تبیان، دستیار زندگی
بهانه حضور در جشنواره فیلم فجر یكى از مأموران پلیس راه كالیفرنیا «ادوارد مالوس» (نیكولاس كیج) شاهد پرت شدن عروسكى از پنجره ماشین است. عروسك متعلق به دختربچه اى است كه به صندلى عقب ماشین تكیه داده است. مالوس ماشین را د...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نگاهى به فیلم مرد حصیرى به بهانه حضور در جشنواره فیلم فجر

یكى از مأموران پلیس راه كالیفرنیا «ادوارد مالوس» (نیكولاس كیج) شاهد پرت شدن عروسكى از پنجره ماشین است. عروسك متعلق به دختربچه اى است كه به صندلى عقب ماشین تكیه داده است. مالوس ماشین را دنبال مى كند و عروسك را به دست دختربچه مى دهد اما دیرى نمى گذرد كه او دوباره عروسك را عمداً از شیشه بیرون مى اندازد. مالوس دوباره عروسك را بر مى دارد اما در همان لحظه كامیونى بزرگ به ماشین اصابت مى كند و سرنشینان آن یعنى همان دختربچه و مادرش در میان شعله هاى آتش زنده زنده مى سوزند، تلاش مالوس براى نجات سرنشینان به نتیجه اى نمى رسد و تراژدى دردناكى در خاطره او ثبت مى شود.

مالوس كه هنوز در شوك این واقعه به سر مى برد نامه اى از نامزد سابقش «ویلو» دریافت مى كند كه از او مى خواهد به جزیره اى خصوصى به نام «SUMMERSISLE» سفر كند و او را در یافتن دخترش یارى دهد. مارلوس، بى خبر از سر نوشتى كه در انتظار اوست به این جزیره سفر مى كند و در آنجا با ساكنان عجیب و غریب آن كه نام هاى عجیبى بر روى خود گذاشته اند و خود را خواهر خوانده یكدیگر مى نامند آشنا مى شود. آنها آیین هاى باستانى را به جا مى آورند و پرورش زنبور عسل را به عنوان شغل خودپیشه كرده اند. مالوس كه در صدد یافتن سرنخى از دختر گمشده نامزد سابقش است با بن بست روبه رو مى شود و قانونى كه او به آن ایمان دارد گره اى از مشكلاتش در این جزیره نمى گشاید. سقوط به ورطه نا امیدى، اعمال و رفتار مالوس از منش «مأمورى كه زمانى تابع قانون بوده فاصله مى گیرد و به رفتار انسانى درمانده در دنیایى مرموز شبیه تر مى شود.

***

بعضى فیلم ها آنقدر ویژه و خاص هستند كه برنامه نمایش آنها باید محرمانه بماند. «مرد حصیرى» كه از پیش براى منتقدان به اكران گذاشته نشد نیز ظاهراً از این دست فیلم هاست. یك وب سایت معتبر اگرچه وعده داده بود این فیلم پیش از اكران عمومى بزودى براى منتقدان به اكران خصوصى گذاشته خواهد شد اما سالن سینمایى در بروكلین كه قرار بود این فیلم را نشان دهد نامى از آن در برنامه نمایش خود به میان نیاورده بود.

با این حال، شخصى كه درگیشه به من بلیت فروخت غیر مستقیم به من اطمینان خاطر داد كه از نمایش فیلم «IDLEWILD» در سالن یازده خبرى نخواهد بود و به جاى آن به تماشاى بازسازى جدیدى از فیلم كلاسیك «مرد حصیرى» خواهیم نشست كه این بار آن را «نیل لابوت» كارگردانى كرده است. همینطور هم شد.

تنى چند از هم قطارانم نیز منتظر دیدن فیلم «IDLEWILD» بودند و از دیدن «نیكولاس كیج» كه در جزیره اى با ساكنان عجیبش سرگردان شده بود غافلگیر و در عین حال شوكه شدند. با این حال دیگر تماشاگران كمتر از خود نیكولاس كیج كه در فیلم جدید «مرد حصیرى» نقش مأمور پلیس راهى به نام «ادوارد مالوس» را بازى مى كند سرگردان و آشفته حال نبودند، كیج یا همان مالوس روزى نامه اى از نامزد سابقش ویلو (كیت بیهان) دریافت مى كند كه از او مى خواهد دریافتن دختر گمشده اش به او كمك كند. مالوس نیز براى زدودن خاطره تلخ مشاهده تصادفى مرگبار در جاده به جزیره محل سكونت ویلو سفر مى كند و در آنجا خود را در میان انسان هاى عجیبى كه همگى به كار زنبوردارى و پرورش عسل مشغولند مى یابد.

