جلیقه ی نجات سرجوخه
نگاهی به فیلم ضد گلوله
یكی از آن خطقرمزهای پررنگ و همیشه مهیا، سینمای جنگ و دفاع مقدس است كه سالها پیش، كمال تبریزی به عنوان اولین خطشكن با ساخت «لیلی با من است» از آن گذشت و شرایط این تجربه را برای دیگران نیز فراهم آورد.
دومین تجربه فیلمسازی «مصطفی كیایی» پس از فیلم به نسبت موفق «بعدازظهر سگیسگی»، درست از همان الگوی «لیلی...» پیروی میكند، منتها با یك تفاوت كلی و البته بینهایت امتیازهای ویژهای كه تبریزی در تولید فیلمش از آنها بیبهره بود.
برگ برنده فیلم یا بهتر كه بگوییم فیلمنامه كیایی آن است كه او در كشاندن یك فرد ولگرد و بیبندوبار به فضای جنگ و جبهه، به ورطه شعار و گندهگویی نمیافتد و هیچ تلاشی نمیكند شخصیت اصلی خود را به مدد حضور در آن محیط به تحول عرفانی ـ اعتقادی بكشاند.
این یعنی شناخت درستِ شخصیت و صداقت در بیان داستانی.كیایی بخوبی میداند آدمی مانند سلیم (مهدی هاشمی) كه سالها در كار خلاف و پخش نوار و موسیقیهای مبتذل بوده و از این راه ارتزاق كرده، هرگز با حضور چند ماهه در فضای معنوی جبهه دچار تغییر در ذات و جوهره شخصیتی خود نخواهد شد.
از این رو میبینیم 20سال بعد كه هنوز سلیم، سالم است، به پخش CD موسیقی و فیلم میپردازد.
گرچه كارگردان نشانههایی از آرا و عقاید اخلاقی و انسانی را در كلام و گاهی رفتار سلیم گنجانده اما همان دیالوگهای ساده و موجز نیز دلیلی بر تحول روحی وی نیستند بلكه آنها اعتقاد قلبی اوست.
مانند جایی كه سلیم به نایب در حال نماز میگوید: «تو كه به حرف بنده خدا گوش نمیدی، فكر میكنی خدا به حرفت گوش میده؟ نمیده!» یا طعنهایی كه ابتدای فیلم در اشاره به پخت آش پشتپا برای فرهاد و شهادتش و خطاب به فرخ (ژاله صامتی) میزند: «یه كم خودتون زحمت بكشید، منتظر شفاعت كسی نباشید.»
این در حالی است كه مجموعه فیلمهای بیاهمیت و ضعیفی مانند اخراجیها، با كوبیدن طرف مقابل و نشانهگذاریهای تصنعی و شعاری، در موقعیتهایی سرشار از تمسخر و لودگی سعی دارند شخصیتهای اراذل و اوباش فیلم را متحول كنند! اتفاقا از این نظر «ضدگلوله» فیلم موفقی است چرا كه از طنزی ظریف و هوشمندانه برخوردار است.
كیایی در فیلمش هیچكس را مسخره نمیكند بلكه موقعیتهای مضحكی فراهم میآورد كه ناخودآگاه تماشاگر را به خنده میاندازد، بیآن كه از كسی متنفر شود یا او را به سخره بگیرد.
صحنههای مربوط به جنگ كه بخش اعظم فیلم را شامل میشوند، پر هستند از لحظههای بانمكی كه فیلم را هر چه بیشتر مفرح و شاداب جلوه میدهد.
این رویداد البته در دیالوگنویسی هم لحاظ شده است. پیش از این، نمونههای بسیاری از چنین داستانی در سینما و تلویزیون ساخته شده بود كه آنها نیز در نوع خود شاید تا حدودی موفق بودهاند، مثل «بهترین تابستان من»، «نابرده رنج» و «خوشركاب»، اما اینجا كیایی با الهام از آن فیلمها و تلفیق همه آنها، داستانی نو و خلاقانه ارائه كرده.
كیایی در فیلمش هیچكس را مسخره نمیكند بلكه موقعیتهای مضحكی فراهم میآورد كه ناخودآگاه تماشاگر را به خنده میاندازد، بیآن كه از كسی متنفر شود یا او را به سخره بگیرد
وی حتی نظری به فیلم جنگی «نجات سرجوخه رایان» داشته و یكی از سوژههای آن اثر را به صورت وارونه اینجا پیاده كرده است.
نگاه كنید به صحنهای كه سلیم در حال كمك به همرزم خود است و دوستش كلاه آهنی خود را سر او میگذارد.
بلافاصله گلولهای از سوی دشمن شلیك میشود و به كلاهآهنی اصابت میكند، ولی سلیم كه شوق شهادت دارد، آن را از سر میاندازد! در سكانس آغازین «نجات سرجوخه رایان» نیز صحنهای هست كه ابتدا گلوله دشمن به كلاه آهنی یك سرباز برخورد میكند و در ادامه، او كلاه را از سر برمیدارد و ناگهان بعدی از راه میرسد و مغزش را متلاشی میكند.
با این همه نباید كتمان كرد كه «ضدگلوله» برخلاف نمونههای مشابه به هیچوجه از خطقرمزها عبور نمیكند، فقط از یك فضای جغرافیایی خاص، استفادهای ساده میكند و در همان فضا، موقعیتهای بانمكی طراحی و اجرا میكند.
مثل صحنه آب دادن سلیم به رزمنده تشنه كه به شكل مضحكی این كار را انجام میدهد یا ماجرای گذاشتن نوار یك خواننده گریخته از وطن در ضبطصوت مقر نظامی و پخش یك آهنگ نامتناسب با آن فضا یا گیر افتادن در دستشویی خانه، همزمان با مراسم پخت آش و سفره نذری و اصرار نیروهای كمیته برای تفتیش منزل یا فرار سلیم از دست نیروهای انتظامی و پناهبردن به مسجد و بازسازی نمایی كه یكسره از فیلم تبریزی یعنی «مارمولك» میآید.
دیالوگهای طنز فیلم را باید از نقاط قوت فیلمنامه برشمرد. شوخیهای كلامی «ضدگلوله» بسیار بكر و دقیق نوشته شدهاند. بخصوص برای شخصیت سلیم كه در مقام یك فرد سادهلوح، اندكی مخش معیوب و ناقص است!
با تمام این تفاسیر نمیشود براحتی از خیر مشكلات و ضعفهای فیلم گذشت. مهمترین آنها اینكه سكانس پایانی خواب دیدن سلیم و وعده تحقق آرزویش، یكدستی و منطق رئال فیلم را برهم میزند.
چه دلیل وجود دارد كه تماشاگر برآورده شدن رویای او را در خواب و از زبان یك فرشته بشنود؟! همچنین سكانس غافلگیرشدن رزمندهها توسط عراقیها و نبرد و مقاومتشان كمی طولانی و خستهكننده شده است.
سلیم برای فرار از مرگ ناهنگام، داوطلبانه راه سفری بیبازگشت را در پیش میگیرد تا از عذاب فكر كردن به مردن خلاصی یابد اما خود میبیند كه این امر نشدنی است و تقدیر الهی، او را زنده و با عمری طولانی میخواهد.
شاید بشود نجات سلیم را از جنگ و بازگشت به خانه را این گونه تعبیر كرد كه سرنوشت او مصداق همان ترانه معروفی است كه بارها در فیلم پخش میشود: «سفر كردم كه ...»!
منبع:جامجم /احمدرضا حجارزاده