تبیان، دستیار زندگی
نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» ساخته صفی یزدانیان.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ساعت به وقت عاشقی


نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» ساخته صفی یزدانیان.

در دنیای تو ساعت چند است

اگر تمایل به تماشای یک فیلم آرام و عاشقانه دارید قطعا فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» انتخاب مناسبی است. فیلمی که ریتم کندی دارد، اتفاق خاصی درآن نمی افتد که مثلا با فراز و فرود آن همراه شوی یا تعلیق خاصی که در جایی از قصه با گره گشایی غافلگیرد کند. از همان ابتدا می فهمی که فرهاد (علی مصفا) به گلی ( لیلا حاتمی) علاقه مند است. نه عشق امروزی که یک عشق دیرینه و قدیمی که به خاطرش سال های سال صبوری کرده، ازداوج نکرده با خاطراتش زندگی کرده تا در نهایت در یک جا در یک زمان و ساعت خاصی به معشوق خود بگویید که چقدردوستش دارد. به او که سالها در فرانسه زیسته بگوید« هر جای دنیا که باشی دلم اونجاست».
 فیلم قصه آدم های عاشقی است که ساعت زندگی شان تنها به وقت عاشقی کوک شده و در همان حال باقی مانده است. عشق هایی از جنس خلوص و صداقت که همچون اسطوره های کهن ادبی می ماند؛ شاید انتخاب نام فرهاد برای کاراکترعلی مصفا به همین دلیل باشد. فرهاد نماد یک عاشق صبور و وفاداری که خواب شیرین می بیند و کوه می کند. فرهاد این قصه نیز در پایان قصه از خستگی خوابش می برد گویی او نیز سال ها در حال کندن کوه خاطرات و خیال پردازی هایش با معشوق بوده و اینک از خستگی خوابش برده است. یک خواب شیرین.
فارغ از روایت صفی یزدانیان از این قصه عاشقانه که واجد ریتم درونی است نه بیرونی، «در دنیای تو ساعت چند است» از این هوشمندی برخوردار است که در انتخاب لوکیشن و فضاسازی ها چه فضاهای بیرونی چه فضاسازی ازطریق قاب بندی های تصویری تناسب نمادین و زیبایی شناسانه بین فرم و محتوی برقرار کرده و در نهایت حسی از نوستالژی به مخاطب منتقل می شود. اساسا فیلم و قصه اش اثری نوستالژیک است که همین فضا را در فیلم «چیزهایی هست که نمی دانی» شاهد بودیم و اساسا این اثر بازنمایی و روایت دیگری از همان قصه و آدم هایش است. بازی زهرا حاتمی مادر لیلا حاتمی و همسر علی حاتمی بعد از چندین دهه حضور کمرنگ و بازی آهنگساز چیره دستی مثل کریستف رضاعی در دو نقش از نکات جالب توجه این فیلم نوستالژیک است.

«در دنیای تو ساعت چند است؟» قصه آدم‌هایی است که گویی همچنان در تقدیر عاشقانه خویش جا مانده‌اند و نمی‌خواهند تن به عقلانیت این دنیای عقلانی و مدرنی دهند که عشق را به یک عادت بدل می‌کند


در فیلم یک الگوی تلفیقی از فضای سرخوشانه و عاطفی‌ای را می‌بینیم که در بستر یک حسرت طولانی روایت می‌شود. حسرت فرهاد از عشقی که سال‌هاست با خود و پنهانی حمل می‌کند و شاید این حسرت در قلب گلی (لیلا حاتمی) هم باشد که سال‌هاست از این عشق اسطوره‌ای و از این عاشق کمیاب بی‌خبر بوده است. نماد بیرونی و رفتاری این عشق را می‌توان در آگاهی و به یادسپاری خاطرات ریزی دانست که از گلی در ذهن و حافظه فرهاد جا مانده است. «در دنیای تو ساعت چند است؟» قصه آدم‌هایی است که گویی همچنان در تقدیر عاشقانه خویش جا مانده‌اند و نمی‌خواهند تن به عقلانیت این دنیای عقلانی و مدرنی دهند که عشق را به یک عادت بدل می‌کند؛ دنیایی که انگار ساعت آن هنوز به زمان مردان و زنان عاشق صادق تنظیم شده که جز با عشق و احساس، کوک نمی‌شود.

در دنیای تو ساعت چند است

«در دنیای تو ساعت چند است» شاید سومین فیلم سینمایی از رابطه عاشقانه بین یک زوج واقعی باشد. علی مصفا و لیلا حاتمی در سه فیلم « لیلا» که منجربه ازدواج آنها نیز شد، در «چیزهایی هست که نمی دانی» و در همین «در دنیای تو ساعت چند است» یک رابطه عاطفی عمیق و متفاوت را به تصویر کشیده و بازی کرده اند. بدون شک یکی از امتیازات این فیلم بازی خوب این دو به ویژه علی مصفاست که توانسته شخصیت درونگرا و خجالتی فرهاد که حالا عاشق هم شده را خوب بازی کند. عاشقی صبور و سر به زیر و سخت که ساعتش را جز به وقت عشق به وقت دیگری تنظیم نکرده است.
البته علی مصفا همان شخصیت همیشگی است تلخ و ساکت و پر رمزو راز. چیزی شبیه به شخصیت واقعی خودش اما این شخصیت به خوبی به این نقش نشسته و باورپذیرش کرده است. ترکیبی ازسادگی ، عاشقی و شوخ طبعی در شخصیت فرهاد او را به شخصیتی دوست داشتنی بدل می کند که همدلی مخاطب را با خود به همراه دارد.
«در دنیای تو ساعت چند است» دو ساعت ما را به یک خلسه عاشقانه نوستالژیک فرو می برد و بعد که به خودت می آیی از خود می پرسی به راستی در دنیای من ساعت چند است؟!

شناسنامه فیلم


کارگردان: صفی یزدانیان
نویسنده: صفی یزدانیان
بازیگران: لیلا حاتمی، علی مصفا، زهرا حاتمی، ابراهیم ضمیر، کریستف رضاعی
خلاصه فیلم:گلی بعد از بیست سال زندگی در فرانسه یک‌باره تصمیم می‌گیرد به ایران و به زادگاهش، شهر رشت سفری کند. فرهاد در رشت به استقبالش می‌رود و می‌گوید که آشنایی قدیمی است، اما گلی اصلاً او را به یاد نمی‌آورد.


سید رضا صائمی
بخش سینما و تلویزیون تبیان