• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 6033
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : معناى سكينه در قرآن كريم چيست ؟
پاسخ : واژه سكينه از ريشه سكن و سكون مقابل و مخالف حركت است . سكون قلب به معناى استقرار انسان و عدم اضطراب باطنى در تصميم گيرى است . خـداونـد مـتعال سكون قلب و آرامش آن را از خواص ايمان كامل و نعمت هاى بزرگ خدا شمرده است . دلـيل اينكه مومنين واقعى از آرامش خاطر برخوردارند اين است كه به حقيقت معناى لا اللّه الااللّه پى برده و آنرا همواره در نظر دارند . آنان دريافته اند كه سود و زيان ,عزت و ذلت , و 000 به دست خداست . گـرچـه هـمـواره در تلاش اند و مى دانند كه [ ليس للانسان الا ما سعى ] اما توكل و توجه آنها به خداست . از اين رو به مرحله اى مى رسند كه هيچ خوف و اندوهى بر آنان راه ندارد . و چون اينگونه اند به سكينه و اطمينان خاطر رسيده اند .
کد سوال : 6034
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : اگر حضرت ابراهيم عليه السلام معصوم است و ايمان كامل به خداوند دارد , پس چرامى گويد كه مى خواهم قلبم مطمئن شود . آيا عدم اطمينان همان شك نيست ؟
پاسخ : مراد حضرت ابراهيم عليه السلام حصول اطمينان مطلق بود به گونه اى كه راه بر هرگونه خطور قلبى و وهمى مسدود شود . يـعـنـى از آنـجا كه راه ادراكات وهم و احكام آن حس است , از پيروى عقل و تاييد آن اكراه دارد , گرچه نفس ايمان و ايقان داشته باشد . از اين رو قوه خيال همواره در كار است و وسوسه مى كند هر چه ايمان و ايقان وجود دارد . حضرت ابراهيم عليه السلام نيز ايمان و ايقان كامل داشتنداما مى خواستند كه نفس ايشان سكون و قرار پيدا كنند و خطورات وهميه سبب آزار واذيت ايشان نگردند . از ايـن رو از خـداونـد درخواست كردند كه به عيان كيفيت زنده كردن مردگان را ببيند گرچه ايمان و ايقان قلبى داشتند .
کد سوال : 6035
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : معروف است كه حضرت سكينه دختر امام حسين عليه السلام شعر مى گفتند و در بين شعرامرتبه و درجه اى عالى داشته اند و در مجالسى كه ايشان ترتيب مى داد شعرا شركت و ازبيانات و اشعار او استفاده مى كردند ؟ آيا اين امر صحيح است يا نه ؟
پاسخ : اول كـسيكه اخبارى در اين زمينه نقل كرده ابوالفرج اصفهانى در كتاب الاغانى مى باشد و او اگر چـه خـودش مورد اعتماد است اما از انسانهاى غير موثق و افرادكذاب نير روايت نقل كرده است و رويهمرفته در اصل اينكه حضرت سكينه شعر دوست بوده و شعرا را احترام مى كرد و در حضور او ( با كمال عفت و بدون اينكه مردها اورا ببينند ) مجالسى تشكيل مى شده , بحثى نيست , اما بعضى از اخـبـار كـه بـه مـقام و منزلت ايشان لطمه وارد كند و ايشان را ( نعوذ باللّه ) زنى غير عفيفه كه سـخـنـان سـبـك بيان مى كرده معرفى مى كند و ايشان را دعوت كننده به غنا ذكر مى كند كذب محض است و اصولا ذكر اينگونه روايات در مجامع صلاح نيست .
کد سوال : 6036
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : بدون شك تقاضاى مرگ از خدا كار درستى نيست پس چرا مريم تقاضاى مرگ از خدا كرد ؟
پاسخ : گـاه در زنـدگـى انـسـان حـوادث سـخـتـى روى مـى دهد كه طعم حيات كاملا تلخ و ناگوار مـى شـودمخصوصا در آنجا كه انسان هدفهاى مقدس و يا شرف و حيثيت خود را در خطر مى بيند وتـوانايى دفاع در برابر آن ندارد در اينگونه موارد گاهى براى رهايى از شكنجه هاى روحى تقاضاى مرگ مى كند . مريم نيز چون در فكرش اين تصور پديد آمد كه با تولدفرزندش تمام آبرو و حيثيت او در برابر مردم بـى خـرد بـه خطر خواهد افتاد , آرزوى مرگ و فراموش شدن كرد و اين دليل بر عفت و پاكدامنى اوست و سرانجام با ديدن دواعجاز الهى تمام اين افكار از روحش به كنار رفت و آرامش تمام قلبش را فراگرفت .
