تبیان، دستیار زندگی
شیخ ابوسعید به حسن مودب می‏گوید برو در شهر بگرد و منکرترین شخص را نسبت به ما بیاب و از او برای ما ساز و برگی بطلب. حسن مودب سرانجام علی صندلی را می‏یابد که در حانقاه خود نشسته بود و «شاگردان در خدمت وی و او کتابی مطالعه می‏کرد». حسن خواهش شیخ ابوسعید ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چگونه بخوانیم سرود خدا را ؟

«ادب غنایی»

قسمت اول:

مقدّمه

عشق

ادب غنایی در اصل اشعاری است که احساسات و عواطف شخصی را مطرح کند. این‏گونه اشعار- که کوتاه بود- در یونان باستان با همراهی بربط (در یونانی Lura و در انگلیسی و فرانسه Lyre) خوانده می‏شد؛ و از این رو در زبان‏های فرنگی به اشعار غنایی، لیریک Lyric می‏گویند. حضرت داوود هم مزامیر خود را با نوای بربط می‏خوانده است، چنان که در مزمور صد وسی و هفتم گوید: «نزد نهرهای بابل آنجا نشستیم * و گریه نیز کردیم چون صهیون را به یاد آوردیم * بربط‏های خود را آویختیم‏ * بر درختان بید که در میان آنها بود * زیرا آنانی که ما را به اسیری برده بودند * در آنجا از ما سرود خواستند * و آنانی که ما را تاراج کرده بودند شادمانی خواستند * ... چگونه سرود خداوند را * در زمین بیگانه بخوانیم»

اصولاً در اکثر نقاط جهان اشعار عاطفی و عاشقانه و سوزناک با موسیقی همراه بود است. در اروپا تروبادورها و در ایران عاشوق‏ها یا عاشیق‏ها و خنیاگران، روستاییان و شبانان، حافظ این سنّت بوده‏اند. لیریک را در عصر ما، شاید به تبع عرب‏ها که به شعر عاشقانه و عاطفی «الشعر الغنائی» می‏گویند، به غنایی ترجمه کرده‏اند و به دو معنی اشعار عاشقانه و بزمی به کار می‏برند. به هر حال معادل قدیم آن غزل است. باید توجه داشت که مراد از اشعار لیریک در ادبیات اروپایی، شعری است کوتاه و غیرروایی که گوینده در آن فقط احساسات خود را بیان کند و از این رو مرثیه را هم باید جز و ادب غنایی دانست، و اگر شعر، بلند و روایی باشد مثل خسرو و شیرین، به آن Dramatic Lyric یعنی شعر غنایی نمایشی یا داستانی می‏گویند. شعر لیریک ممکن است عاشقانه باشد؛ در این صورت به آن Love Lyric می‏گویند به معنی شعر عاشقانه یا تغزلی یا غزلی.

عشق

در شعر غنایی، گاهی سخنگو خود شاعر است و گاهی کسی دیگر. به هر حال برخلاف آن‏چه در نظر اول به ذهن متبادر می‏شود، ممکن است شاعر Persona باشد یعنی نقابی بر چهره داشته باشد و خود واقعی را مطرح نسازد. پس، شخصیت مطرح در شعر را نباید با شخصیت واقعی شاعر خلط کرد. نه ولک می‏نویسد:

«شکل‏گرایان روسی برآنند که انطباق بین ساختمان دستوری ثابت زبان و انواع ادبی را نشان دهند. یا کوبسون ادّعا می‏کند که شعر غنایی صیغه‏ اول شخص و زمان حال است در حالی که حماسه صیغه سوم شخص و گذشته است (به «من» گوینده حماسه به صورت سوم شخص نگاه می‏شود- من عینیت یافته)»

در شعر فارسی، ادب غنایی به صورت داستان، مرثیه، مناجات، بثّ الشکوی و گلایه و تغزل در قوالب غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی و حتی قصیده مطرح می‏شود. امّا مهم‏ترین قالب آن غزل است. در غزل قهرمان اصلی معشوق است و قهرمان دیگر که عاشق و خود شاعر باشد، معشوق را بهانه کرده و گلایه‏ها و آرزوها و احساسات خود را مطرح می‏کند.

