تبیان، دستیار زندگی
محمدمهدی عسگرپور، کارگردان سریال «نفس گرم» انتقاد درباره تلخی و سیاه بودن سریالش را نمی پذیرد و می گوید که تصویری کامل از جامعه امروز را ارائه کرده.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا نفس گرم تلخ است؟

محمدمهدی عسگرپور، کارگردان سریال «نفس گرم» انتقاد درباره تلخی و سیاه بودن سریالش را نمی پذیرد و می گوید که تصویری کامل از جامعه امروز را ارائه کرده.

بخش سینما و تلویزیون تبیان
نفس گرم

*ورود به زندگی یک خانم بسیار مذهبی و به اصطلاح خانم جلسه ای و مواجه کردن او با چالش چند همسری، آنهم در تلویزیون ایران کار بسیار حساسی است. طبیعتا فقط کسی می تواند به چنین سوژه ای بپردازد که به تمام حساسیت های این رسانه مسلط باشد و خب شما هم دقیقا این ویژگی را دارید. به طور کلی این سوژه از اول قرار بود همین شکل را داشته باشد یا به خاطر محدودیت ها و خط قرمزهایی که برای کار در تلویزیون وجود دارد مجبور شدید آن را به این شکل پیش ببرید؟

برای کسی مثل من که کار در تلویزیون را چه به عنوان مدیر و چه به عنوان کارگردان تجربه کرده انجام این پروژه چندان سخت نبود. چون به هرحال ما این را می دانیم که با چه رسانه ای قرار است همکاری کنیم و خود به خود این اتفاق اول درون خودمان می افتد.

*یعنی خودسانسوری؟

بعضی ها اسمش را خود سانسوری می گذارند و بعضی ها کالیبره شدن تفکر. درواقع می دانیم چه مسیری را باید پیش برویم که بعدا دچار تنش و چالش های بی جهت نشویم. از طرف دیگر حتما برای تلویزیون هم مهم است که پیشنهاد دهنده طرح چه کسی است. قطعا وقتی طرح از سوی کسی که برای آنها شناخته شده است، ارائه بشود، آن را طور دیگری ترجمه می کنند نسبت به وقتی که صاحب طرح را نشناسند. سریالی که داریم می بینیم به مقدار زیادی همان چیزی است که من طراحی کرده بودم. اما به این معنی نیست که من از اول دوست داشتم چنین چیزی را بسازم. اینکه میل اولیه من چه چیزی بوده، مسئله ای مجزاست. به طور قطع به یقین اگر قرار بود «نفس گرم» در سینما ساخته شود یک چیز دیگر می شد. کما اینکه طرح اولیه و طرح اصلی را من همچنان نگه داشتم که یک روزی در سینما بتوانم کار کنم.

یعنی چالش یک زن بسیار مذهبی با مسئله ازدواج مجدد همسر، طرح اصلی شما نبود؟

نه اصلا ماجرای من این نبود. شاید خیلی ها فکر می کنند چالش اصلی کار این است که آقا مرتضی مرتکب اشتباهی شده و حالا  زندگی همسرش را با مشکل مواجه کرده. این مسائل در کار وجود دارد اما حرف اصلی سریال چیز دیگری است. هرکاری میتواند دارای ابعاد مختلف باشد. این کار هم همینطور. بله در ظاهر ماجرا این است که یک شخصیت کاریزماتیک در جامعه ما دچار امتحانی می شود. زنی که تا چند روز قبلترش اگر کسی همین مشکل را داشت خیلی راحت او را راهنمایی می کرد، الان برای خودش جوابی پیدا نمی کند. ولی در کنار این مسئله لایه های دیگری هم وجود دارد که باید تا انتها صبر کنیم تا به آنها برسیم.

*یکی از چالش های مهم میان افراد مذهبی و غیرمذهبی دقیقا بر سر این آیه از قرآن اتفاق می افتد که مردها را مجاز می داند که طبق رعایت شروطی خاص، چهار همسر داشته باشند. چنین بحثی وقتی در قالب سریال تلویزیونی قرار می گیرد شاید این پیش داوری را ایجاد می کند که قطعا آخر ماجرا قرار است این مسئله کاملا توسط شخصیت اصلی سریال پذیرفته شود. همینطور  که تا اینجای کار هم که یک مقدار مسئله به این سمت و سو رفته.

