تبیان، دستیار زندگی
نمی توانی راحت چشمانت را ببندی وبگذری. اكبر عبدی روی صحنه تئاتر است و در عین حال مشغول كارگردانی یك نمایش دیگر. اولی نمایشی است با روی كرد دفاع مقدس و دومی نمایشی كمدی ـ ایرانی. با 47 سال سن هنوز كودكی در چهره اش موج می زند....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفتگو با عبدی : ده نمکی آرتیست بسیارخوبی است.

نمی توانی راحت چشمانت را ببندی وبگذری. اكبر عبدی روی صحنه تئاتر است و در عین حال مشغول كارگردانی یك نمایش دیگر. اولی نمایشی است با روی كرد دفاع مقدس و دومی نمایشی كمدی ـ ایرانی.

با 47 سال سن هنوز كودكی در چهره اش موج می زند. شیرین است و با جدیت تمام سوال ها را جواب می دهد. شوخ طبعی اش تنها یكی، دو لحظه كوتاه خود را نشان می دهد. كمی غمگین می شوی. میان این همه گفت وگوی جدی، نیاز به سرخوشی های اكبر عبدی داری؛ اما مثل این كه آن ها را نگه داشته برای روی صحنه یا جلوی دوربین.

اما خبرهای غافل گیركننده زیادی هست؛ اكبر آقا آكتور تئاتر، به زودی در سنگلج اجرا می شود؛ اكبرعبدی به زودی در فیلم جدید مسعود ده نمكی بازی می كند؛ شاید یك مجموعه طنز شبانه را كارگردانی كند و ...

آزاده سهرابی

بعد از چند سال برگشته اید؟

- به ایران یا به تئاتر؟

مگر ایران نبودید؟

- نه؛ یك سال و نیم ایران نبودم. رفته بودم آمریكای جنوبی و بعضی شهرهای اروپا برای اجرای تئاتر. البته بگذریم كه پولمان را خوردند و كار را نصفه رها كردم.

چه تئاتری در آمریكا و اروپا اجرا كردید؟

- كاری بود كه همان جا ساخته و پرداخته شد. داستان یك بقال ایرانی بود كه به هم راه خانواده اش مهاجرت كرده و حالا دوست دارد برگردد ایران؛ اما درگیر خانواده اش است. پسرش دوست دارد خواننده شود و ... . در آن كار هشت تیپ را بازی می كردم. هم بقال، هم زنش، هم پسرش و حتی پدر و مادرش در ایران. بعضی نقش ها را از قبل ضبط كرده بودیم و روی پرده نشان می دادیم.

فارغ از شكست مالی، تجربه خوبی بود یا نه؟

- بسیار عالی. راه و چاه اجرای نمایش در خارج از كشور را یاد گرفتم. البته اجرا هم از نظر استقبال مخاطب آن طرف عالی بود. ما چهار سانس در روز اجرا داشتیم و این در آن جا سابقه نداشت. مثلا كار جدید هوشنگ توزیع كه بهروز وثوقی هم بازی می كرد، در همان سالن یك اجرا داشت و در نهایت شبی 300 تماشاگر كه نیمی از آن ها هم دعوتی بودند، اما ما 700 تماشاگر در هر اجرا داشتیم.

كدام شهرها اجرا رفتید؟

- تورنتو، فرانكفورت، مونترال، ونكوور. قرار بود سوئد و فرانسه هم اجرا داشته باشیم كه كنسلش كردم. اما الان دیگر راه و چاه اجرا در سالن های آن طرف را یاد گرفته ام. تجربه خوب دیگرش هم این بود كه در هر شهر، با بچه ها و گروه های تئاتر ایرانی باسواد آن جا كار می كردیم.

نمایش اكبر آقا آكتور تئاتر را هم كه دارید كارگردانی می كنید، برای اجرا در آن طرف مرز است؟

- نه. خیلی برای این نیت شتاب ندارم. برایم مهم است اول در سطح تهران كار را اجرا كنم. در شمال و جنوب و شرق و غرب تهران و بعد شهرستان های اطراف و بعد هم شهرهای دیگر.

