تبیان، دستیار زندگی
هابیت: ویرانی اسماگ کولیس منتقد تایم معتقد است پیتر جکسون در «هابیت: ویرانی اسماگ» با این که به متن جی آر تالکین نویسنده کتاب این فیلم وفادار نیست توانسته موفق عمل کند و پا را از صفحات کتاب فراتر گذاشته و فیلمی با شکوه «ارباب حلقه‌ها» خلق کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فراتر از متن

نقد ریچارد کورلیس بر فیلم پیتر جکسون


 اسماگ کولیس منتقد تایم معتقد است پیتر جکسون در «هابیت: ویرانی اسماگ» با این که به متن جی آر تالکین نویسنده کتاب این فیلم وفادار نیست توانسته موفق عمل کند و پا را از صفحات کتاب فراتر گذاشته و فیلمی با شکوه تر از «ارباب حلقه‌ها» خلق کند.

فراتر از متن

ریچارد کورلیس در مورد فیلم پیتر جکسون با نام «هابیت: نابودی اسماگ» که فروش خوبی را از آن سرمایه گذاران فیلم کرد در روزنامه تایم نقدی نوشته که با درجه 9 از 10 از ارزیابی شده است:

پیتر جکسون، ارباب کارگردانی در سه گانه «ارباب حلقه ها»، کسی که به هابیت ها عادت کرده، حضوری کوتاه و افتخاری به سبک هیچکاک را در فیلم خود داشته است. شاید جکسون واقعاً از تماشاگران چشم‌پوشی نکرده باشد اما به نظر می رسد حضور کوتاه او در صحنه شروع «هابیت: ویرانی اسماگ» نشانگر این باشد که این فیلم قسمت دومِ سه گانه  اقتباس شده از رمان «هابیت» اثر جی.آر.آر تالکین، نوشته شده در سال 1937 ، سرزنده تر و پر جرأت تر است و در مقایسه با «سفری غیرمنتظره» که سال پیش اکران شد، نسبت به منبع اصلی کمتر وفادار است و تقلیدی عینی و کورکورانه از آن نیست.

جکسون به خوبی با اشاره ها مثل کلمات منظور فیلم را می فهماند. فیلم اول اجازه داد تا بیلبو بگینز(مارتین فریمن) برخوردی عجیب و دوست داشتنی با گالوم(اندی سرکیس) داشته باشد. اما در دنبال کردن سفر بیلبو به همراهی گاندالف (یان مککلن) و دورف ها برای بازپس گرفتن مالکیت کوه لونلی مانتین که قبلاً آن را از دست داده بودند، به این موضوع که هر راهپیمایی طولانی به قدم زدن های آرام زیادی نیاز دارد اختصاص داده شده بود. «هابیت: سفری غیرمنتظره» نگاه گلایه کننده یک سرباز پیاده نظام گرسنه و دچار سوء تغذیه به پدیده جنگ کرد که با اضافه کردن جادوگران و هیولاها به شکل فانتزی درآمده و تصویرسازی زیبا و متعارفی از صد صفحه اول کتاب تالکین به حساب می آمد.

فراتر از متن

«نابودی اسماگ» یک اثر خوب متفاوت است که از فیلم قبلی برتر است و شخصیت هایش را با زندگی غیرقابل کنترل مطابقت می دهد تا نه تنها با اورک ها، بلکه با یک مرد خرس نما، عنکبوت های غول پیکر و اژدهای ترسناکی که نامش در عنوان فیلم آمده است مبارزه کنند. «ویرانی اسماگ» عنوانی عجیب سرکوب گر برای اثری انژی آور و نیرومند است. این زنجیره هابیتی به عنوان یک فیلم برای دیدن در روز شنبه و تعطیلات مناسب و راضی کننده است و هم به عنوان پیش نمایشی هیجان انگیز و وسوسه کننده برای فیلم «آنجا و بازگشت دوباره» که قرار است دسامبر سال بعد اکران شود.

سرنخ های اولیه شروع فیلم برای پی بردن به قصد و نیت فیلمنامه نویسان است. دلیل این حرکت جکسون نیز ثابت کردن وفادار نبودن فیلم به کتاب است. قدم بعدی وقتی در کافه ای شلوغ که جکسون از آن بیرون می آید دو شخصیت با ابهت خم شده و مشغول بحثی مهم هستند. گاندالف با رهبر دورف ها تورین اوکنشیلد (ریچارد آرمیتیج) مشورت می کند. تورین می خواهد اسماگ، اژدهایی را که از لونلی مانتین محافظت می کند، بکشد تا مردمانش بتوانند دوباره مالک آن منطقه و طلاهایش شوند. گاندالف که حدس می زند اسماگ باید تحت تسلط جادوگر شیطانی سارامون (کریستوفر لی) و خدمت به نقشه او برای به دست آوردن مالکیت آرکنستون باشد، تورین را قانع می کند که بیلبو را در این سفر به همراه ببرند. زیرا اژدها بوی هابیت ها را تشخیص نمی دهد. این صحنه که یکسال قبل از زمان فیلم «اسماگ» شکل می گیرد، نه از کتاب هابیت، بلکه از «مأموریت اربور» اقتباس شده است. این اثر ضمیمه ای است که تالکین در دهه ی 1950 به عنوان ضمیمه ای برای داستان ارباب حلقه ها نوشته بود. پسر او کریستوفر در نهایت آن را در سال 1980 منتشر کرد و جکسون از آن استفاده می کند تا توضیح بدهد که کل این مأموریت به چه دلیل شکل گرفت. این تنها صحنه دور شدن از متن کتاب تالکین نیست.

