تبیان، دستیار زندگی
در بخش اول مروری بر منطق الطیر و در مقالۀ کمال این است و بس، تا به آنجا پیش رفتیم که عطار در حال راز و نیاز با حق و بوسیلۀ بیان حکایت مرد عیار و مجرم لطف و عنایت خداوند را خواستار است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نظمِ من خاصیتی دارد عجیب

منطق الطیر / بخش دوم


در بخش اول مروری بر منطق الطیر و در مقاله " کمال این است و بس"، تا به آنجا پیش رفتیم که عطار در حال راز و نیاز با حق و بوسیله بیان حکایت "مرد عیار و مجرم" لطف و عنایت خداوند را خواستار است.

نظمِ من خاصیتی دارد عجیب

در این بخش به ادامه داستان منطق الطیر می پردازیم.

بخش مقدمه منطق الطیر با نعت حضرت رسول ادامه می یابد:

خواجه دنیا و دین گنج وفا                       صدر و بدر هر دو عالم مصطفی

آفتاب شرع و دریای یقین                       نور عالم رحمة للعالمین

جان پاکان خاکِ جانِ پاک او                   جان رها کن، آفرینش خاک او

خواجه کونین و سلطان همه                    آفتاب جان و ایمان همه

صاحب معراج و صدر کاینات                 سایه حق خواجه خورشید ذات

بعد از 143 بیت در نعت رسول از آنجا که مذهب تسنن دارد در نعت ابوبکر، عمر، عثمان و حضرت علی هم ابیاتی را می سراید.

پس از احترام به بزرگان و نعت آنها، ابیات بسیار زیبایی در دوری از تعصب بیان می کند.

ای گرفتار تعصب مانده                                    دائما در بغض و در حب مانده

گر تو لاف از عقل و از لُب مب زنی                   پس چرا دم در تعصب می زنی؟

گر کنی تکذیب اصحاب رسول                           قول پیغامبر نکردستی قبول

گفت: " هر یاریم شمعی روشن است                    بهترینِ قرن ها قرنِ من است

بهترین خلق یاران من اند                                 اقربین یا دوستداران من اند

سپس هفت حکایت با درون مایه دوری از تعصب آورده و آنگاه می گوید:

می مکن حکم و زفان کوتاه کن                     بی تعصب باش و عزم راه کن

یا قدم در صدق نه صدیّق وار                      یا نه چون فاروق کن عدل اختیار

یا چو عثمان پر حیا و حلم باش                    یا چو حیدر بحر جود و حلم باش

تو چه مردِ صدق و علم حیدری؟                مردِ نفسی هر نفس کافرتری

نفسِ کافر را بکش مومن بباش                  چون بکشتی نفس را ایمن بباش

نیست در من این فضولی ای اله                از تعصب دار پیوستم، نگاه

پاک گردان از تعصب جان من                 گو مباش این قصه در دیوان من

عطار به شدت با تعصب مشکل دارد و از خواننده می خواهد که از تعصب دوری کند، چرا که معتقد است با تعصب نمی توان به حقیقت رسید و چه بهتر که از آن دوری کرده و آنگاه عزم راه کرد. در انتها از خداوند می خواهد که به او کمک کرده تا او هم از تعصب دوری کند.

پس از این ابیات به بخش اصلی کتاب منطق الطیر یعنی داستان "سفر مرغان" می رسیم.

آغاز کتاب همراه با معرفی دوازده مرغ است. عطار یک به یک مرغان را به خواننده معرفی کرده و تمام صفات نیک آنها را به ترتیب برمی شمارد، ضمن اینکه با معرفی هر مرغ او به یاد یک پیامبر می افتد.

از آنجا که مرغ در ادبیات فارسی نماد روح و جان هر انسان است، عطار با معرفی مرغان و آوردن نام یک پیامبر به خواننده یادآور می شود که هر مرغ می تواند نماینده یک گروه از آدمیان باشد و دلیل اینکه با معرفی هر مرغ نام یک پیامبر را می آورد می توان اینگونه تعبیر کرد که عطار معتقد است که هر انسان با گذر از نفس و رسیدن به جان خویش می تواند به مقام هر یک از این پیامبران نزدیک شود.

