تبیان، دستیار زندگی
خشایار الوند معتقد است نقدهایی که به «پایتخت» می‌شود بیشتر از سر اغراض سیاسی است اما این سریال با نجات یک محیطبان از قصاص یا بازتاب مثبت میان مردم نشان داد تاثیر خود را گذاشته است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«نقی معمولی» را من قهرمان کردم


خشایار الوند معتقد است نقدهایی که به «پایتخت» می‌شود بیشتر از سر اغراض سیاسی است اما این سریال با نجات یک محیطبان از قصاص یا بازتاب مثبت میان مردم نشان داد تاثیر خود را گذاشته است.

الوند

پس از نگارش چند فیلم سینمایی بود که پای خشایار الوند به تلویزیون باز شد. «شب‌های برره»، «مرد هزار چهره» و «مرد دو هزار چهره» حاصل همکاری او با مهران مدیری بود که مورد استقبال فراوانی قرار گرفت.

او در نگارش سری اول «پایتخت» هم دست داشت و هفت قسمت را نوشت و حالا سری سوم این سریال به قلم او روی آنتن رفت و جزو آثار پربیننده نوروز بوده است. البته او با کوچ مهران مدیری به شبکه نمایش خانگی او را همراهی کرد و در این شبکه نیز «قهوه تلخ» و «ویلای من» را داشت و اکنون نیز «شوخی کردم» را دارد. «ساخت ایران» نیز نتیجه تجربه الوند با محمدحسین لطیفی بود.

با این نویسنده درباره «پایتخت 3» گپ زدیم. از اینکه چطور می‌شود سه نفره یک فیلمنامه نوشت گرفته تا نگاه اجتماعی خاص پایتخت و محور قرار گرفتن نقی در این سری و البته اعتراضاتی که برخی به سریال داشتند.

آقای الوند شیوه فیلمنامه‌نویسی در یک گروه سه نفره چگونه است؟ مثلا دیالوگ‌ها را یک نفر می‌نویسد و موقعیت‌ها را نویسنده دیگر؟

عمل نگارش سه نفره نبود و کل فیلمنامه را من نوشتم اما طراحی توسط محسن تنابنده صورت گرفت، بعد آن را در جلساتی با هم سبک سنگین کرده و به خط داستانی می‌رسیدیم،‌ در نهایت من متن را می‌نوشتم محسن جان می‌خواند و بسیاری از بخش‌ها تغییراتی می‌کرد.

تقریبا می‌توانم بگویم تمام متن‌های ما دو بار سه بار بازنویسی شد. به این دلیل که لحن پایتخت متعلق به تنابنده است. من در «پایتخت 1» هم بودم و هفت قسمت را نوشتم، در دو نبودم و حالا برگشتم اما این لحن که از متن شروع می‌شود و تا اجرای بازیگران، بازیگردانی و حتی انتخاب لوکیشن و طراحی صحنه و لباس ادامه پیدا می‌کند، دیدگاه محسن تنابنده به پدیده پایتخت و مختص خود او است. بنابراین من سعی می‌کردم خودم را به این لحن نزدیک کنم. شاید چون سلیقه‌های ما خیلی به هم نزدیک نبود، نتیجه خوبی می‌گرفتیم و این چالش‌ها،‌ به متنی می‌انجامید که بخش‌هایی از لحن پایتخت در آن بود، بخش‌هایی از دیدگاه‌های من را در آن می‌دیدید و در چکش خوردن‌ها و کل‌ کل‌ کردن‌ها گرچه خیلی اذیت می‌شدیم اما نتیجه خوبی می‌گرفتیم. آنچه که محسن بر آن اصرار داشت این بود که به اولین ایده‌ها رضایت ندهیم.

این موضوع دقیقا معضل متن‌های تلویزیونی است. بهترین دانستن اولین ایده‌ها...

بله. ما هم سعی می‌کردیم بگردیم و ببینیم بهتر از ایده اولیه به چه چیزی می‌رسیم. این دوباره و سه باره نوشتن‌ها فشار زیادی بر من وارد می‌کرد اما حاصل خوبی داشت. حسن وارسته هم در طول کار ایده‌هایی داد که بعضا مورد استفاده قرار گرفتند یا پایه یک داستان دیگر شدند. او هنگام نگارش در کنار من بود و وقتی متن‌ها را تایپ می‌کرد یا می‌خواند،‌ ایده‌هایی می‌داد که من لحاظشان می‌کردم اما نگارش را تنهایی انجام می‌دادم. تنابنده هم با ایده‌های خیلی درخشان به یک آدم با تجربه در کنارش احتیاج دارد که بتواند این ایده‌ها را در ساختار جاسازی کند و نظم دراماتیک و داستانی به آن بدهد. من هم سعی کردم از این لحن بیرون نزنم و آنچه دیدید نتیجه یک چالش سه نفره بود.

