• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 14354
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : پيامبر در روز غدير علي«عليه السلام» را به چه كار نصب كردند؟ و مسلمانان در قبال علي«عليه السلام» چه وظيفه‏اي دارند؟
پاسخ : آقاي سروش به اين پرسش اين گونه پاسخ مي‏گويند(9): «مدلول كلمات پيامبر«صلي الله عليه وآله» در آن موقعيّت(در داستان غدير) كه ادا شد چيست؟ «مولا» دقيقاً چه معنائي مي‏دهد و ايشان علي«عليه السلام» را به چه امري نصب كرده‏اند و مسلمانان در قبال علي«عليه السلام» به چه كاري مكلّف و موظّف شدند؟ آيا همان طور كه شيعيان بعدها مدّعي شدند، پيامبر«صلي الله عليه وآله» در روز غدير نظريه امامت را ابداع و مطرح كردند؟ و آيا مولا به همان معنا بود كه در آيه شريفه قرآن آمده است كه: «النبّي اولي بالمؤمنين من انفسهم»(10). آيا پيامبر شخص معيني به نام علي(و از طريق علي، فرزندان او) را به اين منصب منصوب كردند و مسلمانان را در مقابل يك اصل اعتقادي تازه‏اي قرار دادند؟ با نزاع‏هاي تاريخي و حل نشده شيعيان و اهل سنّت در اين خصوص آشناييم و حاجتي به اعادت ذكر آنها نيست. سخن ما ناظر به جوانب ديگري از اين موضوع است و در پي اثبات حقانيّت تشيع و تسنن نيستيم... با در ميان آمدن روز غدير و با عبارتي كه پيامبر«عليه السلام» در اين روز بيان كردند، مفهوم مهمي به نام «ولايت» در صدر مسائل مورد بحث مسلمانان قرار گرفت. البته پيشتر در قرآن مسأله «ولايت» به نحو صريحي آمده بود كه خداوند خود ولي مؤمنان است: «اللَّه ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور»(11) ولايت الهي بر سر مؤمنان گسترده است و يكي از پيامدهاي آن ولايت اين است كه خداوند مؤمنان را از تاريكي بيرون مي‏آورد و به آنان روشنايي مي‏بخشد. علاوه بر ولايت الهي، ولايت شيطاني و طاغوتي هم داريم. آيات قرآن متضمن اين معناست كه طاغوت وليّ كافران است و آنان را از نور به در مي‏آورد و در تاريكي مي‏برد(12). شيطان بر كساني كه مؤمن‏اند و متوكّل بر خداي خود هستند، سلطه و ولايتي ندارد. «ليس له سلطان علي الذين آمنوا و علي ربهم يتوكّلون»(13). سلطنت و سلطه شيطان بر كساني است كه متولّي اويند. يعني شيطان را به ولايت برگرفته‏اند و او را وليّ خود مي‏دانند. «انّما سلطانه علي الذين يتولّونه»(14). امّا، آنچه پيامبر«عليه السلام» در مورد علي«عليه السلام» گفتند، باعث شد تا مساله ولايت در مورد شخص و بعداً اشخاص خاصّي مورد توجّه مسلمانان قرار گيرد. و به طور وسيعي در ادبيات ديني و اسلامي به كار رود و بُعد كلامي پر ماجرايي به خود بگيرد. z z z در مورد ولايت به تاريخ آن و مفهوم و مبناي آن و انواع و آثار آن بايد توجّه داشت، گرچه آقاي سروش در اين قسمت در صدد اثبات حقانيّت تشيع نيستند امّا بحث از ولايت ناچار اين همه تحقيق را در پي دارد و بايد به اين همه توجّه شود والا ذكر مصاديق ولايت كه ولايت شيطاني داريم و ولايت خدايي مشكلي را حل نخواهد كرد از نظر تاريخي بحث ولايت را حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» از ابتداي بعثت مطرح مي‏كنند و حضرت در بسياري از حوادث از ولايت حضرت علي«عليه السلام» مي‏گويند. در قرآن نيز گذشته از آياتي كه در مورد حضرت امير«عليه السلام» نازل شده آياتي هم ولايت آن حضرت را مي‏گويند «اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولوالامرمنكم(15) ولايت حضرت علي«عليه السلام» و فرزندان او را در عرض ولايت خداوند و رسول او مطرح مي‏كند. در رواياتي كه در ذيل آيه فوق آمده معصومين«عليهم السلام» مي‏فرمايند كه اولوالامر ما هستيم(16). و اين آيه و آيه «انما وليّكم اللّه و رسوله» را در يك رديف آورده‏اند(17). آيه «انما وليكم اللَّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون»(18). در مورد حضرت علي«عليه السلام» نازل شده اين آيات و آياتي كه اتباع و اطاعت و ولايت اين بزرگان را مطرح مي‏كند همگي حاكي از اين است كه بحث ولايت فقط از غدير شروع نشد و با غدير هم ختم نشد بلكه امري بود كه خدا و پيامبر او در صدد بيان آن بودند كه شرح آن در تاريخ و تفاسير شيعه و سنّي موجود است و محقق را بي‏نياز مي‏كند. تاريخ، قرآن، روايات حضرت رسول كه فريقين آن را نقل كرده‏اند و روايات خاصّه منبع سرشاري براي رفع شبهات در اختيار محقق حق‏جو و بدون غرض قرار مي‏دهد. با اين مقدّمه كوتاه اين توضيح مختصر را هم بايد افزود كه: پيامبر در غدير يك اصل اعتقادي تازه‏اي بنياد ننهادند و نظريه امامت را ابداع و مطرح ننمودند بلكه با معرّفي حضرت علي«عليه السلام» و بيان مبناي ولايت ايشان آنرا برجسته نمودند تا در تاريخ ثبت شود. و دين كامل گردد قبل از غدير، پيامبر«صلي الله عليه وآله» از روز شروع به تبليغ دين در «يوم‏الدار» و با نزول آيه «انذر عشيرتك الاقربين»(19). در همان زمان كه حضرت علي«عليه السلام» سيزده سال بيشتر نداشتند مسأله ولايت و جانشين خود را عنوان نمودند در خيبر، در نزول سوره توبه در داستان حديث منزلت(20) و... و از جلمه در غدير سعي در معرّفي و تثبيت ولايت حضرت علي«عليه السلام» داشتند. و نه پيامبر كه خداوند در قرآن خود اين ولايت را مطرح مي‏نمايد و ولايت حضرت علي«عليه السلام» را در عرض ولايت خود و رسولش مي‏آورد. چنانكه آيه «انما وليّكم اللّه و رسوله و الذين امنوا» به اتّفاق شيعه و سنّي در شأن حضرت علي«عليه السلام» نازل شده و ولايت را براي ايشان اثبات مي‏كند. قرآن، رسول اللَّه«صلي الله عليه وآله» و تاريخ در اين باب بوضوح سخن گفته‏اند و براي منصف حق‏جو جاي هيچ گونه ترديدي را باقي نمي‏گذارند. با اين حال مي‏توان حديث غدير را نقل كرد و اندكي در پيرامون آن به بحث پرداخت تامعلوم گردد حضرت علي«عليه السلام» به چه كار نصيب شدند و تكليف و وظيفه مسلمانان در قبال ايشان چيست. پيامبر«صلي الله عليه وآله» در آخرين حجّي كه انجام دادند در سال دهم هجري هنگام بازگشت به مدينه حوالي ظهر به محلي بنام غدير خم رسيدند و دستور دادند تا بلندايي از جهاز شتران بسازند و ايشان بر بالاي آن حديثي را فرمودند كه شيعه و سنّي بر آن اتّفاق دارند. اين روايت به دليل تواتري كه دارد احتياج به نقل سند ندارد جويندگان مي‏توانند به كتب مفيد اهل