تبیان، دستیار زندگی
تراژدی قابل پیش بینی به چه ماند به رخدادی بی اثر. این شاید مهمترین جمله ای باشد که می توان در مورد اثر شریف ولی نه چندان موفق «تابو» به کار بست. شریف از این باب که دست روی خطاهای فکری و رفتاری خانمان برانداز گذاشته است و ناموفق از این باب که در مسیر روایت
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنجارشکنی به سبک دهه شصت

نگاهی به  فیلم سینمایی«تابو» ساخته خسرو معصومی.

تراژدی قابل پیش بینی به چه ماند به رخدادی بی اثر. این شاید مهمترین جمله ای باشد که می توان در مورد اثر شریف ولی نه چندان موفق «تابو» به کار بست. شریف از این باب که دست روی خطاهای فکری و رفتاری خانمان برانداز گذاشته است و ناموفق از این باب که در مسیر روایت گری و انتقال بصری مفاهیم چندان موفق نبوده است.

محمدرضا مقدسیان - بخش سینما و تلویزیون تبیان
تابو

بدترین اتفاق برای فیلمنامه ای که بنا دارد بر مبنای اصل غافلگیری در انتهای اثر مخاطبش را مجاب به دوست داشتن اثر کند، قابل پیش بینی بودن پایان بندی فیلم و فرو غلتیدن در دامن انبانی از کلیشه و تکرار است. خسرو معصومی در «تابو» تمام داشته هایش را در سبد پایان بندی تراژیک اثرش قرار داده و باقی بخش های اثرش چندان تلاشی برای نوگرایی و خلق داستانک های قابل دفاع و همراهی برانگیز و یا سر شکلی بدیع بخشیدن به داستان های بارها و بارها تکرار شده، نداده است.
نتیجه این حجم از اعتماد به پایان بندی اثر باعث شده تا مخاطب از میانه فیلم و در پی کم مایگی کلیت اثر این حدس را تقویت شده تر ببیند که بناست همه چیز در انتها تغییر کند. در نهایت سکانس نهایی با سر و شکلی کند و مستهلک کننده این حدس مخاطب را به یقین بدل می کند که بناست از فرمول سکانس نجات بخش پایانی برای توضیح و توجیه چند ده دقیقه تماشای سکانس ها ، حالات ، رفتارها ، کنش و واکنش ها و رخداد های کلیشه ای و تکراری استفاده شود.
اما چه چیز باعث شده تا معصومی به هدفی که مدنظر داشته نرسد و نتیجه آن طور که باید و شاید از آب در نیاید؟ باور پذیری سیل غریب رخدادهای واقعی است كه تراژدی را می سازد، ورنه موقعیت تراژیک یا به شعار ، چینش بی روح وقایع و یا به کمدی ناخواسته تبدیل می شود. باورپذیری اولین و اصلی ترین ویژگی لازم برای همراه شدن مخاطب با جهان بینی اثر است. در گام بعدی است که می توان در مورد سایر ویژگی های اثر سخن به میان آورد. این یک غلط رایج است که پیش از آنکه در مورد باورپذیری و همراهی برانگیز بودن یا نبودن اثر سخن گفته شود، سراغ سایر ویژگی های درونی اثر برویم و با هدف شناخت بهتر اثر به تحلیل آن بپردازیم.
«تابو» با بحران باور پذیری و همراهی برانگیز بودن دست در گریبان است و در این مسیر سخن گفتن از چرایی این غیر قابل باور بودن وقایع مهمترین رفتار انتقادی است که میتوان به کار بست.

خسرو معصومی در «تابو» تمام داشته هایش را در سبد پایان بندی تراژیک اثرش قرار داده و باقی بخش های اثرش چندان تلاشی برای نوگرایی و خلق داستانک های قابل دفاع و همراهی برانگیز و یا سر شکلی بدیع بخشیدن به داستان های بارها و بارها تکرار شده، نداده است

