تبیان، دستیار زندگی
تا لحظه تدوین این نوشتار، واکنشی منفی درباره نخل طلایی اصغر فرهادی و شهاب حسینی دیده نشده؛ رنگ و بوی انتقادات همانی است که هفته پیش بهروز افخمی درباره جشنواره کن شروع کرد و واکنش هایی برانگیخت. فارغ از همه بحث ها و نظرها یک نکته نباید فراموش شود: فرهادی ت
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دوئل فرهادی و کیارستمی

تا لحظه تدوین این نوشتار، واکنشی منفی درباره نخل طلایی اصغر فرهادی و شهاب حسینی دیده نشده؛ رنگ و بوی انتقادات همانی است که هفته پیش بهروز افخمی درباره جشنواره کن شروع کرد و واکنش هایی برانگیخت. فارغ از همه بحث ها و نظرها یک نکته نباید فراموش شود: فرهادی تعریف تازه ای از سینمای جشنواره ای ارائه کرده که با برداشت های قبلی تفاوت صد و هشتاد درجه ای دارد.

احمد رنجبر-بخش سینما و تلویزیون تبیان
فرهادی وشهاب حسینی

عمده فیلم های ایرانی حاضر در جشنواره های جهانی صاحب ویژگی هایی بودند كه از آن به عنوان «سینمای جشنواره ای» یاد می شد. این جشنواره ها مخالفانی سرسخت داشت (فارغ از درستی یا نادرستی) که معتقد بودند فیلم ها برای خوشآمد صاحبان جشنواره های خارجی ساخته می شوند، برای همین  فیلم ها عمدتا نگاهی غیر واقعی دارند. از آن سو سینماگران بر این باور بودند که بها دادن به جشنواره های خارجی ، سینمای ما را از مسیر طبیعی خارج می کند و به سمتی می برد که دغدغه مخاطب ایرانی نیست. نظر هر دو طیف در بسیاری اوقات «درست» بود اما هیچ کدام بر این رویه سایه نینداخت و حضور جشنواره ای سینمای ایران تداوم داشت. در این میان شرایط عباس كیارستمی فرق می کرد؛ او صاحب نوعی از سینمای مخصوص به خودش بود که از قضا هم در جشنواره های جهانی مورد استقبال قرار گرفت و هم طیفی از كارگردان های وطنی دنباله رو او شدند. این نوشتار هرگز کیارستمی را متهم به «غیر واقعی نمایی» نمی کند و سینمایش را زیر سوال نمی برد اما منکر این هم نمی شود که مرد جشنواره ها و چهره معتبر سینمای ما در عرصه بین الملل، تصویری از ایران ارائه داد که نسبتی با مدرنیته ندارند. ساخته های اصغر فرهادی اما نگاه ها را تغییر داد ؛ او هم روی جشنواره ها تاثیر گذاشته و هم روی فیلمسازانی كه سودای تكرار موفقیت او را داشتند. چرا و چگونه؟ این گزارش را بخوانید.

ذکر این نکته هم ضروری است که سویه این نوشتار ، اصالت دادن یا رد مفاهیم فیلم های فرهادی نیست و تنها توصیف کننده تاثیری است که فیلم های او بر جشنواره های جهانی گذاشته اند.

داستان گویی

فیلم های فرهادی همه داستان گو هستند ؛  یعنی از شیوه كلاسیك پیروی می كند كه «یكی بود ، یكی نبود ... » . این شیوه ، دقیقا نقطه مقابل فیلم هایی است كه به اصطلاح ضد قصه هستند. عباس كیارستمی بعد از اولین فیلمش «گزارش» ، شیوه مستندگونه برای داستان هایش برگزید و پایه گذار نوعی از سینما شد كه اتفاقا در داخل و خارج و بین كارگردان های صاحب نام و جشنواره های معتبر هوادار پیدا كرد. تلاش دیگر فیلسمازان اما سایه ای از فیلم های كیارستمی شد كه البته در جشنواره های مختلف جای ثابتی داشتند. فیلم های اصغر فرهادی اما مخالف این جریان بود ؛ «درباره الی ...» كه در برلین درخشید نگاه ها تغییر كرد و با «جدایی نادر از سیمین» مشخص شد می توان ذائقه جشنواره ها را تغییر داد. بعد از آن فیلم های داستان گوی سینمای ایران با فراغ بال بیشتری در جشنواره ای خارجی شركت می كنند و لاجرم نباید متاثر از سینمای جناب كیارستمی باشند.