تسنن مراجعه نمايند(21) امّا در اينجا بنابر ضرورت به يكي از اين احاديث و به همان قسمت كه مورد اتفاق است اكتفا مي‏كنيم تا كمي پيرامون آن به بحث بپردازيم. ابتدا تذكّر اين نكته لازم است كه روايت غدير در كتب اهل سنت يك جا نيامده و به اصطلاح روايت تقطيع و بريده، بريده شده امّا با توجّه به قرائن كلامي موجود در روايات معلوم است كه اين سخنان مربوط به يك قضيه بوده است. در كتب معتبر اهل تسنن چنين آمده است كه: «انّا سمعنا رسول الله«صلي الله عليه وآله» يقول يوم غدير خم: الست اولي بكم من انفسكم فقلنا بلي يا رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وآل من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»(22) و در جاي ديگر از همين كتاب آمده است كه بعد از آن عمربن الخطّاب پيش حضرت علي«عليه السلام» آمد و گفت كه: اصبحت و امسيت مولي كل مؤمن و مومنه(23). اهل تسنن اين روايت را متواتراً از پيامبر نقل مي‏كنند. بنابراين جاي هيچ شبهه‏اي در اصل مضامين اين روايات نيست. آنچه در اينجا ضرورت دارد كه بدان پرداخته شود اين است كه مضمون اين حديث شريف چيست به چه دليل پيامبر«صلي الله عليه وآله» ابتدا سؤال مي‏كنند كه «الست اولي بكم من انفسكم» و بعد از اقرار گرفتن از مردم فرمودند: «من كنت مولاه فعلي مولاه» و بعد دعا فرمودند: «اللهم و آل من والاه و عاده من عاداه. و انصر من نصره و اخذل من خذله». اولويت پيامبر در چيست؟ اگر اين مفهوم روشن، معلوم مي‏شود كه آيا با طرح ولايت، پيامبر شيعيان را در مقابل يك اصل اعتقادي تازه قرار دادند چنانكه آقاي سروش مي‏گويند، يا خير؟ و آيا پيامبر در روز غدير نظريه امامت را ابداع كردند و آيا مولا به همان معناست كه در آيه شريفه «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم»(24) آمده، يا خير(25)؟ آقاي سروش مي‏گويند كه در پي اثبات حقّانيّت تشيع و تسنن نيستند ولي مگر مي‏شود از ولايت باطني و عرفاني دم زد امّا از مفهوم و تاريخ و مبناي ولايت هيچ نگفت و بدون مبنا ولايت باطني را پذيرفت آن هم فقط با مراجعه به احساس فردي احساس كور و بدون ملاك. با روشن شدن مبناي ولايت است كه معلوم مي‏شود كه آيا مي‏شود ولايت عرفاني را پذيرفت يا نه در غير اين صورت چه جاي بحث مي‏ماند و چه جاي صحبت از ولايت، عرفاني باشد يا غير عرفاني. بحث ولايت از اين نقطه آغاز مي‏شود كه آدمي است كه محدود به اين دنيا نيست و روابطي دارد و امكاناتي و امكانات او پاسخگوي روابط او نيست در نتيجه نياز به كسي دارد كه از اين روابط و قوانين حاكم بر آن آگاه باشد. آدمي كه خود را فقط محدود به دنيا مي‏بيند، نياز به دين و نياز به ولي ندارد كه اين دنيا را با غريزه و فكر هم مي‏شود اداره كرد و گذراند. چنانكه حيوانات مي‏گذرانند. امّا اگر انسان، را در تمامي وسعت هستي مطرح كرديم و براي او راهي تا بي‏نهايت را ترسيم نموديم راهي كه او از آن و از قوانين حاكم برآن آگاهي ندارد، آن وقت است كه وجود آگاه و خبير مطرح مي‏شود. انسان روابطي دارد، با خود، با ديگران، با اشياء و با مجموعه هستي، بر اين روابط ضوابطي حاكم است كه جستجوي آدمي از قوانين علمي دال بر وجود اين ضوابط است او امكاناتي هم دارد غريزه و علوم او امكانات او هستند. امّا اين امكانات به دليل عدم احاطه به مجموعه قوانين و خطائي كه دارند قابل اعتماد نيستند. آدمي كه محدود به اين دنيا نيست و مي‏خواهد راهي تا بي‏نهايت و تا خدا را طي كند و روابطي گسترده و نامحدود دارد به طوري كه در كوچكترين حركت خود با مجموعه هستي مرتبط مي‏شود و در حركت احتمال دارد(26) با عواملي مرتبط شود كه از قوانين آن مطلع نيست و امكانات او نمي‏تواند پاسخگوي آن روابط محتمّل باشد. چنين انساني محتاج وليّ و سرپرست است و بحث ولايت خدا و رسول«صلي الله عليه وآله» و ائمه اينجاست كه مطرح مي‏شود وليّ كسي است كه آگاه و محيط بر هستي و مجموعه قوانين حاكم بر هستي است و مصون از هوي و خطا. اولويت بر انفس پيامبر كه در آيه «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم» مطرح مي‏شود بر همين اساس است من به عنوان انسان غير محدود به اين دنيا كه محتملاً مرتبط با تمامي عوالم هستم و امكانات علمي - غريزي‏ام پاسخگوي روابطم نيست محتاج دين و كسي هستم كه بر من و هستي و راه و قوانين آن آگاه و محيط است و مصون از هوي و خطا و رئوف و رحيمي كه رنج من بر او سخت است بر هدايت من در اين دنياي منظم و هماهنگ حريص است(27). با اين مبناي از ولايت است كه ولايت خدا و پذيرش دين او مي‏آيد و با همين مبناست كه ولايت نبيّ و اولويت او مطرح مي‏شود. شهود نبيّ تا اينجا و اين اندازه است. او به دليل آگاهي و احاطه‏اي كه از من و از مجموعه هستي دارد و راه و مقصد را مي‏شناسد بر من ولايت پيدا مي‏كند و حتّي از من بر من سزاوارتر مي‏شود و مگر ما خود در اداره زندگي دنياي خود چه مي‏كنيم؟ مگر اختيار ماشين خود را بدست مكانيك يا سازنده ماشينمان نمي‏سپاريم؟ چه او را از خود آگاهتر يافته‏ايم. به همين دليل است كه خود خود را در اختيار نبيّ و وليّ خدا قرار مي‏دهيم كه او از ما به ما آگاهتر است و اوست كه حقّ تصرّف دارد. با اين بينش آيا پيامبر«صلي الله عليه وآله» در غدير اصل تازه‏اي تأسيس كردند؟ نظريه امامت آيا در غدير ابداع و مطرح گرديد؟ و آيا همين مقدار از نقل روايت كه شيعه و سنّي بر آن اتّفاق دارند و مبناي قرآني دارد و از نظر تاريخي از ابتداي بعثت هم مطرح بوده، كفايت نمي‏كند؟ آيا مي‏شود هيچ سهم و حظي براي ديگران در نظر گرفت؟ وقتي اين مبنا مجهول است، مي‏شود از ولايت عرفاني گفت و مي‏شود با اين مقدار از جهل دست ارادت به شيخ داد و خدمت او را كرد و خود را در مقابل او بي‏اختيار دانست آن هم به دليل اينكه آدم را گرم مي‏كند و آدمي نزد او همه چيز را فراموش مي‏كند(28). اين مبناي از ولايت هم وظيفه مسلمانان را نشان مي‏دهد و هم اينكه حضرت علي«عليه السلام» از جانب خدا به چه نصب شدند. دامنه عملكرد حضرت علي«عليه السلام» براساس همان آگاهي و احاطه است و همان طور كه اولويت رسول«صلي الله عليه وآله» مطرح است اولويت علي«عليه السلام» و معصومين ديگر، و همان طور كه دين تمامي عرصه‏هاي فردي و اجتماعي را شامل مي‏شود ولايت تمامي اين عرصه را در برمي‏گيرد و مسلمين موظف به اطاعت و تبعيت‏اند چه بفرموده قرآن: «ما كان لمؤمن ولا مؤمنه اذا قضي الله و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرةُ من امرهم»(29) بنابراين بعد از قضاوت خدا و وليّ خدا براي مؤمنين فقط اطاعت مي‏ماند و بس چه اين قضاوت و حكم براساس همان آگاهي و عصمت و اولويت صورت گرفته و امّا قبل از حكم وليّ خدا مي‏تواند مردم را مورد مشورت قرار دهد اگر چه تصميم با اوست. مشورت جمع‏آوري اطّلاعات است و الاّ خدا و رسول او حكم مي‏كنند(30) در امور حضرت مشورت مي‏كنند نه اينكه حق تصميم‏گيري را هم به شورا بدهند چه اوست كه به حكم واقف است در آيه آمده «اذا عزمتَ» نه «اذا عزموا» معلوم مي‏شود كه تصميم‏گيري با رسول‏اللَّه«صلي الله عليه وآله» است. همان طور كه گفته شد پيامبر«صلي الله عليه وآله» در غدير با معرفي حضرت علي«عليه السلام» مسلمانان را در مقابل يك اعتقادي تازه قرار ندادند بلكه معرّفي حضرت علي«عليه السلام» به عنوان وليّ امري بود كه از ابتداي دعوت پيامبر مطرح بود و حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» وظيفه داشتند كه اين معرفي را انجام دهند و آنرا تثبيت كنند و تاريخ گواه بر اين مطلب است و حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» هيچ گونه كوتاهي در اين مورد نكردند. اما آنچه در غدير اتّفاق افتاد فقط برجستگي خاص آن بود و ثبت آن در تاريخ آن هم با وجود جمع زيادي از مسلمانان تا اهيمّت قضيه ولايت به خوبي نمايان شود. پس ابداعي در كار نبود چنان كه آقاي سروش مي‏خواهند بگويند. دليل ديگر اين مطلب روايات زيادي است كه به اتّفاق مسلمين(شيعه و سنّي) از پيامبر«صلي الله عليه وآله» نقل شده كه مضمون واحدي هم ندارند و در آن‏ها پيامبر خلفاي بعد از خود را معرّفي مي‏كنند كه تعداد آنها دوازده نفر است و اين طور نيست كه اين روايات در روز غدير گفته شده باشد، بلكه اينها را پيامبر«صلي الله عليه وآله» در طول بيست و سه سال رسالت خود بيان فرموده‏اند كه اين روايات در مجامع روائي شيعه و سنّي وجود دارد كه ذكر آنها خارج از حوصله اين نوشته است(31). آقاي سروش گفته‏اند: آيا پيامبرشخص معيني به نام علي(و از طريق علي، فرزندان او) را به اين منصب منصوب كردند؟ همانطور كه ولايت حضرت علي«عليه السلام» فقط در روز غدير نبود كه مطرح شد، ولايت فرزندان آن حضرت هم فقط از ناحيه حضرت علي«عليه السلام» مطرح نگرديد، اين ولايت از ناحيه حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» مطرح گرديد چنانكه اشاره شد در بعضي از اين روايات حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» نام تمامي ائمه و خلفاي بعد از خود را مي‏برد و در بعضي به صورت كلّي مي‏گويند چنانكه در بعضي نام حضرت علي «عليه السلام» و امام حسن«عليه السلام» و امام حسين«عليه السلام» را مي‏گويند و مي‏فرمايند كه نُه خليفه ديگر از نسل فرزندم حسين‏اند(32). در بعضي از روايات هست كه پيامبر«صلي الله عليه وآله» از ابوبصير مي‏خواهند كه سلامشان را به امام باقر«عليه السلام» برسانند كه جانشين پنجم ايشان است. روايات در اين مورد بسيار است و نياز به تطويل نيست. اين روايات به قدري زياد و واضح است كه بسياري از حكام و علماي بني اميه و بنّي عبّاس براي اينكه نشان دهند كه غاصب نيستند سعي ناموفقي در تفسير و توجيه و تطبيق اين روايات بر خود نمودند امّا استحكام و اتقان اين روايات بسي بيش از اين بود كه بتوان آنها را با دسيسه تحريف نمود. بد نيست شمه‏اي هم از پيامدهاي ولايت بگويم. ولايت معصوم با آگاهي و احاطه و مصونيّت از هوي و خطا تعريف شد و با رحمت و رأفت معصوم همراه است. و با اين ولايت است كه آدمي از تاريكي و ظلمات بيرون مي‏آيد و اين ولايت است كه به ما روشنايي مي‏بخشد ولايتي كه اين همه را به همراه دارد. با اين ولايت انسان و قدر و اندازه و ارزش و برنامه او مشخص مي‏شود و راه او و چگونگي سلوك در اين راه معلوم مي‏شود، جهان و قوانين حاكم بر آن تبيين مي‏شود و مبدء و مقصد آدمي وضوح مي‏يابد. با اين ولايت آدمي از تاريكي كه در آن، خودش و ارزش و اندازه‏اش و برنامه‏اش مجهول است، بيرون مي‏آيد و نظام‏مند بودن جهان و اجل داشتن و مهلت‏دار بودن آن را مي‏يابد و زيبايي و اتقان را در اين نظام مي‏بيند. با اين ولايت است كه انسان هدايت‏ها را مي‏يابد و از آن بهره‏مند مي‏شود و راه و مقصد خود را مي‏بيند تا با بصيرت گام بردارد. اين ولايت با بيّنات و روشنگري‏ها همراه است، تا انسان در هر گامي كه بر مي‏دارد با بصيرت همراه باشد. پيامد ولايت، پيامد پذيرش دين است و هدايت انساني كه در اين هستي قانونمند خود و جهان پيرامونش مجهول است و بايد خود و جهان و آداب حركت و سلوك را در هر گام بياموزد. در غير اين صورت بايد غرامت سنگيني را بپردازد. نعمت دين و اتمام اين نعمت(ولايت) براي ما اين همه بركت را به همراه دارد. « بخش پاسخ به سؤالات »9) كتاب بسط تجربه نبوي، صص 245 - 247. 10) سوره احزاب، آيه 6.11) سوره بقره، آيه 275.12) سوره بقره، آيه 257.13) سوره نحل، آيه 99.14) سوره نحل، آيه 100.15) سوره نساء، آيه 59.16) در تفسير عياشي و تفسير صافي ذيل آيه فوق از حضرت صادق«عليه السلام» آمده است كه: «ايّانا عني خاصّة امر جميع المؤمنين الي يوم القيامة بطاعتنا». 17) تفسير عياشي و تفسير صافي ذيل آيه 59 از سوره نساء. 18) سوره مائده، آيه 55.19) سوره شعراء، آيه 214.20) انت منّي بمنزلة هارون من موسي الا انه لانبيّ بعدي. در صحيح مسلم، ج 7، باب فضائل علي بن ابيطالب.21) صحيح مسلم، كنزالعمال، مستدرك حاكم نيشابوري، الدّرالمنثور، جامع ترمذي، فرائد السمطين، المناقب خوارزمي، ع‏ظالمعجم‏الكبير طبراني، سنن بيهقي و... .22) مسند احمد، ج 1، صص 120 - 119.23) مسند احمد، ج 4، صص 281 و 370. بعضي از منابع ديگر حديث غدير؛ مسند احمد، ج 5 ، ص 347 و ص 366 مستدرك حاكم ج 3 ص 110 - 110 و در مجمع الزوائد و منبع الفوائد نورالدين الهيثمي، ج 7 ، ص 17 روايت «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه» را به نقل از پيامبر در ذيل آيه انما وليكم الله نقل مي‏كند، ج 9، ص 105 - 104 واقعه غدير و روايت معروف پيامبر«صلي الله عليه وآله» الست اولي بكم من انفسكم را مي‏آورد.24) سوره احزاب، آيه 6.25) سروش عبدالكريم، بسط تجربه نبوي، ولايت باطني و ولايت سياسي.26) دقّت شود نمي‏گويم يقيناً و حتماً و ظناً كه حتّي احتمال وجود اين ارتباط كفايت مي‏كند.27) لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم. توبه 128.28) سروش عبدالكريم، ولايت باطني و ولايت سياسي در بسط تجربه نبوي. 29) سوره احزاب، آيه 36.30) و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكّل علي‏اللَّه.31) جويندگان مي‏توانند رجوع كنند به منتخب الاثر تأليف آيةالله صافي و همچنين كفايه الاثر و غايةالمرام و كتب روائي اهل سنّت.32) منتخب الاثر، آية اللَّه صافي.
