تبیان، دستیار زندگی
جیمز استوارت بازیگری است که در پنجمین سال بازیگری خود نائل به دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول در فیلم «داستان فیلادلفیا» می شود و پنج بار نامزدی اسکار و یک اسکار افتخاری را نیز در کارنامه خود دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ستاره ای که بی رنگ درخشید

به مناسبت تولد جیمز استوارت


جیمز استوارت بازیگری است که در پنجمین سال بازیگری خود نائل به دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول در فیلم «داستان فیلادلفیا» می شود و پنج بار نامزدی اسکار و یک اسکار افتخاری را نیز در کارنامه خود دارد.

جیمز استوارت

جیمز استیوارت یكی از بازیگران نمونه‌ عصر طلایی سینمایی هالیوود و یكی از چند بازیگر شاخص نسل خود نسل بزرگان بازیگری سینمای كلاسیك امریكا بود كه از اوایل دهه 1930 تا اواخر دهه 1970 در این سینما حضور داشت و در مقطعی تبدیل به چهره‌ای نمونه‌ و آرمانی نه بازیگری كه شیوه زندگی اجتماعی و زندگی خصوصی‌اش آرمانی شد كه در بعضی از فیلم‌هایش به آن تجسم می‌بخشید.

نه‌تنها زندگی حرفه‌ای و كارنامه پربار و درخشانی داشت كه در بیرون از دنیای سینما هم اغلب حامی فعالیت جناح‌های محافظه‌كار سیاسی و اقتصادی بود و مهم‌تر از همه از معدود بازیگرانی در سینمای هالیوود بود كه مظهر و نمونه یك همسر وفادار و مثال‌ زدنی‌اند؛ به مدت 45 سال با همسر خویش زندگی كرد و كتابی با عنوان جیمی استیوارت و اشعارش (1989)‌ منتشر كرد.

با نام جیمز میامیتلند استیوارت در ایندیانای پنسیلوانیا به دنیا آمد. از كودكی وارد كارهای هنری شد و شروع به یادگیری شعبده‌بازی و نوازندگی آكاردئون كرد. اولین بار بازیگری را در یك سری نمایش‌های پیشاهنگی تجربه كرد و بعدها در نمایش‌های كلوب مثلث پرینستن ظاهر شد. پس از فارغ‌التحصیلی از رشته معماری از دانشگاه پرینستن در سال 1932، همكلاسی‌اش جاشوا لوگان (كه بعدها كارگردان شد)‌ او را راضی كرد تا به گروه بازیگران دانشگاه ملحق شود. گروهی كه افرادی مثل هنری فاندا و مارگارت سولاون از اعضایش بودند. او و هنری فاندا هم‌اتاقی بودند و كارشان در برادوی و ورودشان به هالیوود در 1935 همزمان بود. سولان هم كه همسر سابق هنری فاندا بود، در راهیابی استیوارت به دنیای سینما بی‌تاثیر نبود. جیمز استیوارت در ابتدا به دلیل ویژگی‌های خاص خود مثل خجالتی بودن و حالت پسربچه‌وار و شیوه حرف زدن‌اش، با شك و تردید از سوی تهیه‌كنندگان پذیرفته شد، اما بعدها همین ویژگی‌هایش تبدیل به برگ برنده او شد و او را تبدیل به بازیگری محبوب كرد. در سال 1935 در چند فیلم ازجمله رزماری (وان دایكا)‌، رقصنده مادرزاد (دل روت)‌، به دنبال مرد لاغر (وان دایكا)‌ و... بازی كرد و در سال 1937 با هنری كینگ در فیلم اوج خوشبختی همكاری كرد.

جیمز استیوارت بازیگری بود كه در همه نوع نقش بازی كرد. در دوران آغازین بازیگری‌اش او معمولا قهرمانی عام بود كه طبقه متوسط امریكا را تبلیغ می‌كرد.