یعنی فكر می كنید واقعا ما شمال و جنوب و شرق و غرب و مركز تهران سالن تئاتر داریم؟

- اتفاقا ما سالن تئاتر زیاد داریم، اما چون تا به حال در آن ها تئاتری اجرا نشده، نمی شناسیم شان و فكر می كنیم سالن نداریم. تمام فرهنگ سراهای ما سالن تئاتر دارند. هر وزارت خانه ای یك سالن خوب دارد، ولی یا در آن مجلس ختم برگزار می شود یا سمینار و بزرگ داشت.

مثلا در همین خیابان ولی عصر تقاطع پارك وی، یك سالن بسیار خوب است كه برای عروسی اجاره اش می دهند. یا انتهای بلوار استاد معین یك سالن خوب خالی افتاده است. تا دیروز بهانه این بود كه آماده نیست، اما ماه پیش آقای قالیباف آن جا را افتتاح كرد. حالا ببینیم چه می شود. آیا در آن تئاتری روی صحنه می رود یا نه؟ من كه می گویم هیچ اتفاق جدیدی نمی افتد.

شاید عده ای معتقدند مردم به تئاتر نیازی ندارند؟

- این دروغ محض است. مگر می شود مردم خون گرم و هنردوستی كه گاه بسیار شیرین و با استعداد هم هستند، به تئاتر نیاز نداشته باشند؟ تعزیه كه برپا می شود و تازه حال و هوای محزون هم دارد، مردم ما از آن استقبال می كنند. ما مردم را خوب نمی شناسیم. ما جزو اولین مردمانی بودیم كه نمایش داشتیم و مدعی آن هستیم؛ پس یا مدیریت فرهنگی كشور ضعیف است یا محافظه كاری را ترجیح می دهد. حالا چرا، من هم نمی دانم. این نمایش بی چاره چه ضرری برای كشور می تواند داشته باشد؟ همین نمایشی كه الان روی صحنه است و بازی می كنم یعنی از خاك تا افلاك، بعضی ها خوششان نمی آید خیلی شلوغ شود.

اما این كار كه مذهبی است؟

- نمی دانم. گاهی جواب ها خیلی ساده می توانند باشد؛ اما احتمالا ما نمی فهمیم.

یك سوال جدی دیگر هم وجود دارد. این كه از تئاتر نمی شود پول در آورد. محصول فرهنگی است كه باید صرفا برای شهر هزینه كرد. شاید بعضی از مسوولان از این می ترسند.

- اتفاقا من مخالفم. می توان با تئاتر هم پول در آورد به شرط آن كه بگذارند به عهده بر و بچه های تئاتر و خود مردم. هدف من هم در كارگردانی اكبر آقا آكتور تئاتر همین است. این كه می شود با یك كار خوب و سنگین، مخاطب وسیع داشت و این كه تئاتر كمدی ما واقعا قهوه خانه زری خانم یا داماد دیوانه نیست. البته یك گونه از تئاتر هم داریم كه متعلق به قشر دانش جو یا روشن فكران است و مخاطب خاص و محدودی دارد. معلوم است باید دولت به آن ها كمك كنند و به این آثار سوبسید تعلق بگیرد. ما كه انتظار نداریم مستند آب و خاك بسازیم و از نظر مالی جواب گو باشد. اما مگر می توانیم این گونه آثار را نسازیم؟

به هر حال معتقدم اگر قرار است سالن حرفه ای را با گروهی اشغال كنیم كه یا كارشان خوب نیست یا كار خاصی است و مخاطب محدود دارد، اشتباه كرده ایم.

اما مگر ما چند سالن داریم كه بخشی از آن را بگذاریم برای كارهای پرمخاطب و چندتای دیگر برای هنرمندان تئاتر كه صرفا بدون نگاه به مخاطب مشغول آثار خاص و اصیل هستند؟

- به نظر من اگر كاری درست باشد وحتی عامه پسند نباشد، مخاطب را جذب می كند. بعد همان طور كه گفتم ما سالن زیاد داریم، اما ...

باز برگشتیم سر پله اول... بگذریم . به نظرم بخش مهمی از دلیل حضورتان در نمایش از خاك تا افلاك ادای دینی به برادر شهیدتان است.

