تبیان، دستیار زندگی
نمایشگاه کارنامه مروری بر فرهنگ دیداری کودک و نوجوان از روز چهارشنبه پنجم خرداد ماه در موزه هنرهای معاصر تهران گشایش یافت و تا 25مرداد ادامه خواهد داشت. آقای محمدعلی بنی اسدی، تصویرگر، نقاش و مجسمه ساز شناخته شده ایرانی که در دوران جوانی با کانون پرورش فک
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نمایشگاه «کارنامه» از دید محمدعلی بنی اسدی

نمایشگاه کارنامه مروری بر فرهنگ دیداری کودک و نوجوان از روز چهارشنبه پنجم خرداد ماه در موزه هنرهای معاصر تهران گشایش یافت و تا 25مرداد ادامه خواهد داشت. آقای محمدعلی بنی اسدی، تصویرگر، نقاش و مجسمه ساز شناخته شده ایرانی که در دوران جوانی با کانون پرورش فکری و مجلاتی چون کیهان بچه ها همکاری نزدیکی داشته، به ابراز نظر در مورد این نمایشگاه و روند تصویرسازی ایران از آن زمان تا کنون پرداخته است.

فرآوری: یاسمن پیشوایی- بخش هنری تبیان
محمدعلی بنی‌اسدی


کارنامه نخستین نمایشگاه پژوهش محور و آرشیوی است که در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار می شود و به طور عمومی 60 سال و به طور خاص 30 سال فرهنگ دیداری و تصویری کودکان را به نمایش گذاشته است. این نمایشگاه بر دوره 1330 تا 1360 تمرکز دارد که تاثیر جریان های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و تاثیر غرب و گروههای چپ را بر فرهنگ دیداری کودکان نشان می دهد و بعد که به انقلاب اسلامی می رسد.
محمدعلی بنی اسدی یکی از تصویرسازهای شناخته شده ایرانی است که در سال 1334 در سمنان متولد شد. البته او نقاش، کارتونیست و مجسمه ساز هم هست و علاوه بر تدریس در کانون پرورش و دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، در سال 2012 نامزد جایزه هانس کریستین آندرسن شد. بنی اسدی در مورد نمایشگاه «کارنامه» كه در موزه هنرهای معاصر آغاز شد و فرهنگ دیداری کودکان در دهه های 30 تا 60 را بررسی کرده دیدگاه ها خاص خود را دارد.
از نظر آقای بنی اسدی، نمایشگاه کارنامه یادآوری خاطرات دوران جوانی است؛ و در عین حال نشانگر فعالیت های مهم و تأثیرگذاری که کانون پرورش فکری در آن سالها آغاز کرد:
"وقتی نمایشگاه کارنامه در موزه هنرهای معاصر را دیدم، تقریبا این خاطرات برایم زنده شد؛ خاطرات عجیبی که برایم حیرت انگیز بود.  ای کاش می شد کارنامه دیگری هم برگزار می شد که فعالیت های بعدی کانون پرورش نمایش داده شود. درواقع می خواهم بگویم در دوره َای که چیزی نبود و کتاب برای خواندن خیلی کم رمق بود، فعالیت  َهای کانون بسیار مهم بود"

به نظر بنی اسدی، هرچند در آثاری که در کارنامه به نمایش درآمده تأثیرات هنر اروپای شرقی و یا روسیه مشهود است، اما تلاشهایی برای ایرانی شدن تصاویرهم صورت گرفته که موفق هم بوده است:
"شما باید از جایی الگو بردارید. می توانید منتظر شوید الگویی ساخته شود و براساس آن الگوی نوشتاری، دست به اقدامی بزنید که این کار خیلی سخت و دشوار است. به هرحال، دوستان زیادی شروع به کار کردند. اگر بخواهیم بگوییم رویکرد هویتی وجود داشته است، می توانیم به تلاش های علی اکبر صادقی، پرویز کلانتری و زرین کلک اشاره کنیم. اینها سعی َشان کردند حالا اینکه آیا کسی توانسته است کار مهمی هم انجام دهد؟ بله. کار مهمی انجام دادند. اگر جوایز ملاک است که جایزه برده اند یا اگر کتاب نفیسی موردنظر هست، انجام شده است. به هرحال، باید اتفاقی به وجود می آمد اما نسل بعدی که بعد از انقلاب هست، باید کجا بایستد؟ بین نسل ما و قبلی فاصله افتاد برای اینکه ابتدای انقلاب بحث هویت پیش آمد و بحث هویت روی شانه های ما قرار داده شد، نه اینکه من آن را حمل کرده باشم، اما درحقیقت همه مسئله من پیداکردن هویت بود. حالا ممکن است در جاهایی افراط و تفریط کرده باشیم که طبیعی است، اما نسل بعد از من که در دانشگاه با آن روبه رو هستم، اصلا دنبال هویت نیست."

