تبیان، دستیار زندگی
سینمای ما یک سینمای «ژانر گریز» است. چه رسد به تلویزیون که معمولا تبعیدگاهِ برخی و تفرجگاه برخی دیگر از سینماگران است! ما «سینماگر ژانر» نداریم، یا بسیار به ندرت، داریم. یعنی سینماگرانی که متخصص در ساخت فیلم‌های ژانر بخصوصی باشند. برعکس بسیار کشورهای صا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

این لهجه، مناسب بیان مضامین تربیتی نیست

نگاهی به سریال «پنجره»


سینمای ما یک سینمای «ژانر گریز» است. چه رسد به تلویزیون که معمولا تبعیدگاهِ برخی و تفرجگاه برخی دیگر از سینماگران است! ما «سینماگر ژانر» نداریم، یا بسیار به ندرت، داریم. یعنی سینماگرانی که متخصص در ساخت فیلم‌های ژانر بخصوصی باشند. برعکس بسیار کشورهای صاحب صنعت فیلم، که حتی بسیاری از فیلمسازان مطرح، با گونه فیلمسازی و ژانر مخصوص به خودشان، شناخته می شوند.

سریال «پنجره»

درست به همین دلیل، سینما و تلویزیون در ایران شاهد ظهور ناگهانی کارگردانان در موضوعاتی ست که هیچ گونه شناختی از آن ندارند. سینماگری که به ساخت و تولید فیلم باطله های شبه کمدی و کیسه خنده های بازاری مشغول بوده، ناگهان سر از ملودرامی غمبار با موضوع تربیتی درمی آورد! و استدلال می کند که پیشتر، در جایی، «مربی پرورشی» بوده است! مثل این است که یک «مهندس راهسازی» را به ساخت «فیلم جاده ای» بگماریم!

پیش نیاز اثربخشی و باورپذیری در روایت داستانی، علاوه بر شناخت و بینش در روبه‌رویی با موضوع، انتخاب لهجه مناسب و هدفمند در بیان آن است. لهجه ای که روایت، در سریالی چون «پنجره» به خود می گیرد، اصلا مناسب برای طرح مضامین تربیتی نیست. هرچند که سازندگانش حتی اصراری در حفظ همین لهجه را هم ندارند. سریال، دارد از یک روش بی‌هدف در روایت استفاده می کند که اصطلاحا، برخی پزشکان در کار خودشان به آن «درمانِ خوشه ای» می گویند: پزشک، چون اطمینانی از ریشه ی درد بیمار ندارد، مجموعه ای از داروهای متنوع برای امراض احتمالی مختلف تجویز می کند! اما در نهایت، بیمار رنجور، معده اش را از داروهای جوراجور نامناسب پر می کند، بی آن که در شرایط طبیعی و به درستی درمان شده باشد!

در مجموعه تلویزیونی «پنجره»، همین بی مبالاتی غیرحرفه ای دیده می شود. اصلا، شخصیت ها در جایی نمی‌نشینند که باورشان کنیم... لباسی که بر تن‌شان است، زار می زند که عاریتی ست... از مهندس گرفته تا روحانی، هیچ کدام پرداخت درستی ندارند. شما این باورپذیری شخصیت ها را، حتی در چشم خود بازیگران نمی بینید چه رسد به مخاطب.

کارگردان، در روایت سرراست و طبیعی داستانک های شتابزده ای که در هم تنیده شده اند الکن است و حتی نمی تواند رنگ آمیزی مناسبی از اصل و فرع ارائه دهد. سریال، پر است از شاخ و برگ های زمین ریخته. به گزاره دیگر، سریال، در الفبا، دچار پریشانی و به هم ریختگی ست: مجموعه ای ست از خرده فیلم‌نامه ها که به هم وصله شده اند. فیلمنامه خلق الساعه و «بزن برو»یی ست. نمی دانم چه اراده ای در تلویزیون وجود دارد که پشت این جور کار کردن غیر حرفه ای می ایستد. بازیگران در طول کار، صفحه صفحه فیلم‌نامه را و نقشی خودشان را کشف می کنند! در حالی که مهم‌ترین پایه و اساس تاثیرگذاری در سریال های تلویزیونی، شخصیت های قصه اند. تماشاگر دارد با آن‌ها زندگی می کند.