نخستین نقش مهم او پس از بازی در چند فیلم دیگر در همكاری دوباره‌اش با فرانك كاپرا در آقای اسمیت به واشنگتن می‌رود (1939)‌ شكل گرفت. استیوارت با این فیلم تبدیل به ستاره محبوب دهه بعد هالیوود شد و جایزه بهترین بازیگری را از منتقدان نیویورك دریافت كرد. سال بعد همكار ارنست لوییچ در مغازه گوشه خیابان (1940)‌ بود كه نقش جوان سر به زیر و محجوب و عاشق و وظیفه‌دان با رگه‌هایی از بدبینی و درون‌گرایی را درخشان ایفا كرد، اما نخستین موفقیت بزرگ او با بازی‌اش در داستان فیلادلفیا (جورج كیوكر)‌ رقم خورد و به خاطر بازی در این كمدی درخشان كه در آن نقش خبرنگاری را بازی می‌كرد كه در حین تهیه گزارشی جنجالی از ازدواج مجدد دختر یك خانواده ثروتمند دلباخته او می‌شود، برنده جایزه اسكار شد.

جیمز استیوارت بازیگری بود كه در همه نوع نقش بازی كرد. در دوران آغازین بازیگری‌اش او معمولا قهرمانی عام بود كه به عنوان یك قهرمان امریكایی، ارزش‌های اخلاقی طبقه متوسط امریكا را تبلیغ می‌كرد.

كارنامه موفق‌اش در ماموریت‌های هوایی نظامی در طی جنگ جهانی دوم، باعث شد كه ترفیع درجه‌های پی‌درپی بگیرد. به طوری كه هنگامی كه در 1968 از خدمت نظام بازنشسته شده بود، دارای درجه سرتیپی نیروی هوایی بود. یعنی بالاترین درجه یك سینماگر در ارتش ایالات متحده. پس از داستان فیلادلفیا در سال 1941 در فیلم‌هایی مثل بیا با من زندگی كن (ك. براون)‌ و دختر زیگفرید (سزد)‌ بازی كرد تا این كه در سال 1946 در همكاری دوباره‌ای با فرانك كاپرا در فیلم دلنشین و زیبای زندگی شگفت‌انگیزی است، ‌یكی دیگر از بازی خوب و درخشان خود را به نمایش گذاشت. در نقش مرد خوش باطنی كه پس از مرگ پدرش در راس یك موسسه كمك به محرومان قرار می‌گیرد و پس از تصمیم به خودكشی به خاطر ورشكستگی «فرشته نگهبان‌اش» او را به زندگی بر می‌گرداند، با ظرافت و حساسیت،‌ مرد خوش‌طینتی را مجسم كرد كه ایمان صادقانه‌اش به مردم، تحت‌الشعاع شكست شخصی و تلخ‌كامی‌‌اش قرار می‌گیرد. طناب (1948)‌ فیلم بعدی او و نخستین همكاری‌اش با آلفرد هیچكاك بود كه در آن نقش یك استاد دانشگاه را بازی كرد كه فرضیه‌هایش درباره ابر مرد و تفوق قدرتمندان بر ضعفا، دو تن از دانشجویانش را به دلیل قتل همكلاسی‌‌شان به سمت تباهی می‌كشاند.

سال 1954، سال دومین همكاری استیوارت با هیچكاك و خلق یكی دیگر از بازی‌های درخشان او در كارنامه‌اش بود. در نقش عكاسی كه یك پایش در گچ است و از ابتدا تا انتهای فیلم مشغول نگاه كردن به خانه همسایه‌‌های روبه‌روست،‌ تجسم عینی یكی از دستمایه‌‌های مورد علاقه هیچكاك، یعنی مقوله چشم چرانی كه پنجره عقبی را تبدیل به عالی‌ترین و عینی‌ترین نمونه این دستمایه دركل كارنامه هیچكاك كرد. چهارمین همكاری او با آنتونی مان در همین سال و در فیلم غیر وسترن سرگذشت گلن میلر بود كه در آن استیوارت نقش مرد جوان و باهوشی را بازی كرد كه عاشق ساز ترومبون و خلق موسیقی است و در دانشگاه كلرادو عاشق دختری به نام هلن برگر (جون آلیسون)‌ می‌شود. مردی از لارامی (1955)‌ همكاری بعدی او با آنتونی‌مان در یكی دیگر از وسترن‌‌های عالی این كارگردان بود. استیوارت در این جا باز نقش مردی را بازی می‌كند كه برای یافتن قاتلان برادرش لارامی را ترك می‌كند و به كورونادو در نیومكزیكو می‌رود و همچنان پیچیدگی كه در شخصیت این مرد خلق می‌كند، او را از نمونه‌های سنتی و كلیشه‌ای ژانر متمایز می‌كند.