شما به عنوان نویسنده آثار طنز شناخته شده‌اید. اما این بار با متنی روبرو شدید که قرار نیست صرفا طنز باشد بلکه سرشار از نگاه‌ اجتماعی است و حتی آغاز آن به نوعی تلخ است. این بار چرخ زندگی به خواسته نقی معمولی نمی‌چرخد و با محور قرار گرفتن ماجراهای زندگی‌اش جنبه‌های دیگری از شخصیت‌های «پایتخت» نمایان می‌شود.

اول این را بگویم که علاقه اصلی من طنز نیست و سه چهار فیلمنامه‌ای که از من در سینما کار شده هم هیچ‌کدام طنز نبوده‌اند. من هم از سینما به تلویزیون آمدم. رفاقت با پیمان قاسم‌خانی و ملحق شدن به آن گروه و کار هر شبی نوشتن شاید یک جور شغل باشد و کار هنری به حساب نیاید. رئالیتی که در پایتخت وجود دارد، مثل این می‌ماند که ما در زندگی واقعی‌مان که مدام نمی‌خندیم و ما سعی می‌کردیم چیزی شبیه زندگی واقعی را بازسازی کنیم منتها با حوادث سینمایی و دراماتیک. در زندگی واقعی این همه اتفاق برای یک خانواده در یک بازه زمانی کوتاه اتفاق نمی‌افتد؛‌ بنابراین حوادث دراماتیزه و سینمایی است اما پرداخت رئال و نزدیک به زندگی واقعی. نوشتن چنین متنی از نوشتن کار صرفا کمدی سخت‌تر است. در کار کمدی تکلیف مشخص است و ما قرار است صرفا بخندانیم. دوستان هم سعی می‌کنند از حربه‌ای استفاده کنند که من آن را نمی‌پسندم و آن اینکه شخصیت‌ها را احمق می‌کنند تا خنده بگیرند یا یک شخصیت جمله ساده‌ای را که می‌تواند به راحتی به زبان بیاورد، نمی‌گوید و این موضوع سوءتفاهم‌هایی به دنبال دارد و اتفاقاتی را پشت هم ایجاد می‌کند.

این هم یک معضل دیگری است که به درستی اشاره کرده‌اید. اما شما در «پایتخت» اصلا قادر به انجام چنین کاری نیستید چون مردم چند سال است این شخصیت‌ها را می‌شناسند و ویژگی‌هایشان را می‌دانند.

بله. این شخصیت‌ها جا افتاده‌اند و مردم دوستشان دارند،‌ بنابراین نویسنده به راحتی نمی‌تواند خیلی از آنها بیرون بزند. من نمی‌توانم آنها را احمق فرض کرده و وانمود کنم آنها حرف‌هایشان را به هم نمی‌زنند. حتی پنهان‌کاری آنها هم هدف دارد و صرفا برای ایجاد کمدی نیست. این موضوع سخت‌تر از کار کمدی صرف است.

در این قسمت از «پایتخت» بار مجموعه بیشتر به دوش نقی می‌افتد و او نقش شخصیت اصلی را ایفا می‌کند. این تغییر رویکرد از کجا آمد؟

در دو سری قبلی قهرمان داستان «خانواده» بود؛‌ همه خانواده درگیر یک بحران مثل مهاجرت به پایتخت یا سفر با یک گنبد و گلدسته از شمال به جنوب کشور بودند و همه به یک نسبت درگیر ماجرا بودند. من پیشنهاد کردم این بار یک قهرمان داشته و داستان اصلی درباره نقی، زندگی و شرایطش داشته باشیم و خطوط داستانی دیگر در موازات آن همدیگر را قطع کنند یا به خط اصلی کمک کنند یا در راه قهرمان مانع ایجاد کنند.