کد سوال : 14355
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : واقعه غدير چه بود؟ و صحّت روايتي كه در آن روز حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» فرمودند تا چه اندازه است؟
پاسخ : آقاي سروش به اين پرسش اين گونه پاسخ مي‏دهند كه: «روايات متقن تاريخي و متواترات به ما مي‏گويند كه پيامبر«صلي الله عليه وآله» در روز غدير، علي«عليه السلام» را به مسلمانان معرّفي كردند و گفتند: هر كس كه من مولاي او هستم علي هم مولاي اوست «من كنت مولاه فهذا عليٌّ مولاه. اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه». خداوندا، دوست كسي باش كه دوست علي«عليه السلام» است و دشمن كسي باش كه دشمن علي«عليه السلام» است. اين حدّ از خطبه پيامبر«صلي الله عليه وآله» متواتر است و فريقين(شيعه و سنّي) آن را نقل كرده‏اند. پاره‏اي از محدّثان و مورخان شيعي خطبه بسيار بلندي از پيامبر«صلي الله عليه وآله» در روز غدير نقل كرده‏اند كه كاملاً مضمون شيعي دارد و با اعتقاداتي كه بعدها شيعيان بر آن پافشاري كردند و به مدد آنها ميان خود و ديگر فرق اسلامي تمايز افكندند، موافقت تام دارد»(4). z z z همان طور كه مشهور و متواتر است. و در جوامع روايي مسلمانان(شيعه و سنّي) هم آمده كه حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» در سال دهم هجري در حجةالوداع هنگام مراجعت به مدينه حدود ظهر دستور توقّف دادند و ايشان بر بلندايي كه از حجاز شتران تهيه شده بود رفتند و حديث معروف غدير را فرمودند وليّ معرّفي ولي فقط در آن روز نبود كه مطرح شد كه در طول بعثت خداوند در قرآن و حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» در جريان قضاياي مختلف و به طرق گوناگون سعي در معرّفي و تثبيت ولايت داشتند. داستان يوم‏الدار مشهور است و در كتب تاريخ و تفسير اهل سنّت وجود دارد، اين قصّه در آغاز بعثت اتّفاق افتاد. اين معرّفي‏ها در طول بعثت همچنان ادامه داشت. در آيه: «انما وليكم اللَّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة هم راكعون»(5) هم اين وليّ معرّفي شده و در كتب تفسير اهل سنّت هم آمده كه اين آيه در شأن حضرت امير«عليه السلام» نازل گرديده. از نظر تاريخي در مورد مسأله ولايت جاي شبهه‏اي نيست كه حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» در مواضع مختلف سعي مي‏كردند كه ولايت حضرت امير«عليه السلام» را به مردم معرّفي و آن را تثبيت كنند. آنچه مهم است مبناي اين ولايت است - كه حتّي اگر در روايات و تاريخ مناقشه شود در اين مبنا نمي‏توان خدشه نمود كه آيه فوق ولايت حضرت علي«عليه السلام» را در رديف ولايت حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» و خداوند مطرح مي‏نمايد. ولايت حضرت رسول چه مبناي دارد؟ حتّي اگر همين حد از نقل را بپذيريم، در اين مقدار، ولايت چه معنايي دارد؟ آنچه شيعه و سنّي نقل كرده‏اند اين است كه پيامبر«صلي الله عليه وآله» در روز غدير ابتدا سؤالي را مطرح مي‏كنند كه: «الست اولي‏ بكم من انفسكم؟» «فقلنا بلي‏ يا رسول اللَّه قال من كنت مولاه فعلي مولاه...»(6). اگر اين مبنا و معنا روشن شود. معلوم خواهد شد كه اختلاف شيعه و سنّي به چه دليل است و آنچه در طول تاريخ اتّفاق افتاده به چه دليل اتّفاق افتاده است. نقطه آغاز داستان ولايت نيست كه دين است و اساس پذيرش دين است كه انساني است در هستي قانونمند و امكاناتي دارد و روابطي، امكانات او غريزه و علوم اوست و روابط او گسترده و نامحدود، او با خود با ديگران و با اشياء و مجموعه هستي ارتباط دارد و جان كلام همين است كه امكانات او پاسخ‏گوي روابط او نيست. علوم آدمي به دليل خطا و عدم احاطه نمي‏تواند پاسخ‏گوي اين همه روابط گسترده و پيچيده باشد. در حالي كه انسان در هستي‏يي زندگي مي‏كند كه قانونمند است و نمي‏تواند بي‏توجّه گام بردارد كه هر گامي ممكن است در ورطه‏اي هولناك باشد ناچار چنين انساني محتاج دين است و محتاج كسي است كه بر مجموعه هستي احاطه داشته باشد و حضور و آگاهي او توجيه‏گر آدمي در عمل به قوانين او باشد. اينجاست كه خدا و دين ضرورت مي‏يابد و انسان محتاج به دين مي‏شود ديني كه از اين منبع محيط حاضرِ آگاه نازل شده نياز بشريّت است و در نتيجه دين نه يك راه در كنار راه‏هاي ديگر كه تنها راه مطرح باقي مي‏ماند. انساني كه در اين هستي قانونمند زندگي مي‏كند و محدود به اين دنيا نيست و عوالم ديگري را پيش‏رو دارد، محتاج به دين است چه هر عمل او ممكن است در اين عوالم تأثيرات سوئي را داشته باشد نه تنها تأثيرات سوء كه تأثير مورد انتظار را در صورتي مي‏توان توقّع داشت كه با توجّه به آن قوانين باشد والّا نتيجه حاصل نخواهد شد. اين انسانِ قانونمندِ غيرمحدودِ به اين دنيا با چنين روابط گسترده و نامحدود و با اين امكانات كم محتاج به دين است و بر همين اساس ولايت و سرپرستي خداوند محيط حاضر و آگاه را قبول مي‏كند و خداوند با انتقال اين آگاهي و احاطه به معصومين«عليهم السلام» است كه ولايت شأن را مطرح مي‏نمايد. ولايت رسول«صلي الله عليه وآله» و اولويّت او از چنين مبنايي به دست مي‏آيد. و به همين جهت است كه حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» ابتداء از اولويت خود بر نفوس سؤال مي‏كنند، سزاوارتر از خود شخص بر خودش، ولايت او مقدّم است حتّي از خود شخص بر خودش و حق تصرّف او بر شخص مقدّم است. و دليل آن هم آگاهي و احاطه رسول اللَّه«صلي الله عليه وآله» است و معصومين«عليهم السلام» به دليل برخورداري از همين آگاهي و احاطه و مصونيّت از اولويت بهره