محمدعلی بنی‌اسدی

به عقیده بنی اسدی، هویت نقش مهمی در شکل گیری اثر هنری ایفا می کند و دغدغه های هویتی یک ایرانی با غیر ایرانی متفاوت است:
"در آن زمان با دوستانی که با هم هنر را شروع کردیم، قصد رفتن داشتیم چون می خواستیم ببینیم در هنر چه خبر است و من ماندگار نشدم و خیلی سریع برگشتم، وقتی الان با هم گفت وگو می کنیم، می گویند مطلقا به هویت فکر نکن. آنها فکر می کنند جهان یک دهکده شده و همه با هم در ارتباط هستیم اما من همچنان ایرانی بودنم برایم ملاک است و به همین دلیل برگشتم چون دیدم خیلی ایرانی هستم. ایرانی بودن یعنی اینکه خصلت هایی را دیدن و نوعی نگاه را داشتن. مثلا اندی وارهول در تصویرهایش یک هنرپیشه هالیوودی را تکرار می کرد اما دوستان ایرانی هرچه سعی کردند چنین کسی را پیدا کنند، نشد. من موسیقی شجریان و کلا موسیقی سنتی را خیلی دوست دارم اما هیچ وقت برای هیچ هنرمندی غش نکردم یا حتی وقتی به بولونیا رفته بودم، در غرفه آمریکا ژس همفری بوگارت را گذاشته بودند، خب این فرهنگ من نیست. نمی توانم بگویم پاپ آرت کار می کنم و کوکاکولا خیلی در زندگی من مهم است. کسی شبیه الویس پریسلی را در ایران پیدا می کنید؟ بنابراین این نوع نگاه حتی نهیلیسم، نیست انگاری و افسردگی های شدید در اینجا، آن مدلی نیست. ما همچنان سویه دیگری داریم. همچنان سیزده بدر زیر درخت می نشینیم و همچنان به همسایه مان فکر می کنیم. شاید طبیعتی است که ما در آن قرار می گیریم و انگار چاره ای وجود ندارد. وقتی قرار می َشود کارهایم برای یک مسابقه خارجی برود، ممکن است تک فریم های من برای تصویرگر آن سوی کشور قابل درک نباشد. "


به عقیده بنی اسدی آن چیزی که باعث شد تصویرسازی ها و کتب آن دهه ماندگار شود در تلاشی نهفته است که هنرمند برای انجام کار ماندگار می کرد. وی می گوید:
" من واقعا قصدم مقایسه قبل و بعد نیست اما فرض کلی من این است که تقریبا همه ما به حال خود رها شده ایم. یک جایی را پیدا کنید، کسی را به بیرون از ایران فرستاده باشد که چاپ یاد گرفته باشد مثل بهمن دادخواه که مثل او فریم هایی از کتابش در موزه هنرهای معاصر نگهداری می شود و بتواند چنین تولیدی داشته باشد. یک بار در موزه هنرهای معاصر خانم توران میرهادی می گفت تصویرگری می خواست کپرهایی را در بلغارستان کار کند و ناشر، او را فرستاد تا این کپرها را ببیند یا دوست دیگری می خواست قورباغه ای را که به پادشاه تبدیل می شود، به تصویر بکشد، او شش ماه تلاش کرد تا آن تصویر مناسب را پیدا کند. کدام یک از تصویرگران دستشان را در جیب شان کرده و شش ماه تلاش می کنند برای اینکه به تصویرشان برسند؟ دستمزدی را که ناشران به تصویرگران می َدهند یک ضرب و تقسیم ساده کنید ببینید می توانند زندگی خودشان را بگذرانند که انتظار یک کار ماندنی دارید؟ وقتی می خواستم کارهایم را به جایزه هانس کریستین اندرسن بفرستم سعی کردند به من دلداری بدهند که اتفاقی برایت نمی افتد چون جنس کتاب هایت خوب نیست. بخشی از کتاب هایی که فرستاده شد، دوباره برایش جلد مقوایی ساختند. ما کجا ایستادیم و چه منظری داریم؟ من سعی کردم دو، سه سال روی یک کتاب متمرکز شوم اما وقتی کتاب منتشر شد اصلا چیزی نبود که من سعی کرده بودم، تازه میزان دستمزدم را از همه دانشجویانم ارزان تر گرفته بودم. وقتی می گویم دانشجویان منظورم کسانی است که تازه قدم در راه گذاشته اند. بنابراین عملا منتظر چه چیزی هستیم؟ حاضرم کتاب های متون قدیمی خودمان را خیلی هم جدی ظرف چند سال کار کنم اما بدانم خروجی این کتاب ها خوب و فاخر است."

