تبیان، دستیار زندگی
«ابرهای ارغوانی» جدیدترین ساخته سیامک شایقی است. فیلم به مثابه آثار پیشین این فیلمساز بازهم مسائل اجتماعی را دستمایه قرار داده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تهران شهر بدی است!

نگاهی به فیلم «ابرهای ارغوانی»


«ابرهای ارغوانی» جدیدترین ساخته سیامک شایقی است. فیلم به مثابه آثار پیشین این فیلمساز بازهم مسائل اجتماعی را دستمایه قرار داده است.

تهران شهر بدی است!

آن چه شایقی، قصد دستیابی به آن را داشته است قرار دادن دو روایت پیش رونده متقارن است که به یک هدف کلی می انجامند. به عبارتی، پیشرفت داستان از جانب دو شخصیت اصلی فیلم یعنی احمد (حسین یاری) و پروانه (هانیه توسلی) صورت می گیرد، بدین ترتیب که ابتدا، احمد است که بنا بر درخواست دوست دوران نوجوانی اش اصغر، به دنبال خواهر فراری او یعنی پروانه می گردد و سپس، طی سلسله اتفاقاتی، پروانه ناچار می شود که به دنبال احمد بگردد و او را پیدا کند.

در نهایت این دو یک دیگر را می بینند. در حالی که این بخش، می بایست نقطه اوج درام باشد، کنش خاصی در داستان رخ نمی دهد، نتیجه گیری و گره گشایی در فیلم آنچنان دلچسب و مطبوع نیست و انتظار طولانی مدت تماشاگر، برای دستیابی به نتیجه ای قابل قبول کاملاً به هـدر می رود.

حتی شاید بهتر آن بود که فیلمساز به دنبال مسیر دشوارتر و پر فراز و نشیب تری برای به هم رسیدن دو شخصیت اصلی در پایان این تقلاها و جست و جوها می گشت تا دست کم، کشش فیلم برای مخاطب بیشتر بوده و ریتم کند و یکنواخت آن برای او آزاردهنده نباشد.

ایده اصلی فیلمنامه ایده بدی نیست. روایتی موازی از جستجوی دو شخص که هیچ گاه یکدیگر را ندیده اند برای پیدا کردن هم، بی آن که انگیزه عاطفی در کار باشد، اما نوع پردازش داستان و بی بهره بودن داستان از داستانک های پیش برنده و جذاب کار را به درامی بی کشش و خسته کننده مبدل ساخته است. برخی از داستان های فرعی درام، ابتدا جذاب به نظر می رسند.

مثلاً دیدار احمد با خواهر بزرگ تر پروانه که زندگی مشقت باری دارد (بهناز جعفری) یا ورودش به پانسیونی که عمه پروانه (با بازی خوب رویا تیموریان) آن را اداره می کند در ابتدا داستان را از یکنواختی و بی کششی خارج می کند، هم چنین ملاقات او با معلم میانسالی که در خانه اش به پروانه پناه داده است (شبنم مقدمی)، اما این داستانک ها همین جا به پایان می رسند در حالی که پروانه، در جستجوهایش، جز ملاقات با صاحب خانه سالخورده احمد(شیرین یزدانبخش) که تنها قصد نصیحت او را دارد و با جملاتی کلیشه ای او را پند و اندرز می دهد دستاورد مهمی را به درام نمی بخشد. بنابراین در دو کفه ترازویی که قرار است دو شخصیت اصلی داستان آن را به ثبات و تعادل برسانند، یک طرف کاملاً بر طرف دیگر سنگینی می کند و اعتدالی میان دو بخش درام در جریان نیست و این امر موجب سکون شدید و آزاردهنده فیلم در بخش های مربوط به پروانه می شود.

ایده اصلی فیلمنامه ایده بدی نیست. روایتی موازی از جستجوی دو شخص که هیچ گاه یکدیگر را ندیده اند برای پیدا کردن هم، بی آن که انگیزه عاطفی در کار باشد، اما نوع پردازش داستان و بی بهره بودن داستان از داستانک های پیش برنده و جذاب کار را به درامی بی کشش و خسته کننده مبدل ساخته است.

از دیگر نقاط ضعف فیلم، تأکید شعارگونه اش بر بی در و پیکر بودن و بی رحمی تهران است. حتی دختر در مونولوگی که آن را با خود مرور می کند، جمله ای کلیشه ای و شعاری را درباره تهران و بدی هایش می گوید که عنوان« ابرهای ارغوانی» نیز زاده همین مونولوگ است که این امر با اصرار او برای ماندن در این شهر درنده و کثیف در تناقض است. بسیاری از فیلم های ایرانی، این روزها، قصد به تصویر کشیدن زشتی ها و سیاهی های کلانشهرهایی چون تهران و خلق و خوی ماشین گونه و دیوصفتانه آدم های آن را دارند! این امر به خودی خود ایراد محسوب نمی شود، اما نباید فراموش کرد که چگونگی به تصویر درآوردن چنین مفهومی، نباید گلدرشت و مبالغه آمیز باشد، زیرا در این صورت می تواند اثر عکس بر مخاطب بگذارد. فیلم، با نشان دادن صحنه های مختلفی از فجایعی که در تهران اتفاق می افتند (زندگی نکبت بار خواهر پروانه در خانه زوار درفته اش گرفته تا تصادفی که در خیابان رخ داده، دزدانی که کیف پروانه را می دزدند، مزاحمان خیابانی، همکاران احمد که پروانه را دست می اندازند، معلم خصوصی بی رحمی که تحت هیچ شرایطی مسوولیت مراقبت و نگهداری پروانه را نمی پذیرد، وضعیت پانسیون و دختران فراری که در آن مستقرند و ...) قصد آن را دارد که تمامی سیاهی های تهران را به یک باره در معرض نمایش بگذارد حال آن که شاید بهتر بود چنین جزئی نگری و تأکید مبالغه آمیزی بر این همه زشتی و بدی در فیلم صورت نمی گرفت و کارگردان تنها به بیان اجمالی این مشکلات و زشتی ها قناعت می کرد زیرا تأکید بیش از حد بر هر چیز، آن را لوث می کند.

