تبیان، دستیار زندگی
ابراهیم شیبانی در دومین فیلم بلند سینمایی خود رویکرد حرفه‌ای به سینما را با قصه‌ای پلیسی معمایی درهم می‌آمیزد و حاصل کار اثری است قابل قبول که می‌توانست فراتر از این هم باشد. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقدی بر فیلم "صحنه جرم ورود ممنوع"

فیلم صحنه جرم ورود ممنوع

همیشه یک احتمال دیگر هم وجود دارد؛ نقد فیلم "صحنه جرم ورود ممنوع" به کارگردانی ابراهیم شیبانی

ابراهیم شیبانی در دومین فیلم بلند سینمایی خود رویکرد حرفه‌ای به سینما را با قصه‌ای پلیسی معمایی درهم می‌آمیزد و حاصل کار اثری است قابل قبول که می‌توانست فراتر از این هم باشد.

شیبانی پس از دستیاری کارگردانانی صاحب نام چون داریوش مهرجویی، رخشان بنی اعتماد و بازیگری در فیلم های "زیر پوست شهر" ،"باران و بومی" و اپیزودی از مجموعه تلویزیونی "زیر آسمان شهر"، اولین فیلم بلند سینمایی خود را با نام "زهر عسل" ساخت .فیلمی که با وجود همه انتقاداتی که می توان در موردش مطرح کرد، نگاه حرفه ای او را به تخصص های مختلف برجسته می کرد. هر چند فیلمنامه کاستی هایی داشت، ولی از مشاوره و نگاه فرید مصطفوی بهره برده بود.

شیبانی با انتخاب بازیگر حرفه ای مثل فریماه فرجامی در کنار بازیگران مشهور چون محمدرضا گلزار و مهناز افشار و  حضور عوامل حرفه ای دیگر، چهره خود را به عنوان فیلمسازی با نگاه حرفه ای تثبیت کرد. تجربه چند تله فیلم و دومین فیلم بلند سینمایی در ادامه کارنامه سینمایی شیبانی قرار گرفته است. او نگارش فیلمنامه "صحنه جرم ورود ممنوع" را از مرحله ای همراه با علیرضا معتمدی آغاز و وقت زیادی صرف کرد تا فیلمنامه به آنچه در ذهن داشت نزدیک شود و سپس آن را کلید بزند. فیلمی که واجد همان نگاه از یک فیلمساز جوان است.

فیلم قصه ای پلیسی معمایی دارد که مانند الگوی آشنای اینگونه فیلم ها با پیگیری سلسله قتل های زنجیره ای و برجسته کردن نقش مأمور پلیس و دستیارش دنبال می شود. مهمانی جشن تولد آیدا (شقایق فراهانی) سکانسی برجسته است که برخی شخصیت ها را معرفی می کند و به واسطه اتفاقات بعدی می تواند جایگاهی خاص پیدا کند. روابط به گونه ای چیده شده که ارتباط میان آیدا و نگین (مرجان شیرمحمدی) و پیمان (حمیدرضا پگاه) و حامد (سام درخشانی) در فضایی میان ابهام و قطعیت شکل می گیرد. وقتی حامد مقابل همه خبر نامزدی خود و آیدا و اهدا سهم خود از برج را به او اعلام می کند، دلخوری نگین و ترک کردن مهمانی که با واکنش پیمان مواجه می شود، چیدمان اولیه این رابطه چهار نفره است.

در این سکانس به واسطه نوع فضاسازی، حرکت سیال دوربین و زوایایی که برای نزدیک شدن به سوژه مورد نظر انتخاب شده، فضایی مبهم و ناامن شکل می گیرد که به کلیت فیلم منتقل شده و زیرلایه و اصل وجودی فیلم است. فیلم تا انتها سعی می کند این زوایای پیدا و پنهان را مقابل چشم مخاطب قرار دهد و با توجه به دیالوگ کلیدی مأموران پلیس (همیشه یک احتمال دیگر هم وجود دارد)، اصل عدم قطعیت را بدل به تم اصلی فیلم کند.

"صحنه جرم ورود ممنوع" می کوشد مولفه هایی چون دوربین فیلمبرداری خانگی، فیلم ویدئویی و ... را به گونه ای وارد اتفاقات کند که در ادامه به بازی و طراحی اتفاقات موجود منتهی شود. دوربین فیلمبرداری که در سکانس مهمانی در دست نگین است و از همه فیلمبرداری می کند و حامد در مورد آن با پیمان شوخی می کند، فرستاده شدن فیلم سوزاندن حامد به آیدا، تحت فشار قرار گرفتن خانم دکتر از سوی  سرگرد پارسا به واسطه فیلمی که از او در مهمانی گرفته شده و ... همه به منظور انتقال فضایی نمایشی و ناامن بر موقعیت طراحی شده در فیلم حرکت می کنند.

با قتل حامد در همان شب نامزدی، خیلی سریع پای پلیس و دو مأمور تیپیک آن به فیلم باز می شود. سرگرد پارسا (حمید فرخ نژاد) و دستیارش رضایی (پولاد کیمیایی) از زوج هایی هستند که نحوه حضور آنها می تواند یادآور اندک نقش های ماندگار این دو کاراکتر باشد. با توجه به اینکه این رابطه در فیلم های ایرانی بیشتر مطابق الگوهای خارجی پیش رفته، شاید کمتر نمونه ماندگاری بتوان برای آن مثال زد. به همین جهت ایرانی کردن رابطه است که می تواند این زوج را تبدیل به کاراکترهایی تازه و ویژه کند.