کد سوال : 6037
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : طبق آيه 55 سوره آل عمران , يهود و نصارى تا دامنه قيامت در جهان خواهند بود وهمواره اين دو مذهب به زندگى خود ادامه خواهند داد با اينكه در اخبار و روايات مربوط به ظهور حضرت مهدى (عج ) مى خوانيم كه او همه اديان را زير نفوذ خوددرمى آورد ؟
پاسخ : در روايـات مـربـوط به ظهور حضرت مهدى (عج ) آمده كه هيچ خانه اى در شهر و بيابان نمى ماند مـگـر ايـنـكه توحيد در آن نفوذ مى كند , يعنى اسلام به صورت يك آيين رسمى همه جهان را فرا خواهد گرفت و حكومت به صورت يك حكومت اسلامى درمى آيد , و غير ازقوانين اسلام چيزى بر جـهـان حـكومت نخواهد داشت و يا هيچ مانعى ندارد كه اقليتى ازيهود و نصارى در پناه حكومت حـضـرت مهدى با شرايط اهل ذمه وجود داشته باشد زيراحضرت مهدى مردم را به اجبار به اسلام نمى كشاند , و توسل او به قدرت و نيروى نظامى براى بسط عدالت و برانداختن حكومت هاى ظلم و قرار دادن جهان در زير پرچم عدالت اسلام است نه براى اجبار به پذيرفتن اين آيين , وگرنه آزادى و اختيارمفهومى نخواهد داشت .
کد سوال : 6038
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا امر به معروف و نهى از منكر موجب سلب آزادى است ؟
پاسخ : از آنـجا كه در زندگى اجتماعى سرنوشت افراد به هم مربوط است , و به اصطلاح افراداجتماع در سـرنـوشـت يكديگر اثر دارند حق نظارت در اعمال ديگران حق طبيعى و خاصيت زندگى دست جمعى است بنابراين انجام اين فريضه نه تنها با آزاديهاى فردى مخالف نيست , بلكه وظيفه اى است كه افراد در مقابل يكديگر دارند .
کد سوال : 6039
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : معروف است كه بشر مختار و آزاد آفريده شده , و سرنوشت او در دست خود اوست . واو , خود سرنوشت ساز , و طراح نحوه زندگى آينده خود مى باشد . از طرف ديگر قانون وراثت كه از اصول علمى مسلم جهان ما است , به ما مى گويد كه فرزندان نه تـنها وارث مال و صفات ظاهرى پد
پاسخ : پـس از پـيـدايش مساله وراثت , جبريها تصور كردند كه به دليل محكمترى دست يافته و حربه برنده ترى پيدا كرده اند , زيرا بنابر قانون وراثت , روحيات وصفات ظاهرى و درونى پدر و مادر , فـهرست وار به فرزند منتقل مى شوند , و كودك عصاره اى از صفات و روحيات والدين خود خواهد بود . ولى از نظر دانشمندان بيولوژيست كه خود كاشف پديده وراثت و طراح اين مساله هستند , قدرت وراثت آن چنان نيست كه بگوئيم وراثت در تعيين سرنوشت انسان نقش اصلى را دارد , بايد بدانيم كه صفات ظاهرى قابل تغيير نيستند , ولى روحيات موروثى دگرگونى و تغيير را مى پذيرند . گـذشـتـه بـر ايـن كه هنوز حد و حدود وراثت كاملا مشخص نيست , و همگى با حس وعيان مـى بـيـنيم كه گاهى از پدران تند خو و رذل , فرزندان خوش خوى و بزرگ منش پديدمى آيند و همچنين از پدران با استعداد و قدرتمند , فرزندان ناتوان و ضعيف متولدمى گردند . علاوه بر اين بايد توجه داشته باشيم كه مساله وراثت آنچنان نيست كه آثار تربيت را خنثى كند . بـه هـمـيـن دليل , هرگز ديده و شنيده نشده است كه كسى فرزند خود راتربيت نكند , به بهانه ايـنـكـه فـرزند وى , خواه ناخواه , وارث اخلاق و روحيات اواست و ديگر نمى توان در مقابل قانون وراثت كارى انجام داد . عامل وراثت هر چه باشد , در برابر حريت و آزادى انسان , در برابر عوامل تربيتى و كيفرها و پاداشها انعطاف