تبیان، دستیار زندگی
مروری بر «درسنامه نظریه ادبی»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ادبیات و آنچه بازمی‌نمایاند

مروری بر «درسنامه نظریه ادبی»

بخش ادبیات تبیان
«درسنامه نظریه ادبی»

ادبیات چیست؟ چه می‌کند، چرا اهمیت دارد و چگونه «معنا» می‌آفریند؟ اینها پرسش‌هایی اساسی هستند که «نظریه ادبی»‌ درصدد است با تمام توان از عهده پاسخ آنها برآید. «مری کلیگز»، استاد دانشگاه کلرادو، در کتاب «درسنامه نظریه ادبی» با زبانی ساده و شیوا کوشیده است با تشریح کارآمد نظریه‌های ادبی، خوانندگان را به سوی درکی شفاف و امروزی از مفهوم و معنای ادبیات هدایت کند. کلیگز در فصل نخست با نگاهی به تجربه تخصصی خود، نظریه ادبی را نظریه‌ای جهان‌شناختی می‌داند که توضیح می‌دهند ادبیات چگونه ساخته می‌شود و چه می‌سازد و چه تأثیری بر ما و دنیای ما دارد؟ او سپس «نظریه ادبی انسان‌گرا» را از افلاطون تا متیو آرنولد بررسی می‌کند. ساختارگرایی، واسازی، روان‌کاوی، فمینیسم، ایدئولوژی و نظام نوشتار، نژاد و مطالعات پسااستعماری، پسامدرنیسم و پیوست‌های خواندنی «حالا چه» و «هرمنوتیک انجیل» عناوینی هستند که هرکدام در فصل‌های جداگانه، خواننده را با ابعاد متفاوت اندیشه‌های دنیای امروز ادبیات آشنا می‌کند. نکته مهمی که این کتاب را متمایز می‌کند، صمیمیتی شفاف و ‌برانگیزاننده است که در سطرهای کتاب موج می‌زند و خواننده را به مشارکتی پویا برای دریافت معنای متن دعوت می‌کند، چراکه مباحث کتاب به شکلی نوآورانه علاقه‌مندان را با اطلاعاتی در زمینه زبان‌شناسی، روان‌شناسی، انسان‌شناسی، فلسفه، تاریخ، اقتصاد، مطالعات جنسیت، مطالعات قومی، علوم سیاسی و اجتماعی روبه‌رو می‌کند که درنهایت هر فردی بتواند با پتانسیل فکری خود، حقیقت موضوع نظریه ادبی، به‌عنوان محصول میان‌رشته‌ای علوم انسانی، را در خلال مباحث دریابد. به‌این‌ترتیب کتاب با دادن آگاهی‌های لازم درباره مباحث متفاوت علوم انسانی امروز، خواننده را به سوی درک موضوعات مدرن نظریه ادبی و همچنین برساختن مفاهیم و مباحث نو فرا می‌خواند.
در بخشی از کتاب درباره باختین می‌خوانیم که: «به گفته باختین، در هنگام استفاده از زبان در واقع دو نیرو در حال عمل هستند: نیروی مرکزگرا و نیروی مرکزگریز. نیروی مرکزگرا‌ درصدد است همه‌چیز را به سوی نقطه‌ای مرکزی ببرد؛ نیروی مرکزگریز تلاش می‌کند همه‌چیز را از یک نقطه مرکزی دور کند و در جهت‌های گوناگون بپراکند». باختین می‌گوید تک‌زبانی براساس نیروی مرکزگرا عمل می‌کند: گوینده زبان تک‌گویانه تلاش می‌کند همه عناصر زبان و همه شیوه‌های گوناگون بلاغی آن را به یک فُرم یا گفتار واحد تبدیل کند که از یک نقطه مرکزی نشئت گیرد. نیروی مرکزگرای تک‌گویی درصدد از میان بردن تفاوت‌های موجود زبان‌ها (یا شیوه‌های بلاغی) است تا به‌این‌ترتیب زبانی یکپارچه ارائه دهد. تک‌گویی نظامی از هنجارها، نظامی از یک زبان معیار، یا یک زبان «رسمی» است، زبان معیاری که همه باید به آن صحبت و مکانیسم‌های مختلف آن را اجرا کنند، مانند «ابزارهای سرکوب‌گر ایدئولوژی» و «ابزارهای حکومتی ایدئولوژی» که آلتوسر مطرح می‌کند. از سوی دیگر، چندزبانی، زبان را به سمت تکثر پیش می‌برد -البته نه به این معنا که مد نظر سایر منتقدان پساساختارگرا است که برای واژه‌ها یا عبارات واحد از طریق جداسازی دال و مدلول تکثر معنایی می‌سازد، بلکه