- بله . برادرم سال 63 كه سرباز بود و در هوا برد شیراز خدمت می كرد، مجروح شد و او را از لابه لای شهیدها بیرون آوردند. 14 ـ 15 سال با معلولیت اش مبارزه كرد تا این كه 15 اسفند 80 شهید شد.

پس درست حدس زدم؟

- بله، ولی پیش از آن كه بازی در این كار را بپذیرم، متن را خواستم و خواندم. دیدم متن قشنگی است و جا دارد قشنگ ترهم بشود.

حال كه كار روی صحنه است و بازخورد مخاطب را دیده اید، هنوز هم همان احساس را دارید؟

- نكته مهم این نمایش این است كه بتواند با حضور من و حالا شیرین كاری ها و فضایی كه می سازم، بچه های 10 ـ12  ساله ای را كه زمان جنگ را ندیده اند و آدم های جنگ را درك نكرده اند، جذب كنم تا حرف اصلی را بهشان بزنیم. نه فقط آن ها؛ حتی كسانی كه به نظر نمی رسد مخاطب بالقوه چنین اثری با این مضمون باشند.

منظور من كیفیت و كلیت كار است. ما معمولا در كارهای مذهبی و ارزشی مان، خصوصا در تئاتر، برای قصه خوب مقدمه چینی می كنیم و حتی در صحنه آرایی موفق هستیم، اما در زدن همان حرف اصلی با مشكل روبه رو هستیم. به سمت شعار می رویم. راستش وقت دیدن این نمایش مدام فكر می كردم حاتمی كیا هم خیلی وقت است در سینما آثار دفاع مقدس را یك جور دیگر می سازد.

- ما در همه مسایل از فرهنگی و هنری و حتی ورزش اول و آخر را خوب جمع می كنیم، اما وسطش می لنگد. شاید چون گرداننده خوب نداریم؛ یعنی یك مدیریت از بیرون. ولی معتقدم در این كار اجرا خوب پیش می رود.

40 سال پیش یك گروه رزمنده قراری می گذاری كه 40 سال بعد همان مكان هم دیگر را ببینند. ایده خوبی است و چون به صورت فلاش بك روایت می شود، اول نمایش تعلیق خوبی دارد اما به شخصیت پردازی ها و دیالوگ ها كه می رسیم آدم ها در طی 40 سال هیچ تغییری نكرده اند. مگر می شود؟

- به نظرم بخشی از گذشت زمان و انتقال باور آن به تماشاگر به خود بازی بازی گرها برمی گردد. من سعی كردم گلیم خودم را از آب بیرون بكشم؛ مثلا در بخش جوانی آن كلاه سنگین را تحمل می كنم و زیرش یك كلاه بافتنی می گذارم تا موهای سفیدم را بپوشاند و بعد كه 40 سال می گذرد برای این كه تغییر چهره مشخص باشد، میمیك صورتم را تغییر می دهم. به هرحال به خدا من سعی خودم را كردم!

بیــش تـر مـنـظـورم نـحـوه شخصیت پردازی هاست. این كه در گذشت 40 سال و تغییر زمانه در باور و روحیه آدم ها دیده نمی شود. انگار زمان برای آن ها متوقف مانده است.

- 40 سال هم زمان زیادی است و باید نهایت 20 سال می شد! اما درباره این بخش باید با نویسنده یا كارگردان صحبت كنید. غیبت گناه است. درباره كار خودم حرف بزنید.

قبول ! پس بگویید كدام صحنه را در نمایش بیش تر دوست دارید؟

- آن جا كه اكبر می گوید اصغر و دوستانش آمدند سراغ مان و همه می روند و مونولوگ آخر نمایش، جایی كه به زبان آذری ذكر مصیبت می خوانم. در 99 درصد اجراها باور دارم و در آن صحنه گریه می كنم. ائمه را دوست دارم خصوصا فاطمه زهرا(س) را؛ اما از آن گذشته مادر من سیده است و خوشحال است كه ائمه را واقعی دوست دارم و همین برای من دنیایی ارزش دارد. مادرم ده بار كار را دیده و هربار به من می گوید: با باور دیالوگ هایت را بگو اكبر. بازی نكن.