پذير است . ايـن پـديـده تـنـها يك ضلع از شخصيت انسان راتشكيل مى دهد و ضلعهاى ديگر آن را فرهنگ و محيط مى سازند . وبالاتر از همه , آزادى و حريت , ذاتى انسان است . براى اينكه خوانندگان از اندازه تاثير وراثت آگاه گردند , و روشن شود كه پديده وراثت در برابر عوامل ديگر تربيت تاب مقاومت ندارد ; قدرى در اين باره به بحث مى پردازيم . وراثـت مـحـيطبدون ترديد يكى از عواملى كه در سازندگى شخصيت انسان دخالت دارد , عامل وراثت است . هـمچنانكه رنگ پوست , رنگ چشم , رنگ مو , بلندى و كوتاهى قد و ديگر مشخصات جسمى غالبا مـوروثـى هـسـتـنـد و از طـريق ژنها از پدر و مادر و اجداد به انسان مى رسند , برخى از صفات و مشخصات اخلاقى نيز زمينه ارثى دارند . اما وراثت تنها يكى از عوامل سازنده شخصيت است . و در كنار آن عوامل ديگر نيزوجود دارند كه هر كدام به نوبه خويش در وضع انسان اثر مى گذارند . و مهمترين آنها عبارتند از :تربيت , وضع خانوادگى , اجتماعى , اقتصادى , فرهنگى , تغذيه , آب و هـوا و 000شـايـد بتوان مجموع اين دسته عوامل را در يك كلمه خلاصه كرد و آن را عامل محيط نام گذاشت . بـديـن مـعـنـى كه صفات و مشخصات موروثى انسان بر دو نوعند :1 - صفات و مشخصاتى كه به صـورت قـطـعـى و تـغيير ناپذير , به انسان منتقل مى شوند ,و عامل محيط و دستگاههاى تربيتى نـمـى تـوانـنـد آنـان را بـه آسـانى تغيير دهند , مانندرنگ پوست , كوتاهى و بلندى قد و برخى از بيماريهاى ارثى چون جنون و عقب ماندگى ذهنى . 2 - صفات و مشخصاتى كه به صورت يك استعداد خاص و يك زمينه مساعد در وجود انسان جلوه مى كند , مثلا در بيماريهاى جسمى , بيمارى سل چنين است . كودكى كه از پدر ومادر مسلول متولد مى شود , آمادگى براى ابتلاء به اين بيمارى را دارد . ولـى چـنـانكه پس از تولد , او را از آن پدر و مادر جدا كنند و به محيط سالمى منتقل نمايند , بچه سلامت خود را باز مى يابد . در مورد بسيارى از اخلاقيات و روحيات ارثى نيز , چنين وضعى حكمفرما است . كودكى كه متولد مى شود , همراه با يك سلسله استعدادهاى ارثى متولد مى گردد . اگراين كودك با محيط آماده اى مواجه گرديد , شكوفا مى شود و رشد مى كند . و اگـر بـاعـوامـل نـامساعدى روبرو شد , هيچگونه اثرى از خود نشان نمى دهد و سرانجام ممكن است محو و نابود گردد . همان گونه كه وضع آب و هوا و تغذيه ممكن است تغييراتى دررنگ پوست و وضع جسمانى انسان پـديـد آورد , اخـلاق و عادات حاكم بر محيط , لياقت وشايستگى مربى نيز , استعدادهاى مختلف روحى و نفسانى انسان را دگرگون يا شكوفامى نمايد . مـتـاسـفانه برخى از افراد منفى باف و پيروان مكتبهاى نوميد كننده را مى بينيم كه از نقش عامل محيط در زندگى انسان غافل مانده يا خود را به غفلت زده اند . بـرخـى از شـاعران و نويسندگان هم كه تحت تاثير اين طرز تفكر قرار گرفته اند , محتواى فكرى خويش را در قالب نثرهاى شيوا و اشعار جالب و فريبنده اى ريخته و به خوردمردم مى دهند . يـكـى از شاعران پارسى زبان در اين زمينه اشعارى دارد كه مطلع آن اين است :درختى كه زشت اسـت وى را سـرشـت اگـر بـرنشانى به باغ بهشت و سپس در اين زمينه داد سخن داده و در آخر چنين نتيجه گرفته است كه باز هم اين درخت , ميوه زشت بار خواهد آورد . بـه نظر ما اين گونه اشعار , همچون ماده سمى است كه لعاب شيرينى بر روى آن كشيده باشند , زيـرا تـزريق افكار ياس آور , توان كار و فعاليت را