تبیان، دستیار زندگی
«نکته شگفت انگیز در مورد مبارزه با یک حریف تخیلی این است که او خیلی ماهر است اما به سادگی شکست می خورد.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وفاداری تناقض آمیز

نگاهی به نسخه پست مدرن «سه تفنگدار»


«نکته شگفت انگیز در مورد مبارزه با یک حریف تخیلی این است که او خیلی ماهر است اما به سادگی شکست می خورد.»

وفاداری تناقض آمیز

طعنه کاردینال ریشیلیو (کریستف والتز) به فرمانده گارد ویژه اش، سروان راشفور (مدس میکلسن) هنگامی که او را گرم شمشیربازی با دشمنی فرضی می بیند، در نسخه سینمایی «سه تفنگدار» محصول مشترک سال 2011 آلمان، فرانسه، انگلستان و آمریکا به کارگردانی پل دبلیو. س. اندرسن، در واقع کنایه ای است به همه فیلم های اکشن و کلاً به آنچه در سینما و ادبیات اکشن و کامیک بوکی می گذرد. کنایه او بطور خاص در مورد خود فیلم «سه تفنگدار» صدق می کند؛ فیلمی که در ادامه رویکرد پست مدرن فیلمسازان قرن بیست و یکمی به آثار ادبی کلاسیک ساخته شده است؛ از بازنگری در «شرلوک هلمز» کانن دویل گرفته تا افسانه های پریانی مثل «هنسل و گرتل»، «شنل قرمزی» و «سفید برفی» و همینطور رویه اختلاط ژانری در آثاری مثل «گاوچران ها علیه بیگانه ها»، «افسانه زورو» و «کشیش». جالب اینکه فیلم «سه تفنگدار» با آنکه ممکن است نوعی خیانت به منشاء و منبع ادبی آن تلقی شود، به شکل تناقض آمیزی به روح خالق آن -آلکساندر دومای پدر- وفادار است.

در فرانسه قرن هفدهم و زمان سلطنت لویی سیزدهم (فردی فاکس)، جوانکی روستایی به نام دارتانیان (لوگان لرمن) که فرزند یکی از تفنگداران سلطنتی سابق است به پاریس می رود تا بخت خود را بیازماید و دست بر قضا در همان ابتدا با سه تفنگدار مشهور، یعنی آتوس (متیو مک فادین)، پروتوس (ری استیونسن) و آرامیس (لوک اوانز) علیه سروان راشفور و مافوق او، کاردینال ریشیلیو که مغز متفکر توطئه علیه موجودیت کشور فرانسه از درون دربار است، هم پیمان می شود. او دلباخته کنستانس (گابریلا وایلد) از ندیمه های ملکه (جونو تمپل) می شود و در زمان محدود باقی مانده برای جلوگیری از جنگی که با فتنه ریشیلیو قرار است میان انگلستان و فرانسه برپا شود، برای بازپس گیری جواهرات ملکه فرانسه از زنی دسیسه چین به نام میلیدی (میلا یوویچ) و دوک باکینگهام (اورلاندو بلوم) به سفری پرماجرا می رود.

فیلم در ادامه رویکرد پست مدرن فیلمسازان قرن بیست و یکمی به آثار ادبی کلاسیک ساخته شده است؛ از بازنگری در «شرلوک هلمز» کانن دویل گرفته تا افسانه های پریانی مثل «هنسل و گرتل»، «شنل قرمزی» و «سفید برفی» و ...

فیلم علاوه بر همه عناصر بیرنگ داستان اصلی، از جنبه های کاملاً تازه ای برخوردار است که بدون پیشرفت های فناوری جلوه های ویژه و اتکا به جدیدترین دستاوردهای فنی و تازه ترین تکنیک های روایتگری و شگردهای داستانگویی سینمایی امکانپذیر نمی شد. داستان فیلم آشکارا از اطلاعات عمومی تاریخی تماشاگر تخطی و دوک باکینگهام و کاردینال ریشیلیو را به نوعی کشتی هوایی که ظاهراً از دستنوشته های لئوناردو داوینچی سرقت شده است، مجهز می کند. به این ترتیب یک سکانس تماشایی جنگ هوایی که ترکیبی از داستان های مربوط به دزدان دریایی و ماجراهای هوانوردی حوالی جنگ جهانی اول است، بر فراز کلیسای نتردام پاریس شکل می گیرد. شگردهای درهم آمیزی ژانرها که این اواخر در فیلم های هالیوودی بسیار پرطرفدار شده است نیز در این فیلم به اندازه کافی کاربرد یافته است.

وفاداری تناقض آمیز

در همان سکانس اول پرتنش فیلم که یادآور شروع فیلم های جیمز باندی است، ردپای ژانرها و شخصیت های داستانی گوناگون، از نینجاها گرفته تا ایندیاناجونز و نقشه های دقیق فیلم های زیرژانر سرقت مسلحانه را می بینیم. در ادامه از ژانر شمشیر و صندل و حماسه های تاریخی تا رمانس های نوجوانانه و اکشن های جاسوسی و درام های جنایی در هم آمیخته می شود و حاصل، تفریح بی خطر و جذابی است که می شود حدود دو ساعت با آن وقت گذراند و سرگرم شد. . بازی های آسان گیرانه و به شیوه اکشن های متمایل به کمدی از بازیگرانی مثل کریستف والتز، مدس میکلسن، اورلاندو بلوم و میلا یوویچ نیز کاملاً به جا و درخور لحن و حال و هوای چنین فیلمی است. به این ویژگی ها اگر سیستم فیلمبرداری سه بعدی از تصویرهای به اندازه کافی چشم نواز را نیز بیفزاییم، به اثری می رسیم که –چنانچه از افاده های روشنفکرانه صرفنظر کنیم- دلیلی ندارد از تماشایش لذت نبریم.

وفاداری تناقض آمیز

منطق کارتونی فیلم که تقریباً از کنار هر رخداد دردناک و مرگباری بی دردسر رد می شود و تماشاگر احتمالاً کم سن و سال را نمی آزارد، در اینجا به خوبی جا می افتد و باعث می شود که فیلم در مقایسه با داستان، به ویژه نسبت به شخصیت های مؤنث برخوردی مهربانانه تر داشته باشد و البته این برخورد باعث می شود که ساختن دنباله هایی بر فیلم ممکن شود؛ کمابیش مشابه با کاری که آلکساندر دوما نیز در زمان خود به نحوی انجام داد و یک سال پس از نوشتن «سه تفنگدار»، رمان «بیست سال بعد» را به عنوان ادامه ای بر آن داستان نوشت. شاید ساخته شدن این فیلم و فیلم هایی از این قبیل، نوعی عدول از خاستگاه ادبی اثر به نظر برسد، اما باید توجه کرد که فیلم در اوایل قرن بیست و یکم در همان جهتی گام بر می دارد که نویسنده ای مثل آلکساندر دوما در اوایل قرن نوزدهم در پیش گرفته بود. می توان تصور کرد که اگر خود آلکساندر دوما هم این روزها زنده بود، به جای نوشتن رمان تصمیم می گرفت چنین فیلمی بسازد.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:سینمای ایران / ساسان گلفر