به اكبر آقا آكتور تئاتر برسیم . چه حال و هوایی دارد؟

- وقتی از كانادا برگشتم، دلم می خواست یك تئاتر ایرانی و كمدی اجرا كنم. راستش كمی خجالت می كشم از این كه یك میهمان خارجی بیاید ایران و بخواهد یك نمایش كمدی ایرانی ببیند و ما مثلا او را ببریم داماد دیوانه را ببیند یا قهوه خانه زری خانم را كه كارهای وحشتناكی است و ابایی ندارم كه بگویم. در صورتی كه نویسنده و كارگردانش بسیار با استعداد است. درست است كه آدم باید پول در بیاورد، اما به چه قیمتی؟

همیشه یك طرحی در ذهنم بود كه دوست داشتم نویسنده ای پیدا كنم و به او سفارش نوشتن نمایشنامه اش را بدهم. یك روز كه در تالارسنگلج با محمود فرهنگ گپ می زدیم، او پیشنهاد داد كاری را كارگردانی كنم و در واقع مرا به این سمت هل داد. گفت نویسنده اش را هم سراغ دارد. زنگ زد و آقای عظیم موسوی بلافاصله با موتور آمد. من طرحم را گفتم و او چهار روز بعد یك خلاصه برایم آورد كه دوستش داشتم و 20 روز بعد نمایش نامه آماده را به من داد. داستان نمایش هم درباره دو جوان است كه بازیگر تئاتر هستند و در یك خانه اجاره ای زندگی می كنند. یكی از آن ها از دختر صاحب خانه خوشش می آید و می خواهد با او عروسی كند؛ اما پدر دختر، خانواده را اصل می داند و آن ها خانواده ای ندارند. خلاصه گره داستان همین است. خودم هم یكی از همان جوان ها را بازی می كنم.

با این همه سخت گیری كه روی تئاترهای كمدی دارید، نگران نیستید كه نتیجه كار خودتان چه طور می شود؟

- نه. چون مطمئنم و گروهی كه دارم با آن ها كار می كنم، تئاتری و حرفه ای هستند. ما گروهی كار می كنیم و این حتما به قوت كار كمك می كند.

چند سالتان است آقای عبدی؟

- اتفاقا بچه ها و دوستان خیلی به من می گفتند چرا كارگردانی نمی كنم، اما معتقد بودم كارگردان حتما باید ریش و مویی سفید كرده باشد. مثلا نمی فهمیدم چه طور یك جوان مثل مهران غفوریان رویش می شود به رضا ژیان 60 ساله بگوید چه طور بازی كن. به نظرم باید از لحاظ سنی و حرفه ای تجربه زیادی می اندوختم تا وارد حرفه كارگردانی شوم. برای همین تا الان كارگردانی نكردم.

اما در كار جوان ها بازی كردید؟

- بله، اما خودم كه كارگردانی نكردم. الان هم دقیقا 30 سال از عمر كاریم می گذرد. 18 سالم بود كه اولین بار در همین سالن اصلی، روی صحنه رفتم. موهایم هم كه سفید شده؛ پس وقتش بود!

اما من نمی خواستم این را بپرسم. می خواستم بگویم با 47 سال سن، هنوز هم می توانید نقش 20 ساله ها را بازی كنید.

- آهان. به خاطر دماغ و دهان كوچكم چهره ام این قابلیت را دارد كه هم جوان شوم و هم زن. این هم یك امكان است دیگر!

چه حسی دارید وقتی 20 ساله می شوید؟

- صد بار به خودم می گویم كاش واقعی بود.

و اگر واقعی بود؟

- معلوم است خیلی از كارها را نمی كردم و شاید خیلی از تجربه ها را بیش تر و متمركزتر انجام می دادم.