مي‏برند. ضرورت ولايت هم بر همين اساس مطرح مي‏شود. كه ولي كسي است كه آگاهي و احاطه را دارد و هوي، خطا، نسيان و... را ندارد، او كه رئوف و رحيم است و بر هدايت خلق حريص و مشتاق است(7). معصوم آگاهي و آزادي را دارد و به همين دليل وجوب تبعيّت دارد و ولايت و سرپرستي را بر عهده دارد. ديگران به همين دليل كه يا آگاهي و احاطه را ندارند و يا مصونيّت را حق ندارند عهده‏دار امر و عهده‏دار دين شوند. به هر حال واقعه غدير به دليل تواتر روايات امري است كه مورد اتّفاق مسلمين است و در آن ولايت حضرت علي«عليه السلام» مطرح گرديد. ولي نقطه آغاز طرح ولايت از آنجا نبود كه از آغاز بعثت بود و آن هم با انتخاب حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» نبود كه حضرت مأمور ابلاغ دستور خداوند بودند. «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالة»(8) در نتيجه كار حضرت در روز غدير نصب نبود بلكه معرّفيي بود كه در طول بيست و سه سال انجام رسالت خود در جايگاه‏هاي مناسب به آن پرداختند. به هر حال آنچه كه اهميّت غدير را نشان مي‏دهد مبناي پذيرش غدير است كه براساس قانونمندي هستي - محدود نبودن آدمي به اين دنيا، روابط گسترده و ناتواني امكانات غريزي و علمي اوست. مبناي پذيرش دين، مبناي پذيرش نبوّت و ولايت هم هست. سرّ اختلاف و تمايز ميان شيعه و ساير فرق اسلامي همين بينش است و اين بينش است كه به شيعه اجازه نمي‏دهد كه تن به ولايت غير ندهند و براي ولايت جان ببازند و كشته بدهند. و همين مبنا و معناي از ولايت است كه شيعه را تنها دين مي‏بيند و دين و اسلام را تنها در شيعه مي‏بيند و غير از شيعه اسلامي نمي‏ماند. در اين مبنا حتّي نياز به بحث از روايات و تواتر روايات و تاريخ و اثبات تاريخي ولايت هم نيست. چه با اين مبنا انسان محتاج و مضطر به وليّ است. « بخش پاسخ به سؤالات »4) كتاب بسط تجربه نبوي، صص 244 - 245.5) سوره مائده، آيه 54.6) منسد احمد، ج 1، صص 119 - 120؛ ج 4، صص 270 و 281؛ ج 5، صص 347 و 366. مستدرك حاكم، ج 3، صص 109 - 110 و... منابع ديگري هم وجود دارد. امّا به همين مقدار براي جوينده كفايت مي‏كند.7) سوره توبه، آيه 128.8) سوره مائده، آيه 67.
کد سوال : 14356
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : بحث ولايت از چه زماني در اسلام مطرح شد؟
پاسخ : آقاي سروش به اين پرسش اين گونه پاسخ داده است: «روز غدير سرآغاز اتّفاقات بسيار مهم و شگرفي در عالم اسلام بود. هم در تئوري‏هاي كلامي مسلمانان تأثيرات عظيم نهاد و هم در سرنوشت اجتماعي آنان مؤثّر افتاد و نهايتاً بدل به عنصري شد كه عظيم‏ترين و ماندگارترين شكاف را در ميان مسلمانان پديد آورد و به تنهايي مولد مفهوم بسيار فربهي به نام «ولايت» شد. حادثه غدير هم از نظر كلامي و هم از جهت سياسي تأثير ماندگاري در امّت پيامبر«صلي الله عليه وآله» بر جاي نهاد، سرّ آن اين بود كه مسلمانان در تفسير حادثه غدير به اختلاف افتادند و دست كم دو تفسير اساسي و مهم از اين حادثه به دست دادند كه همچنان تا امروز پا برجا مانده است و هيچ يك ميدان را به نفع ديگري خالي نكرده است»(1). z z z روز غدير يكي از روزهائي است كه بحث ولايت در آن روز مطرح گرديد نه تنها روز آن. و البته يكي از برجسته‏ترين روزهاي آن است. در سال دهم هجري در حجّةالوداع حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» به هنگام بازگشت به مدينه در روز هجدهم ذيحجّه حضرت علي«عليه السلام» را به عنوان «وليّ» به مردم معرّفي كردند و حديث معروف و متواتر غدير و حديث ثقلين را كه متعلّق به آن روز است، بيان فرمودند. ولي بحث ولايت حضرت امير«عليه السلام» و ولايت به طور كلّي و مباني آن چيزي نيست كه از آن روز شروع شده باشد و فقط منحصر به آن روز باشد كه آقاي سروش مي‏گويند: «به تنهايي مولّد مفهوم بسيار فربهي به نام «ولايت» شد» بلكه از آغاز بعثت حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» تا زمان رحلت ايشان مي‏بينيم و در تاريخ هم هست كه ايشان در جاهاي متفاوت و برحسب شرائط مختلف حضرت علي«عليه السلام» را به عنوان جانشين خود و بعنوان وليّ خدا معرّفي كرده‏اند از زماني كه حضرت كوچك بودند در قضيّه يوم‏الدار تا زمان رحلت حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» كه حضرت قلم و دوات خواستند و از داستان تبليغ سوره توبه گرفته تا صدقه در ركوع و... حضرت بارها اين وظيفه را كه از جانب خداوند معيّن شده بود انجام دادند كه آيات آن در قرآن و روايات آن در مجامع روائي و تفاسير شيعه و سنّي موجود است. همه اينها نشان مي‏دهد كه قصه از روز غدير آغاز نشده بلكه از همان آغاز بعثت «طرح ولايت» مطرح بوده چنانكه بحث ولايت نبي هم و ولايت خدا هم. در طول جريان بعثت از حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» روايات متعدد و متواتري را فريقين(شيعه و سنّي) نقل كرده‏اند كه در آن حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» خلفاء بعد از خود را معرّفي مي‏كنند كه مضمون آنها تقريباً يكي است كه: «يكون من بعدي اثنا عشر اميراً كلهم من قريش»(2). تفاوت اين روايات به اجمال و تفصيل آنهاست والاّ محتواي تمامي آنها با توجّه به كثرتشان يكي است. در بعضي حضرت به طور كلّي مي‏فرمايند: دوازده امير و در بعضي به تفصيل نام دوازده نفر را مي‏برند. اين روايت در زمان حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» و بعد از ايشان معروف بود به همين جهت دسيسه‏چينان با اينكه خواستند، نتوانستند در آن‏ها دست ببرند و آنها را تحريف كنند. بعدها اموي‏ها و عبّاسي‏ها سعي كردند كه اين روايت را بر خلفاء خود منطبق كنند امّا موفق نشدند(3). به هر حال چنانكه مي‏بينيد قصه ولايت و خلافت از غدير نبود كه آغاز شد بلكه در زمان حضرت رسول«صلي الله عليه وآله» مطرح بوده. و ايشان خود در صدد طرح و تثبيت ولايت بودند. « بخش پاسخ به سؤالات »1) كتاب بسط تجربه نبوي، صص 243 - 244.2) منتخب‏الاثر، لطف‏اللَّه صافي، ايشان روايات را دسته‏بندي و مشخص كرده‏اند و رواياتي را كه به تفصيل همه دوازده نفر يا بعضي را گفته‏اند جداگانه آورده‏اند. جويندگان مي‏توانند به كتاب ايشان و ديگر كتب معتبر در اين زمينه مراجعه نمايند.3) همان.
