تبیان، دستیار زندگی
اجرای نمایش"لبخند با شکوه آقای گیل" نهمین تجربه همکاری مشترک هادی مرزبان و اکبر رادی پس از اجرای نمایش هایی چون"پایین گذر سقاخانه"، "ملودی شهر بارانی"، "شب روی سنگفرش خیس" و... است ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آثار رادی هیچ وقت کهنه نمی شوند

آثار رادی هیچ وقت کهنه نمی شوند

اجرای نمایش"لبخند با شکوه آقای گیل" نهمین تجربه همکاری مشترک هادی مرزبان و اکبر رادی پس از اجرای نمایش هایی چون"پایین گذر سقاخانه"، "ملودی شهر بارانی"، "شب روی سنگفرش خیس" و... است.

این نمایشنامه برای اولین بار در سال 1352 به کارگردانی رکن الدین خسروی و با حضور بازیگرانی چون محمدعلی کشاورز، زنده یاد جمیله شیخی، ایرج راد، محمد مطیع، آهو خردمند، آذر فخر و... در تالار سنگلج تهران روی صحنه رفت و هم اینک پس از گذشت 34 سال برای دومین بار به کارگردانی هادی مرزبان و با حضور بازیگرانی چون بهزاد فراهانی، فرزانه کابلی، سعید نیک پور و... در تالار اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه است.

نهمین تجربه همکاری شما با اکبر رادی با نمایشنامه"لبخند با شکوه آقای گیل" شکل گرفته است. این نمایشنامه در سال 1351 نوشته و یک سال بعد هم اجرا شده است. برای اجرای مجدد، آقای اکبر رادی این نمایش را مجدداً بازنویسی کردند یا نمایشنامه به همان شکل که در سال 51 روی صحنه رفت، در اختیار شما قرار گرفت؟

نه! نمایشنامه توسط آقای رادی یک بار بازنویسی شده و تغییرات جدیدی در آن اعمال شده است. به اعتقاد بسیاری از دوستان که هم اجرای سال 51 و هم اجرای ما را دیده اند، هر دو اجرا در عین دارا بودن وجوه اشتراک، از حال و هوای متفاوتی هم بهره می برد. البته من خودم اجرای اول این نمایشنامه را ندیده ام، اما شنیده ام که اجرای موفق و ارزشمندی بوده است.

برای اجرای این نمایش چه رویکرد جدیدی به متن داشتید؟

من در اجرای این نمایش به مسأله عشق خیلی دقت کرده ام. در این متن یکسری توجهات و ویژگی های جدید در رابطه عاشقانه موجود در متن دیدم و بیشتر به آن پرداخته ام.

این مسأله در بازنویسی هم مد نظر قرار گرفته است؟

بله، آقای رادی هم در بازنویسی در این مقوله تغییراتی اِعمال کرده اند. متنی که متعلق به قدیم بوده و در قالب کتاب چاپ شده با متنی که در حال حاضر در کتاب"روی صحنه آبی" چاپ شده بسیار متفاوت است.

زبان نمایشنامه های رادی ویژه است و کهنه نیست. در هر دوره ای هم کاربرد خود را دارد. شما در اجرای تان این زبان را امروزی کرده اید یا با وفاداری به زبان متن پیش رفته اید؟ به نظر شما چرا زبان نمایشنامه های رادی کهنه نمی شود؟

ما مثل رادی در این عصر نداریم. بیضایی، ساعدی و رادی نویسندگان بزرگ عصر ما هستند و پرچمداران تئاتر نوین ما محسوب می شوند. تئاتر علمی ایران(یعنی تئاتر بعد از نوشین و...) با این نویسندگان معنا پیدا می کند و به نظر من یکی از ویژگی های آنان به روز بودنشان است. آنان هرگز برای یک زمان و مکان خاص ننوشته و نمی نویسند. وقتی امروز راجع به"هملت با سالاد فصل" صحبت می کنیم، به اندیشه جهانی آن پی می بریم. این مسأله در آثار بیضایی، ساعدی هم تعمیم پیدا می کند. اما رادی یک ویژگی بسیار زیبا دارد و آن این است که او دیالوگ ها را مینیاتورگونه کنار هم می چیند. دیالوگ های رادی وزن دارند و به نظر می رسد که شعر هستند؛ به همین دلیل است که در طول تمرین اگر یک"واو" حذف یا اضافه شود، به بازیگر تذکر می دهم؛ چرا که معتقدم این ترکیب اثر رادی به هم خواهد ریخت.

رادی به قدری زیبا و با وسواس می نویسد که هیچ وقت زبان نمایش هایش کهنه نمی شود. نمی خواهم غلو کرده باشم، اما معتقدم آثار رادی هم مانند نمایشنامه های شکسپیر و زبان میلر هیچ وقت کهنه نخواهد شد. رادی با جامعه شناسی دقیقی که انجام می دهد، شخصیت هایش را انتخاب می کند و اغلب شخصیت های نمایش او از دل اجتماع انتخاب می شوند. مطمئن باشید رادی در آینده هم کهنه نخواهد شد.

