تبیان، دستیار زندگی
کیچ از دنیایی پر زرق و برق سخن می گوید، دنیایی که در معماری سلیقه عموم را مدّ نظر قرار می دهد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سلیقه عمومی در هزارتوی تصورات یک طراح

کیچ از دنیایی پر زرق و برق سخن می گوید، دنیایی که در معماری سلیقه عموم را مدّ نظر قرار می دهد.

فرآوری: سمیه فروغی، بخش هنری تبیان
معماری

کیچ (kitsch)واژه ای آلمانی به معنی پرزرق و برق است .ریشه آن را می توان در بازارهای هنری مونیخ برای تعریف آثار عامه پسند، ارزان و خوش فروش بین سالهای ۱۸۶۰ و ۱۸۷۰ جستجو کرد. کیچ دارای ویژگیهایی است. نخست اینکه کیچ رابطه ای تنگاتنگ با کلیشه دارد. او با خدمت گرفتن از کلیشه ها احساسات رقیق مخاطب را نشانه گرفته و با انگشت گذاشتن بر آنها، احساسات را بر می انگیزد تا پذیرفته شود. کیچ توانایی رسیدن به عمق را ندارد و در همه عرصه ها، تقلید صرف و بدور از انتقاد و تابعی از سلیقه عموم است. در یک کلام هنری است ناقص. صفت کیچ اما سادگی او است. از هرگونه پیچیدگی دوری می کند و به راحتی برای مخاطب قابل فهم است، چرا که هیچ از مخاطب طلب نمی کند و جهانی خوش رنگ و لعاب دارد. و مهمترین خصیصه آن، ناهمخوانی شکل و محتواست.
هنر، مخاطب را در برابر عمل انجام شده قرار نمی دهد و فضا را برای داوری ِ ارزشی و انتقادی ِ او باز می گذارد، اما ارزش های کیچ ارزش هایی متداول است و در دسترس. اگر کار هنر برگذشتن از مرزهایی باشد که در سطوح اجتماعی ٓ سیاسی و یا زیبایی شناسانه ی جامعه ای موجوداند، در کیچ همه چیز از پیش تعریف شده است و به همین خاطر است که کیچ به هیچ وجه قدم از مرزهای تعیین شده توسط جامعه بیرون نمی گذارد. کارهنری، اصیل و تازه و یکتا است، کیچ اما تنها آن چیزی را بازتولید می کند که مصرف کننده اش می شناسد. به این ترتیب شاید بتوان کیچ را به عنوان هنر غیراصیل، پست، مبتذل، یا هنر بی ارزش و غیرواقعی توصیف کرد.
معماری یک کالای فرهنگی (اثر هنری) است، و به مانند دیگر محصولات فرهنگی اعم از کتاب، فیلم و ٦ که باید در حالی که بازتاب اقتصادی مناسب داشته باشد، باعث شود که انسان را به تامل وا دارد. به نحوی که وقتی در فضایی قرار می گیریم باید تحریک شویم و کمک کند که ژرفتر فکر کنیم.
نگین نجارازلی معمار و پژوهشگر معماری در این باره می گوید: اینجا قلعه کنت اورلاک نیست...! نه...، شما فقط و فقط درون هزارتوی تصورات یک طراح گیر افتاده اید. اگر بپذیریم که همه چیز در ایران و فرهنگ ایرانی می تواند مسخ و دگرگون شود، خواهید فهمید که روشنفکری بسیاری از معماران ما هم در این وادی همان پوپولیسم است، درمانی هم ندارد! این موضوع باعث می شود معماری از مفهوم والای خویش که نمایانگر فرهنگ است دور شود و شاهد تکرار فرمال باشیم. افرادی نیز آوانگاردیسم و نوگرایی را در سطحی ترین لایه های معنایی آن جست وجو می کنند. حال اینکه نوگرایی زمانی به سبک و سیاق روشی جدید می تواند جای خود را در جامعه باز کند که برخاسته از «اصالت معنا» باشد.

اگر بپذیریم که همه چیز در ایران و فرهنگ ایرانی می تواند مسخ و دگرگون شود، خواهید فهمید که روشنفکری بسیاری از معماران ما هم در این وادی همان پوپولیسم(سلیقه عمومی) است، درمانی هم ندارد! این موضوع باعث می شود معماری از مفهوم والای خویش که نمایانگر فرهنگ است دور شود و شاهد تکرار فرمال باشیم.