جیمز استوارت

وسترن اصیل و درخشان سرزمین دور دست در همین سال حاصل همكاری دیگر استیوارت با‌ آنتونی مان بود كه در آن مقوله مسوولیت فردی و «عمل» در قبال تهاجمات فردی و قدرت‌های حاكم به طرزی هنرمندانه و عمیق در قالب وسترن مطرح می‌شود این سال همچنین سالی بود كه استیوارت برای سومین بار با آلفرد هیچكاك در بازسازی استاد از فیلم مردی كه زیاد می‌دانست همكاری كرد. در سال 1957 برای اولین بار نقشی برای بیلی وایلدر در روح سنت لوئیز بازی كرد كه در آن به زیبایی نقش مردی تنها در شرایط غیر عادی را تجسم بخشید. اما یكی از زیباترین و جاودانه‌ترین هنرنمایی‌های او بخاطر حضور درخشان‌اش در سرگیجه (آلفرد هیچكاك)‌ بود. استیوارت در این‌جا نقش كارآگاهی را بازی كرد كه در جریان تعقیب سوژه خود، دلباخته او می‌شود این عشق با تباهی و جنون به‌سرانجام می‌رسد.

هنوز كه هنوز است بازی او به نقش كارگاه اسكاتی در این فیلم، بارها و بارها دیده می‌شود و همچنان در نوع خود از نمونه‌های عالی و درخشان و نفسگیر بازیگری است.

در 1959 در تشریح یك جنایت (اتو پرمنجر)‌ نقش وكیل مدافع یك ستوان را بازی كرد كه ظاهرا یك كافه‌دار محلی را به انتقام هتك حرمت به همسرش، كشته است.

دو سال بعد در وسترن نه‌چندان درخشان دو نفر با هم تاختند به كارگردانی جان فورد بازی كرد كه حضور او در فیلم شاید از معدود نقاط قوت آن بود. اما همكاری بعدی‌اش با جان‌فورد در مردی كه میبرتی والانس را كشت (1962)‌ تبدیل به یكی از آثار درخشان كارنامه فورد و استیوارت شد. در اینجا او مردی اهل استدلال و تفكر است كه در قطب مقابل جان وین معتقد به برتری جسمانی و قدرت اسلحه قرار می‌گیرد و در نهایت تبدیل به آن قطبی می‌شود كه در غرب دگرگون شده پایان فیلم دوام می‌آورد. همكاری مجددش با جان‌فورد در خزان قبیله شاین (1964)‌، نوعی آشنایی زدایی از شخصیت اسطوره‌ای وایات ارپ و در ضمن اولین فیلم در كارنامه فورد بود كه نوعی بازنگری در شیوه نگاه و طرز تلقی‌اش از سرخپوست‌ها به‌شمار می‌آمد. از دیگر بازی‌های قابل توجه او در دوران پایانی كارنامه‌اش می‌توان به بازی او در نقش خلبان یك هواپیمای سقوط كرده در پرواز فونیكس (رابرت آلدریچ)‌ و همكاری‌اش با دان سیگل در وسترن تیرانداز (كه آخرین فیلم جان وین هم بود)‌ اشاره كرد.

جیمز استیوارت بازیگری بود كه در همه نوع نقش بازی كرد،  بازیگری بود كه استعداد عجیب‌اش را در كمدی‌های متنوعی كه بازی كرد نیز نشان داد. این بازیگر بزرگ و بی‌همتا پس از عمری فعالیت پرثمر و به‌جا گذاشتن آثاری هنرمندانه و درخشان، در 1997 درگذشت.

فیلم‌شناسی

1935 - رزماری

1937 - نیوی بلو و گلد

1938 - نمی‌توانی آن را با خودت ببری

1939 - آقای اسمیت به واشنگتن می‌رود

1940 - داستان فلادلفیا

1946 - زندگی شگفت‌انگیزی است

1948 - طناب

1952 - خم رودخانه

1954 - پنجره عقبی

1955 - مردی از لارامی

1955 - مردی که زیاد می‌دانست

1957 - سرگیجه

1959 - تشریح یک قتل

1962 - مردی که لیبرتی والانس را کشت

1962 - چگونه غرب تسخیر شد

1964 - پاییز قبیله شاین

1971 - تیرانداز

1977 - فرودگاه 77

1978 - خواب ابدی

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منابع : خبرگزاری سینمای ایران ، روزنامه جام جم ، سایت IMDB

مطالب مرتبط:

باله های مرگ و زندگی  

بازگشت فرانکی با یک پوند گوشت !   

هفتاد و یک سال مارتین