تبیان، دستیار زندگی
نقاشی قهوه خانه زبانی روان داشت. پرده هایی بزرگ كه به روایت داستان های آشنا می پرداخت. نقاش با سادگی هر چه تمام تر فارغ از قواعد كلاسیك نقاشی به معنی آنچه از غرب می دانیم به نقش می پرداخت. موضوعاتی مذهبی، ملی و حماسی و گاهی بزمی، آداب و رسوم مناطق را می ك
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقاشی قهوه خانه، هویتی ایرانی


نقاشی قهوه خانه زبانی روان داشت. پرده هایی بزرگ كه به روایت داستان های آشنا می پرداخت. نقاش با سادگی هر چه تمام تر فارغ از قواعد كلاسیك نقاشی به معنی آنچه از غرب می دانیم به نقش می پرداخت. موضوعاتی مذهبی، ملی و حماسی و گاهی بزمی، آداب و رسوم مناطق را می كشید.

نقاشی قهوه خانه، هویتی ایرانی

پرده هایی كه در تاریكی قهوه خانه ها با هیاهوی مردم كوچه و بازار كه دمی در آن مكان ها می آساییدند كشیده می شد. راوی، داستان را نقل می كرد و نقاش در خلوت خود آن را نقش می زد.

پرده آماده شده بر دیوار نصب می شد و نقال شروع به نقالی می كرد. پرده ای كه چندین داستان را فارغ از هر گونه ریا، در دل خود جای می داد و اگر نقاش نوشتن می دانست اسامی را بر بالای شخصیت ها می نوشت. یا شعری در گوشه ای از پرده قلم می زد.

اگر موضوعات مذهبی بود، نقاش نسبت به ارادت و مقام مذهبی، تصاویر خود را می كشید، بزرگ و كوچك. امامان بزرگ، فرزندان متوسط و دشمنان كوچك. نقاش چنان غرق پرده می شد كه به هنگام ریختن خونی از ائمه رنگ قرمز بر پارچه نمی گذاشت. بلكه با بریدن دست خود، از خون خود نقاشی می كرد. مردمی هم كه خواندن نمی دانستند با دیدن این تصاویر، در مصیبت وارده به ائمه(ع)، خود را همدرد می دانسته و در پای نقل ها، اشك می ریختند.

نقاشی قهوه خانه ای که از دل قهوه خانه ها بیرون آمد، این نام را با خود یدك كشید. سال ها و قرن ها گذشت و نقاش بی پیرایه به كشیدن تصویر نوشدارو بعد از مرگ سهراب می پرداخت.

گذر سیاوش از آتش و هفت خوان رستم را كه نشان از هوش و جوانمردی و پهلوانی ایرانی داشت، به تصویر می كشید. مردان می آموختند و فكر می كردند. و در خانه برای زنان و كودكانشان تعریف می كردند. داستان های واقعی سینه به سینه به نسل های بعدی می رسید و زنده می ماند.

هنری كه به ظاهر ساده می بود اما باید برای تصویر كردنش دلی ساده و بی آلایش داشت. حال سال ها گذشته و ارتباط با دنیای پیرامون آسان شده و باز ما هنری غنی را بسیار ساده به فراموشی سپردیم آن ها هم برای قصه های تكراری.

اگر موضوعات مذهبی بود، نقاش نسبت به ارادت و مقام مذهبی، تصاویر خود را می كشید، بزرگ و كوچك. امامان بزرگ، فرزندان متوسط و دشمنان كوچك. نقاش چنان غرق پرده می شد كه به هنگام ریختن خونی از ائمه رنگ قرمز بر پارچه نمی گذاشت. بلكه با بریدن دست خود، از خون خود نقاشی می كرد. مردمی هم كه خواندن نمی دانستند با دیدن این تصاویر، در مصیبت وارده به ائمه(ع)، خود را همدرد می دانسته و در پای نقل ها، اشك می ریختند.

قصه هایی كه غرب از ما گرفت و خود را رشد داد و آنگاه تفاله هایش را برایمان سرازیر كرد و در این هنگام ما ساده از یاد بردیم آنچه خود هدیه دادیم به جهان.و نقاشی های قهوه خانه كه طالبان آن امروز در خارج از این سرزمین اند، بدون دانستن و آگاهی ریشه ای از آنچه ما از حماسه های خود داریم، از سهراب ها و رستم ها، اسفندیار ها و مجنون ها، از حضرت محمد(ص) و ابراهیم خلیل الله، از مظلومیت های حضرت امام حسین(ع) و درس آزادگیش در صحرای كربلا، از شیردلی حضرت زینب(س) و اشك های رقیه(س) به فراموشی سپرده ایم.

پرده هایی كه اجدادمان با آن ها جوانمردی آموختند، گریستند و امیدوار شدند بدون آن كه علمی و كتابی به این اندازه داشته و خوانده باشند.

آن ها تنها زندگی می كردند و می دیدند و می خندیدند. و نقاش فارغ از هر گونه خیال پوشالی نام هنرمند، دست به خلق می زد و همراه بود با همان مردم. اما چه مانده امروز از هنری چنین والاكه با گذشت قرن ها همچنان مدرن و انتزاعی در عالم تئوری و عملی هنر قد علم دارد.

اما چه حیف كه قدر داشته های خود را ندانیم و بیگانه آنچه داریم را از ما گرفته و پس از تجزیه به شكلی كه خود دوست دارد به ما باز گردانده، تنها تفاوت اساسی، در از دست دادن هویت ها است.

نقاشی هایی لطیف كه در عین داستان های خشن و تلخ، پاكی و نرمش خود را حفظ می كرد، روح را جلامی داد، امروز دیگر دیده نمی شود. شاگردانش اندك اند و استادانش بسیار كم. پس چه خوب كه هنرمند این سرزمین در حفظ داشته های ریشه ای خود كوشا باشد تا بتواند جایگاه واقعی هنر ایران را به جهانیان نشان دهد نه دست پرورده ای تزریقی را دوباره به شكلی بد به جهانیان عرضه كند.

بخش هنری تبیان


منبع: روزنامه ایران/ نویسنده: صبا عابدی