ببینید من خودم اول سعی کردم موضوع را به حدی که وسعم میرسد سختش کنم. تا حدی سخت که خودم هم شاید نتوانم جوابی برایش پیدا کنم. واقعا کار سختی است. بله آن آیه قرآن هم، آن طور که من می فهمم و تفسیرهایی درباره اش وجود دارد، مجوزی برای انجام یک سری اعمال نیست. مثل اینکه به شما میگویند می توانید توی جاده قم با سرعت 120 کیلومتر برانید. حالا اگر ماشین شما این توان را نداشته باشد چه اتفاقی می افتد؟ شما این مجوز را داری اما ماشینت توانش را ندارد. این همان مشکلی است که ما عمدتا با آن روبه رو هستیم.. اگر می توانستم ملیحه را با چیز دیگری مورد امتحان قرار دهم حتما همین کار را می کردم.

*اما یک مرتبه با همه این مسائل کنار می آید و حتی حاضر می شود حق زن دوم را هم بدهد؛ به حد خیلی زیادی شعاری و غیرطبیعی.

حال و هوای این سریال از اول مشخص بود وتلویزیون هم به طور کامل در جریان فضای آن وجودد اشت. این درخواست که یک مقدار آن را شیرین کنید اصلا نمیتوانست وجود داشته باشد. مثل این میماند که مثلا میخواهم حلوا بپزم آنوقت بهم بگویند نمک به آن اضافه کن چون بعضی ها حلوای شیرین دوست ندارند

اتفافا سعی نکردم ملیحه به سبک تحولاتی که ما در سایر سریالها می بینیم یک شبه تصمیم بگیرد آدم خوبی شود. یک مقدار صبر کنید ملیحه وارد فاز دیگری میشود. حالا از این به بعد با چند نکته روبه رو می شود که موضوع را برایش سخت تر می کند.

*گفتید قصد داشتید ملیحه را با یک آزمون روبه رو کنید اما همان ابتدای امر، مهمترین عنصر پیش برنده این چالش، یعنی اقا مرتضی را از میدان خارج کردید.اگر ملیحه زمان حیات مرتضی این مسئله را متوجه می شد چه می کرد؟ آن موقع تصمیم گیری حساستر می شد. آن موقع باید می دیدیم یک چنین زنی چه واکنشی نشان میدهد.

به نظر من اتفاقا این وضعیت سخت تر است. اگر آقا مرتضی زنده می ماند مسئله راحتتر بود چون ملیحه دیگر نمی توانست با او زندگی کند. شاید هم اول قبول میکرد و بعد می دید نمیتواند ادامه دهد.

*آنوقت اگر یک خانم جلسه ای نمی توانست با این امر کنار بیاید خیلی ماجرا حساس میشد. دیگر نمی توانست به زندگی شخصی و حرفه ای اش مثل قبل ادامه دهد و کسی دیگر حرفهای زنی مذهبی اما مطلقه را آنطور که باید نمی خواند.

آن موقع شرایط می شد مثل زندگی خیلی از همین سیاستمداران ما. از دور گمان می کنیم کنار هم زندگی می کنند و وضعیت خوبی دارند اما داخل خانه هیچ کاری به کار هم ندارند. زندگی کسی مثل ملیحه که حرف دیگران برایش مهم است و از تغییر موقعیت اش می ترسد ته تهش شاید چنین چیزی میشد. بیشتر دنبال این بودم که ماجرا برای کسی اتفاق بیفتد که در شرایط آقا مرتضی باشد و نتواند از خودش دفاع کند. قضاوت درباره کسی که حتی نمی تواند حرف بزند.

* قطعا خودتان هیچ وقت در چنین جلسات زنانه ای شرکت نکرده اید و زیاد در جریان حرفهایی که زده می شود یا بحث هایی که شکل می گیرد نبوده اید. با این حال فکر میکنید شیوه صجبت کردن آنها با بقیه فرق میکند؟ او حتی توی خانه و با همسر و بچه اش هم خیلی معذب صحبت میکند.

آدمها وقتی در جایگاه مهمی قرار می گیرند وضعیتشان یک مقدار تغییر می کند. وقتی سخنران یک جمع می شوی، مرید پیدا می کنی، همه منتظرت می مانند تابیایی و پای حرفهایت بنشینند و ... طبیعتا شخصیتت ناخواسته تغییر میکند. یواش یواش وقتی آدمها تریبونهای بزرگ داشته باشند چنین اتفاقاتی برایشان می افتد. شما یک مرتبه احساس می کنی چقدر تاثیرگذاری. به نظرم طبیعی هم هست. ملیحه هم همنیطور است. چون مسئولیت دارد در آنجا به این شیوه حرف بزند کم کم عادت می کند که در خانه هم به همین شکل صحبت کند.