مجموعه ای ست از خرده فیلم‌نامه ها که به هم وصله شده اند. فیلمنامه خلق الساعه و «بزن برو»یی ست. نمی دانم چه اراده ای در تلویزیون وجود دارد که پشت این جور کار کردن غیر حرفه ای می ایستد. بازیگران در طول کار، صفحه صفحه فیلم‌نامه را و نقشی خودشان را کشف می کنند!

اما هربار با تناقض‌های چشمگیر در بازی، و ابعاد شناسنامه ای و هویتی نقش‌ها رو به رو می شود. معلوم است که «طرح شخصیت» و «نقشه بازی» در این جور سریال سازی، حرام دست شتابزدگی می شود. چون نه بازیگر، نه حتی خود کارگردان با کلیت داستان رو به رو نیست. ای بسا هربار در برابر تغییرات و بازنویسی همزمان، غافلگیر می شود. و خوب می دانید که سینما، دست رو کن است. حتی اگر اعتراف عوامل سازنده و بازیگران نبود که «در طول کار، فیلم‌نامه بازنویسی می شد و به دستمان می رسید؛ از این جهت قصه اصلی دچار تغییرات زیادی شد» ( به نقل از عبدالرضا اکبری)، باز هم به هم ریختگی راکورد حسی و شخصیتی نقش‌ها دستکم در بازی بازیگران – و به ویژه بازیگران کم تجربه تر – آزاردهنده بود. این پریشان گویی و بی هدفی حتی در متن ترانه تیتراژ سریال خودنمایی می کند. بگذریم که این روزها کسب و کاری برای اجرای ترانه های تیتراژ توسط خوانندگان مختلف به راه افتاده و مافیایی بویناک، به این کاسب‌کاری غیر فرهنگی دامن زده است. واسطه‌هایی در بین خوانندگان به راه می افتند که چقدر می دهی، برایت یک تیتراژ ردیف کنم!؟ جالب است که نرخ‌ها بسته به این که تیتراژ اول، یا ترانه ی میانی یا تیتراژ پایانی باشد متغیر است! تاسف آور نیست؟ و اصلا بعضا – مثل همین مورد اخیر – دیده می شود که ترانه و آهنگ تیتراژ، هیچ ارتباط موضوعی با فضای سریال ندارد. صرفا دکانی ست برای این که در اوضاع نابسامان موسیقی پاپ، امکان لانسه کردن یک یا چند خواننده ی بخصوص، با شرایط بی معیار و با زد و بند های پنهان فراهم شود. در مورد ده ها سریال این سال ها، رد این جریان را بگیرید!

نکته دیگری که در اغلب سریال‌های ما دیده می شود این است که اساسا، چیزی به اسم زبان غیرکلامی در ساخت این قبیل مجموعه های تلویزیونی دیده نمی شود. روایت کاملا رادیویی و مبتنی بر گفت و گوهای کلیشه ای و حوصله سر بر است. این بیماری روایت غیر تصویری را در بسیاری از آثار مشابه تلویزیونی می بینید. چشم‌تان را ببندید و سریال را تماشا کنید!

سریال «پنجره»

مساله دیگر، موضوعی ست که در رسانه ها از آن با عنوان ترویج تفکرات کوئیلو در این سریال عنوان شده است. اولا، به باور من، در مورد پائولو کوئیلو تا حد زیادی بزرگنمایی شده است. ما بت‌هایی می‌سازیم و خودمان هم در برابرشان مرعوب می شویم و سنگر می گیریم. این رفتار، به شکل یک دربست پذیری ناآگاهانه در سریال پنجره هم دیده می‌شود. نگاه کنید به تأکیدهایی که شخصیت‌های سریال روی کیمیاگر می گذارند. نویسنده حتی عقب‌نشینی منفعلانه شخصیت روحانی را در سریال چنان گنجانده که گویی تسلیم یک نماینده دینی در برابر یک عرفان تقلبی و دزدیده شده را به نمایش می گذارد. البته که کوئیلو، نویسنده قابل احترامی ست. اما به سبب اختلاف دیدگاهی که بخشی از جامعه ایرانی با اندیشه های او دارد، وظیفه تلویزیون، ارائه توامان دیدگاه ها و فراهم کردن بستر نقد، برای نتیجه گیری منطقی مخاطب است.

