تبیان، دستیار زندگی
آنتونی گورملی با چیدمان ها و مجسمه های خود طی سال ها، جهان ویژه ای خلق کرده که او را به یکی از شناخته شده ترین هنرمندان این روزهای جهان بدل کرده است. اما شاید نوجویی و توانایی اش در خلق آثاری تازه، او را وادار کرده که پا در حیطه های دیگری هم بگذارد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شکستن مرزها در اثر آنتونی گورملی


آنتونی گورملی با چیدمان ها و مجسمه های خود طی سال ها، جهان ویژه ای خلق کرده که او را به یکی از شناخته شده ترین هنرمندان این روزهای جهان بدل کرده است. اما شاید نوجویی و توانایی اش در خلق آثاری تازه، او را وادار کرده که پا در حیطه های دیگری هم بگذارد: نتیجه، همکاری او با هنرمند جوانی به نام هافش شکتر است که حاصلش به عنوان «بازمانده» در تالار باربیکن لندن اجرا شد و تماشاگران را متحیر کرد.

شکستن مرزها در اثر آنتونی گورملی

«بازمانده» در واقع داستانی ندارد و به انتزاعی ترین شکل ممکن اجرا می شود و به دلیل بکارگیری موسیقی، نمایش، تاتر، ویدئو و تصاویر خاص هنرمند می توان آن را در دسته کانسپچوآل ارت و یا پرفورمنس آرت قرار داد.

در ابتدای نمایش کسی رو به دیواری که در جلوی صحنه ساخته شده ایستاده و پس از باز شدن دیوار، حدود سی نوازنده را می بینیم که در صحنه ای بسیار عظیم- که مدیون عمق زیاد صحنه تالار باربیکن است- در جای خود قرار می گیرند و می نوازند و رفته رفته چند بازیگر در فضایی که به کمک دوربین ویدئویی و پرده ای بزرگ، شکلی انتزاعی تر می یاید، موسیقی را همراهی می کنند و به اجرای حرکاتی انتزاعی می پردازند.

ترکیبی غریب

«بازمانده» ترکیب غریبی است از کنسرت، موسیقی، تئاتر و ویدئوآرت که مجزا کردن آنها از یکدیگر ناممکن به نظر می رسد. غالب منتقدان انگلیسی با این مشکل روبرو شدند که نقد این اثر را باید در بخش موسیقی چاپ کنند، یا تاتر یا هنرهای تجسمی.

اما مشکل برخی از تماشاگران با این اجرا هم از همین نقطه آغاز می شود: آنها قائل به تفکیک هستند و «بازمانده» را به عنوان یک کنسرت تماشا می کنند. اما اگر این اثر را به عنوان یک تاتر داوری کنیم، قطعاً نتیجه خوشایندی عایدمان نخواهد شد. (مثل منتقد روزنامه "ایوینینگ استاندارد" که حرکات اثر را بدون در نظر گرفتن جهان گورملی داوری می کند و به این نتیجه می رسد که بازیگران گویی در لیبی در حال شکنجه شدن هستند!)

همین نتیجه حاصل می شود اگر اثر را به عنوان یک کنسرت موسیقی داوری کنیم: تردیدی نیست که هافش شکتر موسیقیدان نیست و موسیقی این اثر هم چندان برجسته نیست.

درباره آنتونی گورملی

آنتونی گورملی (آنتونی مارک دیوید گورملی) در سال 1950 در بریتانیا به دنیا آمد. در خانواده ای ثروتمند بزرگ شد. پس از تحصیلات از جمله تحصیل تاریخ هنر، به مدت سه سال به هند و سریلانکا رفت تا بیشتر درباره مذهب بودا بداند. پس از آن به ادامه تحصیل در مجسمه سازی در دانشگاه گلدسمیت لندن پرداخت.

اولین نمایشگاه انفرادی اش را در سال 1981 برپا کرد و در سال 1994 جایزه معروف ترنر را از آن خود کرد.

در سال 2007 در گالری هیوارد لندن یکی از بزرگ ترین مجموعه آثارش گرد آمد.

مجسمه های مشهور او در خیابان های شهرهایی چون لندن، نیویورک و لیورپول در معرض تماشا قرار گرفته اند.

حس جست و جوی مرگ را در «بازمانده» هم می توان دید. پرده ای که در صحنه های مختلف به عنوان ویدئوآرت به کار گرفته می شود و پرواز پرنده تا حس های طبیعت را ثبت می کند، در واقع روابط پیچیده زندگی و مرگ را تشریح می کند. همه اثر در واقع روایتگر یک زندگی پر پیچ و خم و پیچیده است که در نهایت به مرگ ختم می شود. پرواز زیبای پرنده ها، استعاره ای است از مرگ نهایی شخصیت اصلی

اما برای نزدیک شدن به اثر ترکیبی ای چون «بازمانده» باید زاویه دیدمان را تغییر دهیم. بازمانده نه با داده های از پیش تعیین شده نقد موسیقی قابل نقد است و نه نقد تاتر. با اثر تازه ای روبرو هستیم که مرزها را می شکند و - خوب یا بد- جهان خاص خود را بازمی آفریند که ربطی به جهان پیشتر از خود ندارد. اثری که بی محابا از ابتدا تا انتها بر نواختن موسیقی یک گروه سی نفره بنا شده - که گاه با ورود صد نفر نوازنده دهل بر روی صحنه، اوج می گیرد- و در کنار آن جهان اثر با تصویر ویدئویی همزمان و حرکاتی غریب پیوند می خورد، قطعاً شبیه هیچ اثر دیگری نیست و ابزار متفاوتی برای نقد می طلبد. به همین دلیل بهترین راه برای درک اثر، نزدیک شدن به اثر از طریق جهان آنتونی گورملی است.

