تبیان، دستیار زندگی
سیاوش سبزی، شاعر مجموعه ی که زیرا، از زبان و فرم در شعر و مسائلی از این قبیل گفته که در ادامه می آوریم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معنا، رسانه‌ زبان

سیاوش سبزی، شاعر مجموعه « که زیرا»، از زبان و فرم در شعر گفته است که بخش هایی از آن به همراه نقد اکبر اکسیر بر این مجموعه را مرور می کنیم.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
سیاوش سبزی

سیاوش سبزی متولد اردیبهشت 49، کار‌شناس ارشد زبان و ادبیات فارسی که از سال 73 شعر را به صورت جدی دنبال کرده است. مجموعه‌ شعر «درباره‌ات بودم» را در سال 82 منتشر کرد که یکی از کتاب‌های شعر موفق آن دوران است. علاوه بر آن، چاپ آثار در مطبوعات معتبر کشور، تشکیل گروه ادبی «پیشنهاد» به اتفاق چند نفر دیگر در سال 79 در اهواز و انتشار دو شماره نشریه‌ «پیشنهاد» را در کارنامه‌ خود دارد. «که زیرا» تازه‌ترین مجموعه‌ شعر سیاوش سبزی‌ است که انتشارات بوتیمار انتشار داده است. به همین بهانه با وی به گفت‌وگویی انجام شده که بخشهایی از آن را در ادامه می آوریم.

مجموعه‌ی «که زیرا»

قبل از اینکه از خودم بگویم از شعر فارسی در دهه‌ هشتاد بگویم که چقدر بی‌تریبون و پرحوصله به قبل و بعد از خود فکر کرد و چه با تاخیر آثار خود را ارائه داد. به نظر من دستاوردهای شعر فارسی در دهه‌ هشتاد آگاهانه‌تر و پُربها بوده است. شعر امروز شعر فردیت‌هاست نه شعر افراد و دهه‌ها. این امکان وجود دارد که ما صحنه‌هایی داشته باشیم که برای افرادی که خود را تنها مصدر ادبیات می‌دانند خوشایند نباشد. اتوریته‌ ما شعر ماست. ما نیاز به هیچ احتیاجی نداریم. اما در «که زیرا» که بعد از «درباره‌ات بودم» دومین مجموعه‌ من است، سعی کرده‌ام تعاریفی شخصی از عناصر شعر را به اجرا بگذارم. زیرا معتقدم اگر شاعری تعریفی شخصی از شعر و عناصر آن برای خود نداشته باشد نخواهد توانست شعری با مختصات ویژه که منحصر به شخص او باشد ارائه دهد. یکی از ویژگی‌های من و شعرم این است که در قبال مسائل خرد و کلان شعر، دارای استراتژی ادبی هستم. برای هر چیزی که در شعر من هست، در ذهن من تعریفی شخصی وجود دارد. مثلا در خصوص موسیقی شعر یک نوع موسیقی کیفی را که به آن اعتقاد نظری و عملی دارم اجرا کرده‌ام و می‌توانم اجزای آن را بیان کنم. برخلاف بسیاری از شعرهای پسانیمایی و پساپسانیمایی که شکل دیگری از عروض سنتی و نیمایی را با تکیه بر کمیت و تکرار اصوات و کلمات، تحت عنوان موسیقی درونی شعر ارائه می‌دهند من سعی کرده‌ام کیفیتی از موسیقی را به نمایش بگذارم که هیچ ارتباطی به کمیت و تکرار نداشته باشد. حال ممکن است تکرارهایی که جزء طبیعت کلام است نیز در شعر من یافت شود که می‌شود.