مثل تئاتر؟

- بازی گرهای بزرگ جهان از جیب شان خرج می كنند تا سالی یك بار در تئاتری روی صحنه بروند؛ حتی كسی مثل دنیرو. تئاتر به بازیگر سرویس می دهد از لحاظ روحی و از لحاظ درونی. او را آماده می كند. هر تجربه تئاتر می تواند دو سال به عمر كاری یك بازی گر اضافه كند؛ یعنی دو سال كار او را تضمین كند. اولین سود تئاتر هم این است كه بعد از مدت ها كه بازی گر در سینما نظم را فراموش كرده، آن را دوباره تمرین می كند و نظم، در سراسر زندگی آدم نقش اساسی دارد. این كه تو در تئاتر مجبوری سر یك ساعت بیایی سر یك ساعت بروی روی صحنه، سر یك صحنه گریم شوی و ... همه اش آموزش نظم است.

سینما این نظم را ندارد؟

- در سینما دست بازتر است. آن جا كسی منتظر شما نیست. اما در تئاتر، ناخواسته هر روز با 700 نفر سر یك ساعت قرار داری.

و شما آدم منظمی هستید؟

- البته هستم؛ وگرنه عبدی نمی شدم كه با حاتمی كیا و میرباقری و تقوایی بارها كار كنیم. اما این آخری ها با من بدنظمی كردند.

حالا بعد از 30 سال تجربه كار حرفه ای، تصمیم دارید بعد از این پروسه كاری چه كار كنید؟

- نزدیك پنج سال است كه سعی می كنم انتخاب كنم. این هم وقتی عملی می شود كه به لحاظ مالی مشكلی نداشته باشیم. نمی گویم پول دار هستم، اما نیازمند نیستم یا بهتر بگویم جلوی نیازهایم را گرفتم.

و تئاتر در اولویت انتخاب شما خواهد بود؟

- همیشه تئاتر در اولویت من خواهد بود. كارهای تصویری ام را جوری تنظیم می كنم كه به تئاتر برسم. الان هم در چشم باد بازی می كنم و بعد هم در فیلم ده نمكی بازی خواهم كرد.

مسعود ده نمكی؟

- بله، به اسم اخراج.

یك كم عجیب است؛ ده نمكی و عبدی!

- چرا؟

بالاخره یك چهره سیاسی ...

- نه؛ اتفاقا او هنرمند و آرتیست بسیار خوبی است كه اشتباهی وارد سیاست شده بود.

فیلم مستند او را دیده اید؟

- بله و دوست داشتم.

یك فیلم با روی كردی تلخ این كار آیا با توجه به حضور شما حال و هوای طنز دارد؟

- قصه اش شیرین و روان است. حال و هوایی است كه خودش در آن زندگی می كرده. یك عده از بچه های جنوب تهران كه تصمیم می گیرند بروند جبهه.

حالا چرا به نظر شما مسعود ده نمكی آدم آرتیستی است؟

- من موقع املت خوردن با یك نفر می توانم او را بشناسم. حتی مقدار خساستش را تشخیص بدهم. من هشت سال تجربه بازار دارم. بازار، بزرگ ترین دانش گاه روان شناسی و آدم شناسی است. همیشه با اجتماع و مردم می جوشم. چشم و گوش بسته نیستم. نقش هایم از یكی از همین مردم است دیگر. چون تحصیلات آكادمیك بازیگری نداشتم الان هم از روی همان تجربه ها و شناخت می گویم. بعد هم به نظرم هیچ آدمی سیاسی نیست. آدم های دوروبر این كار را می كنند. هیتلر مگر هیتلر به دنیا آمده بود؟

و همان آدم ها باید باور كنند یك نفر مسیرش را عوض كرده ؟

- بله. علی دایی را مردم علی دایی كردند. یك شبه هم زمین اش زدند.

ولی با این حال مردم دوست داشتنی هستند.

- بله. نمی شود به آن ها پشت كرد. باید همیشه مواظب رفتار خودمان باشیم.

چه وقتی تماشاگر هستی، چه وقتی كه بازی گری؟

- دقیقا!

لینک:

اكبر عبدی

اكبرعبدی هم جزو اخراجی ها شد

اكبرعبدی، كارگردان و تهیه‌كننده شد

اکبرعبدی به خانه خود تئاتر بازگشت

اکبرآقا آکتور سینما به کارگردانی اکبرعبدی

ازخاک تا افلاک پرمخاطب ترین اجرای تئاترشهر