تبیان، دستیار زندگی
«سال های ابری» دومین تجربه سریال سازی مهدی كرم پور است كه این شب ها از آنتن شبكه دو پخش می شود. روایت او از این سریال را بخوانید:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دفاع از سال های ابری


«سال های ابری» دومین تجربه سریال سازی مهدی كرم پور است كه این شب ها از آنتن شبكه دو پخش می شود. روایت او از این سریال را بخوانید:

دفاع از سال های ابری

* فكر كنم بد نباشد گفت و گو را از تیتراژ شروع كنیم كه زمان دارد به عقب بر می گردد. یعنی از همان ابتدا ، «سال های ابری» قصد دارد مفهوم اصلی اش كه واكوای گذشته شخصیت اول قصه است را بیان كند.

كرم پور: وقتی می خواهی تیتراژ یك كار را بسازی باید یك ایده برای آن مد نظر داشته باشی كه بشود ایده مركزی. چون نمی شود همه مفاهیم را در تیتراژ بیان كرد و باید مفهوم اصلی قصه را مد نظر قرار دهی. كاراكتر اصلی «سال های ابری» حسین سالار است كه بعد از مدتی می فهمیم دوره ای از زندگی اش دچار فراموشی شده و بعدا بر می گردد تا آن گذشته را پیدا كند. سیر تیتراژ نیز از شب شروع می شود و به روز و نور خورشید می رسد و حقیقت از پشت ابرها نمایان می شود. اسم سریال هم «سال های ابری» است و این ابرها بدل از پوششی است كه حقیقت پشت آن قرار دارد. یعنی تیتراژ در خدمت همان چیزی است كه حتی در نامگذاری رعایت شده.

* بعد از ماجرای «پل چوبی» و «كازابلانكا» علاقه شما به آثار كلاسیك حالا در «سال های ابری» به خاطر وام گیری از «بینوایان» مشهود است . زمینه این علاقمندی از كجا می آید؟

‌ آقای خوشخو یك طرح اصلی داشتند كه خط آن چیزی دیگری بود. من اصرار داشتم «بینوایان» را وارد كار كنیم كه هم آقای خوشخو و هم آقای نقیبی از این ایده استقبال كردند. «بینوایان» به عنوان یك اثر اخلاقی ابدی - ازلی شابلون خوبی برای قصه ما بود . نه این كه حالا الزاما «بینوایان» است بلكه از پلات آن استفاده كردیم.

*خوبی عاریت از قصه های«بینوایان» و «كازابلانكا» این است كه كارهای شناخته شده و فراگیر هستند و غالب مخاطبان می توانند نخ تسبیح را پیدا كنند.

»سال های ابری» با «پل چوبی» خیلی فرق می كند. پیشنهادی كه آقای خوشخو برای سریال داشت و خیلی هم جذاب بود این كه بیاییم یك رمان تعریف كنیم. ما از ایده خیلی خوش مان آمد. در «پل چوبی» نمی خواستیم این كار را بكنیم و اصلا فیلم روی یك چیز دیگر استوار شد. این جا قرار بود یك رمان تعریف كنیم ؛ كاری كه تلویزیون مدت ها است از آن فاصله گرفته. یعنی تلویزیون الان به جایی تبدیل شده كه قرار است حركت دوربین و ... نشان دهد. ما در «سال های ابری» گفتیم یك رمان نشان دهیم؛ به همین دلیل بازیگر ها ، رابطه ها ، كاراكترها ، شاخ و برگ های متعدد قصه و حتی ریتم آن مهم شد. ما ریتم رمان تند نداریم. ریتم هم به ما قصه می دهد. یعنی ما باید یك رمان تعریف كنیم؛آرام آرام كاراكترها را بشناسیم و ... . این اتفاقی بود كه از اول برای ما مشخص بود و ایده اولیه بر اساس آن شكل گرفت.

نمی توانم به همه سرویس بدهم ،‌این یك واقعیت است. من یك مسئولیتی دارم و آن چه را احساس می كنم انجام می دهم. حالا می توانند دوست داشته باشند یا نه. اجباری نداریم دیگران كار ما را دوست داشته باشند. هر كاری طرفدارهایی داد و مخالفانی. من سعی می كنم كار خودم را انجام دهم و قرار نیست به سلیقه دیگران رفتار كنم.

*بعضی بازیگرها خیلی خوب اند؛ پژمان جمشیدی ورژن تازه ای از بازی اش را برای مخاطب تلویزیونی نشان داده .علی اوسیوند خیلی خوب است و نقش كلیشه ای را متفاوت بازی كرده . اما این ریتم در همه بازیگرها دیده نمی شود.

من همه را در یك سطح می بینم؛ ریتم ها یكی است.

* مصداقی بگوییم. لیندا كیانی و عاطفه رضوی انگار موقع بیان دیالوگ راحت نیستند. خیلی سنگین حرف می زنند.

نه.

*آقای كرم پور اشاره كردید كه قصد تعریف یك رمان تصویری داشته اید. در تلویزیون اما این مدل كار یك خطر دارد و آن این كه حوصله مخاطب خیلی زود سر می رود و احتمالا با داستان همراه نمی شود.