کد سوال : 14357
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : ولايت يعني چه؟
پاسخ : آقاي سروش به اين پرسش اين گونه پاسخ مي‏دهند: «كلمه ولايت به معني «قرب» و «نزديكي» بي واسطه است... دو نفر كه به يكديگر محبّت دارند، وليّ يكديگرند وقتي كه كسي در كار ديگري تصرّف بي‏واسطه مي‏كند، وليّ اوست عربها اوّلين باران بهاري را «وسمي» و بعدي‏ها را كه بي‏واسطه پس از آن مي‏بارد «وليّ» مي‏گويند توالي هم از ريشه ولايت است پدر وليّ فرزند است، به اين معنا كه بين پدر و فرزند واسطه‏اي وجود ندارد و پدر مستقيماً در كار فرزند خود تصرّف و نظارت مي‏كند. فرماندهي كه به زيردستان خود فرماندهي مستقيم دارد، والي و وليّ آنهاست در همه اين موارد «ولايت» عبارت است از يك رابطه مستقيم بي‏واسطه بين دو كس يا دو نهاد يا دو جمع يا دو گروه از جنس محبّت يا رياست يا توالي و تبعيّت يا نصرت و امثال آن»(1). z z z مطابق فارسي كلمه ولايت سرپرستي است و به كسي وليّ و والي مي‏گويند كه سرپرستي امري را به عهده دارد(2). و معاني «قرب» و نزديكي و «محبّت» و «رياست» و «نصرت» يا از لوازم سرپرستي هستند و يا از مقارنات آن. اين مادّه در كتب لغت و در قرآن نيز همين معنا را دارد. «اللَّه ولي الذين امنوا؛(3) خداوند سرپرست كساني است كه ايمان آورده‏اند». «و آيه انما وليّكم اللَّه و رسوله و الذين امنوا الذين...؛(4) سرپرست شما فقط خدا و رسول اوست و كساني كه ايمان آورده‏اند كساني كه...». البته فقط با توجّه به لغت و ترجمه نمي‏شود بحث كلامي در مورد ولايت داشت بلكه آنچه مهم است اين است كه اين سرپرستي از نظر ما مبنايي دارد و هر كسي حق ندارد كه اين سرپرستي را داشته باشد. مبناي اين سرپرستي در مورد خداوند احاطه و حضور و آگاهي اوست و در مورد معصومين عصمت است كه تركيبي است از همين احاطه و آگاهي كه خداوند به ايشان عنايت فرموده و مصونيّت از هوي و خطا و... مصونيّتي كه برخاسته از علم و اختيار ايشان است. به هر حال از اين احاطه و آگاهي، مصونيّت از خطا و هوي و... سرچشمه مي‏گيرد علم به انسان و به قدر و اندازه و ارزش و برنامه او و علم به قوانين هستي و روابطي كه انسان با هستي دارد و آزادي از هوي و خطا زمينه‏ساز اين سرپرستي است و اولويت نبي و مديريت او بر اين اساس بنا نهاده شده، كه در آيه «النبي اولي بِكم من انفسكم» و روايت «الست اولي بكم من انفسكم» و «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» بر همين اساس معنا مي‏شود. او به دليل آگاهي و احاطه و رأفت و محبّتي كه دارد، از خودِ من سزاوارتر است و مقدّم است از من بر خودِ من. «ولايت» اوّلاً؛ با لذّات متعلّق به خداوند است. چه او مالك و عالِم و خبير و محيط به هستي و روابط و قوانين آن مي‏باشد و فقط اوست كه حق تصرّف و سرپرستي بر تمامي عالَم را داراست و ديگران به اندازه‏اي كه خداوند به آنها اذن مي‏دهد حق سرپرستي دارند و يا اولويّت مي‏يابند و در مورد معصوميّن«عليهم السلام» به دليل آگاهي و مصونيّت و... است كه «ولايت» و «اولويّت» آنها از جانب خداوند مطرح مي‏شود و به آنها تعويض مي‏گردد. در مورد ولايت پدر بر فرزند هم با اندكي اغماض و تفاوت همين شرط مي‏آيد. آگاهي به مصالح فرزند و عمل بر طبق آن شرط ولايت پدر است. در غير اين صورت پدر حق ولايت ندارد. تفاوت در نوع ولايت‏ها و محدوده نفوذ آن‏ها بستگي به تفاوت آگاهي و رعايت حدود دارد. « بخش پاسخ به سؤالات »1) كتاب بسط تجربه نبوي ولايت، ص 252.2) در اقرب الموارد آمده است كه: «وليه يليه از باب ضرب يضرِب و سمع يسمع ولياً دنا منه و قرب. وليَ الشي‏ء و عليه وِلايةً و وَلايةً:ملك امره و قام به. ولاّه الامر توليةً جعله و اليا عليه تولي الامر تولّياً تقلّد و قام به و - فلاناً اتّخذه وليّاً الوالي اسم فاعل و منه و الي البلد للمتسلط عليها و حاكمها لانه يلي القوم بالتدبير و الامر و النهي؟ جمع آن وُلاة است.(الَولاءُ) كسماء: المِلك و المحبة و النصرة و القرب و القرابه. الولاية بالفتح مصدر و - البلاد التي يتسلط عليها الوالي(ج) وَ لايات. الولي‏فعيل بعمني فاعل من وليه اذا قام به. و منه «الله ع‏ظوليّ الذين امنوا» الجمع اولياء و قال ابن فارس و كلّ من وليّ امر احد فهو وليّه.3) سوره بقره، آيه 257.4) سوره مائده، آيه 55.
