تبیان، دستیار زندگی
نوک تیز پیکان منتقدان ماه عسل به این سمت است که نان از اشک مردم در می آورد! اینکه می خواهد با نمایش عسر و حرج زندگی مردم، خود را به حراج بگذارد و ترویج دهد! والبته این پارادوکس جالبی است در نگاه منتقدان بین نام و شیوه نان آوری اش! برنامه ای که نامش ماه عس
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا ماه عسل «گریه وانه» است؟


نوک تیز پیکان منتقدان ماه عسل به این سمت است که نان از اشک مردم در می آورد! اینکه می خواهد با نمایش عسر و حرج زندگی مردم، خود را به حراج بگذارد و ترویج دهد! والبته این پارادوکس جالبی است در نگاه منتقدان بین نام و شیوه نان آوری اش! برنامه ای که نامش ماه عسل است و نان آورش گریه و تلخی!

آیا ماه عسل «گریه وانه» است؟

حالا مخالفان ماه عسل برای نقد خود مصداق و مثالی هم دارند و آن خندوانه است که به جای گریاندن مردم آنها را می خنداند. استدلال هم البته ظاهرا منطقی به نظرمی رسد. در شرایطی که مردم دریک افسردگی اجتماعی به سر می برند چرا باید بدبختی و مصیبت های دیگران را به آنها نشان داد تا حالشان بدتر شود.
 این استدلال منطق شاعرانه هم دارد که « افسرده دل افسرده کند انجمنی را» . اما خندوانه برعکس می کوشد تا مردم را بخنداند وشادی را به آنها هدیه دهد که خنده بر هر درد بی درمان دواست. من هم می گویم البته که همینطور است. نه فقط انسان ایرانی معاصر به خنده و شادی نیاز دارد که اساسا این حق هر انسانی است که شاد باشد اما آیا از این می توان نتیجه گرفت که در مقابل خندوانه، ماه عسل گریه وانه است؟! آیا به گفته برخی، ماه عسل نان خود را به اشک مردم می زند و می خورد؟ بیاییم کمی فارغ از تعصبات درباره این موضوع فکر کنیم.
واقعیت این است که اصل و ماهیت رویکرد برنامه ماه عسل توجه به قصه آدم های معمولی جامعه است که تجربه های خاصی در زندگی داشته اند که می تواند برای خیلی ها جذاب و آموزنده باشد. قصه قهرمان های خاموش که دیده نشده اند. حرف هایی که نتوانسته اند به گوش دیگران برسانند. در واقع ماه عسل قرار است تریبون قهرمان های مردمی باشد. کسانی که با خود پیامی آورده اند. پیامی ازخود مردم برای مردم.البته که ممکن است در این میان خیلی از حرفها شنیدنی نباشد یا برای برخی فاقد پیام باشد. این همه مخاطب با سلیقه و ذائقه های مختلف با نگاه و جهان بینی متضاد. طبیعتا نمی توان همه را به یک اندازه شنونده این پیام ها دانست یا انتظارداشت که همه از این گفتگوها لذت ببرند.
منتها نکته ظریف ماجرا اینجاست که خیلی از این قصه ها با خاطراتی از درد و رنج همراه است. خیلی از این قهرمان ها قهرمان های زخم خورده اند و اصلا به خاطر همین زخم هاست که قهرمان شده اند.درسینما نیز معمولا قهرمان ها از دل درام و تراژدی بیرون می آید نه کمدی. اما این دردنامه ها گاه دُردانه ای است که ما را به درک خیلی ازحقیقت های مهم رهنمون می شود. درد هایی که قرار است درک ما را از خود، دیگری و جهان پیرامون ارتقاء دهد نه اینکه لزوما بگریاند!
 باید به نسبت منطقی «تالم و تامل» اندیشید. قرار نیست از طریق بازنمایی این تالم ها به گریه و زاری دست زد. گریه به ما هو گریه محلی از اعراب ندارد. قرار است با شنیدن قصه این آدم ها در ماه عسل تامل کنیم نه تالم ؛ گرچه ممکن است دچار حزن و اندوه هم شویم. دچار تالم شدن هدف نیست پیامد تامل است که البته درآدم های مختلف، شدت وضعف دارد.خودآگاهی با درد هم همراه است. به قول دکتر شریعتی وقتی فهمیدی، پشتش درد و رنج هم می آید و نمی توانی خود را به خریت بزنی که نفهمیدی.
بدبختی نشان داده نمی شود برای اینکه احساس خوشبختی مخاطب را رخ او بکشند. مساله نمایش بدبختی نیست نمایش رمزو راز عبور ازآنهاست. چرا می گوییم بدبختی. خیلی از این قصه ها قصه سرسختی بوده نه بدبختی. مردمی که بدون روتوش جلوی دوربین قرار گرفتند. بسیاری از مهمانان ماه عسل در مصیبت های خود فرو نرفته اند فرا رفته اند! این تلخ نیست که اتفاقا شیرین است. باید پوسته تلخ را کنار زد و مغز شیرین قصه را چشید. گاه این تلخی در ذات برنامه نیست در نگاه ما است که همیشه نیمه خالی لیوان را می بینم.