از جامعه گرفته و به بهانه اين كه سرشتها تغيير ناپذيرند ,احساس مسوليت را در وجود افراد مسول مى كشند و از بين مى برند . درسـت اسـت كـه پـيـوسته محصول گندم , گندم و محصول جو , جو است و اگر نهال سيبى رابكارند حتما درخت سيبى از آن به وجود خواهد آمد , اما نبايد فراموش كرد كه اين گندم يا جو يا سيب به دست آمده هميشه يكسان نيست و مى توان با مواظبتهاى لازم درانتخاب زمين مناسب و كود دادن , آبيارى به موقع و كافى , وجين كردن بجا و 000محصول بهتر و بيشترى توليد كرد . اگـر در اثر تربيت نمى توان پاره اى از صفات ارثى انسان را دگرگون كرد , اما ايجاددگرگونى در طرز تفكر , سليقه , اخلاق و عادات افراد , به وسيله محيط تربيت امرى ممكن و عملى است . در ايـنـجـا مـناسب است به چند فراز از كتاب انسان موجودناشناخته نوشته الكسيس كارل زيست شناس معروف اشاره كنيم . در آنـجـا چـنـيـن مى خوانيم : چنانچه مى دانيم , نقص عقل و ديوانگى و هموفيلى و گنگى , از مـعـايـب و نـقـايـص ارثى است و برخى از بيماريها نيز مانند سل و سرطان و فشار خون و غيره به شكل زمينه از پدر و مادر به كودكان نقل مى شوند . و از آن پس شرائط محيط و چگونگى زندگى , ممكن است پيدايش آنها را ممانعت يا تسهيل كند . در جـاى ديـگـر از آن كتاب مى خوانيم : عوامل روانى و محيط , اثرات عميقى در بناى شخصيت افـراد دارنـد , چـه اينها شالوده فكرى و معنوى ما را مى ريزند و با تغييراتى كه در گردش خون و ترشح غدد داخلى مى دهند اعمال ساختمان تمام اعضاى بدن را عوض مى كنند . زمـيـنـه ارثـى هـر چه باشد , فرد تحت تاثير تربيت , در راهى مى افتد كه ياوى را به قلل كوههاى مرتفع يا به دامنه تپه ها , يا به ميان گل و لاى منجلابهامى كشاند . طـبق اين بيان , تربيت و محيط زندگى حتى در ترشح غدد و هورمونها و چگونگى گردش خون انسان اثر مى گذارد . باز او مى گويد : رشد و پرورش بدن بر حسب عوامل خارجى به راههاى مختلف متوجه مى شود , و خصايص ذاتى خود را به كار مى اندازد , يا عاطل مى گذارد . بديهى است كه زمينه هاى ارثى عميقا تحت تاثير تربيت و پرورش قرار مى گيرند . پـيـامـبران نيامده اند كه رنگ پوست و رنگ چشم افراد را عوض كنند و بيماريهائى مانند جنون و گـنـگـى مـادرزاد را مـداوا نمايند , بلكه آمده اند تا بر پايه ايمان به خدا , به تعليم و تربيت جامعه بپردازند , به آنان بينش مذهبى دهند , استعدادهاى آنان را زنده نمايند , عقول افراد را بيدار سازند و غرايز گوناگون مردم راتعديل و كنترل نمايند . تـاريـخ نـيز نشان مى دهد كه پيامبران , بنيانگذاران مقدس و پايه گذاران واقعى تمدنهاى بشرى بوده اند و جوامع انسانى را در راه تكامل به جنبشهاى عظيمى وادارنموده اند , و ظهور اسلام خود يكى از نمونه هاى زنده اعمال قهرمانانه پيامبران است كه صفحات تاريخ را زينت بخشيده است . آيـا مـى توان نقش اسلام را در سازندگى تمدن جهانى به ويژه ملت عرب ناديده گرفت ؟البته ما ايـن نـكـتـه را انـكار نمى كنيم كه ملتهائى كه از تعاليم انبياء فاصله گرفته اند و دچار محيطهاى ناسالم و رهبران نالايق شده اند , به تدريج دچار انحراف گشته اند و تعاليم پيامبران را تا حدودى به دست فراموشى سپرده يا دگرگون نموده اند . ولـى ايـن انـحـرافها غالبا معلول وضع محيط و شرائط تربيت آنان بوده , نه چگونگى ژنها و عوامل وراثت . اين بود بحث مختصرى پيرامون تاثير وراثت در تكوين شخصيت انسانى .