توجه داشته باشیم که اساسا این که در یک سریال تلویزیونی بر روی موضوع کتابخوانی تاکید شود و کتاب به عنوان یک عنصر دراماتیک در متن مورد توجه قرار گیرد بسیار ستودنی ست. تا همین‌جا هم می‌توانست امتیاز بزرگی برای «پنجره» باشد. اصلا رسانه ای مثل سیما باید این موضوع را در دستور کار خود قرار دهد که برای برون رفت از اوضاع بحرانی سرانه مطالعه در کشور کاری بکند و چه کاری بهتر از این که در مجموعه های تلویزیونی به گونه ای غیر مستقیم بر روی موضوع کتاب و مطالعه کار شود. حتی، چنان که برخی خرده گرفته اند طرح موضوعاتی چون عرفان های غیر الهی در این قبیل آثار به خودی خود مذموم نیست؛ مشروط بر آن که فضای نقد همزمان با طرح موضوع، فراهم باشد. ارائه یکسویه این قبیل موضوعات آن هم توسط افراد بی اطلاع یا کم اطلاع از رسانه ملی، صرفا یک پروپاگاندای غیر مسئولانه برای تفکری ست که قابل نقد و بررسی ست.

سریال «پنجره»

البته کتاب کیمیاگر، هنوز هم جزو پرفروشترین کتاب های داستانی دنیاست. بسیاری از مردم هم آن را خوانده اند. در ایران هم کتاب محبوبی ست. اما هرگز به درستی و بی غرض در رسانه نقد نشده است. خیلی ها هنوز نمی دانند که این کتاب با الهام از روایتی از مثنوی مولانا به رشته ی تحریر درآمده. و اگر هم بدانند ممکن است همه، بر روند دگردیسی و تغییراتی که از منبع اثر تا کیمیاگر رخ داده اشراف نداشته باشند. اگر سازندگان سریال، مشاوران مطلع و متخصصی داشتند که به این تفاوت ها می پرداخت، چرا نباید از آن استقبال می کردیم؟ این سریال می توانست به بررسی موضوعاتی مثل «افسانه ی شخصی»، «گنج درون» و... و تناسب یا اختلافات آن با فلسفه توکل و جهد و سعی و حتی فلسفه دعا در آموزه های دینی و اسلامی بپردازد. اما اساسا سازندگان مجموعه به نظر می رسد که چنین بینشی نداشته اند. من شخصا گمان می کنم حتی بر خلاف چیزی که گفته می شود، سازندگان و نویسندگان سریال در زیربنای فکری، دانسته و ندانسته، بیشتر، وامدار آموزه های مسیحی فلورانس اسکاول شین بوده اند تا عرفان کوئیلویی. صرف‌نظر از این که ترویج این اندیشه ها تا چه اندازه در سیاست‌گذاری‌های سیما، پیش بینی شده، گمان می رود که جای معرفی و نقد توامان این گرایش های فکری در رسانه عمومی خالی ست. هم کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین در ایران به چاپ رسیده و هم کیمیاگر. هر دو هم بسیار پرفروش بوده و دست به دست شده اند. اما کتاب های مشابهی که با اشراف بر آموزه های اسلامی به این مقوله بپردازند، کم شمارند. مثلا مگر این روزها در بازار کتاب، کم با موضوعاتی چون قانون جذب و ... برخورد می کنید؟ از همین تلویزیون خودمان هم مستندهایی با این مضمون پخش شده است و چرا که نه؟ اما، آیا همت کرده‌ایم در تلویزیون برنامه‌ای به همان اندازه جذاب تولید کنیم که مثلا تطبیق یا اختلاف «افسانه ی شخصی» را با «مقتضای حق» نشان دهد؟ کاش در سریالی مثل «پنجره» مدیران و سازندگان می نشستند و فکر می کردند که قرار است از کدام مسیر بروند تا بی‌طرفانه در بستری داستانی به طرح چنین مضامینی در کنار موضوعات تربیتی مربوط به نوجوانان پرداخته شود. اما، آن چه می‌بینیم، یک نقض غرض آشکار است که نه برای مخاطب طرفدار کوئیلو و اسکاول شین جذاب است نه یارای تحمل را در مخالف‌اش برمی‌انگیزد. یک باخت دو جانبه، که اگر حیف و میل سرمایه ملی را به آن بیافزاییم، شوربختی مضاعفی را به همراه دارد.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:سینمای ایران / شهاب شهرزاد