينويسد: «تفاوت ميان عقيده ما به غيبت با واقفه اين است که بيش از صدو پنج سال از وفات امام موسي کاظم عليه السلام مي گذرد.» (ص93). با توجه به تاريخ وفات امام کاظم عليه السلام در 183ق، تاريخ 288 به دست ميآيد (در متن عبارت خمس به خمسين تحصيح شده که با توجه به تاريخ وفات ابوسهل در 311 ق نادرست است.) در جاي ديگر نوبختي به ارتباط جامعه اماميه از طريق نواب با حضرت ولي عصر اشاره کرده و از مکاتبات بيست ساله نايب دوم با امام سخن گفته که تاريخي حدود 285 را به دست ميدهد. (ص93)همچنين وي به ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد سمّان عمري به عنوان باب امام اشاره کرده، که خود دليل ديگري بر آن است که وي اثرش را در حيات ابوجعفر که در 304ق در گذشته، نگاشته است. نوبختي درباره توقيعات مينويسد: «وديگر آنکه حسن بن علي که بر وي سلام باد، گروهي را از پس خودنهاده است که از جلمه ثقات اند، کساني که از وي مسائل حلال و حرام را روايت کرده و نامهها و اموال شيعيان را به امام ميرسانند (يؤدي اليه کتب الشيعه و اموالهم). آنان جوابهايي به سؤالات شيعيان مينويسند و افرادي عادل و امين اند که در ايام امام، عدالت آنها شناخته شده بود. چون امام درگذشت بر آن اتفاق داشتند که او را پسري است و همو امام است و به مردم دستور دادند که از نام وي نپرسيده که و اين امر را از دشمنانش (غير شيعيان) پنهان دارند و سلطان (المعتمد علي الله، خليفه عباسي) در يافتن امام سعي بليغي نمود و افرادي را مامور مراقبت از کنيزان امام کرد تا از عدم حاملگي آنها مطمئن شود.»4- کتاب سُلَيْم بن قيس هلالي. يکي از متون باقي مانده از ادبيات شيعي بر ضد اهل سنت از اواخر دوره اموي کتاب سليم بن قيس هلالي صحابي مشهور است. آقاي مدرسي در ميراث مکتوب اماميه (ص119-124) بحث مبسوطي درباره اين کتاب آورده اند. شيخ صدوق در چند مورد از اين کتاب بهره برده است. (ص294-301، 306-311، 441-442)5- کتاب المعمرون و الواصايا نوشته ابو حاتم سجستاني. يکي از ويژگيهاي کتاب کمال الدين شيخ صدوق، ابتکارات شيخ صدوق در توجيه مسئله غيبت با بهره گيري از ميراث کلامي و حديثي است. در بخش کلامي، همان گونه که گذشت، شيخ صدوق از آثار متکلمان برجسته امامي بهره برده است. در بخش توجيهات حديثي، شيخ صدوق علاوه بر استفاده از متون حديثي اماميه، از برخي متون حديثي اهل سنت نيز استفاده کرده است. يکي از مهم ترين متوني که شيخ صدوق از آن بهره گرفته، کتاب المعمرون و الوصايا تأليف ابو حاتم سهل بن عثمان سجستاني (متوفي 250ق) است؛ شيخ صدوق در بخش ذكر المعمرين (ج2، ص555-575) مطالب خود را از اين کتاب نقل کرده است. در يک مورد در اشاره به کتاب سجستاني مينويسد: «و وجدت في کتاب المعمرين انه حکي» (ج2، ص555). اين نکته که کتاب المعمرون يکي از منابع شيخ صدوق در تأليف کتاب کمال الدين بوده، مورد توجه مصحح کتاب المعمرون قرار نگرفته و اشاره اي به آن نيز نکرده است. 6- کتاب الضياء في الرد علي المحمديه و الجعفريه. بعد از وفات امام حسن عسکري عليه السلام، از اين انشعابات مختلفي در جامعه اماميه رخ دارد. دو گروه مهم از اين انشعابات، پيروان جعفر کذاب و سيدمحمد-برادران امام حسن عسکري- است. کتاب الضياء تأليف سعد بن عبدالله اشعري (متوفي 299 يا 301 ق) از مهمترين شيوخ حديثي قم در دوران غيبت صغري است که ظاهراً تا قرن ششم نيز در دسترس بوده است. شيخ صدوق خبر بلندي در باب وفات امام حسن عسکري عليه السلام را از اين کتاب نقل کرده است (ج1،ص40-44). زمان تأليف کتاب الضياء بعد از 278ق است.