ب‍ه‌ م‍ن‍اس‍ب‍ت‌ ب‍رپ‍ای‍ی‌ ه‍م‍ای‍ش‌ ب‍ی‍ن‌ال‍م‍ل‍ل‍ی‌ س‍ل‍طان‌ م‍ح‍م‍د - ن‍ظام‌ال‍دی‍ن‌ س‍ل‍طان‌ م‍ح‍م‍د ت‍ب‍ری‍زی‌، ن‍ادره‌ دوران‌ و ش‍ی‍ر ب‍ی‍ش‍ه‌ ت‍ص‍وی‍ر زن‍ان‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ب‍ه‌ م‍ن‍اس‍ب‍ت‌ ب‍رپ‍ای‍ی‌ ه‍م‍ای‍ش‌ ب‍ی‍ن‌ال‍م‍ل‍ل‍ی‌ س‍ل‍طان‌ م‍ح‍م‍د - ن‍ظام‌ال‍دی‍ن‌ س‍ل‍طان‌ م‍ح‍م‍د ت‍ب‍ری‍زی‌، ن‍ادره‌ دوران‌ و ش‍ی‍ر ب‍ی‍ش‍ه‌ ت‍ص‍وی‍ر زن‍ان‌ - نسخه متنی

ی.آژند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظام‌الدين سلطان محمد تبريزي ( نادره دوران و شير بيشه تصوير زمان )

نويسنده : دكتر ي.آژند

ناشر : sultanmohammad.honar.ac.ir

دربارة زندگينامه استاد سطان محمد مصور تبريزي اطلاعات بسيار كم و اندك است. معلوم نيست در چه زماني به دنيا آمده؛ اما آنچه روشن است زادگاه او تبريز بوده است. تبريز از دوره ايلخانان يعني از آن زماني كه رشيدالدين فضل‌الله مكتب هنري ربع‌رشيدي را در آن راه انداخت و هنرمندان را در آن گرد آورد، كانون تصوير (نقاشي) و تحرير (خطاطي) و هنرهاي وابسته و بطور كلي هنر كتاب‌آرايي بود. اين سنت هنري تبريز استادان ناموري چون احمد موسي، شمس‌الدين، جنيد و عبدالحي و ميرعلي تبريزي خطاط و واضع خط زيباي نستعليق پديدآورد. سنتي كه اين استادان در خطاطي و نقاشي پديدار ساختند هنرمندان نسلهاي بعد در دورة تيموريان و تركمانان از آن بهره‌ياب شدند هنرمنداني چون پيراحمد باغشمالي تبريزي، پيراحمد زركوب تبريزي، ميرعلي مصور تبريزي، قوام‌الدين مجلد تبريزي و غيره اين سنت را ادامه دادند. استاد سلطان محمد تبريزي بهره‌ياب چنين سنتي بود كه در دوره قراقويونلوها و آق قويونلوها در تبريز رواج داشت. چنين مي‌نمايد كه سلطان محمد مراحل نخستين زندگي هنري خود را در دربار سلطان يعقوب آق قويونلو مي‌گذراند و در كنار شيخي يعقوبي ، درويش محمد  و استادان ديگر در كارگاه دربار تبريز مشغول كار مي‌شود. هنگامي كه شاه اسماعيل صفوي در سال 906هـ تبريز را از دست آق‌قويونلوها مي‌گيرد ، مواريث هنري آنها و از جمله كارگاه هنري كتابخانه سلطنتي را فراچنگ مي‌آورد و سلطان محمد هم كه در اين كارگاه كار مي‌كرده، در زمرة هنرمندان دربار شاه اسماعيل درمي‌آيد و چون در مرحله پختگي هنر خود بوده، از قرار معلوم، در صدر كارگاه هنري شاه اسماعيل قرار مي‌گيرد. او در اين زمان در چندين پروژه هنري شركت مي‌جويد و در نگارگري خمسه نظامي سال 885 هـ. كه ناتمام بدست شاه اسماعيل افتاده بود، مشاركت مي‌كند. بعيد نيست كه كتاب‌آرايي ديوان خطايي شاه اسماعيل هم تحت نظر او صورت گرفته باشد. بهر حال آنچه روشن است مشاركت سلطان محمد در نگارگري يك شاهنامه ناتمام است كه نگاره زيباي «رستم در خواب»‌آن امروزه در دست است و اين نگاره به حق به سلطان محمد نسبت داده شده است.

