تبیان، دستیار زندگی
هارون الرّشید طبیب مخصوصی از یونان به دربارش آورده بود، که بسیار مورد تکریم و احترام بود. روزی بهلول بر وی وارد شد، پس از سلام و احوال‏پرسی از طبیب سوال نمود: شغل شما چیست؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بهلول و طبیب
بهلول و طبیب

هارون الرّشید طبیب مخصوصی از یونان به دربارش آورده بود، که بسیار مورد تکریم و احترام بود.

روزی بهلول بر وی وارد شد، پس از سلام و احوال‏پرسی از طبیب سوال نمود:

شغل شما چیست؟

طبیب از باب تمسخر بهلول گفت: شغل من زنده کردن مرده‏هاست.

بهلول در جواب گفت: ای طبیب تو زنده‏ها را نکش، مرده زنده کردنت پیش کش!

بیماری فراموشی

مردی به مطب پزشکی رفت و گفت:

آقای دکتر، مدتی است که به بیماری فراموشی دچار شده‏ام، چه کار باید بکنم.

دکتر: اولین کار این است که تا فراموش نکردی حق ویزیت مرا بپردازی.

بهترین مسابقه

از دانش آموزی پرسیدند:

به نظر تو بهترین مسابقه کدام است؟

خوب معلومه، مسابقه ماست خوری. وقتی علت را پرسیدند جواب داد:

به این دلیل که در آخر همه از آن رو سفید بیرون می‏آیند.

لاف زنی

نوچه پهلوانی برای دوستان خود لاف می‏زد و می‏گفت: دیروز با یک نفر به اسم قدرت کشتی گرفتم، به محض این که دست بردم و کمرش را گرفتم...

در همین حال وسط جمعیّت چشمش به قدرت افتاد، بدون اینکه خودش را ببازد، ادامه داد:

بله به محض اینکه کمرش را چسبیدم دیدم حریفش نمی‏شوم با التماس گفتم:

«ببین پهلوان، من زن و بچه دارم، به من رحم نمی‏کنی به آنها رحم کن. یا با من کشتی نگیر یا اگر می‏گیری یواش زمین بزن که استخوان‏هایم خرد و خاکشیر نشود».

پدر دزد و پسر دزد زده

شخصی پیراهنی را که دزدیده بود به پسر خود داد تا به بازار ببرد و بفروشد در راه‏بازار پیراهن را از پسر دزدیدند، پسر وقتی به خانه برگشت پدر از وی پرسید:

پیراهن را چند فروختی؟

پسر گفت: به آن قیمتی که شما خریده بودید.

تنظیم:بخش کودک و نوجوان

مطالب مرتبط

گوسفندی که سکه ها را خورد

گناه شش ماهه

با شکم گرسنه نباید آب خورد (طنز)

جلد کلنگ(طنز)

غش نکنی!

نقل و نمک

قند و نمک

درس خوب

لبخند بزن دوست من!

گل لبخند برای تو

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.