«نابودی اسماگ» یک اثر خوب متفاوت است که از فیلم قبلی برتر است و شخصیت هایش را با زندگی غیرقابل کنترل مطابقت می دهد تا نه تنها با اورک ها، بلکه با یک مرد خرس نما، عنکبوت های غول پیکر و اژدهای ترسناکی که نامش در عنوان فیلم آمده است مبارزه کنند.

جکسون در اولین سری مجموعه هابیت کپی عین به عینی از کتاب کرد. کپی که از یک اثر دستونیس قرون وسطی با ماشین شد. در «اسماگ» شخصیت ها پا را از صفحات کتاب بیرون می گذارند و به وضوح و روشنی از درون پرده نمایش سه بعدی بیرون می جهند (فیلم در بعضی سینما ها با فرمت 48 فریم در ثانیه نمایش داده می شود، تکنیکی که نسبت به دفعه اول کمتر حواس بیننده را پرت می کند). یکی از این شخصیت ها بئورن (مایکل پرسبرندت)، موجود تغییر شکل دهنده ای است که به شکل یک خرس بسیار بزرگ و یا یک غول نوردیک ظاهر می شود. او که از حضور متجاوزانی به قلمرو خود آگاه شده اما توسط گاندالف هشیار شده که ممکن است همراهانی داشته باشد، از خرس به انسان تغییر ظاهر می دهد تا شکوه خشونت آمیز یک گوشه نشین جنگلی را که به غریبه ها عادت ندارد برای بیلبوی گرسنه و دورف های وحشتزده به نمایش بگذارد.

اتفاق هایی که در فیلم پشت سر هم رخ می دهد، جنگب که آغاز می شود، درگیری که بین دو گروه ایجاد می شود. شخصیت هایی که عاشق هم می شوند و خیلی از اتفاقات دیگر اصلاً نمی شود که به وسیله تالکین توضیح داده شود. او نویسنده ای تحصیل کرده ی دانشگاه آکسفورد بود که کتابی ماجراجویانه برای کودکان نوشت و در سرزمین میانه تعداد کمی سلحشور مۆنث جای داد. در واقع توریل که ترکیبی از جوآن آرک (ژاندارک، قهرمان ملی فرانسه که در روئن نرماندى تحت سلطه انگلستان به جرم ارتداد سوزانده شد) و فلورنس ناینتینگل (پرستار و ریاضیدان و آماردان بزرگ انگلیسی مشهور به بانوی چراغ به دست و بنیانگذار پرستاری نوین) است - و خویشاوندی نزدیکی با کتنیسِ «مسابقات کشتار» و مریدا در انیمیشن «شجاع» دارد- اختراع نویسندگان فیلمنامه است. آنها علاوه بر این لگولاس را هم وارد این داستان کرده اند که در اصل در کتاب هابیت حضور ندارد. بوینز می گوید: "توریل شخصیت مو قرمز داستان ماست. ما او را به این دلیل به وجود آوردیم. که به فیلم آن نوع انرژی را ببخشد، آن نوع انرژی زنانه را. ما اعتقاد داریم که این موضوع کاملاً با درونمایه ی آثار تالکین سازگار است." شاید اینطور باشد، شاید هم نه. اما به هر حال جواب می دهد و مقداری دموکراسی و مردم سالاری جنسیتی و روابط عاشقانه به سبک داستانهای دوره ی شاه آرتور را در فیلم جاری می سازد.

فراتر از متن

«اسماگ» خیلی منطقی و خوب بدون آنکه آسیبی بزند بخش هایی از کتاب را که شکایت از غذا می کنند در فیلم خلاصه کرده و همه آنها را در یک سکانس گنجانده است که آنجا جویندگان همه دلایل ممکن برای گلایه کردن را دارند: آنها و بیلبو در بشکه هایی پر از ماهی مخفی می شوند و به این طریق از رودخانه می گذرند. قایق رانی که آنها را در گذر از رودخانه هدایت می کند فردی است به نام بارد (لوک ایوانز) و آنها را به لیک تاون می برد، یک پایگاه مرزی متعلق به انسان ها که به دلیل نزدیکی اسماگ در پریشانی و رکود غرق شده است. جویندگان درست میان شورش شهروندان بر علیه فرماندار شریر و مغرورشان (استفن فرای) و مشاور مسامحه کننده آلفرید (رایان گیج)، وارد شهر می شوند. هنگامی که بارد و فرزندانش افراد برگشته از حکومت را پناه می دهند، جویندگان می توانند از زندگی خانوادگی در سرزمین میانه دریافتی نادر و کمیاب پیدا کنند.

وقتی توریل به آسمان خیره شده و در فکر فرو رفته کسی به او می گوید: "نور ستاره ها نور سردی است" و او با حالتی پاسخ می دهد: "این نور خاطره است"، خاطره ستارگان درخشانی که پیش از آنکه اشعه شان به سرزمین میانه برسد، مرده اند. نور سردی که در «یک سفر غیرمنتظره» جاری بود هم همین است: گرامی داشت خاطره تالکین که تنها به شکلی دوره ای و موقتی جانی سینمایی یافت. بعد از آن فیلم اول و بی هدف از یک سه گانه هشت ساعته به ظاهر غیرضروی که بر اساس کتابی با کمتر از 300 صفحه ساخته شده بود، چه کسی حدس می زد که جکسون قسمت میانه ای به چنین قدرتمندی در آستین داشته باشد؟

در کل، «ویرانی اسماگ» موفقیتی هیجان انگیز است که تقریباً می تواند با شکوه سه گانه ی «ارباب حلقه ها» جکسون برابری کند. من که آن را دیده ام، حاضرم با کمال میل و به سرعت برای دیدن مجددش باز گردم.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع : خبرگزاری سینمای ایران

مطالب مرتبط:

نقد فیلمای سینمای جهان   

بهترین های سالی که گذشت