کد سوال : 6040
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا آزادى مستلزم وحدت اديان نيست ؟
پاسخ : هر چند دين اسلام اهل كتاب را آزاد گذاشت اما هرگز مسلمانى و الحاد با هم سازگارنيست و از دو گـروه مردم يكى مسلمان و ديگرى كافر ملت واحده تشكيل نمى يابد ووحدت حقيقى حاصل نمى شود . چـون مسلمان ملحد را نجس مى داند و با او معاشرت نمى كند و دختر باو نمى دهد ونمى گيرد و ايـنـهـا از ضـروريـات دين اسلام است بر خلاف دين مسيحى كه اين احكام راندارد و ميان آنها از ضـروريـات ديـن اسـلام اسـت بـر خلاف دين مسيحى كه اين احكام راندارد و ميان آنها مى بينى شوهرى ملحد است و زن متدين دارد و دين مسيحى اين ازدواج را مشروع و صحيح دانسته است و بـرادر و پـدر مـتـدينند و فرزند و برادرديگر ملحد و بر سر يك ميز طعام مى خورند و يكديگر را نجس نمى دانند و اگر توتصور كنى وقتى ممالك اسلامى چنين شود خيال محال و آرزوى باطل اسـت چـون يـا بايدهمه مسلمانان دست از دين بردارند و ملحد شوند , كه هرگز نخواهد شد ; يا بـامـسـلمان بودن ملحدان را پاك بدانند مانند نصارى و با هم برادروار زندگى كنند ;آنهم البته نخواهد شد . مسلمان را ممكن است در احكام سياسى و كلى تابع قوانين نامشروع قرارداد اما دراحكام شخصى نمى توان . مـثـلا اگـر زانـى را حد شرعى نزنند تحمل مى كند و مى گويد آن وظيفه ديگرى است اما حاضر نمى شود نجس بخورد و با نجس نماز بخواند مگر لاابالى گردد . و زندگى مسلمانان با ملاحده دشوارتر از مسلمان و هندو , يا مسلمان و بودائى است زيرا كه هندو و بـودائى آرامـنـد بـر خلاف ملاحده و اگر مذهب الحاد در اينجا ماننداروپا شايع گردد فتنه اى برخيزد سخت تر از فتنه اى كه در هندوستان است و همه عقلااز فرو نشانيدن آن عاجز باشند پس آنها كه ترويج تجدد مى كنند بايد بكوشندبى دينى با فرنگى مابى آميخته نشود .
کد سوال : 6041
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : معناى آزادى در اسلام چيست ؟
پاسخ : آزادى در اسلام يعنى رهايى از بندگى غير خدا . اين جمله گرچه بسيار كوتاه است اما معناى آن بى اندازه وسيع است . غـيـر خـدا يـعـنى هواهاى نفسانى خود انسان ياانسان هاى ديگر كه به صورت استعمار و استحمار ظهور و بروز مى كند . اما آزادى به معنايى كه امروزه در غرب رايج است هيچ گاه مطلوب اسلام نيست . حتى كسانى كه آيه شريفه لا اكراه فى الدين را به آزادى عقيده تفسير نموده اند , درست نيست . زيـرا اساس همه جوامع و عقايد اسلامى توحيد است و با اين وجود چگونه ممكن است اسلام آزادى عقيده را تجويز و تشريع نمايد . آيا ميان آزادى عقيده و توحيد تناقض آشكار وجود ندارد ؟ به عبارت ديگر عقيده به معناى حصول ادراك تصديقى امرى اختيارى نيست تا از آن منع شود يا آزاد شمرده شود . آنچه منع و الزام مى پذيردملتزم شدن به لوازم عقيده است . لـوازمـى از قـبيل عمل و دعوت و احتجاج و استدلال بر عقيده از طريق گفتار و نوشتار , و فاسد كـردن عـقـايـد مـردم 000 طبيعى است كه هيچ اجتماعى و هيچ قانونى چنين اجازه اى به كسى نخواهد داد . البته آزادى اظهارنظر و عقيده در بحث مساله ديگرى است كه در جاى خود بايد به آن پرداخت .
کد سوال : 6042
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : نظر اسلام درباره آزادى عقيده چيست ؟
پاسخ : دين مبين اسلام همانگونه كه بر حفظ و وفادارى به معارف الهى خاص خود تاكيدمى كند , آزادى كامل فكرى براى انسان را مجاز مى شمارد . در كتاب و سنت موكدا ازانسان خواسته شده است كه در حقايق دين تفكر كنند و در مورد معارف آن در حـداجـتهاد تلاش كنند و در صورتى كه براى آنها شبهه پيش آمد هيچ اشكالى ندارد و براو واجـب اسـت كه با رجوع به قرآن و سنت شبهه خود را حل كند و اگر نتوانست بارجوع به علماى راستين اين كار را انجام دهد . الـبـتـه آزادى در ابراز عقيده به اين معنا نيست كه , قبل از عرضه آنها به كتاب و سنت و علما , در جامعه شبهه پراكنى كند . زيرا اين كار به اختلاف و چند دستگى مى انجامد و وحدت جامعه را ازبين مى برد .