فقر و بی عدالتی همواره تم اصلی نمایشنامه های رادی را تشکیل می دهد، اما این تم اصلی هیچ گاه در قالب یک کلیشه قرار نمی گیرد. با توجه به این که این تم همواره در نمایش های رادی تکرار می شود، چرا نمایشنامه های او اسیر کلیشه نمی شوند؟

خوب همین جاست که رادی از بقیه جدا می شود. به عنوان مثال نمایشنامه"آهسته با گل سرخ" را در نظر بگیرید. این نمایشنامه در بحبوحه انقلاب شکل می گیرد و انقلاب مسأله اصلی نمایش است ولی حتی یک کلمه شعار در این نمایشنامه پیدا نمی شود. در"پلکان" راجع به انقلاب صحبت می شود، اما این مسأله بسیار زیرکانه مطرح می شود. یکسری آدم های روشنفکر نما که از بالا به همه چیز نگاه می کنند زمانی که من این نمایشنامه را اجرا کردم می گفتند شما در این خط ها قرار نمی گیرید. اما من هم مثل آقای رادی معتقدم این انقلاب مثل کوه بود و خیلی نابینایی نیاز بود تا این مسأله احساس نشود. نوع بیان مهم است و رادی آدمی نیست که در نمایش هایش شعار بدهد. رادی در حقیقت به رمز و راز هنر می پردازد و بسیار مینیاتورگونه با درام برخورد می کند.

از بارزترین ویژگی های نمایشنامه"لبخند با شکوه آقای گیل" همین نگاه جامعه شناسانه رادی به اجتماع است. اصولاً رادی در نمایشنامه هایش این مسائل را در لایه های زیرین اثر قرار می دهد. در اجرای این نمایش به نظر می رسد شما این مقولات را بیشتر مورد توجه قرار داده اید. دلیل این کار به تمنای متن از کارگردان باز می گردد یا از احساس درونی شما نسبت به این مسأله نشأت می گیرد؟

من همیشه به دوستان می گویم این همان خط و خطوطی است که رادی در درام به کارگردان می دهد. اگر قرار باشد بعد از کارگردانی 9 اثر از رادی، به این مفاهیم دست پیدا نکنم، نمی توانم اجرای خوبی از آثار وی داشته باشم. برای اجرای هر نمایشنامه، من بارها با وی گفت و گو می کنم. آقای رادی سر تمرینات حاضر می شوند. با هم اثر را تجزیه و تحلیل می کنیم. رادی همیشه معلم و استاد من است و از او خیلی چیزها یاد گرفته ام. در این نمایشنامه "علیقلی خان گیل" شش فرزند دارد که هر کدام از آن ها دارای یکسری پیچیدگی های رفتاری هستند.

اما شخصیت های نمایش با هم در تضادند و به هیچ وجه با هم ارتباط چندانی پیدا نمی کنند...

بله. نگاه کنید دختر بزرگ او یک روانشناس است که پیر دختر است و ادعای ریاست دارد. برادر دیگر دکترای فلسفه دارد و تنها کسی است که غم مستضعفان را می خورد و دنیای خاص خودش را دارد. نورالدین پسر بزرگ خانواده بازاری و اهل کسب و کار است. دختر دیگر هنرمند است. مادر خانواده یک زنِ دچار مشکلات روحی است. حتی طاهر هم که دیالوگ ندارد، هویت دارد. آدم های نمایش رادی همگی دارای هویت هستند.

این که فضای نمایش باز هم حال و هوای گیلان را داشته باشد، تقاضای رادی بود یا خود شما بسته به نیازهای متن به این فضا دست یافتید؟

در متن تمام این موارد آشکار است. آدمی که متعلق به شمال، باران و جنگل است، همواره این احساس را دارد. این دیالوگ های تند و پر معنا گهگاه آن قدر بُرنده و تیز می شود که باور این که این دیالوگ ها را شخصی چون رادی با آن فیزیک نوشته، سخت می کند. البته لطافت رادی هم در آثارش به وفور دیده می شود. در این نمایش هم باران، سرسبزی و... وجود دارد و تا حدی هم سرمای تهران هم به آن افزوده شده است. این فضایی است که خود رادی در نمایشنامه به آن اشاره کرده و در حقیقت همان فضای مورد نظر رادی برای خلق نمایشنامه است. ولی او از باران صرفاً به عنوان باران استفاده نمی کند. باران یک افکت ویژه آثار رادی است که در حقیقت وسیله ای برای القاء مفاهیم نمایش محسوب می شود. وقتی در نمایش، رعد و برق ایجاد می شود و درخت شکسته می شود، در حقیقت کمر علیقلی خان گیل است که شکسته می شود. تئاتر همین تصاویر زیباست که کنار هم چیده می شود.

همان طور که خودتان هم اشاره کردید در این نمایش شاهد طیف های مختلفی از اشخاص یک جامعه چون روانشناس، پزشک، استاد فلسفه، بازاری، هنرمند و... در قالب یک خانواده هستیم. به نظر می رسد رادی این خانواده را یک تمثیل و نماد کوچک از جامعه امروز ایران تصور کرده و در حقیقت این خانواده برشی از یک جامعه بزرگ مثل کشور ایران است.

کاملاً درست می گویید! جامعه همین است و همواره این گونه بوده است. دوستانی هستند که نمی خواهند کمی جلوتر از نوک دماغ شان را ببینند و اتفاقاً در تئاتر هم مشغول فعالیت هستند. گاهی فکر می کنند آثار رادی یک اثر کاملاً خانوادگی است؛ در حالی که هرگز آثار رادی این گونه نبوده است.

در حقیقت این خانواده نوعی تمثیل محسوب می شود.

شاعر می گوید تو مو بینی و من پیچش مو. به نظر من آن چه که به آن می گویند"تمثیل" همین است. رادی یک خانواده را به صحنه می آورد و آن را بسط و گسترش می دهد. خوب ببینید در همین خانواده همه مسائل و اتفاقات جامعه موجود است و همه چیز آشکارا در خانواده دیده می شود و تمام این رفتارها قابل تعمیم به کل جامعه است.

مهرداد ابوالقاسمی