فیلمنامه نویس "صحنه جرم ورود ممنوع" سعی کرده با وجهی کمرنگ از طنز (انتخابی هوشمندانه به جهت فضای کلی قصه)، غالب شدن خصوصیات تیپیک بازیگران این دو نقش و البته حرکت طبق الگویی آشنا این دو کاراکتر را برجسته کند. درآمدن و به نوعی باورپذیری این رابطه علاوه بر وجوه اشاره شده نیاز به تداوم و تمرکز حضور و مانور روی جنس خاص این رابطه دارد که در ادامه کمتر اتفاق افتاده است. رضایی دستیار کم هوش، سر به هوا، ظاهربین و ... است که نمی تواند زوج کامل کننده پارسا محسوب شود و اندک لحظات حضور شیرین او مخاطب را در انتظار چیزی بیش از آنچه می بیند باقی می گذارد. اما همان عدم تمرکز باعث می شود این کاراکتر به نوعی پا در هوا و رابطه خاص او با پارسا هم عقیم جلوه کند.

به این ترتیب بده بستان اطلاعاتی که می تواند تنها نتیجه کارآمد حضور رضایی محسوب شود (از نظر فیلمنامه ای) به این ترتیب رو و آشکار است و تک لحظاتی چون سردر آوردن او از خانه فامیلش در لواسان که برای مأموریت رفته، نمایشی که برای فهماندن حرفش به پارسا که پای تلفن است اجرا می کند، اهمیت دادن به شیکپوشی، تکیه کلام او پس از هر خرابکاری (من می خوام استعفا بدم) و ... بی نتیجه می ماند. در کنار رضایی حضور مافوق او سرگرد پارسا هم در چیدمان و درآمدن این رابطه نقشی مهم دارد. اما پارسا هم جز بخشی که به پیگیری پرونده قتل ها می پردازد، خط فرعی کمرنگی دارد که به خوبی از آن استفاده نمی شود.

ناموفق بودن زندگی خانوادگی پارسا، برخورد او با زن سابقش در پارک، وضع اقتصادی نامناسب او که با خودرو قدیمی برجسته می شود و ... کارکرد خود را جایی نشان می دهند که آیدا می خواهد روی او تأثیر بگذارد. این دو بخش هر چند در امتداد هم قرار می گیرند، ولی در ادامه روی بسط این رابطه کمتر کار شده، رابطه بین آیدا و پارسا که به نوعی موجب شود سرگرد از دنبال کردن خط اصلی پرونده قتل ها و پی بردن به نقش اصلی آیدا دور شود. هر چند سکانسی که زن در یک گفتگوی تلفنی وجهی از اغواگری خود را به نمایش می گذارد چهره معصوم او را تا حدی تعدیل می کند.

"متولد برج سرطان" هر چند نام قبلی فیلم و معرفی آیدا به عنوان یک زن تیرماهی است، کارکرد دوگانه دیگری هم در فیلم دارد، وقتی همه راهها به یک برج ختم می شود. برج سرطان که شراکت و جاه طلبی بر سر تصاحب آن شکل دهنده ماجرای اصلی فیلم است. هر چند فیلم می کوشد با چنین مولفه هایی اهمیت برج را فراگیر و به طالع و تقدیر آدم ها مرتبط کند، ولی به نظر می آید برجسته شدن برج نیاز به پرداخت و تمرکز بیشتری دارد.

فیلم از نحوه توزیع اطلاعات که به نوعی مشکل گره گشایی را به همراه دارد رنج می برد. جایی که قرار است همه اشاره های غیرمستقیم به سوختن و سوختگی، زیرزمین خانه آیدا و نام بردن از یک فرد همیشه غایب (نادر) به یک معرفی جدید از رابطه های ساخته شده در فیلم ختم شود. در این میان هر چند حضور پیمان به عنوان عاملی برای بیراهه رفتن شراکت در برج و لو رفتن رابطه های پنهان کنونی نقش دارد، ولی نحوه گره گشایی که با اعترافات او شکل می گیرد در امتداد سایر اتفاقات قرار نمی گیرد. در ادامه هم طرح و توطئه پارسا برای به دام انداختن مهره پنهان این بازی یعنی نادر و بیرون کشیدن او از زیرزمین خانه آیدا دومین رویکردی است که تعاریف فیلم را به گونه ای تغییر می دهد که به ابهام دامن می زند.

"صحنه جرم ورود ممنوع" از جهت نحوه پرداخت به زن مخرب (فم فتال) ایرانی می تواند مورد توجه قرار گیرد. معرفی لازم و کافی، کدهای شخصیتی بطئی و دوگانگی جسورانه ای که نویسنده، فیلمساز و بازیگر در ترسیم چهره آیدا به کار برده اند موجب شده این کاراکتر ملموس شود و هنگامی که تعاریف قصه در گره گشایی عوض می شود، با وجود هجوم اطلاعات جدید و ابهامی که شکل می گیرد، این کاراکتر باورپذیرترین آنها باشد. کاراکتری که با بسته شدن پرونده فیلم، تکلیف مخاطب را با خود روشن کرده، ولی این اتفاق در مورد کاراکترهای دیگر نمی افتد.

منبع :  خبرگزاری مهر