استفاده از بازیگر حرفه ای

فیلم های اصغر فرهادی مدیران جشنواره ای و نیز مخاطبان خارجی را مجاب كرد كه ایران واقعا پیشرفت كرده و اتوبان و خیابان های عریض و آسمان خراش به مقدار كافی دارد. اتفاقا گفته های مستدلی در این باره هست كه فكر نمی كردیم ایران این شكلی است! نمی خواهیم سهم كامل در این تغییر نگرش را به فیلم های فرهادی بدهیم اما فیلم های اوموفقیت كامل داشته اند و طبیعی است كه تاثیرشان چند برابر باشد.

تا سال ها رسم بر این بود كه در فیلم های جشنواره ای بازیگر ، حرفه ای نباشد و به اصطلاح «نابازیگر» نقش اصلی را ایفا كند. عباس كیارستمی قصدی در استفاده از بازیگران آماتور داشت و گمان می كرد ، او بهتر می تواند خواسته فیلسماز را برآورده كند. تاكیدش رو بكری نابازیگرها جواب هم داد اما «دیگران» آدرس را اشتباه گرفتند و شكست خوردند. البته خود كیارستمی بعد از ساخت «شیرین» اعتراف كرده بود كه اشتباه كرده و بازیگران حرفه ای بهتر می توانستند به كمك او بیایند. به هر حال استفاده از نابازیگر شده بود مشخصه فیلم های جشنواره ای. اصغر فرهادی اما تاكید داشت كه بازیگرانش حرفه ای و آزمون پس داده باشند. اصلا فرآیندی طولانی برای انتخاب بازیگر طی می كرد و حتی برای «درباره الی ... » از جمع حرفه های ها بهره برد. نتیجه هم گرفت ؛ ابتدا در جشنواره برلین بازیگران زن و مرد «جدایی نادر از سیمین» خرس نقره های دریافت كردند، حالا هم كه شهاب حسینی معتبرترین جشنواره را كسب كرده است.

تغییر زاویه نگاه به جامعه ایرانی

احجاف در حق عباس كیارستمی است كه بگوییم عامدانه تصویری «دیگر» از جامعه ایرانی در فیلم هایش تثبیت كرده. نه،  او دغدغه هایی داشته كه باید در دنیای خاص خود راویت می شد؛ گاهی در جاده ها و كوچه پس كوچه های دور افتاده و گاهی در خانه های كاه گلی. نگاه كیارستمی انسانی بود اما فیلم های متاثر از این سینما ، گاه به ورطه اغراق می افتادند. نتیجه آن كه مخاطب خارجی تصوری «درست» از ایران نداشت. حتی كار به جایی رسیده بود كه اگر تصویر فیلم ها سیاه و پر از فقر نبود «ظاهرا» جایی در جشنواره ها نمی داشت. برخی فیلسمازان وطنی هم متوجه خواست جشنواره ها شده بودند و همانی را می ساختند كه آن ها می خواستند. سینمای اصغر فرهادی مقابل این نگاه قرار می گیرد. قهرمان های او نه آدم های فقیر روستاها و شهرهای كوچك است كه مردمان پایتخت نشین هستند. آن هم قشر متوسط رو به بالا كه دغدغه شان نان شب نیست و ابتلائات شان همگون با جامعه مدرن است.

تصویر ایران مدرن

این بخش ارتباطی تماتیك با آن چه در پاراگراف قبل نوشتیم دارد. یعنی فیلم های اصغر فرهادی مدیران جشنواره ای و نیز مخاطبان خارجی را مجاب كرد كه ایران واقعا پیشرفت كرده و اتوبان و خیابان های عریض و آسمان خراش به مقدار كافی دارد. اتفاقا گفته های مستدلی در این باره هست كه فكر نمی كردیم ایران این شكلی است! نمی خواهیم سهم كامل در این تغییر نگرش را به فیلم های اصغر فرهادی بدهیم؛ چه فیلم های شیك دیگری پیش از آن بوده اند كه در جشنواره جهانی شركت داشته اند. تفاوت در تاثیر این تغییر نگرش است ، فیلم های فرهادی موفقیت كامل داشته اند و طبیعی است كه تاثیرشان چند برابر باشد. فیلم های او بعد از جشنواره توسط پخش كننده معتبر اكران جهانی می شود و مخاطبانش بیشتر از دیگر فیلم های ایرانی است. رجوع كنیم به مصاحبه هایی كه بعد از اكران «جدایی نادر از سیمین» رسانه ای شد و طی آن مخاطبان می گفتند فكر نمی كردیم ایران چنین ریختی دارد!