فقدان تعلیق و سرعت کند و رخوت آور رخدادها حاصل حذف آگاهانه یا ناآگاهانه حس و حال دراماتیک از سکانس های کلیدی است. یکی از نکات مهم در مورد «تابو» حذف حالات و رفتارهای دراماتیک در سکانس های اصلی اثر است. گو اینکه معصومی بنا داشته تا مثلا سکانس فرار دخترک از سر سفره عقد، یا سکانس روبرو شدن «تابو» با دخترک در کشتی و یا حتی سکانس نهایی فیلم را با کمترین میزان اثر گذاری بر روحیات مخاطب کارگردانی و اجرا کند. اگر چنین خواسته ای داشته باشد، باید اعتراف کرد که کاملا موفق شده است.این همه باعث شده است تا در سکانس هایی که طبق قواعد عرفی روایت در سینما مخاطب می بایست نگران رفتار و کنش بعدی شخصیت ها باشد، روند کند رخدادها را شاهد باشد و با خونسردی تمام سکانس های بعدی را پیش بینی کند.
 اوج این بی رمقی را می توان در سکانس نهایی فیلم آنجا که «سالار» تصمیم می گیرد که سرنوشت را بپیذیرد و دخترک را به حال خود بگذارد رقم می خورد. در این سکانس ما خواسته یا ناخواسته باید بپذیریم که سالار به یکباره تبدیل شود به مردی عاشق پیشه و به شدت متمدن که بنا دارد استقلال بهار را بپذیرد و تابع تصمیم مستقل او باشد.وقتی این سکانس را با سکانس شکنجه کردن کسری و رفتار سرد و وحشتناک سالار در این موقعیت کنار هم قرار می دهیم، چیزی جز تناقض و سردرگمی نصیبمان نمی شود. گویی سالار متحول شده و به یکباره بزرگ منشانه و بالغانه رفتار کردن را در پیش گرفته است!
معصومی در این سکانس تمام منطق اثر و موتور محرک داستانش را به یکباره زیر سوال می برد، بی آنکه مقدمه ای روایی در دل خود اثر برای این چرخش در نظر گرفته باشد.گویی به طرزی خام دستانه بناست فضای فراهم شود تا تضاد میان رفتار سالار، رفتار برادر کوچ او و تصمیمی پدر بهار بیشتر به چشم بیاید، در این مرحله فیلمنامه نویس تمام منطق تا به حال بنا شده را زیر پا می گذارد و بنا به مقتضیات داستان تغییری اساسی در ساختار شخصیتی سالار ایجاد میکند تا بالانس نیروهای مثبت و منفی در سکانس نهایی درست از آب در بیاید.
از سوی دیگر جنس رفتار «فرخ» به عنوان شخصیت منفی فیلم (bad man) فیلم که توانسته پدر مفنگی «بهار» را تحریک کند و با دادن اسلحه به او موجبات رفتار تراژیک نهایی را فراهم آورد در نوع خودش نخراشیده و غیر منطبق با چیدمان سکانس های پیشین است. این بی ارتباطی به دلیل  بی ریشه بودن جنس کنش های نهایی شخصیت ها به چشم می آید. گو اینکه به یکباره شخصیت هایی به دنیای داستان اضافه می شوند که بناست سکانس نهایی مدنظر نویسنده را شکل دهند و بعد بروند کنار ساحل قدم بزنند و الخ . این سکانس از فرط نامتعارف بودن به هجویه ای بر این جنس سکانس های در تاریخ سینما تبدیل شده است.در واقع مخاطب بیش از آنکه درگیر حالات و تنش بالای موجود در سکانس شود، در حال تماشای فضایی آرام و شاعرانه و بی ربط به تمپو درونی داستان و روایت است.در واقع شکل ظاهری ماجرا به سمتی می رود و مقتضیات قصه به سمتی دیگر.این همه جز سردرگمی و شلختگی ذهنی مخاطب نتیجه دیگری ندارد و خب در ادامه مخاطب از همراهی با اثر سرباز می زند.
شناسنامه تابو
نویسنده و کارگردان: خسرو معصومی
بازیگران: الناز شاکردوست، جمال اجمالی، هادی دیباجی، جمشید جهان زاده، بی ٍژن افشار، نورالدین اعلمی، علی محمدی
خلاصه داستان فیلم :سالار یكی از ملاكین بانفوذ منطقه هزارجریب، در آرزوی فرزندی تصمیم می گیرد برای چهارمین بار ازدواج كند. آق عمو كه معتاد به مواد مخدر است و در گاوداری صالح مشغول به كار است، می پذیرد در ازای پرداخت بدهی كه به صالح دارد، دخترش را به عقد برادرش سالار در بیاورد. بهار كه از قبل دل در گرو كسری داشته، در مقابل این پیشنهاد به شدت مخالفت می كند...