امیرعباس کاشف معمار و پژوهشگر معماری هم این طور بیان می کند : باید گفت در دنیای معماری و طراحی، مؤلفه های معنایی را نمی توان عناصری انتزاعی و زیربنایی انگاشت، سپس سازه معمارانه را براساس آن خرد کرد؛ بلکه تمامی نشانه های موجود در نظام یک اثر را مؤلفه معنایی می دانند که در واقع شبکه ای نشانه ای را می سازند و به اعتبار نتیجه، هر نشانه و نمادی در کانون روابط معنایی این شبکه هویتی قرار می گیرد [یا لاجرم باید قرار بگیرد]. شاید به همین دلیل نیز اگر از هر معمار دیگری به جز ایرانیان بخواهید در تبعیت از ایده یک دستگیره در، کالبدی معمارانه را ارائه کند، سخت تعجب کرده و با شک و تردید به این خواسته شما نگاه کند؛ در اینجا به یاد آن حکایت مشهور می افتیم که روزی شخصی، دگمه ای پیش خیاط می برد و می گوید: «درزی جان، برای این دگمه یک کت بدوز! »
نظام استدلالی در ذهن از کل به جزء، از جزء به کل و از جز به جز حاصل شده، ارتباط این استدلال با واقعیت بیرون به واسطه یک مفسر و از طریق سه نشانه: ایکونیک (تصویری)، سمبلیک (قراردادی) و در آخر عقلی/ طبعی به وجود می آید که این امر ریشه سموتیک منطقی و شناختی دارد. در این معنا تو گویی ایروانیان خود نیز در ذهن کاشف محبوس و در نهایت سخاوت [یا قساوت!] ما را نیز در این زندان گرفتار می کند. در یک کلام و در دیدی کلی، با احتساب رویکرد تقلیل گرای مشارالیه، همه چیز را می توان به همه چیز چفت و بست کرد و در آخر با عنوان پرطمطراقی به سان «هنر آوانگارد» در مقابل دید فهمنده قرار داد... . ما با دیدی سمانتیک (معنا شناسانه) به بررسی معنای عناصر سازنده اثر نمی پردازیم، اما تو گویی طراح اجبارات و شرایط مفهومی/ کارکردی را که طراحی برای ساخت معنا به اثر تضمین می کند، فراموش کرده است.(Recycling Museum) نه تنها می تواند خود صبغه ای از توجه به کارکرد و بافت را در اندیشه طراح به ما نشان دهد، بلکه با اندکی اغماض می تواند رگه هایی از «معناگرایی» را نیز در پی داشته باشد.نگارنده قصد ندارد طراحی را مساوی کارکردگرایی بداند و به سمت رویکردهای پراگماتیک حرکت کند، ولی زمانی که یک طراح، طراحی را برای خدمت به فردیت خویش به کار می بندد، آیا می توان نامی از اندیشه والا بر آن نهاد؟ تو گویی همگی جمع شده ایم تا در فستیوال بازیافت اندیشه های او شرکت کنیم و Recycle Bin این پدیده را در اتاق میهمان ذهنمان پذیرا باشیم... . باید گفت آنجا که پای فهمنده در تعامل و مبادله واقعی به میان آید، با معنی ارتباطی روبه رو می شویم، آیا این آثار توان ایجاد تعاملی اجتماعی را در بافت خود خواهند داشت؟
عامی گری و عمومیت زدگی را شاید بتوان کلیدواژه ای برای طراحی های کاشف در نظر گرفت. آنچه موضع او را در وهله نخست جذاب می کند، زرق وبرق دادن به اشیائی است که از آنها سود می برد. مکرراتی که چون دانه های تسبیح پیوسته تکرار می شوند. در حقیقت خود این اندیشه که آونگ سلیقه ممکن است بین زباله ها گیر بیفتد، خود اثر را هزل می کند. گرینبرگ درباره چنین آثاری که از اصالت به دور هستند می گوید: «اینها کیچ هستند و به جای آنکه برای علت کار کنند، در خدمت معلول اند. این آثار مانعی می شوند برای اندیشیدن. درهرحال زمانی که فردگرایی سبب می شود به هر تقدیری جلب نظر کنیم، راه های گوناگونی پیش ِروی ما گشوده خواهد شد؛ با نگاهی اجمالی به معماری که نتیجه همکاری ایروانیان و کاشف است، می توان گفت هرچند این دو با هم جفت کاری مناسبی را تشکیل داده اند ولی چه بسا فهمنده به محض ورود به فضای مصنوعی که به طور تمام و کمال در خدمت جزئیات است [و کل تحت تأثیر این جزئیات شکل می گیرد]، آنچه برداشت خواهد کرد قدم زدن در موزه بازیافت اندیشه های یک طراح است که طراح دیگر به فراخور برای آنها معماری کرده و به آن کالبد بخشیده است! در نهایت باید گفت در اینکه کاشف در کویر خشک این روزهای طراحی، پدیده ای منحصربه فرد محسوب می شود شکی نیست، ولی نگارنده امیدوار است این نبوغ ذهنی تبدیل به پدیده ای شوم نشود.


منابع:
- شرق
- خبر آزاد