گورملی هنرمند مولفی است که تم های همیشگی اش را در آثارش تکرار می کند. در «نور کور» او جهان خاصی را خلق می کرد که در آن اندیشیدن و تجربه مرگ نکته اصلی و اساسی بود. حس مرگ، حس غالب آثار گورملی است و در نور کور هم تماشاگرانی که وارد مکعب شیشه ای می‌شوند و داخل آن در فضایی پر از مه غلیظ روشن، هیچ چیز دیده نمی‌شود جز یک سفیدی رۆیاگونه، با مرگ روبرو می شوند. تماشاگران سردرگم در داخل آن غوطه‌ور می‌شوند و‌ گاه که می‌توانند به کناره‌ اتاق و شیشه‌های آن برسند، از بیرون تنها دست‌هایی دیده می‌شود که در داخل فضایی مات و بسته، عاجزانه دست بر شیشه می‌کشند و راه خود را در جهانی پیچیده و پر از وهم و ترس - جهان معاصر ما- می‌جویند. یک ایده‌ شگفت‌انگیز و یک تجربه‌ کم‌نظیر و به ‌یادماندنی برای تماشاگرش.

مجسمه های کز کرده و دست بسته ای که گورملی بر اساس اندام خودش می سازد، حکایت روزگار سردی را باز می گویند که در آن آدم ها شبیه یکدیگر می شوند و به مرگ نزدیک تر. این مجسمه‌های غریب یک ‌شکل اما در حالت‌های مختلف قرار گرفته‌اند: ‌گاه خوابیده،‌ گاه ایستاده، ‌گاه نشسته و‌ گاه آویزان. مجسمه‌هایی که با طناب به صورت برعکس از سقف آویزان شده‌اند، حالت‌های گونه گون انسان بی ‌پناهی را نشان می ‌دهند که زندگی پایشان را بسته و در جهانی نا‌شناس، سردرگم و آویزان هستند

این حس جست و جوی مرگ را در «بازمانده» هم می توان دید. پرده ای که در صحنه های مختلف به عنوان ویدئوآرت به کار گرفته می شود و پرواز پرنده تا حس های طبیعت را ثبت می کند، در واقع روابط پیچیده زندگی و مرگ را تشریح می کند. همه اثر در واقع روایتگر یک زندگی پر پیچ و خم و پیچیده است که در نهایت به مرگ ختم می شود. پرواز زیبای پرنده ها، استعاره ای است از مرگ نهایی شخصیت اصلی.

سردرگم و آویزان

مجسمه های کز کرده و دست بسته ای که گورملی بر اساس اندام خودش می سازد، حکایت روزگار سردی را باز می گویند که در آن آدم ها شبیه یکدیگر می شوند و به مرگ نزدیک تر. این مجسمه‌های غریب یک ‌شکل اما در حالت‌های مختلف قرار گرفته‌اند: ‌گاه خوابیده،‌ گاه ایستاده، ‌گاه نشسته و‌ گاه آویزان. مجسمه‌هایی که با طناب به صورت برعکس از سقف آویزان شده‌اند، حالت‌های گونه گون انسان بی ‌پناهی را نشان می ‌دهند که زندگی پایشان را بسته و در جهانی نا‌شناس، سردرگم و آویزان هستند. حالا این جا در «بازمانده»، حرکات بازیگر ها -بیش از آن که وامدار هافش شکتر باشند - تنها تلاشی هستند برای خلق همان موقعیت مجسمه های گورملی با همان زاویه و نوع نگاه. آویزان شدن بازیگر از پا با طناب، تنها تکرار این تم در آثار گورملی است. در نتیجه عدم شناخت جهان گورملی، حرکات آنها را کاملاً بی معنی می کند و راه را برای نتیجه گیری هایی دور از ذهن (شکنجه در لیبی) باز می کند.

حالا اینجا دوربین ویدئویی گورملی هم به کمک اثر می آید و به خلق جهانی بیشتر انتزاعی مدد می رساند. دوربین با بازیگر ها یکی می شود و از زاویه های غریب چیزهای کوچکی از صحنه را بر روی پرده بزرگ می کند؛ چیزهایی که طبق گفته کلیدی مارسل دوشان، «اهمیت نگاه و انتخاب هنرمند» را برجسته می کنند.

بخش هنری تبیان

منبع:

Beaux arts