صداى زنبوهاى عسل و ازدحام كودكان با موسیقى متن بى روح و كسالت بار آنجلو با دالامنتى در هم مى آمیزد و كیج محصور در جزیره اى با ساكنانى كه به هیأت انسان هاى قرن نوزدهم لباس مى پوشند فریاد نا امیدى و سردرگمى سر مى دهد. ابهام اصلى در این فیلم نه رفتار و منش ساكنان این جزیره بلكه نفس حضور كیج در چنین فیلم گمراه كننده اى است. او پس از بازى درخشانى كه در فیلم «مركز تجارت جهانى» اولیور استون از خود ارائه داد با حضور در «مرد حصیرى» و ایفاى نقش اصلى چیزى جز افسوس و تأسف تماشاگران را براى خود نمى خرد. در طول فیلم شخصیت «مالوس» لحظه به لحظه كنترل وضع را از دست مى دهد و با سردرگم شدن هرچه بیشتر این شخصیت نیكولاس كیج درصدد نجات آن با نقش آفرینى خود بر مى آید كه در نهایت حاصلى جز سردرگمى خود و تماشاگران را در پى ندارد.

شخصیت «مالوس» فریاد مى زند، تفنگش را در هوا مى چرخاند، این و آن را به بادكتك مى گیرد، چشمه اى از استعداد كاراته بازى خود را نشان مى دهد و در نهایت با لباسى كه به شكل پوست خرس است مثل یك دیوانه فرار مى كند. همه این ها صحنه هاى خنده دار و یا شاید مسخره اى است كه موجب مى شود شخصى با خودش فكر كند چه برسر حال و روز این فیلم كلاسیك آمده است؟

پرسش اساسى تر این است كه كارگردانى همچون «نیل لابوت» كه به ساختن آثار روشنفكرانه معروف است با چه هدف و نیتى به باز سازى یكى از خوش ساخت ترین هارور هاى كلاسیك كه مردم از دیدن نسخه اصل آن خاطره خوبى داشتند روى آورده است. نسخه اصلى به فیلمنامه نویسى آنتونى شافر و به كارگردانى رابین هاردى در فضاى تخیلى جزیره اى دور افتاده در آن سوى سواحل اسكاتلند رخ مى داد و مضمون آن به نوعى درباره تقابل سنت هاى كهنه و فراموش شده با مدرنیته بود. فیلم هاى هارور اینچنینى اگر چه به لحاظ سوژه و مضمون تاریخ انقضاى مشخصى دارند اما احیاگر آنها نباید لزوماً یك كارگردان روشنفكر اما ناتوان از كار با ظرافت هاى دوربین باشد. نیل لابوت، كه هرگز در كار با دوربین مهارت خاصى نداشته در اینجا به عنوان كارگردان فیلم هاى هارور واقعاً گزینه اشتباهى بود. او حتى نمى تواند یك صحنه كاذب ترسناك بیافریند یا تماشاگر را براى چند لحظه بیشتر در دلهره و ترس باقى گذارد. وحشت بسیار ابتدایى و پرداخت نشده فیلم بسیار لوس و كلیشه اى است. این فضاى به ظاهر وحشتبار نه وحشت آفرین است و نه سرگرم كننده؛ تنها كسالت بار است.

با پیش رفتن فیلم و در حالى كه منتظر مى مانید تا اهالى جزیره دست از مسخره بازى با آن پلیس گشت بینوا بردارند و حقیقت را خیلى زود براى او فاش كنند ذهنتان به دنبال توجیهى براى ساخت این نسخه جدید است. آیا اهالى زنبور پرور این جزیره - كه سمبلى مرتبط با كلیساى مورمون و ایالت اوتا است- به نوبه خود ارتباط با سابقه مذهبى «نیل لابوت» دارد؟

هرچه بیشتر در محتواى فیلم تأمل مى كنید نكات مجهول و مبهم آن هم بیشتر جان مى گیرند. این یك جزیره متروك است. حاكمان آن زنان هستند. خیلى از این زن ها دوقلو هستند. شغلشان پرورش زنبور عسل است. لباسهایشان عجیب و غریب است. این یك فیلم ترسناك است. آیا متوجه نیستید؟