کد سوال : 14358
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : آيا قرائت‏هاي مختلف از دين ممكن هست؟ به چه دليل؟
پاسخ : كلمه قرائت‏ها همان كلمه برداشت است كه با اصطلاح جديد مطرح شده و با ظهور مسئله هر منوتيك (تفسير و تأويل متون ديني) شيوع پيدا كرد. اين روش كه از سوغات‏هاي غرب براي روشنفكران مقلّد مي‏باشد كه به قول دكتر شريعتي ترجمه‏اي از فكر مي‏كنند و ترجمه‏اي مي‏انديشند. ادعاي معتقين به قرائت‏هاي مختلف اين است كه تفسير جملات و گزاره‏هاي ديني به عهده خواننده و مفسر است و محور، فهم تفسير كننده است و نمي‏توان به مقصود مؤلف پي‏برد در حالي كه نظر دانشمندان اسلامي مخالف اين ادعاست. زيرا اگر محور همه فهم‏ها و برداشت، خواننده و مفسر متن باشد و هر كس هر چيزي بفهمد، همان معيار شود، در نهايت اصول ثابت دين ويران گرديده و هرج و مرجي حاصل مي‏شود كه با مقاصد دين مخالف است. زيرا دين مي‏خواهد انسان را به وحدت اعتقادي و دروني برسد. تا از اين رهگذر به تزلزل‏هاي انسان پايان داده و آدمي در عين نشاط و حركت به سوي هدف دين از ثبات روحي و فكري برخوردار شود. پس بايد به نكات زير توجه شود: 1. خاستگاه اين نظريه از آنجا بود كه غرب يك دوره انحصار طلبانه تفسير متون ديني را تجربه كرد و آن دوران قبل از رنساس و دوره حكومت كشيشان و پاپ بر انديشه مردم واستبداد راي در تفسير متون ديني بود. و اين اوضاع در دنياي اسلام هرگز سابقه ندارد. 2. علماي اسلام برداشت مختلف را به صورت جزيي مي‏پذيرند. نه آن كه اين همه اصول ثابت در دين را ناديده بينگارند. 3. سعادت و شقاوت آدميان وابسته به فهم صحيح و ضابطه‏مند متون ديني است كه البته ممكن است گاهي اشتباه هم رخ دهد و اين مطلب با تفسيرهاي گوناگون يك شعر و داستان و رمان فرق مي‏كند. آيه قرآن و حديث در پي رساندن اصول و ضوابط حاكم بر زندگي انسان است. 4. قرآن مي‏فرمايد: اين قران انسان را به بهترين راه و محكم‏ترين مقصد هدايت مي‏كند(1) و اين هدف با هرج و مرج در برداشت نمي‏سازد. 5. البته اگر كسي داراي تقوي و مراقب بيشتري باشد داراي صفاي باطن شده و ذهن صاف‏تري خواهد داشت و در نتيجه بهره او از ايات و متون ديگر دين عميق‏تر خواهد بود. اما اين به معناي مخالف با برداشت قبل نيست بلكه دو برداشت در طول يكديگر خواهند بود. چنان كه از حديث حضرت علي‏عليه السلام كه مؤمن مثل كوه است المؤمن‏كالجبل يكي استواري و سخت جاني كوه را به مؤمن سرايت مي‏دهد و ديگري گفته است مؤمن مثل كوه است يعني: پشت آن را نمي‏توان ديد و هر كس به درون مؤمن راه نمي‏يابد. برعكس دشت، كه در دسترس همه كس هست. كه اين حرف هم در عرض حرف قبلي نيست بلكه در طول يكديگرند و حاكي از ستبري و قدرت كوه و يا مؤمن است. 6. زبان دين زبان استعاره و كنايه نيست. بلكه زبان عرفي است و اصول و قواعد عرفي در تفسير آن جاري مي‏شود. 7. خود اين حرف كه هر كس مي‏تواند برداشتي داشته باشد يك مفهوم پارادوكسيكال است. 8. متن ديني اسلام يعني قرآن هر چند بازگو كننده كليات است اما با همراهي سنت كتاب اللَّه و عترتي تفسير شده و بسياري از روايات در تفسير آيات قاعده ثابت و مشخص را ارائه مي‏كند. 9. اصول و قواعد استنباط متون ديني تدوين شده و ضابطه‏مند است چنان كه قواعد و ادبيات عرب و اصول فقه به ويژه در باب الفاظ اين اصول را عرضه داشته‏اند و شخصي كه به تفسير متون مي‏پردازد بايد آگاه از اين اصول باشد. 10. پذيرش بحث قرائت‏ها و آزادي در تفسير متون به منظور تقدس زدايي از اصول و قواعد و مسائل مطرح شده از سوي دين كه در نزد همه مسلمانان است، طراحي شده و گذشته از اين در برخي از موارد صورت طنزآميز و خنده‏داري به برداشت مفسران مي‏دهد. « بخش پاسخ به سؤالات »1) سوره اسراءِ، آيه 9.
کد سوال : 14359
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : چرا با وجود مؤسسات ديني و تبليغات مذهبي فساد و انحراف رو به افزايش است؟
پاسخ : امكانات تبليغي اگر تمام همّت خويش را به كار گيرند باز اين انحراف به چند دليل خواهد بود. 1. آزادي انسان. 2. مطابقت اين برنامه‏ها با تمايلات آدمي به ويژه در سنين جواني. 3. ضعف عملكرد در گسترش فرهنگ ازدواج. 4. تهاجم فرهنگي غرب. در قرآن مي‏خوانيم «يريد الانسان ليفجر امامه يسئل ايان يوم القيامه» انسان مي‏خواهد كه گناهكاري پيشه كند و به همين خاطر، مباني ديني را هم مورد ترديد قرار مي‏دهد. در نظام اسلامي انسان مجبور به اطاعت نمي‏شود. بلكه بايد خوبي را انتخاب كند. با همه اين احوال، بايد معترف به برخورد ضعيف و عدم برنامه‏ريزي صحيح در اين باره اعتراف نمود به ويژه آنكه گاهي دشمنان مقاصد خويش را از راه به ظاهر دوستان اجرا مي‏كنند. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14360
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : يك عامل فوري و مهم كه انسان را از فساد و انحراف حفظ كند معرّفي فرماييد؟
پاسخ : مصونيت در برابر گناه نيازمند به چند مورد است: 1. بستن راههاي تحريك و گناه به وسيله تأمين آن مثل ازدواج براي كسي كه نياز جنسي در حدّ شديدي دارد. 2. تعميق شناخت و در نتيجه عشق و ايمان كه عامل توانمندي بر مقاومت است. 3. تأمّل در حضور خداوند و سقوط ارزش انسان نزد او و تنزل مقام انساني. 4. توسّل و دعا و زيارات ائمه«عليهم السلام» نقش اساسي دارند و نماز از جايگاه ويژه برخوردار است. 5. دقّت در اين قانون كه در اولين تحريك شيطان و يا فضاي آماده، بلافاصله اقدام به ترك موقعيّت شود زيرا شيطان، با كمترين تأمّل آدمي را شكار مي‏كند. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14361
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : حركت از جبهه انحراف و شيطان به سوي خداوند چگونه انجام مي‏شود؟
پاسخ : انسان براي حركت مشكلي ندارد! در وجود ما زمينه‏هاي حركت به سوي خوبي و خدا تعبيه شده است ما محتاج برداشتن زنجيرها از دست و پاي خويش هستيم پيامبران«عليهم السلام» چنين كاري را انجام مي‏دهند «يضع عنهم امرهم و الاغلال التي كانت عليهم؛(1) آنان سنگين‏ها و زنجيرها را از پاي انسان‏ها بر مي‏دارند.» تسليم شدن در برابر آموزشهاي آن گراميان چنين حركتي را شكل مي‏دهد. فرآيند اين سلوك عبارتست از: 1. مقايسه بين محبوبها و معشوقها. بايد ديد نفس و شيطان و ديگران در مقابل لذّتي كه مي‏دهند چه مي‏گيرند و خدا كه بي‏نياز و مهربان است چه مي‏دهد؟ 2. در اثر مقايسه برتري حق نمايان مي‏گردد و عشق و ايمان شعله ور مي‏شود. 3. كار بنده، اقدام و تمرين است كه به ثبات و سرعت مي‏انجامد و حركت مطلوب به دست مي‏آيد. « بخش پاسخ به سؤالات »1) سوره اعراف، آيه 157.