شاه اسماعيل در سال 916هـ. هرات را تصرف مي‌كند و تمامي مايملك هنري هرات، از جمله هنرمندان آن، در اختيار وي قرار مي‌گيرد. او در سال 921 هـ . فرزند دو ساله خود تهماسب ميرزا را همراه اتابك او به حكومت هرات برمي‌گزيند و شماري از هنرمندان را مآمور تعليم هنر به او مي‌كند. يكي از اين هنرمندان سلطان محمد بود و بعضي از هنرپژوهان را اعتقاد بر اينست كه سلطان محمد براي تعليم تهماسب ميرزا مدتي به هرات سفر مي‌كند و در آنجا در كنار هنرمندان بزرگ مكتب هرات چون كمال‌الدين بهزاد و آقاميرك و ميرمصور، شاه محمود نيشابوري و غيره به تعليم نقاشي به تهماسب ميرزا مي‌پردازد.

بهرحال پيش از سال 930 هـ و شروع سلطنت شاه تهماسب،‌سلطان محمد در كتاب‌آرايي و نگارگري آثاري چون مثنوي جمال و جلال محمد آصفي، كليات ميرعليشير نوايي،‌ مثنوي‌ گوي و چوگان (خالنامه) عارفي مشاركت دارد كه كتابت آنرا خود تهماسب ميرزا برعهده داشت و پس از اتمام، آنرا به للة خود ، قاضي جهان قزويني اهدا كرد.

هنرپژوهان معتقدند كه مقدمات پروژه شاهنامه شاه تهماسبي را خود شاه اسماعيل فراهم ساخت و شاهنامه‌اي را كه پيشتر دستور اجراي آنرا داده بود و نگاره رستم در خواب از آن در دست است، ناتمام گذاشت و دستور داد به افتخار فرزندش تهماسب ميرزا كه در سال 928 هـ به تبريز بازگشته بود،‌شاهنامه ياد شده كتاب‌آرايي شود. پس از مرگ شاه اسماعيل در سال 930 هـ. و آغاز سلطنت شاه تهماسب، كار اين پروژه عظيم ادامه يافت و سرپرستي صد صفحه نخست آن برعهده سلطان محمد بود و پس از او ميرمصور و بعد آقاميرك اداره آنرا بعهده گرفتند. از آثار سلطان محمد در اين پروژه: نگاره‌هاي دربار كيومرث، جشن سده، شكست ديوان بدست طهمورث، كشته شدن ديوسياه بدست هوشنگ كه از نگاره‌هاي برجسته سلطان محمد در شاهنامه شاه تهماسبي است. سلطان محمد در اين مرحله از زندگي هنري خود همراه بهزاد و آقاميرك از هنرمندان معاشر و مورد عنايت شاه تهماسب بود. او در سال 937 و 939هـ . چند نگاره رقم‌دار به ديوان حافظ سام ميرزا- برادر شاه تهماسب- تصوير كرد. از جمله آنها نگاره «جشن عيد» و «دودلداه»‌ و «مستي لاهوتي و ناسوتي» است. در دو نگاره جشن عيد و مستي لاهوتي و ناسوتي رقم او با عنوان «سلطان محمد عراقي»‌آمده است- منظور از عراق، عراق عجم است كه تبريز نيز در قلمرو جغرافيايي آن بود.