ببینید ما درباره چه تماشاگری حرف می زنیم؟ تماشگری كه تلویزیون جمهوری اسلامی ایران را می بیند ، این نوع سریال را می پسندد. كما این كه بر اساس آمار تلویزیون همان هفته اول94 درصد از مخاطبان از «سال های ابری » رضایت داشتند. پس ما مخاطب تلویزیون را درست انتخاب كرده ایم. بله تماشاگری كه دوست دارد سریال آمریكایی ببینید ، تماشاگر تلویزیون نیست. ما همان مخاطب تلویزیون را هدف قرار دادیم ، سعی كردیم او را ارتقا دهیم ، سعی كردیم وقار را به تلویزیون بر گردانیم چون وقار و تشخص از تلویزیون رخت بربسته بود. در میان این همه برنامه دم دستی و عجله ای ما اصلا سر فرصت بازیگر انتخاب كردیم ،‌فیلمنامه نوشیم و سر فرصت آن ساختیم. سریال را به مناسبت نرساندیم چون معتقد بودیم باید سر فرصت تدوین شود ، فریم به فریم صدا گذاری شود. فرزاد حسنی چند روز پیش می گفت من اولین بار صدای واقعی خودم را از تلویزیون می شنوم . موسیقی سر جای خود آمده ، ساز بندی اندازه خود تلویزیون است. اركستر نزدند ؛‌هر كس تك ساز خود را دارد. یعنی موسیقی برای هر كاراكتر انتخاب شده. اندازه قاب برای هر بازیگر متفاوت است. تلویزیون جای لانگ شات های طولانی نیست ؛‌جای قاب های كوچك است. شما نباید به ال سی دی خانه خودتان نگاه كنید باید به تلویزیون 14 اینچ فكر كنید. همه مردم ایران 80 میلیون نفر هستند .

دفاع از سال های ابری

* نمی گویم نباید مخاطب هدف تعیین نكرد اما می شود دایره این مخاطب را گسترده تر دید. این اسم مسئولیت نمی آورد؟

این مسئولیت را من فقط در قبال خودم دارم . نمی توانم به همه سرویس بدهم ،‌این یك واقعیت است. من یك مسئولیتی دارم و آن چه را احساس می كنم انجام می دهم. حالا می توانند دوست داشته باشند یا نه. اجباری نداریم دیگران كار ما را دوست داشته باشند. هر كاری طرفدارهایی داد و مخالفانی. من سعی می كنم كار خودم را انجام دهم و قرار نیست به سلیقه دیگران رفتار كنم. اگر كسی دوست داشت مربوط به خودش است، دوست هم نداشت به‌خودش ربط دارد. می تواند انتخاب كند كانال دیگری را ببیند. اصلا كار هنر، بحث انتخاب و سلیقه است ، نه تحمیل. نه من به عنوان آرتیست می توانم خودم را تحمیل كنم نه شما به عنوان مخاطب. هیچ كس نمی تواند خودش را به دیگری تحمیل كند. یا مثلا شما اگر به فیلم اسكاری اسپیلبرگ بگویی آشغال ، آشغال می شود؟ نه كه نمی شود. از بزرگی كارگردان هم كاسته نمی شود . شما می توانی بگویی دوست نداشتم به همین سادگی. ولی من نمی توانم برای اسپیلبرگ تعیین كنم چه كاری انجام دهد ؛‌برای یك كارگردان ناشناخته هم نمی توانم تعیین تكلیف كنم. برای توی روزنامه نویس هم نمی توانم تعیین تكلیف كنم و بگویم چرا فلان گزارش یا نقدت را این طور نوشتی. خودت مسئول این كاری ، تعهدت هم به خودت مربوط است. حتما هم داری یك فلسفه هستی و من نمی توانم چیزی به تو تحمیل كنم. این رسم زندگی مدرن و متمدنانه است. رسم زندگی جهان سوم این است كه می خواهیم فقط فرافكنی كنیم. الان این همه شبكه تلویزیونی ؛ می توانی بگویی من از كار كرم پور خوشم نمی آید و سریال دیگری ببینی. به همین سادگی. حالا اگر بین این سریال ها من را انتخاب می كنی ،‌خب من دارای یك فلسفه و سلیقه و تحصیلاتی هستم و دارم این محصول را به تو نشان می دهم. یك كار دیگر این است كه خودت بروی فیلم بسازی.بگویی من اصلا این چیزها را قبول ندارم و می خواهم فیلم خودم را بسازم. این هم خیلی درست است و با این هم موافقم. اصلا منتقد بودن در دنیا شغل نیست ؛‌ توی ایران شغل شده.

*بالاخره وجود كه دارند .

نویسندگی و روزنامه نگاری شغل است ولی یعنی چه كه یك نفر تنها كارش این باشد كه فیلم ببیند و نقد بنویسد! اگر هم بپذیریم كه همچین شغلی وجود دارد شغل درجه دو محسوب می شود. یعنی آدم هایی وجود دارند و كارهایی می كنند ،‌آدم های كنار آن ها قرار می گیرند كه از آن كار یا خوش شان می آید یا نه.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع: هفت صبح