حذف «عنصر غالب»

فرض کنیم در یک کلاس دو دانشجوی ممتاز داشته باشیم؛ در این صورت ما در این کلاس تنها دو دانشجوی ممتاز داریم؛ حالا اگر بقیه‌ دانشجویان نیز مثل این دو دانشجو ممتاز باشند دیگر در این کلاس دانشجوی ممتازی وجود نخواهد داشت. مراد من از حذف عنصر غالب این است. من آگاهانه از طریق ناخودآگاهم سعی کرده‌ام همه‌ عناصر شعر را از موسیقی گرفته تا زبان، تخیل، فرم، معنا، تصویر و تکنیک و غیره ورز داده به سرانجامی سیستماتیک برسانم. شعرهای یک طرفه و تک ساحتی میل ادبی مرا ارضا نمی‌کند. همچنین اگر شعری به عوامل بسیاری توجه کافی داشته باشد ولی نسبت به یکی دو عنصر بی‌تفاوت باشد نیز نمی‌تواند موجب لذت ادبی کاملی شود.

معنا معیار زبان و فرم است. اگر برای فلاسفه و زبان‌شناسان، زبان وسیله‌ بیان معنا و مقصود است برای من، معنا وسیله‌ بیان و انتقال زبان است.

مولفه های تازه

من فکر می‌کنم که شاعر در هر شعر خود باید مولفه‌های تازه‌ای ایجاد کند تا هر شعر او از دیگر شعر‌ها استقلال و شخصیت ادبی جداگانه‌ای داشته باشد. من سعی می‌کنم مسیر معکوسی را طی کنم یعنی اگر دیگران می‌خواهند به مولفه برسند من سعی می‌کنم از مولفه فرار کنم. وقتی از عنصر غالب می‌گریزم و وقتی که از سبک می‌گریزم در واقع دارم از مولفه می‌گریزم. مولفه برای من یک بار مصرف است و سعی من بر این است که همیشه به سراغ مولفه‌های جدید بروم. شعر من باید مثل خود من، فردیت و شخصیت متغیری داشته باشد.

فرم و زبان

اول: تاکید من بر فرم، تاکیدی زبانی ـ معنایی است. اولین چیزی که در شعر با آن روبه‌رو می‌شوم زبان است. انواع هنر به واسطه‌ انواع زبانشان از همدیگر تشخیص داده می‌شوند و گرنه عنصری مثل تخیل، معنا، موسیقی و غیره در هر نوعی از هنر یافت می‌شود. اما زبان شعر آن چیزی است که یک پدیده‌ هنری را شعر می‌کند و از نقاشی، موسیقی، سینما و غیره متمایز. دوم: تاکید من بر زبان نیز تاکیدی مبتنی بر التذاذ ادبی است. سوم: تاکید من بر التذاذ ادبی، تاکیدی زیبا‌شناسانه است چون من فقط از زیبایی لذت می‌برم. البته این زیبایی برای من کیفیاتی دارد. اول اینکه باید در دسترس باشد، شفاف و واضح باشد از کلی‌گویی و فلسفه‌بافی بپرهیزد و خیلی چیز‌ها و جزییات دیگر. اولین برخورد من و مخاطب با شعر برخورد با فرم شعر است حتی قبل از اینکه شعر را بخوانیم فرم شعر را می‌خوانیم؛ بنابراین فرم شعر از نظر زبانی ارزش ذاتی دارد. تمام زیبایی‌ها و مانورهای زبانی و معنایی در فرم شعر دیده می‌شوند.

استفاده از عناصر مختلف شعری به صورت همسان در شعر

در یک اتومبیل چند چرخ دنده وجود دارد که هرکدام به جهتی حرکت می‌کنند ولی کار و کارکرد آنها در ارتباط با یکدیگر به شکلی است که یک تسمه پروانه یا یک میل‌لنگ را به حرکت در می‌آورند. در شعر نیز عناصر مختلف هرکدام وظیفه‌ خود را انجام می‌دهند ولی همه‌ این عناصر در ارتباطی نه تنها ارگانیک بلکه سیتماتیک در خدمت ساختار شعر هستند و همه در خدمت یک کارکرد هستند؛ حالا اگر شعری ساختار نداشته باشد عناصر شعر ممکن است که به صورت ارگانیک عمل بکنند ولی عمل سیستماتیکی نخواهند داشت. ساختار فضیلتی است که هر شاعر و شعری به آن دست نمی‌یابد. من یک نکته‌ مهم را در نظر دارم و آن هم اینکه ما نمی‌ توانیم به یکی از عناصر شعری فکر کنیم و در مورد آن نظریه و تئوری ارائه بدهیم و ادعا داشته باشیم حق مطلب را به خوبی ادا کرده‌ایم ولی به سایر عناصر شعر نیندیشیده باشیم زیرا در این صورت‌‌ همان یک عنصر را نیز نشناخته‌ایم. همه‌ عناصر شعر هر چند از هم دور باشند مثل چرخ دنده‌ها به هم مربوطند و فکر کردن به یکی فکر کردن به همه است و اجرا کردن یکی اجرا کردن همه‌ آنهاست.