درسالهاي 49- 946 هـ. يك پروژه عظيم ديگر براي شاه تهماسب تدارك ديده شد و آن هم خمسه نظامي بود كه امروزه متعلق به كتابخانه بريتانيا در لندن است (باشماره or.2265). در نگاره‌هاي اين پروژه هم رقم هنرمنداني از جمله سلطان محمد ثبت است. هنرمندان اين پروژه عبارتند از: شاه محمود نيشابوري (كاتب)، سلطان محمد، آقاميرك، ميرزا علي، ميرسيد علي و مظفرعلي. يكي از نگاره‌هاي اين پروژه «معراج پيامبر» از قلموي سلطان محمد تراويده و اوج كمال نگارگري دوره صفوي را نشان مي‌دهد. در اين نگاره سلطان محمد در هيأت يك نفر صوفي باطني ظاهر مي‌شود و نگاره‌اي را اجرا مي‌كند كه روح و جوهره آن انسان را با جهان ديگر پيوند مي‌دهد. از  نگاره‌هاي ديگر سلطان محمد در خمسه نظامي نگاره خسرو و آب‌تني شيرين و پيرزن و سلطان سنجر است كه در نهايت استادي و چيره‌دستي كار شده است. از پروژه خمسه نظامي پيداست كه سلطان محمد تا اواخر دهه 940هـ. زنده بود و از قرار معلوم در اوايل دهه 950 هـ. چشم از جهان فروبسته و در باغ كمال تبريز در كنار بهزاد و كمال خجندي به خاك سپرده شده است.

اگر ما كمال‌الدين بهزاد را نماينده اوج نگارگري شرق ايران در دورة تيموريان بدانيم ، بايد سلطان محمد را نيز نمايندة اوج كمال اين نگارگري در غرب ايران در دورة صفويان برشماريم. وي با بهره‌گيري از يك قريحة خلاق توانست زبان هنري شرق ايران را با واژگان هنري غرب ايران پيوند دهد و هنري پديد آورد كه ظرافت ،‌كمال و صفا و پروردگي از خصوصيات اصلي آن بود. در آثار او مي‌توان از نوعي بذله‌نگري و طنزبيني نيز سراغ گرفت و اين بخصوص در نگاره‌هاي مستي لاهوتي و ناسوتي و دربار كيومرث و كشته‌شدن ديوان بدست طهمورث كاملاً ديده مي‌شود. سلطان محمد نخستين هنرمندي بود كه شيوه قزلباشي را در نگارگري صفوي رايج كرد و هنرمندان ديگر در اين قلمرو پيرو او بودند. ميرزاعلي فرزند و شاگرد او بود كه يكي از نگارگران نامدار كارگاه هنري مكتب تبريز برشمرده مي‌شد. گرچه محمدي نقاش را فرزند او دانسته‌اند ولي نه فرزند او بلكه شاگرد او بوده است. ميرزين‌العابدين ، قاسم عراقي (تبريزي) ،‌محمد بيك ، شاه تهماسب و ميرحسن دهلوي و نيز برجعلي اردبيلي - با واسطه- از محضر او بهره‌ياب شده‌اند.

سلطان محمد را بايد از پيشگامان نگاره‌هاي تك برگي به حساب آورد و ظاهراً محمدي هروي خصوصيات هنري خود را در اين زمينه از او فراگرفته است. امروزه دست‌كم سه‌نگاره تك‌برگي وجود دارد كه منسوب به سلطان محمد است و يكي از آنها از قرار معلوم پيكرة خود شاه تهماسب است. در اين نگاره شاه تهماسب بالشي را بين دو دستش گرفته و بدان تكيه داده و در حال مطالعه است. كمربندي مرصع زير رداي او ديده مي‌شود و كلاه قزلباشي جواهرنشان بر سرنهاده است. گوشواري بر گوش دارد. اين نگاره داراي خط‌پردازي درخشاني است و انعطاف خطوط در آن زيبا و دلنشين است و از مهارت و چيره‌دستي سلطان محمد حكايت مي‌كند. در نگاره تك‌برگي ديگر ، جواني را كه ظاهراً شاهزاده مي‌نمايد در حال مطالعه و تكيه زده بر درختي شكوفان تصوير كرده است. جوان كلاه قزلباشي بر سر دارد و گوشه‌اي از پائين ردايش روي صخره‌هاي پر از سبزه و گياه رها شده است. يك نگاره تك‌برگي ديگر ،‌ شاهزاده‌اي را به حال ايستاده و شاخه گلي در دست نشان مي‌دهد كه انگار گل را به كسي تعارف مي‌كند. حمايلي به كمر دارد و خنجري در حمايل پنهان كرده است. او نيز كلاه قزلباشي بر سرنهاده است.