محمدعلی بنی‌اسدی


از نظر وی ارتباط تصویرگر با نویسنده ار نوع خاصی است و "درحقیقت یک نوع از خودگذشتگی هم در دورن تصویرگر باید نهادینه شده باشد. دعوایی که در دوران کیهان بچه ها در سال های 65 تا 75 به اوج رسیده بود، هنوز هم در گفت وگوی تصویرگرانی با سن بالاتر از خودم می بینم که می گویند تصویرگر مهم است اما نویسنده می گوید نویسنده مهم است و ناشر هم به نوعی خودش را مهم می داند، یعنی هیچ کدام در اختیار هم نیستند. من این روزها همین کار را می کنم. وقتی کتاب آقای بیوک ملکی یا  هزارویک شب نشر نیلوفر را کار می کردم، همه سعی ام این بود که ببینم لحن نویسنده چیست. حتی فرصتی پیش آمد که نشستیم و با آقای بیوک ملکی صحبت کردیم و ایشان درباره خاطراتش از چگونگی سرودن این شعرها گفت، اما قبل از این اصلا دوست نداشتم گوش کنم نویسنده یا شاعر چه کار کرده است. بعد از آن تازه فهمیدم پیچیدگی لحن بیوک ملکی از کجا آمده است و چون نام کتاب «پیاده رو» بود، مدت های زیادی به پیاده روها می رفتم تا ببینم پیاده روهای ما معنا دارند و بعد فهمیدم پیاده روهای ما معنی ندارد و ما اصلا پیاده رو نداریم درحالی که از سال 1968 به بعد که پیاده رو در کشورهای غربی مثل فرانسه معنا پیدا کرد، در ایران نتوانست به شخصیت مستقلی برسد. بنابراین پیداکردن لحن نویسنده و اینکه چگونه داستان را پیش ببریم، مهم است. من دنبال یک تصویرگری سالم به این معنا که قصه را پیش ببریم، نویسنده، ناشر و مخاطب هم راضی باشند، می گردم. درحالی که می بینم دوستان تصویرگر بسیار بااستعدادی داریم که ذوق زده تصویرهایی هستند که خودشان می سازند. درحالی که این تصاویر قرار است قصه ای را روایت کنند."

وی در مورد قیاس تصویرگری های ما با معتقد است:

"ما اصلا تصویرگری غربی را با آن تعریفی که دارد، نداریم. البته این اعتقاد من است. تصویرگری غربی دارای موضوع هایی است که در ایران روی آن کار نشده. ما کمی از حالت نصیحت گرایانه تصویرهایمان و لحن نوشتاری دور شده ایم. برای اینکه کشف اتفاق بیفتد باید با بچه ها همراه شویم و کج وکوله طراحی کنیم، البته نه به معنی جشنواره ای. کمی هم خودمان را جای کودک بگذاریم. شاید هنوز احترام به کودک را یاد نگرفته ایم."



منابع:
شرق/سحر آزاد
موزه هنرهای معاصر
مهر