منظور از تکثر گوناگونی گفت‌وگو، راهبردهای بلاغی و واژگان متفاوت است. به گفته‌ باختین، زبان چندگونه‌ای و زبان یکپارچه، نیروهای مرکزگریز و مرکزگرای زبان همگی و همواره در هر گفتاری در کارند: «هر گفته مشخص از فرد متکلم همچون مکانی عمل می‌کند که در آن تمام نیروهای مرکزگرا و مرکزگریز به کار می‌افتند». با این معنا، زبان همواره هم «گوینده/ ناپیدا» و هم اجتماعی است؛ چیزی است که فراتر از فرد شکل می‌گیرد، اما ملموس است و پر از مفهوم خاصی است که متکلم آن را پرداخته است. باختین استدلال می‌کند که زبانِ شعری را به‌لحاظ تاریخی مرکزگرا و زبانِ رمان را به‌لحاظ تاریخی مرکزگریز تلقی کرده‌اند. به گفته باختین، زبان رمان گفت‌وشنودی و چندزبانی است و به معنای دقیق کلمه عرصه مبارزه است تا گفته‌های تک‌معنا و تک‌گویانه‌ای را که مشخصه زبان رسمی و تمرکزیافته است، شکست دهد یا دستِ‌کم تقلید نقیضه‌ای آن باشد.
باختین به‌دنبال یافتن جایگزینی برای رویکرد خشک فرمالیستی یا ساختارگراست، زیرا این روش‌ها ادبیات را به‌گونه‌ای بررسی می‌کنند که «انگار اثر ادبی کلیتی نفوذناپذیر و خودبسنده است که اجزایش نظام بسته‌ای را تشکیل می‌دهند که هیچ‌چیزی فراتر از خود و هیچ گفته دیگری را محتمل نمی‌کنند». باختین می‌گوید شعر اساسا تک‌گویانه است و طوری عمل می‌کند که انگار «کلیتی نفوذناپذیر و خودبسنده» است، به‌همین‌دلیل منتقدان فرمالیست روسی، همچون منتقدان جدید آمریکایی، عمدتا شعر و نه ادبیات داستانی، را بررسی می‌کردند. بنابه گفته باختین، هر واژه شعری صرفا خودش را، موضوعش (یعنی آنچه باز می‌نمایاند) و زبان یکپارچه و واحد خود را تصدیق می‌کند؛ در شعر صرفا مسئله رابطه واژگان با مراجع آنها مطرح است و نه رابطه آنها با واژه‌های مستقل دیگر. به بیان ساده‌تر، واژه‌هایی که در شعر به کار می‌روند به خود زبان اشاره دارند، اما به زبان غیرشعری و سایر زبان‌های درون‌فرهنگی اشاره‌ای ندارند. زبان شعری -‌باختین آن را «خودگویانه‌» (خود‌ بازتاب‌گر) می‌نامد، که به معنی «منتج از خود»، «اشاره‌گر به خود» است- فقط در خودش، یا در ارتباط با مدلولی یا به‌واسطه اینکه بر چیزی دلالت دارد، معنادار است. از نظر باختین، کارکرد واژه شعری کلا در رابطه میان واژه و مرجع خلاصه می‌شود؛ بنابراین، در شعر استفاده از واژگان بدون بُعد تاریخی است. «شعر فراتر از مرزهای بافت خود هیچ‌چیزی را مسلم فرض نمی‌کند. مگر آنکه در گنجینه خود زبان یافت شود».باختین بیشتر درباره مفاهیم گفت‌وشنودی بحث می‌کند و می‌گوید همه واژه‌ها یا گفته‌ها در پاسخ یا واکنش به امری ادا می‌شوند. در گفتار روزمره، واژه‌ها درون نظام ادراکی خودِ شنونده که پر از اشیای خاص و حالات احساسی و مرتبط با آنهاست درک می‌شوند؛ بنابراین تمام گفتار به سمت چیزی گرایش دارد که باختین آن را «افق درک» شنونده می‌نامد؛ افقْ زبان‌های اجتماعی مختلفی را در برمی‌گیرد که شنونده به کار می‌برد و در آن زندگی می‌کند. باختین می‌گوید: «نظام نوشتار در مرز میان بافت خود و بافت خارجی دیگری قرار دارد».باختین استدلال می‌کند که مفهوم محدود‌بودن، تاریخ‌مندی و جبرّیت اجتماعی موجود در مفاهیم گفت‌وشنودی زبان با سبک شعری بیگانه است. نویسنده نثر همواره با زبان‌خود و زبان‌های بیگانه سازگار می‌شود و «زبان چندگونه» به‌کار می‌برد تا همیشه وارد گفت‌وگو با خوانندگان شود.



منبع: شرق