اگر نگاره دربار كيومرث سلطان محمد را شاهكار نگارگري ايران بدانيم ، بيراه نرفته‌ايم. اين نگاره از نظر تركيب‌بندي ، رنگبندي و شخصيت‌پردازي روانكاوانه در اوج كمال هنري قراردارد. گفته‌اند كه تصوير اين نگاره دست‌كم پنج‌سال از عمر او را به خود واداشته است. به اعتقاد دوست‌محمد مورخ و هنرمند همدوره او ، تمامي هنرمندان و مصوران بيشه تصوير در مقابل اين نگاره سرتعظيم و تقدير فرود آورده و بر نقصان كار خود معترف هستند. سلطان محمد در اين نگاره هنرمندي است اين جهاني كه با نازكي خيال و ظرافت قلم ، تمامي جنبه‌هاي خوش‌آهنگ و دلفريب اين جهان را در يك صحنه طبيعي به تصوير كشيده است. انسان و وحش و طبيعت اين پيام اصلي نگاره « دربار كيومرث» است كه بعدها انسان بدان حكمروايي مي‌كند و اين حكمراني از كيومرث شروع مي‌شود. اين پيام در بهترين صورت و خوش‌ترين اسلوب در اين نگاره نشان داده شده است.

سلطان محمد در نگاره «مستي لاهوتي و ناسوتي» مست از مي عرفان است. او در القاي مفاهيم عرفاني در اين نگاره مجال تصويرگري را بر ديگران تنگ مي‌كند. از مفاهيم اين نگاره پيداست كه سلطان محمد با معاني و مفاهيم عرفاني بيگانه نبوده ، بلكه بعيد نمي‌نمايد كه دل در گرو آن نهاده بوده است. جان روشن‌بين و خاطر باريك انديش او دوجهان لاهوتي و ناسوتي را در يك تصوير تخت پديد مي‌آورد و همين دليل بس بر بلندي طبع و فكر و نظر عارفانه او.

سلطان محمد در نگاره «معراج پيامبر» كه شايد آخرين نگاره او نيز باشد همراه پيامبر اوج مي‌گيرد و ماورايي مي‌شود. از جهان خاكي دل مي‌كند و به ماوراء مي‌پيوندد. در اين تركيب‌بندي شعله‌هاي تُتُق كشيده از دورسر پيامبر ، بسان شعله‌هاي آتشين دل اوست كه بر حس‌هاي ديگرش فزوني گرفته و به فوز اكبر و خير اكمل رسيده است. در اين نگاره همه چيز در حد نهايت طراوت است : شور و شيريني فرشتگان ، لطف و زيبايي جبرئيل در جلو خيل فرشتگان ، ابرهاي در هم تنيده و پيچان و رقصان و آسمان لاجوردين پر رمز و راز ، جملگي از ذوق سرشار و خدادادي سلطان محمد حكايت مي‌كند. نگاره‌اي به اين پرمفهومي و ماورايي و پرمغزي ، اين آخرين پيام سلطان محمد است در نگارگري ، آنهم با تصوير ختم مرسلين عالم محمد مصطفي (ص).

                                                                              دكتر ي.آژند

عضو شوراي علمي همايش بين‌المللي سلطان محمد  

                                                                              30/5/83

/ 1