* چه انگیزه اى موجب شد به سراغ بازسازى فیلم كلاسیك «مردحصیرى» بروید؟

چرا نباید این كار را مى كردم؟ «مرد حصیرى» فیلمى بود كه وقتى جوان بودم واقعاً مرا مجذوب خود كرد. با خودم فكر مى كردم فیلم درخشانى است اما مى توان برداشت دیگرى از آن ارائه داد بدون آن كه به نسخه اصلى آسیبى وارد شود. فكر مى كنم از آنجا كه كارم را با تئاتر شروع كردم به اجراهاى مختلف از یك نمایش كه خودم نوشته ام یا نمایش دیگران عادت دارم، اخیراً اجراى جدیدى از هملت را كار گردانى كردم، خیلى ها هم قبلاً این كار را كرده اند پس چرا من این كار را نكنم. هملت نمایشى است كه خیلى ها به آن انس گرفته اند و دوست دارند و هربار مى توان بانگاهى نو و متفاوت به سراغ آن رفت.

درباره نسخه جدید «مرد حصیرى» هم اینگونه بود به دنبال یك شخصیت «كریستوفرلى» مانند نبودم و نمى خواستم مانند او كار كنم. مى خواستم مسیر فیلم را عوض كنم. فیلم جدید به حال و هواى فیلم كلاسیك پایبند است اما هویت مستقل خود را دارد.

* چه عناصرى را از نسخه اصلى فیلم (اوریژینال) برداشت كردید؟

همه بخش هاى خوب منهاى موسیقى، از هیچ كدام از آن آهنگ هاى قدیمى خبرى نیست. پایان فیلم و جایى كه تمام تحقیقات فیلم در آن انجام مى شد را دوست داشتم. به همین خاطراست كه باز از یك جزیره استفاده كردم و این معمولاً پایان یك فیلم است كه براى تماشاگر خاطره خوشى به جا مى گذارد. به نظر من «مرد حصیرى» نه یك فیلم هارور بلكه ضد هارور است و این بر خلاف باور اكثر مردم است. بیشتر اتفاقات در روشنایى روز اتفاق مى افتد. از یك قاتل محورى خبرى نیست و یا هیولایى وجود ندارد كه مردم را بترساند تا همه فكر كنند كه این یك هارور است. همه این عناصر را دوست داشتم. براى من چالش با این سؤال ها كه چگونه مى توانستم حس ترس را در روشنایى روز به تماشاگران القاء كنم و یا آن را جالب جلوه دهم وسوسه كننده بود. همه این عناصر به قوت خود باقى مانده اند اما شیوه اى كه شخصیت اصلى براى برقرارى ارتباط با اهالى این جزیره متروك به كار مى گیرد عوض شده و همین مسیر كلى فیلم را تا حدودى تغییر داده. مردم دوست دارند مقایسه كنند و با خودشان فكر كنند كدام بهتر یا بد تر بوده و چه چیزهایى فرق كرده است. به نظر من دلیلى براى دوست نداشتن هر دو نیست. مى توان هر دو نسخه را دوست داشت.

در باره حضور نیكولاس كیج در این فیلم كمى توضیح دهید؟

او حتى قبل از من درگیر این طرح بود. او در نوشتن فیلمنامه جدید هم دست داشت. او همچون یك تهیه كننده خوب مرا با سوژه فیلم درگیر كرد و به برداشت جدید من از این فیلم توجه كافى نشان داد. او به شما اجازه مى دهد تا فیلمنامه را خودتان بنویسید و بعد در جریان پروسه ساختن فیلم تغییراتى در آن ایجاد مى كند. نیكولاس كیج كسى بود كه با هدف ثابت كردن چیزى به سراغ این طرح نیامد. او جوایز بسیارى در كارنامه حرفه اى اش دارد. او مى تواند تمامى جریان یك فیلم را در دست بگیرد. اما این طور نبود و هر بار با ایده هاى جدید و با اشتیاق سرصحنه حاضر مى شد. او به عنوان یك تهیه كننده هم تفكرى متفاوت داشت.

نوشته اى. ا. اسكات ترجمه: شیلا ساسانى نیا