فرهادی وشهاب حسینی

چالش روابط انسانی

مشخصه بارز دیگر سینمای اصغر فرهادی ، به چالش كشیدن آدم ها و روابط شان است. قرار دادن آدم ها در موقعیت های متضاد برای مشخص شدن عیار آن ها ، پیش از این در فیلم های عباس كیارستمی محور بوده. بعد از او دیگر فیلمسازان ِمقلد سعی كردند همین شیوه را پیش بگیرند منتهی فرهادی نوعی دیگر از روابط را به چالش می كشد. این بار فردیت آدم ها به تنهایی ملاك نیست و ارتباط او با جامعه و آدم هایش نیز اهمیت می یابد. داستان فیلم های اصغر فرهادی در جامعه مدرن روایت می شوند و طبیعی است كه روابط آدم ها هم منطبق با چنین جامعه ای باشد. برای همین حرفی كه مطرح می كند ملموس تر و قابل همذات پنداری است. اصلا در نگاهی تمثیلی خیلی ها قهرمان های فرهادی را جزئی از كل می دانند و معتقدند می توان روابط و مناسبت شان را به تمام مردم تعمیم داد. از همین معبر است كه راه تاویل برای جامعه شناسان ، روان شناسان و حتی كارشناسان سیاسی باز می شود .  

دغدغه جهان شمول

این بخش هم ارتباط معنایی با گفته های بالا دارد. یعنی مخاطب هدف ِحرف هایی كه اصغر فرهادی مطرح می كند، جامعه ایرانی نیست و در همه گوشه جهان شنونده دارد. طبیعی هم هست  چون او مضامین انسانی را اصل قرار می دهد و از لامكان و لازمان حرف نمی زند. این كه عواقب لاپوشانی چیست و این كه در شرایط سخت ، آدم ها چطور می توانند حقایق را تحریف كنند و یا چگونه دست به قضاوت بزنند، مخصوص جامعه ایرانی نیست . قرار دادن قهرمان ها در چنین موقعیتی ، عكس فیلم هایی است كه پیش از این روی فردیت آدم ها زوم می كرد. شاید در فیلم های عباس كیارستمی ما فقط تحسین كننده یا ناظر رفتار یك كاراكتر باشیم اما در آثار فرهادی همذات پنداری می كنیم كه اگر ما جای فلانی بودیم چه می كردیم؟ باز هم می توان به دیدگاه مخاطبان و منتقدان خارجی رجوع كرد كه در تحلیل رفتار كاركترهای فیلم فرهادی نمی گویند این خصلت ها مخصوص ایرانی ها است بلكه از «آدم ها» حرف می زنند.

تاثیر روی فیلمسازان داخلی

همه این موارد كه ذكرش رفت یك نتیجه داشته: اصغر فرهادی بعد از سال ها به سیطره عباس كیارستمی پایان داد و الگوی فیلمسازی خیلی ها شد. البته منظور از این جمله ، اصالت دادن به این تفكر نیست و می خواهد تاثیر و تاثر یك كارگردان را یادآور شود. در جشنواره سال پیش «آدت نمی كنیم» ابراهیم ابراهمیان به وضوح نشانه های فیلم های فرهادی را یادآور می شد. پیش از آن نیما جاویدی در «ملبورن» مولفه های سینمای فرهادی را به خدمت گرفته بود. حتی المان های «زندگی جای دیگری است» منوچهر هادی هم متاثر از سبك فرهادی بود. یعنی قهرمان ها، قشر متوسط رو به بالا هستند كه از امكانات حداقلی برخوردارند؛ دغدغه شان برگرفته از زندگی مدرن است، چالش شان انسانی است و ... ضمن این كه همه این فیلم ها از بازیگران حرفه ای استفاده كرده اند و قصه گو هستند. به شكل جزئی تر هم «ملبورن» و «آدت نمی كنیم» تم «قضاوت» و «موقعیت انسانی» را بكار گرفته اند و حتی در دادن اطلاعات از نشانه های فرهادی وار استفاده می كنند.