رابطه‌ فرم و معنا

برای من معنا رسانه‌ زبان است. معنا معیار زبان و فرم است. اگر برای فلاسفه و زبان‌شناسان، زبان وسیله‌ بیان معنا و مقصود است برای من، معنا وسیله‌ بیان و انتقال زبان است. البته همانطور که گفتم معنای جدید نیز به موازات فرم جدید تعریف دیگری می‌یابد که با تعریف دستور زبانی آن متفاوت است. این معنا بیشتر درک شدنی است تا معادل‌سازی مدرسه‌ای و دانشگاهی. برای من معنا مثل فرم ارزش زیبا‌شناسانه دارد. من به زیبا‌شناسی معنا به موازات زیبا‌شناسی فرم و زبان فکر می‌کنم. در ‌‌نهایت تاکید دارم بگویم: «من یک شاعر فُرم‌گرا هستم».

***

نقد اکبر اکسیر بر «که زیرا»

شعر خوزستان، همواره در ساحت ادبی ایران تأثیرگذار و بحث‌انگیز بوده است. «که زیرا»، تازه‌ترین مجموعه از سیاوش سبزی است که توسط انتشارات بوتیمار تقدیم شعردوستان شده است. این مجموعه شعر زبانی نو دارد آمیخته به طنزی مرموز که مخاطب را به دنبال خود می‌کشد و تا انتهای شعر رهایش نمی‌کند. زبان شعرها یادآور طعم لحن باباچاهی و بهزاد خواجات است، اما شوخناکی متفاوتی دارد.سیاوش سبزی در حین دویدن، مزه می‌پراکند. نفس که کم می‌آورد، به جای هن‌هن، قهقهه سرمی‌دهد. خواندن شعر را به همه توصیه نمی‌کنم؛ چرا که سهل ممتنع‌هایی از نوع طنز انژیکتوری دارد. گاه گیج‌‌کننده، گاه سرسام‌آور، انگار هذیان یک آدم روانی در بخش کودکان است!این جمله‌ها را که می‌نویسم، خودم هم گیج شده‌ام. نه شجاعت آن را دارم که بگویم شعر نیستند، نه سیاست آن را که بگویم نمی‌فهمم. باید در حال و هوای دیگر بود. شعرهای این دفتر، اگر به سطرهای کوچک تقسیم شوند، در یاد می‌مانند و لذت متن را به مخاطب می‌چشانند.شعری که توسط راهیانش پسانیمایی نامیده شد، به شطح و طامات عارفان قرن سوم شباهت دارد. در عین بی‌معنایی، معنا دارد. شوخ و شنگ است. یک لا قبا و شلنگ انداز پیش می‌رود. اگر این شعرها مدیریت شوند و کمی کوتاه بیایند؛ جایی بس ارجمند در ادب هزاره سوم خواهند داشت.شاعران این سبک از شعر امروز بایستی برای تفهیم اتهام به مخاطب دیر پز! تلاشی مضاعف کننده شعرها را بشکافند، ظرافت‌های زبانی آنها را بازکنند و پدیده سیال ذهن و شیطنت زبانی در نحو کلمات توضیح دهند تا مخاطب به لذت دلخواه برسد.


منابع: آرمان، اطلاعات