این شکل کلاسیک فیلمنامه‌نویسی شامل قهرمان، هدف و موانع باعث شد خط داستانی انسجام بیشتری پیدا کند، در حالی که ‌سری‌های قبلی بیشتر اپیزودیک بودند؛ مثلا در یک قسمت می‌دیدیم خانواده وارد یک خانه شده و با یک جنازه روبرو می‌شوند. در قسمت بعدی تلاش می‌کنند کلید خانه را بگیرند و... بنابراین داستان مقطع بود، اما در سری سوم قصه روان‌تر، سیال‌تر و منسجم‌تر جلو می‌رفت چون قهرمانی داشتیم که هدفی داشت و موانعی سر راهش بود. قهرمان هم از آدم‌های معمولی اجتماع بود و هر آدمی می‌تواند در درون خود یک قهرمان باشد. فقط باید این را بخواهد و مجال بروز پیدا کند. نقی مطابق اسم فامیلش یک آدم بسیار معمولی است و در حضیض زندگی‌اش هم قرار دارد؛ مدتی بیکار است، پول ندارد، سقف خانه‌اش ریخته، وبال دامادش است، بحران روحی دارد و اوضاعش خراب است. اما همین آدم با کمک خانواده و خواست خود می‌تواند پرچم ما را بالا ببرد.

انتقاداتی هم حتما به کار وارد است و دوستان باید به شکل سالم و تمیز این انتقادات را به ما منعکس کنند تا ضعف کارمان را برطرف کنیم اما بیشتر چیزی که من می‌شنوم و می‌بینم ابراز سلیقه است. طبیعی است سلیقه‌ها با هم یکی نباشد.

سه قدرت مطرح دنیا را هم شکست دهد!

بله سه قدرت مطرح دنیا را هم شکست دهد. این سیر دراماتیزه از این ناشی نمی‌شد که محسن تنابنده طراح داستان یا بازیگردان و همه آن سمت‌هایی را که در تیتراژ ذکر شده بود، بخواهد نقشی را برای خودش بردارد. این پیشنهاد من بود و محسن هم سخت قبول کرد که با این حجم کار، مدام جلوی دوربین باشد و تمام قصه روی او باشد. اما من این را به او قبولاندم! می‌خواستیم یک قهرمان و سیر داستانی منسجم داشته باشیم.

اعتراض به سریال‌های روی آنتن هم کم کم به یک اپیدمی تبدیل می‌شود و این موضوع با وجود پیشگیری‌هایی که انجام شده بود، دامن پایتخت را هم گرفت. هم برخی از هموطنان شمالی اعتراض داشتند و هم محمدعلی اینانلو یادداشت نوشت.

این اعتراض‌ها همه از دریچه دیدگاه شخصی است و کسی به مناسبات کار هنری فکر نمی‌کند. کسی به مناسبات کار حیات وحش خودش فکر می‌کند می‌گوید «بهبود» محیط بان واقعی نیست. ما هم چنین ادعایی نداشتیم. آن شخصیت محیط بان فرضی ما بود و اگر توانستیم کاری هم برای محیط‌بان‌ها کنیم فبها المراد. فکر می‌کنم با سخنرانی بهبود و تاثیری که گذاشت ما کار خود را کرده‌ایم. با لطف خانم ابتکار و محیط بانی که از قصاص رهایی پیدا کرد، ما تاثیر خود را گذاشته‌ایم. اگر قرار باشد هر کسی از دریچه خودش نگاه کند که ممکن است کارخانه تویوتا مثلا بگوید این لندکروزی که شما تغییرش داده‌اید لندکروز ما نیست. این بحث‌ها بیشتر شخصی است و افراد چون لوازم کار هنری را نمی‌شناسند، چنین بحث‌هایی مطرح می‌کنند.

بخشی از این حرف‌ها خدایی نکرده غرض و یا حسادت است. معدل نظر مخاطب، مثبت است. قطعا ما اشتباهاتی داشتیم و خود من می‌توانم همین حالا 10 ضعف کار را بشمرم. اما اینها طبیعی است. شاید اگر ما فرصت و بودجه بیشتری داشتیم یا ممیزی به ما کمک می‌کرد، برخی از ضعف‌ها برطرف می‌شد. برخی از ضعف‌ها هم درونی و توان ما همین است. اما اگر منصفانه در شرایط فعلی با این وضعیت بودجه و مناسبات سریال‌سازی که سه ماه مانده به عید یاد سریالش می‌افتیم و پول هم نداریم، بررسی داشته باشیم در می‌یابیم این گروه بد کار نکرد. ما کار گروه‌های دیگر را هم دیدیم و من فکر می‌کنم «پایتخت» کار آبرومندی بود و می‌شد زحمت عوامل را در آن دید؛ صحنه‌های شلوغ، داستان‌ تکه پاره، لوکیشن‌های متعدد و... کار پر زحمتی داشتیم و خداراشکر مخاطبان تا جایی که من می‌دانم بدشان نیامده است.