عنصر حل و فصل فیلم در پایان با مرور بی منطق کلیه سکانس های جست و جوی زن و مرد جوان صورت می پذیرد که لزوم آن به هیچ وجه در فیلم احساس نمی شد.

تأکید زن صاحبخانه بر این مسئله که بهتر است پروانه و احمد با هم ازدواج کنند (!) نیز تأکیدیست بر پایانی کلیشه ای و نچسب که به هیچ عنوان سنخیتی با داستان و چالش هایش ندارد و تنها، آن را به نمونه ای تکراری و متداول از این گونه درام ها نزدیک می کند.

با توجه به شخصیت محور بودن فیلم، بازی ها از اهمیت ویژه ای برخوردار می شوند.

تهران شهر بدی است!

وقتی که قرار است هانیه توسلی یک تنه بار نیمی از فیلم را به دوش بکشد، قطعاً بازی او نیز به وزنه ای مهم در فیلم مبدل می شود. کاراکتر پروانه، کاراکتر دشواری نیست و بیشتر یک بازی درونی را می طلبد، اما بازی هانیه توسلی از حد انتظار فراتر نمی رود و بازی متوسط و بی چالشی ست که نمی توان چیز زیادی درباره اش نوشت. حسین یاری نیز وضعیتی مشابه توسلی دارد.

کاراکتر احمد نیز پیچیدگی های زیادی ندارد و بازی یاری نیز (مثلاً در مقایسه با نقش آفرینی اش در سعادت آباد) بسیار معمولی و متوسط جلوه می کند که این امر تا حد زیادی نیز از شخصیت پردازی اثر ضربه می خورد؛ به نظر می رسد کاراکترها کاملاً تک بعدی و منفعل اند.

بازی بازیگران نقش های مکمل بسیار دیدنی تر از بازیگران اصلی است. در حالی که یکنواختی فیلم در میانه های آن بسیار آزاردهنده می شود، حضور قوی بازیگری چون رویا تیموریان فیلم را موقتاً از حالت سکون پیشینش خارج کرده و به آن رنگ و بویی دیگر می بخشد. بازی تیموریان در نقش زنی که سن و سال بیشتری از خودش دارد، با آن لحن خاص صحبت و راه رفتن لنگان بسیار خوب از آب درآمده است و به کاراکتر عمه ی پروانه، بٌعد می بخشد.

بازی بهناز جعفری نیز مانند بیشتر اوقات کوتاه،اما تأثیرگذار است. جعفری در طول سال های فعالیتش نشان داده است که یکی از بهترین گزینه ها برای بازی در نقش های مکمل با شخصیت پردازی خوب است.

بازی شیرین یزدانبخش نیز مثل بیشتر اوقات توأم با رئالیسمی دلنشین است و به نظر نمی رسد که او دارد نقش بازی می کند. حتی شیوه دیالوگ گویی این بازیگر، بسیار به بداهه گویی نزدیک است که این مسئله فیلم را از تصنعی شدن دور می کند.

موسیقی متن فیلم از المان هایی است که می توانست نقشی مناسب را در بهبود آن ایفا کند، اما گاه این موسیقی بیش از حد لزوم شنیده می شود و این امر برای مخاطب آزاردهنده است.

تدوین فیلم، احتمالاً متناسب با روند پیشرفت داستان است و ضرباهنگی نسبتاً کند دارد. گاه برخی از صحنه ها می توانستند کوتاه تر باشند و مدت زمان طولانی آن ها بر پرده مخاطب را آزار می دهد.

«ابرهای ارغوانی»، درامی اجتماعی در رابطه با فرار دختران جوان از خانه است که شاید در صورت پرداخت بهتر می توانست به فیلمی ماندنی در این ژانر مبدل شود، همان طور که سال ها پیش رسول صدر عاملی با ساخت «دختری با کفش های کتانی» و کمی بعد اصغر هاشمی با ساخت «نگین» شکلی تازه از این سینما را به مخاطب نشان دادند.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع : روزنامه بانی فیلم / یاسمن خلیلی فرد

مطالب مرتبط:

دغدغه‌های اجتماعی در آثار خالق خواب زمستانی

  گفت‌وگو با سیامك شایقی، كارگردان «خواب زمستانی»

مرورى بر سینماى پلیسى ایران