کد سوال : 14362
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : علّت اين كه فساد سراسر كشورهاي اسلامي را گرفته است چيست آيا علّت اين نيست كه دين ضامن اجرايي ندارد؟
پاسخ : 1. كسي كه اين اشكال را مي‏كند بايد نخست كشورهاي غربي را در نظر بگيرد و بالا بودن ارقام جنايات و جرايم و انحرافات گسترده كه زندگي را در آن منطقه‏ها در ذائقه افراد تلخ نموده است مشاهده كند و با ممالك شرقي كه نسبتاً تحت حكومت دين قرار دارند بسنجد تا معلوم شود تا چه اندازه ايمان و دين مي‏تواند در بركناري انسانها از فساد و انحراف مؤثّر باشد. 2. بهترين و عالي‏ترين ضامن اجراء براي عمل به قانون عبارت از ايمان است و اين حقيقتي است كه با اندك تأمل قابل تصديق مي‏باشد زيرا اگر نفوذ ايمان و دين نباشد افراد تا آنجا كه تحت سيطره قانون مي‏باشند پيروي از قانون را تحمّل مي‏كنند ولي در مواردي كه از قلمرو حكومت قانون خارج شدند مانند گوشه‏هاي مخفي كه هيچ كس از آنها آگاهي ندارد از قانون تخلف مي‏نمايند. امّا ايمان و دين هر جا انسان باشد همراه انسان است و در انديشه و فكر انسان را كنترل مي‏كند و از تجاوز و ستم به طور كلّي باز مي‏دارد و علّت وجود فساد و انحراف در كشورهاي اسلامي عمل نكردن مسلمان به طور كامل به تعليمات ديني است و اين را بايد به حساب تقصير آنان گذارد نه به حساب نقص قوانين اسلام. اسلام به ذات خود ندارد عيبي‏هر عيب كه هست از مسلماني ما است. 3. در تجربه حكومت اسلامي نشان داده شد كه احكام اسلام، بايد همراه قدرت نيز باشد و نظام براي كنترل اوضاع دخالت نمايد. به همين دليل است كه امام«رحمه الله» فقه را فلسفه عملي حكومت مي‏داند. يعني دستورات دين در بستر حكومت به نتيجه مي‏رسند. براي جلوگيري فساد بايد هم جنبه ايجابي يعني قدرت، تبليغ و امكانات ارشادي و هم جنبه سليبي باز دارندگي از حركات مفسدانه انجام گيرد. 4. در كشورهاي اسلامي غير از جمهوري اسلامي هم فقط نام اسلامي يدك كشيده مي‏شود وگرنه نظامها و دولتها هرگز اسلامي نيستند. با اين وجود مقايسه مفاسد و گرفتاريهاي غرب و آنجا كه دين حضور حتّي كمرنگ دارد قابل مقايسه نيست. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14363
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : معيارها و ضوابط در فرم و شكل لباس مطلوب چيست و آيا لباس شيك و زيبا مانعي دارد؟
پاسخ : ترديدي نيست كه لباس بايد با نيازهاي انسان هماهنگ باشد امّا اين نياز اگر به دست مد روز و تنوع طلبي بيفتد هم نشتت روحي و رواني ايجاد مي‏كند و هم مخارج سنگين را به عهده مي‏آورد. به همين دليل در دين مترقّي ما حتّي براي رنگ در لباس تمحيداتي در نظر گرفته شده، مثلاً رنگ سفيد ممدوح و رنگ سياه مكروه است مگر در جاهايي كه استثناء شده باشد(مثل عزاداري امام حسين«عليه السلام») ولي از آن جا كه جنس، سن، فضا و خيلي از شرايط در نوع پوشش اثر دارد براي مثال زنان به خاطر حساسيّت اندام بايد لباس‏هاي تيره را در اجتماع انتخاب كنند امّا در مجالس خودماني و خانوادگي به ويژه براي همسر، هرگز انتخاب رنگهاي جذاب و با نشاط مانعي نداشته بلكه تشويق شده است. پوشيدن لباس مردان براي زنان و بالعكس تحريم شده است. لباسهايي كه با فرهنگ و سنّت‏هاي حاكم بر جامعه اسلامي در تضاد است اشكال دارد. لباس شهرت، كه چشم‏ها را به خويش جلب مي‏كند و مورد نكوهش شديد است. و در بعضي موارد محرّم. اين مرزها به خاطر مباني معرفتي دين است. دين مي‏خواهد انسان به سوي خدا برود كه بهترين و بالاترين جهت زندگي و سعادت اوست. و هيچ كس حق ندارد با لباس يا اندام خويش دلها را منحرف كند و از رشد باز دارد. و در اين باره كتابهايي از دكتر پاك‏نژاد (اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، بهداشت لباس) و دكتر اردوباري مراجعه گردد. در استفتائات مراجع گرامي نيز احكام لباس تبيين شده است. در نهايت اسلام با انواع لباس پوشيدن مخالفتي ندارد لباس زيبا و شيك پوشيدن از نظر اسلام گناهي نيست ولي مدپرستي و هواپرستي و به دنبال شهوات حركت كردن مذموم است و مال را بيهوده در راه مد پرستي‏ها و غربزدگي‏ها مصرف كردن از نظر اسلام ممنوع است، آري انسان سرمايه مملكت و محصول زحمات خود را بي‏جهت به جيب مدسازان اروپايي بريزد صحيح نيست البته لباسهايي كه زنان يا جوانان مي‏پوشند كه باعث برانگيختگي شهوت يكديگر مي‏شود به هر صورتي كه باشد حرام است و گناه دارد زيرا فساد و خطري كه از اين جهت جامعه را تهديد مي‏كند بسيار و غيرقابل جبران است البته زن براي شوهر خود آن هم در داخل خانه به هر جوري كه مايل باشد خود را زينت دهد و آرايش كند اشكال ندارد بلكه از نظر اسلام ثواب هم دارد. « بخش پاسخ به سؤالات »