انتقاداتی هم حتما به کار وارد است و دوستان باید به شکل سالم و تمیز این انتقادات را به ما منعکس کنند تا ضعف کارمان را برطرف کنیم اما بیشتر چیزی که من می‌شنوم و می‌بینم ابراز سلیقه است. طبیعی است سلیقه‌ها با هم یکی نباشد. نقد یعنی ما نقاط ضعف، نقاط مثبت و راه‌حل‌ها را با هم ببینیم. اما من  چنین چیزی ندیدم. اکثرا می‌گویند خوشمان آمد یا بدمان آمد، این خوب بود آن بد بود. به تعداد مردم جهان راه برای رسیدن به خدا وجود دارد. ممکن است 10 میلیون سلیقه وجود داشته باشد و ما ضمانت نداریم همه سلایق را راضی نگه داریم. سلیقه هر فرد برای خودش محترم است و می‌تواند سریال دیگری را تماشا کند. اما پشت اینکه بنشینیم و از موارد جزئی بیانیه‌هایی دربیاوریم، اغراضی سیاسی جناحی وجود دارد.

بگذارید صریح بگوییم. آقای ضرغامی دارد می‌رود، جناح‌های مختلف برای گرفتن این میکروفن در حال رقابت هستند و راحت‌ترین کار زدن تلویزیون به هر بهانه‌ای است. زمانی بهانه‌مان سریال «سرزمین کهن» و قوم بختیاری است و زمانی تبلیغ ماکارونی در برنامه کودک و... نماینده‌ای که به چنین چیزی ایراد می‌گیرد چرا با خودش نمی‌گوید تلویزیون برای چه به این روز افتاده که مجبور است آنتن خود را به شرکت‌های تجاری بفروشد تا بتواند آنتن را زنده نگه دارد. بودجه‌ای که قرار بود به تلویزیون برسد چرا نرسیده؟ مگر شما نماینده مردم نیستید؟ نماینده‌ای از یک شهرستان کوچک با 10هزار و 500 رای به مجلس رفته و انگار کل مشکلات استان بیکاری، اعتیادی و قمار که فراوان در استان وجود دارد یا مشکلاتی چون زباله، راه‌ها، گردشگری، مسائل زیر ساختی، آب سالم و... حل شده فقط مانده که چرا یک مازندرانی فلان رفتار را از خود نشان داد. اینها چیزهای سیاسی، جناجی است که ارزش تأمل را هم ندارد. هم گوینده می‌داند چه خبر است، هم شنونده‌ها باهوش‌تر از این حرف‌ها هستند. حالا این نماینده از قول چهار پنج میلیون مردم مازندران بیانیه می‌دهد و می‌گوید توهین شده است.

من می‌گویم بهتر است یک نظرسنجی در سطح استان برگزار کنند تا ببینند این سریال چقدر طرفدار دارد. این دوستان هم که دور بعدی نامزد مجلس شدند رأی‌هایش شمرده و معلوم می‌شود چقدر برای استانشان کار کرده‌اند. در مسائل زیست محیطی هیچ کاری برای فاجعه‌ای که در مازندران رخ می‌دهد نشده است. راه‌هایی که با نابودی جنگل ساخته می‌شوند، کارخانجاتی که با رانت در جاهایی که نباید قرار می‌گیرند، آلودگی‌هایی که به منابع آب وارد می‌شود، وضعیت دریای خزر که به فاضلاب تبدیل شده، وضعیت گردشگری، اسکان، بیکاری و... این استان با این همه استعداد و منابع مثل جنگل، خاک، دریا و کشاورزی چنین وضعیتی دارد. هیچ کس نمی‌پرسد این کارخانه نساجی به چه کسی فروخته شد؟ خصوصی سازی به چه قیمتی؟ اکنون کارگران آن کارخانه کجا هستند؟ چند ماه است حقوق نگرفته‌اند؟ چرا نمایندگان مجلس پاسخ نمی‌دهند چه بلایی سر نساجی قائم شهر آمده و چرا خریدار کارگران را بیرون کرده و حقوقشان را پرداخت نمی‌کند؟ متاسفانه اغراضی پشت آن انتقادات وجود دارد که سالم نیست و هم خودشان می‌دانند چه خبر است و هم شنونده‌ها عاقل هستند.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع : خبرگزاری مهر

مطالب مرتبط:

زن تایلندی به جای زن چینی !  

بازیگر چینی از پایتخت میگوید