*یعنی معتقدید ملیحه، زنی کاملا متفاوت است. بنابراین چنین زنی به لحاظ عاطفی و احساسی هم باید با سایرین فرق داشته باشد و به این دلیل است که راحتتر می پذیرد؟!

نه اتفاقا حساسیت او بیشتر است. چون از جایی خورده است که اصلا فکرش را نمی کرده. در این صورت نمی داند باید چکار کند چون تا قبل از این اصلا در چنین شرایطی نبوده. این مسئله برای امثال ملیحه اصلا قابل باور نیست. با خودش می گوید من همیشه می ددیم این مسائل برای سایرین پیش می اید و من راهنمایی شان می کردم ولی هیچ وقت فکر نمیکرد انقدر این اتفاق نزدیک خودش بیفتد.

*چرا «نفس گرم» تا این حد تلخ و سیاه است؟

حال و هوای این سریال از اول مشخص بود وتلویزیون هم به طور کامل در جریان فضای آن وجودد اشت. این درخواست که یک مقدار آن را شیرین کنید اصلا نمیتوانست وجود داشته باشد. مثل این میماند که مثلا میخواهم حلوا بپزم آنوقت بهم بگویند نمک به آن اضافه کن چون بعضی ها حلوای شیرین دوست ندارند. خب من که نمی توانم مجبورم کل حلوا را بگذارم کنار چیز دیگری بسازم. از اول به همه دوستان گفته بودم که کار سنگینی دارم می سازم. این دیگر مشکل من نیست. تلویزیون باید در مجموع برنامه هایش باید این توازن را به وجود آورد و مثلا دو سریال مثل شیدایی و تاثریا را کنار هم نگذارد. این که مشکل من نیست! من نمی توانم یک شخصیت طنز وارد کنم که نمک به سریال تزریق کند اما این کار کاملا بیخود است.

*اما تک تک شخصیت های سریال دچار مشکل و مصیبت هستند! حتی یک نفر هم اوضاع روبه راهی ندارد!

به این دلیل است که فکر میکنم به حال و روز همه ما یک مقدار شبیه است. یعنی معمولا اینطوری است که وقتی همه دور هم جمع می شوند همه مسائلی دارند. مشکلات و سختی هایی که در جامعه وجود دارد با خیلی جاهای دنیا متفاوت است. ما معمولا دوست داریم بگوییم همه چیز خوب است و برای روحیه دادن به ملت هم این شیوه جواب میدهد اما من چنین تفکری ندارم. من رئیس جمهور مملکت نیستم که بخواهم به همه روحیه بدهم. من یک فیلمسازم که اگر لازم باشد باید دردها را هم بگویم.

*بحث سنگین بودن فضا یک چیز است و نمایش جزء به جزء مراحل کفن و دفن میت یک چیز دیگر.

بله. قطعا دلیل خاصی برای این امر داشتم. هیچ عقل سالمی دلش نمی خواهد وسط گرمای تابستان برود توی بهشت زهرا و زیر آفتاب چنین نماهایی بگیرد. ضمن اینکه من هیچ وقت فکر نکردم از دنیا رفتن ما تلخ است. ولی درباره این کار باید نشان می دادم ملیحه دچار مشکلی شده که باید درد و رنجش درست دیده شود. یعنی من باید این همذات پنداری را با ملیحه ایجاد میکردم. باید سختی تمام این لحظات برای ملیحه ای که رفت با کلام خودش این آدم را از دنیا برد احساس شود. میخواستم بگویم تو بدان با کلامت داری چه کار میکنی. آیا می توانی بعدش با حرفی که زدی کنار بیایی؟

*مگر می شود از یک زن انتظار داشت در این شرایط،خیلی خوب و منطقی با مسئله روبه رو شود؟ شما خودتان می توانید یک لحظه جای این زن قرار بگیرید بدون اینکه گله گذاری کنید؟

من میخواهم همین را بگویم. اصلا میخواهم به یک آقا این حرف را بزنم. بگویم آقا شما فرض کن در شرایطی قرار گرفتی که همسرت بهت خیانت کرده(البته در این شرایط قطعا خونین است)تا کجا می خواهی بروی جلو؟ می خواهی خون راه بیندازی یا همینجا متوقف شوی؟ اگرخون بکنی و به اینجا برسی چنین مسئله ای پیش رویت است. جایی که شاید دلت بخواهد برگردی و این کار را نکنی. من میدانم الان خانم ها دلشان میخواهد که آخر سر چنین بخششی صورت نگیرد اما من مطئمنم ته ماجرا آقایان به من خرده می گیرند و میگویند تو مردی که چنین چیزی ساختی؟ چون قصه من کاملا زنانه است.


منبع: هفت صبح / مرجان فاطمی