نه خندوانه بی اندیشه و پشتوانه است و نه ماه عسل گریه وانه. هیچ کدام به دیگری برتری ندارد مگر آنی که حالمان را خوب کند و ما را کمی به زندگی، خوب زیستن و آدم  بودن نزدیک کند .


می گویند ماه عسل می خواهد از طریق احساساتی کردن مخاطب، او را مجذوب و مرعوب خود بسازد. درحالی که باید بین احساساتی شدن و احساسی بودن تفکیک قائل شد. احساساتی بودن شاید مذموم باشد اما احساسی بودن نه. آدمی بدون احساس دقیقا همان انسان بدون منطق است. انسان عقیم و ناتمام است که از درک حسی و شهودی پدیده ها عاجز است. همه چیز را نمی توان با عقل فهمید که فهم خیلی از چیزها حسی است نه عقلی. به قول پاسکال ، دل برای خود دلایلی دارد که عقل از فهم آن عاجز است. آدم های احساسی عاجز نیستند آن ها قادرند چیزی های را درک کنند که دست عقل به آن قد نمی دهد. اصلا برای فهم خیلی از امور و حقیقت ها صرفا به درک نیاز نیست « درد» هم لازم است!
بیان این درد در ماه عسل گاه بهانه ای می شود تا آن را گریه وانه لقب دهیم. این مساله را از بعد و منظردیگری هم می توان تحلیل کرد وآن روانشناسی مخاطب ایرانی است. مخاطبانی که حتی در سینما نیز خواهان آثار ملودرام هستند و فیلم وقصه های احساسی را بیشتر می پسندند. نه اینکه گاه برنامه ماه عسل دچار احساساتی گری و اسیر فضای سانتی مانتال نمی شود اما خیلی از مواقع برغم تلاش و مقاومت مجری برای جلوگیری ازحزن و گریه مهمان او نمی تواند جلوی اشک خود را بگیرد.
همه ضعف ها و کاستی ها را هم نباید سر برنامه بریزیم گاهی خود مای مخاطب نیز فضاهای سانتی مانتال را طلب می کند. البته فضاهای مجازی و میل افراطی آن به سوژه سازی برای سرگرمی و خنده از هر سوژه ای در جامعه را نیز به این موارد اضافه کنیم تا دست کم خودمان در تحلیل ماه عسل دچاراحساسات گری نشویم! شکی نیست که ماه عسل دچار ضعف و کاستی است و احسان علیخانی نیز خالی از اشتباه و خطا نیست اما دست کم با همان منطقی که گاه برنامه را می کوبیم به نقد آن ننشینیم. ازشیفتگی و نفرت فاصله بگیرم تا حقیقت را بهتر درک کنیم حتی اگر این حقیقت دردناک باشد.
 نه گریه ارزش است نه خنده ضعف ؛ آن چه مهم است حال خوب است، حال خوب. مهم این است که حالمان با تماشای یک برنامه چقدر خوب یا بد می شود. اگر گریستن بد است خنده های الکی و القایی هم خوب نیست. غمگین و آرام بودن بهتر از خندیدن و الکی خوش بودن است. ما همیشه گریه نمی کنیم تا غصه بخوریم گاهی گریه می کنیم تا خالی و سبک شوم همچنان که گاه خنده تلخ ما از گریه غم انگیزتر است.
 پس نه خندوانه بی اندیشه و پشتوانه است و نه ماه عسل گریه وانه. هیچ کدام به دیگری برتری ندارد مگر آنی که حالمان را خوب کند و ما را کمی به زندگی، خوب زیستن و آدم بودن نزدیک کند . آری آدم بودن! خنده یا گریه هیچ کدام به خودی خود ارزش نیست مگر اینکه ما را انسان ارزشمندتری کند که به قول مولا:

عاشقم بر قهر و بر مهرش به جد                             بوالعجب من عاشق این هر دو ضد !

سید رضا صائمی
بخش سینما و تلویزیون تبیان


مطالب مرتبط:
*تصویر مربوط است به طرح روی جلد شماره 510 همشهری جوان