نزدیک بودن موسیجه به موسی، عطار را به یاد این پیامبر انداخته و ضمن یادآوری داستان هایی از حضرت موسی این موضوع را به خاطر می اندازد که اشتیاق موسیجه برای یافتن سیمرغی که در کوه قاف آشیانه دارد شباهت زیادی به اشتیاق موسی برای دیدار خداوند در کوه طور دارد.

اولین مرغی که معرفی می شود "هدهد" است:

مرحبا ای هدهد هادی شده                           در حقیقت پیک هر وادی شده

ای به سر حدِ سبا سیر تو خوش                    با سلیمان منطق الطیر تو خوش

صاحبِ سّر سلیمان آمدی                           از تفاخر تاجور زان آمدی

دیو را در بند و زندان باز دار                     تا سلیمان را تو باشی راز دار

دیو را وقتی که در زندان کنی                    با سلیمان قصد شادروان کنی

هدهد اولین مرغ و راهنمای هر وادی است. او رازدار حضرت سلیمان و همدم اوست و به همین دلیل تاجی بر سرش گذاشته اند (اشاره به کاکلی که بر سر دارد). او در سفر مرغان راهنما مرغان است و برگزیده شدن او به سعی و کوشش خودش نبوده، تنها به این دلیل صورت گرفته که نظر حضرت سلیمان بر او افتاده، از طرفی شباهت صوتی کلمه "هدهد" با "هدایت" و "هادی" شدن –که در داستان مرغان جنبه محوری دارد- کاملا محسوس است و نوعی جادوی مجاورت در ان پنهان است.

دومین مرغ "موسیجه" است:

خه خه ای موسیجه موسی صفت                    خیز موسیقار زن در معرفت

کرد از جان مردِ موسیقی شناس            لحن موسیقی خلقت را سپاس

همچو موسی دیده ای آتش ز دور          لاجرم موسیجه ای بر کوه طور

هم ز فرعونِ بهیمی دور شو               هم به میقات آی و مرغِ طور شو

پس کلام بی زفان و بی خروش           فهم کن بی عقل و بشنو نه به گوش

دومین مرغی که عطار معرفی می کند، موسیجه است. موسیجه پرنده ای کوچکتر از کبوتر است که در منازل آشیانه می سازد. نزدیک بودن موسیجه به موسی، عطار را به یاد این پیامبر انداخته و ضمن یادآوری داستان هایی از حضرت موسی این موضوع را به خاطر می اندازد که اشتیاق موسیجه برای یافتن سیمرغی که در کوه قاف آشیانه دارد شباهت زیادی به اشتیاق موسی برای دیدار خداوند در کوه طور دارد.

سومین مرغی که معرفی می شود، طوطی است.

مرحبا ای طوطی طوبی نشین              حلّه در پوشیده طوقی آتشین

طوق آتش از برای دوزخی ست           حلّه از بهر بهشتی و سخی ست

چون خلیل آنکس که از نمرود رست      خوش تواند کرد بر آتش نشست

سر بزن نمرود را همچون قلم             چون خلیل الله در آتش نه قدم

چون شدی از وحشت نمرود پاک         حلّه پوش از آتشین طوقت چه باک

مرغ بعدی طوطی است و عطار آن را پوشیده در لباسی سراسر تصویر می کند که طوقی آتشین رنگ به گردن دارد. آنگاه عنوان می کند که حله لباس مخصوص بهشتیان است و طوق آتش مخصوص دوزخیان و تو زمانی می توانی از این طوق آتش رهایی بیابی که بتوانی از نمرود نفست گذر کنی و مثل حضرت ابراهیم خودت را به آتش بیندازی. زمانی که از ترس نفست بگذری سرتا پایت با لباس بهشتیان پوشیده شده است و دیگر چه ترسی از طوق اهل دوزخ داری

ادامه دارد.............

آسیه بیاتانی

بخش ادبیات تبیان


منابع:

منطق الطیر عطار، تصحیح شفیعی کدکنی

دیدار با سیمرغ، تقی پورنامداریان