در خاتمه باید به این نکته اشاره کنم که ارسطو در تقسیمات خود از ادب، شعر غنایی را مطرح نکرده بود؛ امّا البته شارحان و دنباله‏روان ارسطو بدان اشاره کرده‏اند.

شیخ گفت دیگر بار بیاید رفت و او را بگویی که آراسته به زینت دنیا و مست و مخمور دوستی دنیا به بازار آیی، فردا در بازار قیامت نترسی کی گرفتار آیی؟

منشأ ادب غنایی

همان‏طور که اشاره شد، شعر غنایی در دو معنی به کار می‏رود:

1- اشعار احساسی و عاطفی. 2- اشعار عاشقانه.

شعر

در ادبیات ما بیشتر این معنی دوّم معروف است و لذا ما محور بحث را بر آن می‏نهیم. برخی از منتقدان اصل اشعار عاشقانه را به روابط مرد و زن در دوران مادر سالاری- که جامعه تحت حکومت زن بود- مربوط کرده‏اند؛ و اشعار عاشقانه را همان ستایش‏ها و اوراد و اذکاری دانسته‏‏اند که مردان برای زن حاکم بر قبیله یا جامعه می‏سروده و می‏خوانده‏اند. بدین ترتیب در عصر الهگان و ارباب انواع مونث و در دوره‏یی که ریاست جوامع کشاورزی بر عهده زنان بوده است، مدایح و اورادی در ستایش ایشان رواج داشته است که بعدها به صورت سنن ادب غنایی درآمده است.

در بسیاری از مناجات و اوراد اگر به جای خدا، معشوق را تصور کنیم در معنی خللی ایجاد نخواهد شد. زیربنای ادبیات عرفانی هم از این دیدگاه همان ادب غنائی است. عارفان نخستین فی‏الواقع ادب عاشقانه را تفسیر و تأویل عرفانی کرده‏اند و این معنی از تفسیرهای شیخ ابوسعید ابوالخیر در اسرارالتوحید کاملاً آشکار است:

شیخ ابوسعید به حسن مودب می‏گوید برو در شهر بگرد و منکرترین شخص را نسبت به ما بیاب و از او برای ما ساز و برگی بطلب. حسن مودب سرانجام علی صندلی را می‏یابد که در حانقاه خود نشسته بود و «شاگردان در خدمت وی و او کتابی مطالعه می‏کرد». حسن خواهش شیخ ابوسعید را مطرح می‏کند. علی صندلی که «مردی نکته‏گوی و طناز» بود به مسخره می‏گوید: «اینت مهم شغلی و فریضه‏کاری!... برو ای دوست کی من کاری دارم مهم‏تر ازین کی من چیزی به شما دهم کی شما... این بیت برگویید و رقص کنید:

آراسته و مست به بازار آبی

ای دوست نترسی کی گرفتار آبی»

شعر

حسن مودبدست خالی بر می‏گردد و ماجرا را به شیخ ابوسعید می‏گوید. «شیخ گفت دیگر بار بیاید رفت و او را بگویی که آراسته به زینت دنیا و مست و مخمور دوستی دنیا به بازار آیی، فردا در بازار قیامت نترسی کی گرفتار آیی؟» حسن مودب دوباره به نزد علی صندلی می‏رود و تفسیر عرفانی بیت را می‏گوید. «او سر در پیش افگند و ساعتی اندیشه کرد و گفت فلان نانوا را بگوی و صد درم سیم از او بستان کی شما کی سرود را چنین تفسیر توانید کرد من با شما هیچ چیز ندارم و کسی با شما برنیاید!»

شیخ ابوسعید از دیدگاه عرفانی گاهی اشعار عاشقانه‏یی را که قوّالان در مجلس او می‏خواند تصحیح می‏کرده است:

«شیخ گفت امشب ابراهیم خوانده است:

من بودم و او و او و من، اینت خوشی

این چنین سه چهار تن بود، چنین باید گفت:

من بودم و او و او و او، اینت خوشی»

ادامه دارد ...


سیروس شمیسا

تنظیم : بخش ادبیات تبیان